پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۱۲۶۴۴۸
تاریخ انتشار : ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۰۹:۳۲
سعید مظفری از پیشکسوتان هنر دوبله در ایران است که خاطرات و تجربه های زیادی دارد؛ مردی که مثل خیلی از هم دوره ای هایش از وضعیت امروز این شغل و رفتار مسئولان چندان راضی نیست.

شعار سال: سعید مظفری از جمله گویندگان قدیمی و پیشکسوت هنر دوبلاژ ایران است که نیازی به معرفی و نام بردن از فیلم ها، سریال ها و بازیگرانی که به جایشان صحبت کرده، ندارد. آن طور که معروف شده، متولد سال ۱۳۲۱ است اما همان طور که با خاطره ای شیرین روایت می کند، شناسنامه اش را هشت نُه سال زودتر گرفته اند و در واقع متولد سال ۱۳۳۰ است.

مظفری از جمله گویندگان خوش مشرب و شیرین سخن قدیمی است که خاطرات زیادی از سال های حضورش در دوبله دارد و آنها را حین گپ و گفتی بهاری، مطرح می کند.

در ادامه گفتگوی مشروح با گویندگان و قدیمی های دوبلاژ سراغ گوینده تونی کُرتیس، تام کروز، برد پیت و ... رفتیم و او نیز ما را در منزلش پذیرفت. مظفری ضمن تعارف چای و شکلات، شروع گپ و گفت را به عهده می گیرد و درباره حرفه دوبله صحبت می کند. سخنان این مدیر دوبلاژ و گوینده پیشکسوت می تواند، افق صریح و بی تعارفی درباره این هنر در اختیار جوانان علاقه مند قرار دهد تا تصمیم مشخص و محکمی درباره آمدن یا نیامدن به این حرفه بگیرند. مظفری بسیار بی تعارف و دوستانه صحبت می کند و معتقد است اگر حرف ها را بی تعارف نزنیم، کاری از پیش نمی بریم و مشکلات طرح نمی شوند.

حین آماده سازی وسایل و شرایط مصاحبه، که با یاد و خاطره پررنگِ زنده یاد بهرام زند از دوستان و همکاران این گوینده همراه بود، مظفری از رفتار برخی از دوبلورها مبنی بر یکی شدن و همذات پنداری با نقش و به قول خودش رُلِ فیلم، گلایه دارد و می گوید چنین رفتاری موجب مریض شدن برخی از دوستانش شده است، اما او حاضر نیست چنین رویه ای را در پیش بگیرد.

گفتگوی بهاری مان با سعید مظفری در مجموع چهار ساعت گپ و گفت انجام شد که در آن، نه گوینده از روایت کردن خسته شد نه شنونده از شنیدن. شروع گفتگو نیز با جملاتی از این صدای ماندگار است.

در ادامه اولین قسمت از گفتگوی مشروح و بی تعارف با سعید مظفری را می خوانید:

مظفری: وقتی رلی را می گویم و از اتاق بیرون می آیم آن را فراموش می کنم چون حاضر نیستم با آن رل زندگی کنم ولی برخی از بچه های دوبله این طور هستند که رلی را می گویند، به خانه شان می روند و می بینید هنوز با آن رل هستند یعنی تا ۱۰ روز صحبتِ آن نقش است. من مریض شدنِ بچه ها را سر این مساله دیده ام و حاضر نیستم این گونه بیمار بشوم. من به جای نُقلعلی گفته ام، خب گفته ام که گفته ام. حرفه من این است.

* برخی از گویندگان و دوبلورها هستند که در گفتگوهایشان هم به این مساله اشاره کرده اند. در این زمینه نمونه هایی وجود دارد...

-بله. یک عده از بچه های دوبله دوست دارند شخصیت و نقش یادشان بماند که در نتیجه، مریضِ آن رل به خصوص می شوند. من ایرادی به این موضوع نمی گیرم. هرکسی عقیده ای دارد ولی من این طور نیستم. وقتی رلی را می گویم، از اتاق که بیرون می آیم، پایم که به حیاط برسد آن را فراموش می کنم و به کار بعدی فکر می کنم. نظر من این است. ممکن است به آن بازیگر جایزه و مدال بدهند ولی به تویِ گوینده که مدالی نمی دهند. شندرغاز پول است و سال ها همین بوده و هیچ وقت هم تغییری نمی کند.

