شعار سال: کتاب «درآمدی بر نظریه و اندیشه انتقادی در تاریخ هنر»، تألیف دکتر حمید کشمیرشکن، در حوزه نظریه و نقد هنر توسط نشر چشمه در بهار 1396 منتشر شده است. بنا بر ادعای نویسنده، این کتاب براساس کتاب «روشها و نظریههای تاریخ هنر» تألیف آن آلیوا شکل گرفته است. کشمیرشکن کتاب خود را تألیفی نو و دگرگونه یاد میکند و نه ترجمه کار آلیوا. هدف متن پیش رو سنجش ادعای تألیفی بودن و امکان نوآوری این کتاب است.
حمید کشمیرشکن در مقدمه کتاب اشاره میکند که «این کتاب براساس کتاب آن آلیوا شکل گرفته است. ترجمه فارسی این کتاب را سالها پیش انجام داده بودم، ولی به دلایلی از انتشار آن منصرف شدم... در کتاب حاضر با اینکه در اساس به بسیاری از تقسیمبندیهای کتاب فوق پایبند بودهام، کوشیدهام علاوه بر تغییراتی که در برخی عناوین و چارچوببندی فصول اعمال شده، در مواردی که توضیحات بیشتر و بسط مفاهیم و عناوین ضرورت داشته، با استفاده از سایر منابع آن کمبودها رفع شوند».
ادعای کشمیرشکن تألیف کتابی نوتر و کارآمدتر است. در پشت جلد هم این ادعا را تکرار کرده است، یعنی نگارش یک درسنامه کاربردی و مختصر. هرچند میتوان و باید در هر ادعایی شک کرد و این شک آغاز راه ما در مطالعه کتاب او و سنجیدن صحت ادعای او است. برای جلوگیری از اطناب کلام، مطالعه خود را با مرور اجمالی دو فصل اول و تمرکز بر فصل هفتم کتاب کشمیرشکن شکل دادهایم. باید نخست اشاره شود که کتاب آن آلیوا شش فصل است و کتاب کشمیرشکن هفت فصل. تمام فصلها و مطالب آن آلیوا در کتاب کشمیرشکن آمده یا حداقل اشاره شده است. فصل پنجم کتاب آن آلیوا تبدیل به دو فصل شده و بخش اول یعنی هرمنوتیک تبدیل به فصل دوم کتاب کشمیرشکن شده و بخش دوم آن یعنی ساختارگرایی و پساساختارگرایی تحت عنوان «رویههای نظری»، فصل ششم تألیف کشمیرشکن را شکل میدهد.در فصل اول زیرفصلها پس و پیش شدهاند و مخاطب فکر میکند با امر نویی روبهرو است اما وقتی دقیقتر شده و دو متن را باهم تطبیق میدهیم میبینیم که مسأله فقط یک جابهجایی است. اینجا تنها پاراگرافها جابهجا شدهاند. گاهی هم مطلبی بریده شده است. یا در آغاز پاراگرافی ضمیر جمله طوری آمده که گویا کشمیرشکن گوینده واقعی آن است. بهعنوان مثال، پاراگراف آغازین فصل اول با عنوان تعریف نظریه4، در واقع تیتری است با عنوان «تفاوت نظریه و روششناسی چیست؟» در کتاب آن آلیوا5. و متن آن تقریباً همان متن آلیوا است، جز حذف برخی جملات و کوتاه کردن بحث اصلی متنها تغییری دیده نمیشود.در همین فصل خودساخته که تقریباً ترجمه کامل متن آلیوا است، برای تغییر تکههای کوچکی بریده و حذف شده و مثلاً به آخر پاراگرافی از متن اصلی درباره سه متفکر هرمنوتیکی، تکهای کوتاه درباره هانس روبرت یاس اضافه شده است. آن هم از متنی دسته دوم6. گاهی این پس و پیش کردنها و کاستن متن، معنای اصلی را منحرف و زایل میکند. با وجود این جابهجایی و تقطیعها، فصل خودساخته 2 در کار کشمیرشکن، عیناً ترجمه صفحات 122 تا 128 کتاب آن آلیوا است.
