پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۱۰۲
تاریخ انتشار : ۰۶ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۵:۰۲
گفتمان انسان شناسی و محیط زیست چه رابطه ای با یکدیگر دارند؟ در این راستا دو موضوع را باید در نظر گرفت؛ نخست آنکه در برخورد با مسائل زیست محیطی، دانش انسان شناسان درباره ی تنوع فرهنگ انسانی مهم است؛ باید انسان شناسی را به مثابه بوم شناسی انسانی دانست و از یافته های آنان به همان روشی که از یافته های بوم شناسان دیگر استفاده می شود بهره برد. دوم آنکه ممکن است انسان شناسان از رویکرد ویژه ی خود برای بررسی محافظت از محیط زیست به مثابه یک پدیده ی فرهنگی استفاده کنند که این امر به رشد اندیشه ی محیط زیستی می انجامد. پایه های نظری این دو مسئله در نوشتارهای بعدی بررسی خواهد شد.
گفتمان انسان شناسی و محیط زیست چه رابطه ای با یکدیگر دارند؟ در این راستا دو موضوع را باید در نظر گرفت؛ نخست آنکه در برخورد با مسائل زیست محیطی، دانش انسان شناسان درباره ی تنوع فرهنگ انسانی مهم است؛ باید انسان شناسی را به مثابه بوم شناسی انسانی دانست و از یافته های آنان به همان روشی که از یافته های بوم شناسان دیگر استفاده می شود بهره برد. دوم آنکه ممکن است انسان شناسان از رویکرد ویژه ی خود برای بررسی محافظت از محیط زیست به مثابه یک پدیده ی فرهنگی استفاده کنند که این امر به رشد اندیشه ی محیط زیستی می انجامد. پایه های نظری این دو مسئله در نوشتارهای بعدی بررسی خواهد شد.

انسان شناسی به مثابه مطالعه ی بوم شناسی انسانی

نکته ی مهمی که باید به آن توجه داشت این است که فرهنگ "ساز و کار بوم شناختی" است. این انگاره به دو شکل وجود دارد. نخست آنکه بسیاری از انسان شناسان معتقدند که فرهنگ وسیله ای ست که از آن طریق انسان ها با محیط زیست خود وارد تعامل می شوند؛ این فرهنگ برای بقا امری ضروری است، زیرا بدون آن، انسانها قادر نخواهند بود تا از محیط خود هر آنچه را که برای سلامت فیزیکی و اجتماعی شان ضروری ست به دست آورند. البته چنین دیدگاهی به طور جهانی پذیرفته شده نیست. اما به هر روی این تفکر در اندیشه ی انسان شناسی بوده است. دوم آنکه برخی از انسان شناسان بر این باورند که فرهنگ وسیله ای ست که از آن طریق نه تنها انسان ها با محیط زیستشان وارد تعامل می شوند بلکه با آن تطابق هم می یابند. تفاوت میان این دیدگاه ها در درجه ی قدرتی ست که محیط زیست در رشد جامعه ی انسانی اعمال می کند. در حالیکه مورد نخست با محیط زیست تنها به مثابه منبع بقای انسانی روبرو می شود، دومی با ایجاد شرایطی برای رشد جامعه ی انسانی، به آن شکل می بخشد. برخی از انسان شناسان، محیط زیست را به عنوان "نخستین حرکت دهنده" (prime mover) در تکامل فرهنگی بشری دانسته اند. هیچ یک از این انگاره ها نامتجانس با شیوه های گوناگون مفهوم سازی فرهنگ نیستند. یک فرهنگ ممکن است به مثابه شیوه ی کلی زندگی و یا روش تفکر پیرامون فهم از جهان،و یا به مثابه فرایندی که از آن طریق مردم با زیست محیطشان وارد تعامل شده و یا تطابق می یابند درک شود. انسان شناسی بوم شناختی (Ecological anthropology)، که تمرکز مشخص و اصلی آن بر ارتباط میان بشر و محیط زیست او استوار است، داستانی طولانی دارد که تا حدی موازی اما تا اندازه ای هم جدا از جریان نظری اصلی یاد شده است. نکته ی مهمی که باید به آن اشاره شود این است که، اگر فرهنگ به مثابه سازوکاری ست که از طریق آن انسان ها با محیط زیستشان وارد تعامل می شوند بنابراین این انگاره به ذهن متبادر می شود که بررسی خود فرهنگ ( و فرهنگ ها)- در واقع کل انسان شناسی و فرهنگ- همان مطالعه ی بوم شناسی انسانی می باشد. این امر، تا اندازه ای توانش انسان شناسی را در رابطه با گفتمان محیط زیستی روشن تر می سازد. چراکه مسائل زیست محیطی، معمولا به صورت مسائل بوم شناختی یا شیوه ی اندرکنش سازواره ها با محیطشان تعریف می شوند. همچنین فعالیت های انسانی، مهمترین نماینده ی تغییرات زیست محیطی هستند. رشته ای که ادعای بررسی بوم شناسی انسانی را داشته باشد، باید در بررسی مسائل زیست محیطی نیز نقش محوری و مرکزی ایفا نماید.