این کار دیگر خریدار ندارد؛ از یک طیف خاص مثل شمای روزنامه نگار و عده ای علاقه مند که بگذریم، دیگر حرفه دوبله خریداری ندارد. جوان های جدیدی هم که می آیند عاشق این کار نیستند چون می آیند ما و شرایط مان را می بینند، سوال می پرسند و بچه ها هم راستش را می گویند. پیش از عید نوروز، امتحانی برای انتخاب گویندگان جدید ِ جوان برگزار شد شروعش هم با من در شبکه دو بود. آن طور که شنیدم نزدیک چهار هزار نفر بودند. از آن تعداد، هشت نفر ماندند. از آن ها هم در نهایت دو نفر ماندند؛ یک خانم و یک آقا که هر دو هم خیلی خوب بودند. یک روز به شبکه آمدند. فکرش را بکنید دو نفر از بین آن همه آدم انتخاب شده اند و حالا آمده اند ولی شبکه راهشان نمی داد. ولی پس از چقدر دوندگی راهشان دادند! هر دو نفر ساعت ۱۰ آمدند. نزدیک ساعت ۱۲ دیدم دارند می روند. گفتم کجا؟ گفتند این کار به درد ما نمی خورد. آقای مظفری از دوستان شما سوال کردیم متوجه شدیم پس از ۴۰ سال وقتی برای رل اول فیلم به شما ۱۳۸ هزار تومان می دهند، به ما چقدر می خواهند بدهند! حتما دو هزار تومان یا ۱۰ هزار تومان بنابراین برای زندگی مان نمی صرفد! به آن دو گفتم: بهترین کار را دارید می کنید. این کار به تهش رسیده است چون نه اسپانسر دارد و نه کسی که آن را حفظ کند.

من، آقای مقامی، عرفانی، والی زاده با فاصله چند سال از هم وارد این کار شدیم و اگر معدل بگیرید، ۴۰ سال است که در این کاریم، بیایید وضع زندگی ما را ببینید! اگر این حرفه ارزش دارد، اگر به زعم گردانندگان این کار ارزش دارد چرا حفظ نمی شود؟ چرا این ته تغاری ها را نگه نمی دارند؟ فکرش را بکنید وقتی بچه های ما مریض می شوند از بیمه خبری نیست. مگر آشنایی داشته باشیم که بیمه در انتهای کار مبلغی بدهد. عموما هم باید خودمان این مبالغ را متقبل شویم. من نمی گویم مسئولان موظف به پول دادن هستند ولی حداقل موظف به نگه داشتن هنرمندان این هنر که هستند. زمانی که من در سال های دور به تلویزیون رفتم، تازه داشتند ساختمان ۱۳ طبقه را می ساختند و تا زانو در گِل بودیم.

امروز بچه هایی که در زمینه دوبله زیرزمینی کار می کنند، فکر می کنید با چه پولی مشغولند؟ ۲ میلیون و ۲۰۰ هزار تومان برای ترجمه، اتاق ضبط، گوینده، مدیر دوبلاژ و میکس. برای بچه های گروه زیرزمینی، پولی حدود ۲۰۰ یا ۱۵۰ هزار تومان بیشتر نمی ماند. یکی از این مدیردوبلاژهای زیرزمینی را می شناسم و از حال و روزشان بی خبر نیستم. حالا چرا این پول این قدر کم است؟ برای این که بها نمی دهند. وقتی به گوینده ای فلان مبلغ را می گویند و می گوید نمی آیم، سراغ جوان های علاقه مند و بی تجربه می روند آنها هم چون علاقه مندند با پول کم حاضر به کار می شوند. حالا چه کسی سود می برد؟ صاحب فیلم! می دانید این سایت های دانلود فیلم چه سودی می برند؟ باورتان نمی شود، سودشان میلیاردی است. چند وقت پیش یکی از این سایت ها را بستند.

 ت . م؟!