گویا فصل هفتم، مهم-نوترین فصل کتاب را شکل میدهد. دکتر امیر نصری درباره این فصل اشاره میکند که:«اهمیت و ارزش کار مؤلف این اثر زمانی دوچندان میشود که در فصل پایانی آن، با پیروی از الگوی نقد عملی، آثار شاخص هنری کشورمان مورد تحلیل قرار گرفته است...». اما بررسی این فصل خوشبینی ما را میزداید. اینجا باز میبینیم که کشمیرشکن مثالهای کاربردی پایان فصلهای کتاب آن آلیوا را احتمالاً بهعنوان تحلیل- نقدِ خود آورده است. مثلاً در بخش «1-7. استفاده عملی از هرمنوتیک»، چند خط اول از همان متن آلیوا آمده است. اما وقتی که به نمونه مورد مطالعه و تصویر میرسیم، تغییری رخ داده و انگار که مطالعه و تحلیلی را کشمیرشکن از خود آورده است. در متن اصلی یعنی متن آلیوا، برای مورد مطالعه از برجهای تجارت جهانی نیویورک و حادثه 11 سپتامبر و عکسهای قبل از حادثه و عکسی از طرح بازسازی برجهای تجارت جهانی استفاده شده است. سؤالهایی که آلیوا آورده اینها هستند: چگونه حادثه 11 سپتامبر بر تأویل ما از معماری مرکز تجارت جهانی تأثیر میگذارد؟ یا چگونه فهم ما از معماری برجها به فهم ما از حادثه 11 سپتامبر شکل میدهد؟
اما کشمیرشکن چه کاری انجام داده است: اینجا کشمیرشکن به پروژه مشترک دو هنرمند لبنانی، حاجی توما و خلیل جریج با عنوان «بیروت متعجب» اشاره میکند. آنها در پروژه خود دست به تغییر و از آن خودسازی عکسهای کارت پستالی دهه 60 عبدالله فرح زدهاند که از مناظر بیروت دوران پیش از جنگ داخلی گرفته شده است. با مقایسه دو مورد، میبینیم که ایدهها یکی و پرسشها نیز دقیقاً همسان هستند. کشمیرشکن حتی زحمت ایجاد تغییری کوچک نیز به خود نداده است. فقط جای بیروت و جنگ داخلی آن، نیویورک و حادثه 11 سپتامبر را آورده است، اما آیا این کاری غیر از جعل است؟
در بخش «2-7. استفاده عملی از شمایلنگری و شمایلشناسی»، در متن اصلی شمایلی از یکی از ایزدان هندو، دراگا آمده است. خدایی هندو و افراد-چیزهایی در کنارش. کشمیرشکن نیز خیلی ساده صحنهای تاریخی از یک نگاره درباره فتحعلی شاه و اطرافیان او در حال جنگ- شکار را آورده است. بدون کمترین جابهجایی فقط جای دراگا، در متن آلیوا، فتحعلی شاه را گذاشته و همان تعابیر و پرسشها را تکرار کرده است.
در بخش «3-7. استفاده عملی از نشانهشناسی»، که با ذکر نمونهای از هنر معاصر ایران شروع میشود، باز هم امیدی واهی در ما شکل میگیرد که با ایده و تأویلی از خود کشمیرشکن مواجهیم. اما اینجا از شرمآورترین بخشهای کتاب خودنمایی میکند. کشمیرشکن فقط کاری از شهاب فتوحی آورده که احتمالاً از کتابها و مقالاتش درباره هنر معاصر ایران اخذ کرده است. اینجا کشمیرشکن تمام پرسشهای متن آلیوا را که درباره تفسیر نشانهشناختی یک نگاره از یک کتاب دعا مربوط به قرن 14 اروپاست، برای تأویل کار شهاب فتوحی آورده است. چیزی تغییر نکرده فقط تکههایی از متن آلیوا را بریده و جای آن از هنر معاصر ایرانی مثال آورده است. او با پیچ و تاب دادن و رنگ و لعاب کار فتوحی دارد به هنر معاصر ایران- پستمدرنیسم ایرانی خدمت میکند. نمونههای این تقطیع و از آن خودسازی متن آلیوا، مثلاً در «استفاده عملی از تاریخ هنر مارکسیستی» و...، روندی است که در ادامه فصل شاهد هستیم.این فصل میتوانست تنها نقطه قوت کار کشمیرشکن باشد. حداقل در جاهایی که از هنر ایرانی مثال آورده، میتوانست که کار را بر اساس ایدهها و پرسشهای ذهنی خود پیش ببرد. هرچند خودش میگوید:«برای درک بهتر و ملموس شدن مفاهیم، در بیشتر موارد آثار بررسی شده هنری از نمونههای جایگزین، ترجیحاً ایرانی، برگزیده شدهاند». اما متأسفانه در تمام مواردی که به هنر ایران نیز ارجاع داده، تقریباً کاری جز کپیکاری و تقطیع محض انجام نداده است.
برخلاف گفتههای کشمیرشکن و البته کسانی که در آیین رونمایی کتاب شرکت کردند، یعنی امیر نصری، هلیا دارابی (جز حمید سوری) باید گفت که کتاب کشمیرشکن نه تألیف که بیشتر ترجمهای از کتاب آن آلیوا است. بررسی چند فصل کتاب و چارچوب اصلی کار او این گفتههای ما را بخوبی اثبات کرد. نوعی فریبکاری جدید، آن نه تألیف- خلق کتاب که جعلی- کاریکاتوری بیش نیست. آیا بهتر نبود کشمیرشکن در کنار نام خود به جای مؤلف مینوشت مترجم. در پایان هرچند مجال طرح نیست اما باید گفت که تألیف و انتشار این کتاب را نمیتوان صرفاً تلاشی ساده برای نوشتن کتابی در حوزه نقد و نظریه هنر یا پرکردن خلأ نظری- آموزشی هنر و نقد هنر در فضای آکادمیک ایران دانست. هدف چیزی بزرگتر است. آن را میتوان با مفاهیم وبری- بوردیویی مشروعیت- قدرت فهمید و واکاوی کرد. کسب مرجعیت- مشروعیت برای منتقد- نظریهپرداز هنر معاصر ایران، همان کشیش- کاهن جهان هنر هدف پنهان- اصلی است. و البته کشمیرشکن در این مسیر تنها نیست.
منابع در تحریریه روزنامه موجود است
حاشیهای بر متن
ساير محمدي
جامعه اهل قلم به کجا میرود؟ ورود به جرگه اهل قلم اعتبار مادی به همراه نداشته و ندارد، اما اندک اعتبار اجتماعی اگر داشته و دارد عدهای کمر به قتل آن بستهاند. عدهای به هر حیله و نیرنگ سعی در آلوده و بدنام کردن صنعت نشر دارند. تا این اندک اعتبار را هم از جامعه اهل قلم بگیرند مخدوش و بیخاصیت کنند. ناشری (معتبر؟!) کتاب ناشر دیگری را که پرفروش شده است عیناً با عنوان دیگر به اسم جعلی یک نویسنده جعلی بدون حتی تغییر یک واو عیناً چاپ میکند.
عدهای کتابهای تازه منتشر شده و پرفروش ناشران را عیناً به صورت زیرزمینی چاپ افست میکنند و به صورت غیر قانونی در پیاده روها عرضه میکنند و به کتابفروشیهای شهرستانها و برخی کتابفروشان تهران با 40 درصد تخفیف میدهند تا ناشر اصلی و قانونی کتاب را به ورشکستگی بکشانند و او را از دور خارج کنند. نویسندهای که ترجمه کتابش پرفروش شده دهها نفر ترجمه اصلی را رونویسی و با اندک تغییری در نثر مجدداً به ارشاد تحویل میدهند مجوز میگیرند و منتشر میکنند و شما ناگهان با دهها ترجمه از یک کتاب در بازار مواجه میشوید که نام هیچ مترجمی به گوش شما نخورده است. کتاب «صدسال تنهایی» مارکز 40 سال پیش به قلم بهمن فرزانه ترجمه شد و سه ویراستار تراز اول آن را در سه مرحله ویرایش کردند (نثر فارسی فرزانه بسیار ضعیف و شلخته بود و تا آخرین سالهای عمرش نیز این گونه بود) سرانجام ترجمهای شاهکار از این رمان به بازار عرضه شد. پس از ممنوعیت انتشار آن در سالهای پساز انقلاب ترجمهای دیگر از آن با حذف و اصلاح به بازار آمد و با اقبال عمومی روبهرو شد. همین اقبال عمومی سبب شد دهها ترجمه دیگر از این اثر منتشر شود. سرانجام ترجمه فرزانه هم با حذف چند سطر و پاراگراف تجدید چاپ شد. اما بازار پر شده از ترجمههای متعدد صدسال تنهایی به قلم جوانهایی که هنوز لیسانس خود را در رشته زبان انگلیسی نگرفتهاند. صدسال تنهایی رمانی به زبان اسپانیولیاست که اثری پیچیده و سختخوان است. چگونه میشود مترجمی جوان در نخستین ترجمهاش به سراغ صدسال تنهایی برود؟! جز با تقلب و رونویسی از دست فرزانه و دیگران؟؟ همین وضع را شازده کوچولوی اگزوپری با نزدیک به 20 ترجمه دارد (البته به غیر از چهار پنج مترجم برجسته و صاحب سبک). و کتاب «پیامبر» جبران خلیل جبران نزدیک به 25 ترجمه. به کجا میرویم؟
چنین تقلبهایی قطعاً سودی مادی نصیب مترجم نمیکند، اما جلوی ارقام دفترچه پسانداز ناشر را شاید چند صفر بیفزاید. چرا این روند چنین رشدی شتابان پیدا کرده است. دهها ترجمه از آثار فدریکو گارسیا لورکا، نرودا، پاز، ریتسوس و دهها شاعر تراز اول جهان با اسامی مختلف راهی کتابفروشیها شده و میشود. مگر این شاعران چند شعر دارند همه هم ترجمههایی که قبلاً ترجمه شده بودند. یک سوم از شعرهای لورکا قبل از انقلاب به فارسی ترجمه و توسط انتشارات امیر کبیر منتشر شده است. مترجمهای جدید و جوان چرا سراغ آن دوسوم باقیمانده نمیروند، اگر هنری دارند.
سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته ازسایت خبری روزنامه ایران ، تاریخ انتشار -------، کدمطلب:454292، www.iran-newspaper.com