انسان شناسی محیط زیست و نظریه ی فرهنگ

انسان شناسان به مثابه نظریه پردازان حفاظت از محیط زیست

دومین شیوه ای که از آن طریق انسان شناسی با گفتمان محیط زیستی پیوند می خورد، تحلیل "حفاظت از محیط زیست" است. در بسیاری از جوامع حافظان محیط زیست(Environmentalists) مدافعان فرهنگ و تغییرات اجتماعی هستند. آنها از مردم می خواهند که در رابطه با محیط زیست شیوه های درک، ارزش ها و کاربری شان را تغییر دهند. البته موفقیت آنها به این بستگی دارد که تا چه میزان در قانع کردن دیگران از صحت تفسیرشان و اهمیت و ضرورت موضوع مورد بررسی شان موفق بوده اند. حفاظت از محیط زیست، نظریه پردازان خود را یافته و از دقت نظر آنها بهره مند است. این نظریه پردازان از رشته های علوم سیاسی، جامعه شناسی، یا زمینه هایی که در گفتمان زیست محیطی نقش فعالی دارند می باشند. تا همین اواخر به استثنای چندین مورد ، انسان شناسان درباره ی حفاظت از محیط زیست کم سخن گفته اند. به این نکته هم باید اشاره کوچکی داشت که وقتی یک انسان شناس چیزی را "فرهنگی" می داند این دقیقا مشخص نمی کند که منظور از آن یک چیز چیست. ما باید بفهمیم که خود فرهنگ در چه معنایی درک می شود.

حفاظت از محیط زیست، هم پروژه ای ست که انسان شناسان می توانند به آن اضافه شوند و هم موضوعی ست که انسان شناسان می توانند آن را تحلیل کنند. برای این کار انسان شناسان نیازمند تعاریف هستند. اما همان طور که می دانیم علوم اجتماعی به طور عام و انسان شناسی به طور خاص با سوء فهم های معنایی روبروست. بنابراین لازم است که ابتدا تعاریفی ارائه شود. تعاریف به خصوص در انسان شناسی با مشکل روبرو است. برای نمونه می توان به تلاش هایی که برای ارائه معنای واحدی از برخی از پدیده های فرهنگی مثل ازدواج یا مذهب انجام شد اشاره کرد. اما از سوی دیگر این نسبی گرایی فرهنگی موجب شده تا به مقایسه های میان فرهنگی با دیده ی تردید نگریسته شود.