-بله. همین سایت بود. رییس این سایت را گرفتند. یک پسر ۲۵ ساله بود که چند حساب بانکی داشته و در یکی از آنها ۹ میلیارد تومان بوده است. بعد معلوم شد دایی این جوان یک آدم پرنفوذ است. فکرش را بکنید این جوان ۲۵ ساله هیچ کاری نمی کند فقط نشسته و تلفن به دست می گیرد و به استودیو زنگ می زند و می گوید آقای فلانی ۱۰ تا فیلم می فرستم و این ها را حداکثر تا ۱۵ روز می خواهم. این جوان، نه ژن خوب دارد و نه هیچ مولفه ای که شما را تحت تاثیر قرار بدهد. فقط پول دارد و البته یک دایی با نفوذ. بعد من و همکارانم با ۴۰ سال سابقه از صبح تا ۹ و ۱۰ شب به استودیو می رویم و سودش را آن آقای ۲۵ ساله می برد.

 چندی پیش عید مبعث بود و طبق معمول تلویزیون (به قول آقای مدقالچی تله ویزیون) فیلم «محمد رسول الله» مصطفی عقاد را پخش می کرد. من هم پیش از آن دوباره نسخه اصلی و دوبله فیلم را مقایسه می کردم. به نظرم این فیلم از جمله آثار سینمای جهان است که نسخه دوبله اش از زبان اصلی بهتر است. حالا این که چه عواملی باعث این پدیده شده شاید مدیریت دوبلاژ منوچهر اسماعیلی یا شرایط و حال و هوای انقلابی آن روزها بوده باشد.

-به این دقت کنید که شما دارید فیلم را به زبان فارسی می بینید. اگر زبان اصلی را ببینید، خیلی خوب است.

 در نسخه دوبله، مولفه هایی هست که در نسخه اصلی نیست. آقای اسماعیلی برخی از اذکار و آیات را به صورت عربی در دوبله قرار داده بودند. در حالی که نسخه اصلی و انگلیسی با یک بیان معمولی و نه چندان تاثیرگذار ترجمه انگلیسی اذکار و آیات را به مخاطب عرضه می کند.

-تاثیری که مدنظر شماست به خاطر این است که ما فارسی زبان هستیم. اگر یک فیلم ایتالیایی ببینید، توقع دارید همان تاثیری را روی شما بگذارد که روی یک ایتالیایی زبان می گذارد؟ وقتی به زبان مادری فیلمی را ببینید، این تاثیر منتقل می شود.

یعنی معتقدید تاثیر دوبله فیلم «محمد رسول الله» فقط به خاطر زبان مادری است؟

-اگر به زبان مادری نباشد، درصدی که درک می کنند، چند نفرند؟ این عقیده من است.

 آن فیلم به نظرم یکی از آن شخصیت های ماندگار را برای شما داشت که رُلش به خاطرتان مانده است. بالاخره اوایل انقلاب بوده و آن شرایط و حال و هوای انقلابی آن طور که خبر دارید، بین گوینده ها هم وجود داشته است.

-بله. همین طور است. اکثرا همین حال را داشتند و همین حال هم روی کارشان تاثیر گذاشت. همه نقش شان را از جان و دل می گفتند. اولین بار هم بود که چنین فیلمی می آمد، رنگ و لعابی داشت، خوب ساخته شده بود و هنرپیشه های خوبی هم داشت. خیلی هم از دوبله آن استقبال شد.

دوره ای بود که درد مدیر دوبلاژی به جان خیلی ها افتاده بود، به ویژه در فیلم های فارسی . عده ای اعتراض می کردند که چرا همه فیلم های فارسی را مثلا فلانی باید دوبله کند؟ این جر و بحث ها باعث به وجود آمدن کدورت بین بچه ها شد تا جایی که فارابی همه ما را یعنی ۱۴ مدیر دوبلاژ را جمع کرد و گفت از این بعد، ۱۰۰ تومن بیشتر برای دوبله فیلم فارسی نمی دهیم. مدیر دوبلاژ و همه عوامل باید با این ۱۰۰ تومن سر کنند. به مدیر دوبلاژ که چیزی نمی رسید، گوینده ها هم باید می آمدند پایین. فارابی این کار را کرد که این مساله را مهار کند. به این ترتیب اول شد ۱۰۰ تومن، بعد شد ۸۰ تومن و بعد دو سال هم به طور کل دوبله فیلم فارسی تعطیل شد. صاحبان فیلم ها کارگردان ها را صدا کردند و گفتند یک کار می توانیم بکنیم. آن زمان نگاتیو خیلی گران بود. به کارگردان ها گفتند ما با ارز دولتی به شما نگاتیو می دهیم ولی خود هنرپیشه ها بیایند حرف بزنند. کارگردان ها هم با این که می دانستند کار خوب از آب در نمی آید، ولی چون مساله مالی مطرح بود، قبول کردند. به این ترتیب دوبله فیلم های ایرانی تمام شد.

پس در دوبله آن فیلم چندان با طیب خاطر و رضایت حضور نداشتید چون در چنان شرایطی بوده است؟

-بله چون شرایط را می دانستم. به عنوان یک گوینده رفتم و کارم را انجام دادم. به طور کلی در بند پول نیستم و خیلی این عامل برایم مهم نیست. برای من خود کار مهم است. معتقدم کاری را نباید انجام بدهی ولی اگر می خواهی انجام بدهی باید درست انجام بدهی!

فیلم «محمد رسول الله» کلکسیونی از دوبلورهای درجه یک است؛ احمد رسول زاده، منوچهر اسماعیلی، نصرالله مدقالچی، شما، رفعت هاشم پور و بهرام زند که چندی پیش از بین ما رفتند. برای احترام به یاد آقای زند بد نیست همکاری های شما را با ایشان مرور کنیم. زنده یاد زند سر سریال های امام علی(ع)، مردان آنجلس و بشارت منجی از شما دعوت کرده و با شما همکاری داشتند. یک قسمت از سریال ناوارو را هم به یاد دارم که شما گوینده مهمان بودید چون جزو گویندگان ثابت دوبله آن سریال نبودید، اما سال ۸۶ و ۸۷ چند کار بود که شما از ایشان به عنوان گوینده دعوت کردید.

-منظورتان آن شخصیت قصاب است؟

«دار و دسته های نیویورکی» را شما دوبله کردید؟

بله و یکی از دوبله های خوب آن زمان بود. آقای زند آن شخصیت قصاب را می گفت و خیلی خوب هم گفت. آن فیلم خیلی خوب دوبله شد و گوینده های خوبی هم داشت. باور نمی کنید، هر کاری کردم که یک کپی از این دوبله به من بدهند، ندادند. به یکی از دوستان مسئول گفتم یک نسخه به من بده می خواهم برای یادگاری نگه دارم. یک ماه دو ماه، امروز و فردا کرد. آخر گفت مخالفت کرده اند. گفتم چه کسانی؟ یک ساختمان مشکی در خیابان ولی عصر است که برای ارشاد است و گفت موافقت نکرده اند؛ موسسه رسانه های تصویری بود، بله. تلویزیون هم همین کار را با من کرد؛ سر «ریچارد پنجم». یک فیلم سخت چهار قسمتی بود. خب آدم سر این مسایل ناراحت می شود؛ بعد این همه سال کار می خواهی یک کپی بگیری این کارها را می کنند و بعد توقع کارهای آنچنانی هم دارند. شب بیا، روز بیا، تعطیلی بیا! باور نمی کنید، بچه های واحد دوبلاژ شب عید درست تا سه ساعت مانده به تحویل سال داشتند کار می کردند. گفتند پولتان را ششم عید به حساب می ریزیم. تا این لحظه یعنی ۲۴ فروردین پول را ندادند. فقط بخشی از دوبله ماه قبل را دادند. خب این کارها را می کنند که گوینده زده می شود. همه که مثل هم نیستند. برای یک عده مساله مالی مهم است و می گویند از این به بعد یا نمی روم یا اگر بروم دیگر کارم را درست انجام نمی دهم. خب شمای مخاطب هم این وضعیت را در کار گوینده متوجه می شوید.

 اکثر گویندگان و مدیران دوبلاژ می گویند آقای زند مدیر دوبلاژ خوبی بود. مثلا آقای مدقالچی می گفت بهرام خیلی خوب دیالوگ می نویسد و سر سینک بودن هم وسواس دارد. من هم به عنوان یک مخاطب این مساله را قبول دارم. اما شما چه؟ جدا از کار گویندگی، آقای زند مدیر دوبلاژ خوبی بود؟

-بله. خوب بود. بسیار دقت می کرد و آن وسواسی را که می گوید داشت. بهرام زند، با آقایی شریک شد و شرکتی زدند که فیلم وارد و دوبله می کردند.

 تصویر دنیای هنر؟

-بله. همین شرکت بود. منتهی نکته این بود که یک مترجم بسیار خوب داشتند به اسم آقای راهی. هرچه فیلم سنگین مثلا از آثار شکسپیر می آمد، ترجمه را می دادند به آقای راهی. حالا خوبی کار این آقای راهی باعث شده بود که مترجمان دیگر هم دستمزد او را طلب کنند و کار سخت شده بود یعنی مثلا فیلمی برای چند ماه دست من می ماند ولی مترجم پیدا نمی کردم که با مبلغ خوب و مناسب ترجمه اش کند. ولی در کل، بهرام بسیار دقت داشت. اصلا آدم بزن و دررویی نبود ولی الان این طور است که مدیر وقتی فیلم را ساعت نه صبح شروع می کند، کار را طوری پیش ببرد که چهار عصر همه بروند. تاثیر خوب بهرام این جا بود که خودش کار را می شناخت و به دست اندرکاران تصویر دنیای هنر کار خوب را یاد داد. گوینده های خوبی برای نقش ها انتخاب می کرد، مترجم خوبی داشت و سطح کیفی کار را بالا برد. خیلی برای کار هزینه می کرد ولی از وقتی که اتفاقاتی افتاد و آن شرکت به هم خورد، ناچار شد حدود دو سال دوندگی کند تا پولش را برگرداند. بهرام کارش را دوست داشت و دقیق انجامش می داد. حرفش هم این بود که اگر دور هم جمع شده ایم که کاری را انجام بدهیم، درست انجامش بدهیم ولی این فرهنگ، رفتار و طرز فکر روز به روز دارد بین بچه ها، کمرنگ می شود.

* یک فیلم دیگر هم بود به نام bank job که شما مدیر دوبلاژ بودید و آقای زند به جای جیسون استیتهام صحبت می کرد. دیدن کلیپی از پشت صحنه دوبله این فیلم باعث شد به این فکر بیفتم که گویی در تئاتر، یک کارگردان بیاید برای کارگردان دیگری در مقام بازیگر کار کند. با خودم فکر کردم یک مدیر دوبلاژ با تجربه، چطور برای یک مدیر دوبلاژ با تجربه دیگر کار می کند؟

- بهرام، خیلی من را قبول داشت و می دانست که بی ربط نمی گویم. راستش من زودتر از باقی دوستانم مدیر دوبلاژ شدم یعنی پس از ۱۴ ماه از ورودم به دوبله که چنین چیزی سابقه نداشت. آقای سرکیسیان نامی بود که کار من را سر فیلم «مردی از استانبول» دید. سر آن فیلم برای آقای شرافت صحبت می کردم. آن زمان ساخت استودیو طوری بود که اتاق ضبط و صدابردار به استودیو اشراف داشت. آقای سرکیسیان در اتاق ضبط نشسته بود و من اصلا فکر نکردم این آقا ممکن است صاحب فیلم باشد. وقتِ خداحافظی من را صدا کرد و کارتی به من داد و گفت فردا زنگ بزن. خلاصه، قرار گذاشتیم و ایشان پنج فیلم را به من داد که دوبله کنم؛ یکی از یکی قشنگ تر. گفتم آقای سرکیسیان من مدت زیادی نیست که آمده ام! گفت تو می توانی. من هفت هشت سال در کار شما هستم و وقتی لب و دهنت را باز کنی، می فهمم که چه کاره هستی و در این کار می مانی یا نه. تو ماندگاری. بعد، فیلم ها را به استودیو فرستاد. خدا آقای شرافت را بیامرزد. وقتی فهمید مخالفت کرد. گفت تو حق نداری فیلم دوبله کنی. اصلا چه کسی گفته تو مدیر دوبلاژی؟ گفتم کسی نگفته، صاحب فیلم گفته، گفت بی خود کرده! گفتم آقای شرافت من که نمی توانم این طور به صاحب فیلم بگویم. در نهایت گفت تو حق نداری این کار را بکنی!

 این اتفاقات در تلویزیون افتاد؟

-نه. آن زمان در تلویزیون فیلم دوبله نمی شد مگر معدود فیلم هایی که مربوط به سفرهای محمدرضا پهلوی به نقاط مختلف بود که در تلویزیون صداگذاری می شدند. آن زمان اکثر فیلم ها در استودیوهای بیرون دوبله می شدند. این مساله هم مربوط به همان زمان است. خلاصه این که بعدها با آقای شرافت دوست تر شدم و در طول سال های همکاری مان چهار فیلم را برایش حرف زدم.

 ایشان مقام استادی به گردن شما داشت؟ شما را او به دوبله آورده بود؟

-نه. چنین رابطه ای نداشتیم. من را آقای زرندی به دوبله آورد.

مرحوم محمدعلی زرندی! این سوال مهمی است که می خواستم از شما بپرسم. چون از استادان پیشکسوت فعلی دوبله که می پرسیم، عده ای هوشنگ لطیف پور را استاد خود معرفی می کنند، عده ای علی کسمایی، عده ای هم مهدی علیمحمدی را. درباره آقای شرافت هم جالب است که ایشان مدیر دوبلاژ بود و گویندگی نمی کرد. آقای کسمایی هم همین طور.

-آقای شرافت کارش را با گویندگی شروع کرد.

 آقای کسمایی هم به نظرم بیشتر از یکی دو فیلم گویندگی نکرده اند.

-بله چون اصلا صدایش به درد این کار نمی خورد. یک صدای پیر و خسته داشت که به پرسوناژها نمی خورد.

 ولی این استعداد را داشته که مدیر باشد و تشخیص دهد که نقش را به چه کسی بدهد.

-بله. همین طور است. ولی این را هم در نظر داشته باشید که آن زمان تنوع گویندگان کم بود یعنی وقتی رلی می آمد، جلیلوند بود، کاملی بود، لطیف پور و اسماعیلی بود....

 ناصر ممدوح؟

-نه. ممدوح که با من آمد.

 بله. درست است شما و آقای ممدوح نسل دومی هستید.

-نسل قبل از ما مدنظرم است.

 خانم هاشم پور و آقای مقامی هم نسل اولی هستند.

-بله. مدیر دوبلاژ باید به یکی از همین ها رجوع می کرد. من در تمام عمر کاری ام با آقای لطیف پور، فقط یک کار داشتم که آن هم «اتللو» بود. یک پسر جوان را می گفتم که رل مقابل اتللو بود. با آقای کسمایی دو یا سه فیلم کار کردم. چندان رغبتی نداشتند که با من کار کنند. آقای زرندی هم من را به دوبله آورد ولی کاری برایم نکرد.

 یعنی حمایت تان نکرد؟

-نه. حمایت نکرد.

 شما را در تئاتر کشف کرد؟

-نه. من یک پسرعمه داشتم که دوست صمیمی آقای زرندی بود. این ها گروهی بودند که هر ۱۵ روز یک بار گعده و دوره داشتند. من آن زمان دانشجو بودم. آقای زرندی یک روز در همین دورهمی ها من را دید. گفت چه کار می کنی؟ گفتم دانشکده تعطیل است و فعلا هیچ کاری نمی کنم.

دانشجوی هنر بودید؟

-نه. ادبیات ایتالیایی می خواندم. آقای زرندی گفت بیا دوبله. آمدم اماواگر بکنم که دوباره گفت بیا؛ یک روز با یکی از دوستانت بیا. من هم یک روز با دوستم آقای مسکرزاده که الان یکی از دندانپزشک های معروف و اعجوبه ایران است به استودیو رفتم. استودیوهای آن موقع همه تاریک و خانه های کهنه بودند. رفتیم و چند ساعتی را در استودیو نشستیم. بعد، مسکرزاده به من گفت سعید من دارم می روم. دنبالش رفتم و گفت: سعید، دیوانه ای؟ این چه کاری است؟ هوای خوب بیرون را ول کنیم بیاییم در این اتاق های تاریک؟ کدام احمقی این کار را می کند؟ من دیدم راست می گوید همراهش از ساختمان خارج شدم. دو هفته بعد دوباره آقای زرندی را در خانه پسرعمه ام دیدم. گفت بدون خداحافظی گذاشتی رفتی؟ گفتم ببخشید دیدم دوستم دارد می رود من هم رفتم. دوستم چنین گفت و چنان. آقای زرندی گفت «حرف او را گوش نده! او دارد پزشکی می خواند و آینده اش محکم تر از توست». دفعه بعدی که به مسکرزاده گفتم بیا برویم، گفت نه نمی آیم ولی من خوشم آمد و آمدم به دوبله که به قول معروف ای کاش قلم پایم می شکست و نمی آمدم. (می خندد)

 خاطره خاصی از جر و بحثِ سر کار با آقای زند دارید؟

-نه هیچ وقت با بهرام جدل نداشتیم. با من و چند نفر دیگر از بچه ها اصلا جر و بحث نمی کرد. اولا هیچ وقت ندیدم بهرام با کسی بلند صحبت کند دوما هیچ وقت به کسی نمی توپید و اگر ایراد می گرفت، ایراد منطقی و درست بود بنابراین نیازی نبود با دعوا و تشر باشد. به نظرم خیلی خوب بود که هیچ وقت ایراد بنی اسرائیلی نمی گرفت که بخواهد شما را اذیت یا تحقیر کند. اصلا اهل این حرف ها نبود.

اولا هیچ وقت ندیدم بهرام با کسی بلند صحبت کند دوما هیچ وقت به کسی نمی توپید و اگر ایراد می گرفت، ایراد منطقی و درست بود بنابراین نیازی نبود با دعوا و تشر باشد-بهرام خیلی دوست داشت رل بگوید به ویژه رل اول.

 دوران جوانی اش را می گویید؟

-بله. سال ها رفت و آمد و می خواست رل اول بگوید. یک روز به من گفت سعید هیچ کس به من رل نمی دهد! این حرفش در گوش من ماند. ۱۰ روز بعد به من یک فیلم دادند در استودیو پاسارگاد. خدا رحمتش کند زنگ زدم و گفتم بهرام یک فیلم دارم می خواهی کار کنی؟ گفت آره و آمد. همان طور که گفتم من را خیلی قبول داشت. فیلم معمولا کلاکت دارد. بهرام آمد و دید که این رلی که جلویش گذاشته ام از اول هست تا آخر فیلم. متوجه شد که رل اصلی فیلم است. گفت سعید این که رل اصلی است! گفتم بله. گفت من بگویم؟ گفتم بله تو باید بگویی! گفت صاحب فیلم ایراد نگیرد! گفتم نه ایراد نمی گیرد.

 یادتان هست چه فیلمی بود؟

-یک فیلم دریایی بود. بهرام جای ناخدای کشتی حرف می زد. نام فیلم را به خاطر نمی آورم ولی از آن فیلم های اکشن و درباره یک ناخدایی بود که مامور بود برود دزدهای دریایی را بگیرد. بهرام سر آن فیلم خیلی خوب حرف زد و خیلی هم خوشحال شد.

چه سالی بود؟ چون ایشان سال ۴۸ وارد دوبله شد واستادش هم که مرحوم مانی بود.

- بهرام در تلویزیون فیلم با آقای مانی فیلم های تلویزیونی را کار می کرد. فکر می کنم این فیلم مربوط به سال ۵۱ یا ۵۲ بود. بهرام خیلی اخلاق خوبی داشت. با همه بساز بود. منتهی یک عیب هم داشت و آن این بود که خودخور بود یعنی همه چیز را در خودش می ریخت. به نظرم بخش عمده مریضی بهرام هم به دلیل همین خودخوری بود یعنی از هرکسی ناراحت می شد یا می دید که فلان رل را به او نداده اند، غصه می خورد. بارها هم با او بحث می کردم که بهرام چرا غصه می خوری؟ خب مدیر دوبلاژ نخواسته نقش را به تو بدهد غصه ندارد که! یا ثابت می شود که اشتباه کرده یا معلوم می شود که انتخابش درست بوده است.

 و در جواب چه می گفت؟

-می گفت این نقش حق من بود. من هم می گفتم بله ولی یادت باشد این کار خصوصی نیست، این کار روی نظر عده ای می چرخد و به ندرت آدم ها به حقشان می رسند. ممکن است خیلی به تو اجحاف شود ولی می بینی که به من هم اجحاف می شود. علت آن شرایط این بود که عده ای گوینده و مدیر دوبلاژ بودند که فیلم ها روی شاخ آنها می چرخیدند و همه از جمله صاحب فیلم ها، آنها را می دیدند. گوینده هایی مثل من و بهرام باید خیلی تلاش می کردیم جایی برای خود باز کنیم. الان هم ممکن است کسی بیاید که خیلی با استعداد باشد ولی تلویزیون در وهله اول من را که قدیمی تر هستم می بیند.

سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از خبرگزاری مهر، تاریخ انتشار 15 اردیبهشت 97 ، کد مطلب: 4279982، www.mehrnews.com


اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین