شعارسال: ناآرامی های کور، ساختارشکن و بدون راهبر، دیر یا زود ختم می شود اما
دستگاه تحلیلی نخبگان، می تواند بستر تکرار و تعمیق مخاطرات آتی را فراهم
نماید زیرا شکاف در «فهم» میان کف و راس هرم، بدترین شکاف حکمرانی است.
کاری که کینز پس از بحران بزرگ با نخبگان سیاسی آمریکا و انگلیس کرد، همین
تغییر دستگاه تحلیلی آنها بود که در نتیجه، غرب را قادر به فهم و حل مخاطره
نمود و در نهایت سرمایه داری توانست با یک پوست اندازی به حیات خویش ادامه
دهد.
اقتصاد، به یک معنا، دو لایه دارد: تحولات آبجکتیو (آفاقی یا عینی که در
بیرون رخ می دهد) و تحولات سابجکتیو (انفسی یا ذهنی که در جهان درون
آدمیان اتفاق می افتد). این دو لایه البته ارتباط های جدی با هم دارند اما
لزوما بهبود یک عامل بیرونی به معنای آن نیست که شما نیز موقعیت نسبی
خودتان را بهبودیافته میبینید. در این خصوص دو نکته حائز اهمیت است:
اولا شاخصهای اقتصاد کلان بهترین معیار برای درک تحولات آفاقی محسوب
نمیشوند و می تواند اتفاقهای بدی در عینیت اقتصاد در حال وقوع باشد که
بازتاب برجسته ای در شاخصهای کلان ندارد: نرخ رشد، نرخ تورم، نرخ بیکاری،
سرمایه گذاری و تراز تجاری البته حاوی پیامهای مهمی هستند اما به قول
بلنچارد در مقدمه کتابش:
«در زیر پوست ظاهرا آرام اقتصاد کلان، می تواند بحرانهایی در حال شکل گیری
باشد» که مثلا در بحران 10 سال قبل اقتصاد آمریکا چنین بود و در نیمه سال
2007 هیچ شاخص کلانی، از بحران 2008 حکایت نمی کرد اما... . پس بهترین نرخ
رشد و تورم در سال 1395 سیاستمدار تیزبین را از مخاطرات خفته در لایه آفاقی
اقتصاد غافل نخواهد کرد. چه استبعادی دارد که با تورم و رشد اقتصادی
مطلوب، ناترازی بانکها یا جهش قیمت دارائیها بروز نکند؟
ثانیا تحولات انفسی در مردم میانه جامعه، گرچه متاثر از تحولات عینی
اقتصاد نیز هست اما عناصر دیگری نیز نقش آفریناند که می توانند عملکرد
عینی بد را تحملپذیر و عملکرد عینی ظاهرا خوب را تحمیل ناپذیر سازند. با
این نگاه (بر خلاف تحلیل جناب عبدی) لازم نیست که اگر مردم در رشد منفی 7
درصد و تورم قریب 40 درصدی سال 1391 اعتراض آشکار ننمودند (البته با رای
خود حرف زدند) و در شرایط بهتر امروز، صدای خود را بلند کردند آنگاه حتما
دنبال دست نامرئی و دسیسه چینی جناح مقابل بگردیم.
لازم است تصریح شود که آشوب کور اخیر، صدای مردم ایران نبود و
اکثریت جامعه با اوباش همقدم و همزبان نشدند اما بپذیرید که بخش قابل توجهی
از مردم میانه جامعه در روزهای نخست، با ناراضیان همدلی می کردند. یعنی به
لحاظ انفسی، بهانه های مطروحه معترضان را ناحق نمیدانستند هرچند از عمل
خرابکارانه آنها تبری می جستند. باید زخمی باشد تا پشهای بر روی آن بیماری
بیافریند. برای نوشتار ما، مخاطره ای که لازم است حکمرانان (از
جمله خود آقای رئیس جمهور) آن را جدی بگیرند همین همدلی با ناراضیان است.
فرکانس این موج در محافل مردم، حاکی از یک تحول انفسی و بیناذهنی است. موجی
که پیامد یک رخداد خاص (مثل انتخابات 88) نیست و این بدون شان نزول بودن،
بینظیر است.
درباب هر کدام ازنکات فوق توضیحی لازم است:
آمارتیا سن و آناند در مقاله ای که در سال 1997 منتشر شده بود میان
شاخصهای انباشتی و حاشیهای تمایز مهمی گذاشتند. انباشتیها تلاش دارند در
یک تصویر، از کل حکایت کنند، در مقابل حاشیهای ها، گزارشی از گوشههای
پازل ارائه میدهند مثلا رشد قیمت 10 خوراکی اصلی طبقات میانی ممکن است
بالا باشد اما بدلیل عدم افزایش سایر قیمتها، شاخص تورم چندان جهشی نشان
ندهد. رشد اقتصادی در بخشهایی که اکثر مردم در آن شاغلاند حوالی صفر باشد
اما نرخ رشد اقتصاد، بالای 10 درصد را نشان دهد. همین امروز که نرخ بیکاری
در ایران 11.7 درصد گزارش میشود این نرخ برای زنان تحصیلکرده زیر 30 سال
در استانهای مرزی بیش از 70 درصد است. آری، مردم عمدتا حاشیهای ها را لمس
میکنند و سیاستگذاران، انباشتیها را در خطابهها یاد میکنند. هیچکدام
دروغ نمیگویند اما نتیجه آن است که یکی دستش در آب سرد است و دیگری در آب
گرم، ادراکها متفاوت است. رسانه واقعی ملی یا گفتگوی صریح میان مردم و
حکمرانان است که میتواند از این شکاف بکاهد.
از سوی دیگر، اظهارنظرهای بزرگواران نشان میدهد ایشان قواعد تحول
انفسی یا روانشناسی جامعه را نمیدانند. جامعه در ابتدای جنگ اقتصادی یعنی
سال 1391 شاخصهای به مراتب بدتر اما آستانه تحملپذیری بهتری داشت: نخست
اینکه در تحریم خارجی، حالت شبهجنگی و مقاومت برای حفظ هویت ملی قرار
داشت، ثانیا چند سال سیاست انبساطی و تزریق درآمدهای نفتی و افزایش چشمگیر
پروژههای استانی به همراه رونق حوزه تجارت و مسکن، بنگاهها و بانکها را
در وضعیت مناسبتری قرار داده بود، یارانه نقدی مشکلات افزایش قیمت انرژی
مردم حاشیه را تخفیف داده بود و رئیس دولت هم زبانی نزدیکتر به توده داشت،
حتی ناراضیان سیاسی امید داشتند با قدرت گرفتن یک دولت اصلاحاتی، همه چیز
دیگرگون شود. اکنون در دوره دوم دولت امید و پس از چند سال وعده پایان
تحریم، گارد مقاومت مردم باز شده و منتظر ایام پیشاتحریم بودند اما تداوم
رکود، پایان مهمانی درآمد نفتی و طرحهای عمرانی، بدهکارتر شدن دولت به
جامعه و حتی شاهبیت موفقیت اقتصادی یعنی کاهش تورم (که در کنار برندگانش
یعنی مردم، بازندگانی مانند بانکها و برخی رشته فعالیتها نیز داشته)، توان
بانکها و کثیری از بنگاهها را تقلیل داده، اخبار چندساله فسادهای هزار
میلیاردی و حواشی قوه قضائیه، تاب مردم را کاسته و حتی اخیرا امید الیتها
به گشایشهای سیاسی دولت اعتدالی را به ناامیدی بدل ساخته است. با این
مختصات و با رشدی که جمعیت دانشگاه دیده یا حداقل رسانه به دست
(تلگرامباز) در این سالها داشته است و سیل خبرهای منفی اجتماعی که بازنشر
میشد، اگر آقایان نبض جامعه را میگرفتند مثل روز روشن بود که به لحاظ
انفسی، امروز میانه جامعه بیتابتر از سال 1391 است. در این میان
غیرتهرانیها به جهت کوچکترشدن سفرهشان (طبق اطلاعات بودجه خانوار)
بیتابتر نیز هستند. (بگذریم از عقدههای فروکوفته قدیمی علیه نهادهای
سیاسی، عقیدتی، امنیتی و حتی صداوسیما که مخالفان جمهوری اسلامی همواره
آنها را نیز زنده نگه داشتهاند)
پسری که دیروز به سبب سیلی پدر از خانه نگریخته بود ممکن است امروز به
بهانه یک حرف تحقیرکننده، پا به فرار بگذارد. آیا میتوان پرسید: امروز که
به نسبت روز قبل وضعش بدتر نشده بود پس چرا گریخت؟ صبرها و امیدهای ناامید
شده و انتظارات کمتر برآورده شده، تحملپذیری امروز را کمتر از دیروز
میکنند، این از قواعد انفسی جامعه است که فرصت اصلاح، کاهنده است.
الغرض، مقایسه ناپخته شاخصهای کلان سال 1391 با امروز، حرفهایی درباره
دستگاه تحلیلی نخبگان سیاسی ما دارد. قطبنمای مقامات ما درباره تحولات
انفسی میانه جامعه، نادرست و گمراهکننده است. پس:
نتیجه نخست: باید به دامان میانه جامعه بازگردیم و بیشتر شنوای حرف
مردم باشیم، بدون اینکه عوامزده شویم. مصوباتی مثل اینکه نهاد عالی امنیت
مدتها صداوسیما را از مصاحبه با مال باختگان موسسه کاسپین ممنوع کند، یعنی
بستن راه شنیدن شدن صدای مردم.
نتیجه دوم: انگشت اتهام بیش از همه متوجه فرصتسوزان سالهای اخیر است:
هم دولت و هم سایر نهادهایی که دولت دوست دارد همه مصائب را به گردن آنها
بیندازد... تعویق اصلاح مناسبات ناکارامد و فاسد داخل تا زمان تحقق گشایش
خارج، جز اشتباه راهبردی، نام دیگری ندارد.
نتیجه سوم: نظام سیاستگذاری در اصلاحات واقعی و تحقق خواست مردم، جدی
نیست. به میزان اجرایی شدن مصوبات مجلس و دولت نگاه کنید، به رویه
دشمنشادکن بخشی از سیستم قضائی بنگرید، به طرحهای اصلاح که سالها روی میز
تصمیمگیران مسکوت مانده توجه کنید، به تکرار نارضایتی از صداوسیما که زخمی
کهنه شده نگاهی بیندازید، حتی واکنش حوزه در خصوص نمایش چهره قمربنیهاشم
(علیهالسلام) را با واکنش به مصائب فقر، ربا، اعتیاد، فحشاء، بیکاری و
فساد مالی مقایسه کنید... همگی حاکی از عدم جدیت در اصلاح است و به بیان
علی علیهالسلام: هرکه جدیتش ضعیف شود، ضد او قوی خواهد شد... برای اینکه
دشمن قدرتنمایی نکند، لطفا در اصلاح جدی باشید تا حتی از تهدید، فرصت
بسازیم.
شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از
پایگاه خبری الف ، تاریخ
انتشار 14 دی 96، کد خبر:3961013172 ، www.alef.ir