حفاظت از محیط زیست

گسترش دورنمای انسان شناختی پیرامون حفاظت از محیط زیست و معرفی آن به منظور تحلیل به مثابه یک پدیده ی فرهنگی، نیازمند تغییر برخی از مفاهیم آن است. در کاربرد روزمره، واژه ی "حفاظت از محیط زیست" به دغدغه ی نگهداری از محیط زیست به ویژه از فعالیت های زیان بار بشر اطلاق می شود. " حفاظت از محیط زیست" ویژگی جامعه ای ست که کی میلتون نام جامعه ی صنعتی (Industrial)را بر آن می گذارد. از آن جایی که این بحث نسبتا جدید و پدیده ای رو به رشد است، تحلیل گران نام " جنبش اجتماعی" (social movement) بر آن می گذارند و به سبب اینکه " حفاظت از محیط زیست" تبدیل به جزئی مهم و متمایز در گفتمان سیاسی شده آن را یک ایدئولوژی هم می شمارند. طرفداران محیط زیست به طور دائم به برخی از جوامع غیر صنعتی به عنوان مدلی برای جامعه ی"پایدار" یا "نگهدار" اشاره می کند. بومیانی که بخش اعظم غذای خود را از جنگل فراهم می کنند، و شاخه های درخت ها را برای تهیه هیزم شان جدا می کنند؛ آنها کل درخت را برای مصارف صنعتی و تهیه ی الوارها بر زمین نمی اندازند و خلاصه آنکه فعالیت هایشان تاثیر اندکی بر اکوسیستم جنگل دارد. این بومیان در تقابل با سودجویانی قرار می گیرند که ناحیه ی وسیعی از جنگل ها را از درخت عریان کرده اند. گره ها و پیوندهای روحی-معنوی که بین بومیان و زمین در جوامع غیر صنعتی وجود دارد در تضاد با جوامع صنعتی ای قرار می گیرد که به زمین به چشم یک کالای تجاری می نگرند؛ اینکه چه چیزی از یک زمین می توان تولید کرد. چنین رویکردهایی موجب شده که حامیان محیط زیست، اقوام غیر صنعتی را در هماهنگی با طبیعت و فرایندهای صنعتی را در تقابل با طبیعت بدانند. نتیجه آنکه چنین برداشت می شود که صنعتی شدن علت اصلی مشکلات زیست محیطی ست. داسمان (Dasmann) دو گروه از افراد را از لحاظ رابطه ای که با محیط زیستشان برقرار می کنند تعریف می کند؛ مردم زیست جهان (biosphere people) و مردم زیست بوم(ecosystem people). مردم زیست جهان مواد مورد نیاز زندگی شان را نه از یک یا دو زیست بوم بلکه از سرتاسر جهان تامین می کنند. مثلا قهوه از کشورهای افریقا، ماشین از فرانسه، نفت از کشورهای عربی و غیره. اما مردم اکوسیستم برای تامین مایحتاج زندگی تنها به یک یا دو زیست بوم متکی هستند. مثلا جنگل یا دریا. بر اساس چنین تقسیم بندی ای، احساس مسئولیت در برابر محیط زیست نیز متفاوت می شود. بدیهی ست که افرادی که تنها بر یک زیست بوم مثلا جنگل های آمازون متکی هستند، مسئولیت بیشتری را برای حفظ آن نیز احساس می کند. چرا که زندگی خود، خانواده و جامعه ی محلی شان به این منابع وابسته است، حال آنکه چنین نیازی از جانب مردم زیست جهان احساس نمی شود. زیرا با از بین رفتن یکی از منابع، نقاط دیگری از جهان وجود دارد که ماده ی مورد نیاز را تولید کند. از این رو برخی از طرفداران محیط زیست بر این باورند که اگر نیاز افراد به زیست بوم خود بالا برود در نتیجه تلاش آنها برای حفظ آن نیز افزایش می یابد. بنابراین اگر اجتماعی غذای مورد نیاز خود را خود تامین کند در نتیجه کیفیت خاک و زمینش هم افزایش خواهد یافت. به عبارت دیگر هر چه بیشتر به منابع خود متکی باشد خود کفاتر نیز خواهد شد. نکته ی دیگری که در گفتمان زیست محیطی مورد توجه قرار می گیرد این است که تا چه اندازه این گفته که مردم کشورهای غیر صنعتی در هماهنگی با محیط زیست شان هستند درست است. آیا آنها واقعا از یک "خرد بومی ابتدائی" (primitive ecological wisdom) بهره مند هستند؟ به نظر می رسد تصویری که این اقوام از طبیعت دارند یک"اسطوره" باشد بنابراین نیازی به اثبات یا رد درستی آن نیست بلکه باید به مثابه یک باور (dogma) به آن نگاه کرد. اما می توان نقش این اسطوره را در گفتمان زیست محیطی بررسی کرد. طرفداران محیط زیست علاقه ای به بررسی ارتباط میان اساطیر و محیط زیست ندارند حال آنکه این موضوع دقیقا موضوع انسان شناسانی ست. انسان شناسان به این موضوع کاری ندارند که این اسطوره حقیقت دارد یا نه.آنها تنها باید این اسطوره‌ی " هماهنگی مردم جوامع غیر صنعتی با محیط زیست" را بررسی کنند. از سوی دیگر چگونگی اسطوره ی طبیعت در اذهان مردم، در رویارویی شان با محیط زیست نقش تایین کننده ای دارد؛ اینکه طبیعت شکننده و نیازمند حمایت انسان ها است یا اینکه طبیعت محکم و بی نیاز از مراقبت انسان هاست، هریک رویکرد متفاوتی را در مواجه با طبیعت پیش روی بشر قرار می دهد.

با اضافه و تلخیص برگرفته از نشریه الکترونیکی هم اندیشان: http://www.hamandishi.net .

اخبار مرتبط
خواندنیها و دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین