شعار سال: مرتضی اسدی متولد ۱۳۳۶ در تهران و از نقاشان معاصر ایرانی است. او را سالهاست که میشناسم و در دانشگاه بسیار از او آموختهام. شاید مهمترین ویژگی مرتضی اسدی نقاش بودن او به معنای دقیق و کامل کلمه است. شناخت او از نقاشی بسیار بالاست و شاید کمتر هنرمندی را بتوانید پیدا کنید که به دقت او آثار نقاشی را نقد کند. او دارای دکترای تاریخ هنر از دانشگاه سوربن پاریس، دکترای پژوهش هنر از دانشگاه شاهد، فوق لیسانس تصویرسازی و لیسانس نقاشی از دانشگاه تهران و فارغالتحصیل رشته نقاشی از هنرستان هنرهای زیبای پسران است. او همچنین تدریس در دانشگاههای دانشکده هنر دانشگاه شاهد، دانشگاه آزاد اسلامی، دانشکده معماری دانشگاه یزد، آموزش عالی سوره و عضویت گروه نقاشی مرکز هنرهای تجسمی را در کارنامه فعالیت هنری خود دارد. او برنده جایزه اول نمایشگاه گل و طبیعت، برگزیده دومین دوسالانه نقاشان ایران، برگزیده جایزه ویژه چهارمین دوسالانه نقاشی ایران، جایزه سوم طراحی تمبر پستی به مناسبت چهلوپنجمین سالگرد اعلان جهانی حقوق بشر، توکیو شده است.
از عنوان نمایشگاه شروع کنیم و اینکه به چه دلیل «بچههای کورهپزخانه» را انتخاب کردید؟
این مجموعه را من به این دلیل کار کردم که در سال 1360 برادر من امیرحسین اسدی که نخستین نقاش جنگ تحمیلی بود، این موضوع را برای پروژه پایانی دیپلم هنرستان خود انتخاب کرده بود اما در عملیات آزادسازی کرخه از ناحیه کتف مجروح شد و به علت قطع عصبهای دست راست، متأسفانه کار نیمهکاره ماند. امیرحسین بعد از چند ماه دوباره راهی جبهه شد و در عملیات فتحالمبین به شهادت رسید و به کل کار نیمهکاره باقی ماند. سالها گذشت و من با خودم عهد کرده بودم که این موضوع را دنبال کنم و به هر صورت 40 سالی از انقلاب گذشته و من فکر میکردم دستکم پس از این سالها باید اتفاق دیگری برای این کورهها بیافتد و شاید به یک حالت صنعتی برسند. بحث کودکان کار در کورههای آجرپزی همیشه من را اذیت میکرد و در این چند سال هرچه آنها را رصد میکردم هیچ اتفاق جدیدی برای آنها نیفتاده بود، حال هیچ فرقی هم نمیکند کارگر ایرانی باشد یا افغانی. به نظر من در جامعهای که همه ما بهدنبال عدالت اجتماعی هستیم، کارفرما حق ندارد از کودک بهعنوان کارگر استفاده کند. این کارگرها از چه خدمات اجتماعی بهرهمند هستند؟ متأسفانه در همه این سالها شرایط این افراد هیچ تغییری نداشته است. این برای کشوری که در آن انقلاب شده است، خوشایند نیست. من سعی کردم مجموعه را با عنوان «بچههای کورهپزخانه» کار کنم و نوع زندگی، روابط کاری و آرزوهای این آدمها را تا جای ممکن در تابلوها به نمایش بگذارم. در این مجموعه هفت تابلو کار کردم و 14 اردیبهشت هم نمایشگاه در گالری آریا افتتاح شد.
خود شما در جریان خلق این مجموعه و سالهای اخیر به این مکانها و کورهپزخانهها سر زدید و چیزی از زندگی آنها وارد کار شما شده است؟
من در سالها 57 و 58 به همراه دوستان در دوره دانشجویی، یادداشتهایی از این کورهپزخانهها داشتم و با کارگرها صحبت میکردیم. بخشی از کار برای آن زمان است و اخیراً هم گزارشهای تصویری در رسانهها میدیدم که مسئولان شهرداری یا انجمنهای خصوصی سری به این افراد و این کورهها میزدند اما بیشتر برای گرفتن عکس یادگاری، نه برای کمک به این افراد. این مجموعه نیاز به عکس یادگاری ندارد و باید به این قضیه خیلی جدی توجه شود و این کارگاهها از یک حالت سنتی به حالت صنعتی و مدرن دربیاید تا بچه دو ساله مجبور به برداشتن خشت نباشد و بفهمد که مدرسه و عروسک و اسباببازی چیست و یک کارگر از یک زندگی ابتدایی برخوردار باشد. اینها حداقل امکانات اجتماعی است که باید فراهم میشده است، اما تا به امروز نشده. اینها دغدغههای من برای این مجموعه بوده است.
خودتان بهعنوان یک هنرمند فکر میکنید که چقدر وجه اجتماعی کار شما تأثیرگذار است؟ به طور ویژه این پرسش را از شما دارم چراکه بهعنوان یکی از هنرمندان انقلابی ما با هنر متعهد و اجتماعی بیگانه نیستید.
در رابطه با زبان هنر معتقدم که مطمئناً تأثیر میگذارد اما حال این تأثیر روی چه کسی باشد مهم است. به هر صورت این مسأله کورههای آجرپزی یک مسأله صنفی است و مدیریت و سرمایهگذار دارد. من بعید میدانم که سرمایهگذاری که عادل هست و برای کارگر احترام قائل باشد این نوع زندگی بیغولهای و کپرنشینی را نمیپذیرد. چرا کارگر کورهپزخانه نباید احساس امنیت کند و مجبور باشد که خانواده خودش را از هر گروه سنی برای تعدادی خشت بیشتر درگیر کار کند. اینها فاجعه است. حال زبان سینما و مستند به نظر من تأثیرگذارتر از زبان هنر است. اما نقاشی با اینکه زبان شخصیتری است میتواند زوایای پنهانتری را بیان کند که سینما و دوربین نمیتواند آن را بیان کند. هنرمند نقاش میتواند دقت بیشتری به زندگی آنها داشته باشد و چیزی متفاوتتر بگوید. من معتقدم هرچند این نمایشگاهها از این نوع در حد مخاطبین روشنفکر و نیمهروشنفکر تحصیلکرده دانشگاهی و دوستان اهل هنر پیش میرود و شاید حداکثر 2 هزار مخاطب داشته باشد ولی به هر حال بهعنوان یک حرکت میتواند تأثیرگذار باشد. شاید به این بهانه دوستان دیگری هم با این موضوع کار کنند. کودکان کورهپزخانه بخشی از کودکان کار هستند. اگراین مسائل بتواند در جامعه مطرح شود، تأثیر خودش را میگذارد. به نظرم مسئولان صنفی و وزارت کار موظف هستند که جدی به این مسأله بپردازند. این حداقل حقوق یک شهروند است.
دوست دارم نظر شما را درباره هنر و نقاشی پس از انقلاب را بدانم، در این 40 سال به طور کلی چه اتفاقی برای هنر ما افتاده است؟
به نظر من نقاشی و هنرهای تجسمی پس از انقلاب گسترش پیدا کرده اما به جای کیفیت به کمیت آن پرداخته شده است. ببینید تعداد هنرستانها گسترش پیدا کرده است، هرچند که کیفیت آنها مورد تأیید ما نیست اما تعداد هنرجوها بیشتر شده و خانوادهها با هنرهای تجسمی آشنا شدهاند، این یکی از خاصیتهای انقلاب است. یکی از خوشحالیهای من پس از انقلاب این است که به مسأله هنر پرداخته شده است. در مورد کیفیت و آموزش باید سر جای خودش درباره آن بحث کرد. تا اواخر دهه 60 و نیمه دهه 70 هنرهای تجسمی ما در یک سطح خوب پیش میرفت اما از آنجایی که مسأله اقتصاد هنر در دهه 80 وارد شد، این مسأله نقاشی اجتماعی را به انحراف کشید. هنگامی که پول وارد بازار شد خیلیها با پول از خارج از ایران وارد هنر ما شدند و جریان را به نفع خودشان تغییر دادند. حتی سیستم دولتی و بخش خصوصی روشنفکر که مدعی ارتقای فرهنگی تصویری تجسمی بود به آن شکل لازم نتوانست به کار بپردازد و همه چیز در پی بازار و به قول خودشان مارکت هنر قرار گرفت. خیلی از هنرمندان مجری سفارشات مدیران گالریها و مجموعهدارها شدند. آن شکلی را که نقاشی و هنر اجتماعی ما باید پیش میرفت و اینجا من بیشتر بر این مسأله تأکید دارم به انحراف کشیده شد. من بحثم این نیست که همه باید با رویکرد اجتماعی کار کنند، هرکسی هرچیزی که دوست دارد کار میکند و من نمیتوانم نسخه و حکم صادر کنم. اما در نهایت به نظر من بخشی از نقاشی کشور مظلوم واقع شد و هجومی که اهل سرمایه بر اقتصاد هنر آوردند این نوع هنر را به تعطیلی رساند. امروز کمتر کسی را میبینیم که در رابطه با موضوعات اجتماعی و معضلات آن نقاشی بکشد.
پرسشی که اینجا مطرح است، این است که هنرمندان نسل اول انقلاب جدای بحث مارکت و بازار هنر، توانستهاند خودشان را با فضای جدید جامعه تطبیق دهند و هماهنگ کنند؟
منظور از فضای جدید چیست؟
منظورم این است که دغدغههایی که در دهه 60 و بحبوحه انقلاب و جنگ وجود داشت، در دهه 80 و 90 تغییر کرد و دیگر نمیشود به همان زبان و سبک گذشته در جامعه حرف زد و کار کرد.
مسأله فقط جنگ نیست! کورهپزخانه ربطی به جنگ ندارد. مسائل اجتماعی شکلش تغییر میکند اما مگر فقر در کشور تغییری کرده است؟ ربطی ندارد که در دهه 60 باشد یا دهه 80.
دغدغه خود هنرمندان تغییر نکرده است؟
به نظر من اگر ما در دورهای حرفی نزدیم به خاطر دوره جنگ بود و اینکه کشور تضعیف نشود و اجازه بدهیم که شرایط تغییر بکند و در زمان دیگری حرفمان را بزنیم. ما حتی برای جنگ هم کار درست و حسابی نکردیم و همواره در حاشیه حرف زدیم. خیلی از زوایای زندگی در جنگ پنهان ماند. ما کار جدی برای جنگ نکردیم، قرار نبود که ما برای جنگ تبلیغ کنیم ما میخواستیم از دفاع یک ملت از سرزمینش بگوییم. ما قرار بود حرفهایی را بزنیم که دوربین سینما و تلویزیون نمیتوانند بگویند. متأسفانه سیستمهای مدیریتی کاری کردند که این مسأله در نطفه خفه شود. خیلیها ممکن است ناراحت شوند اما من بارها گفتهام که نقاشی و هنر انقلاب در دهه 60 مرد و دلایل خاص خودم را هم دارم.
همین مسأله جای سؤال دارد که پس از جنگ بخش زیادی از مدیریت هنری دست هنرمندان انقلاب بوده است، پس چرا این اتفاق افتاده است؟
خیر اصلاً اینطور نیست، کدام مدیریت دست هنرمندان انقلاب بوده؟ اسم ببرید.
مثلا مدیریت دوسالانهها، جشنوارههای مختلف، شهر و نقاشی دیواریها... نقاشی دیواریها که همهاش پول است و شما چه نقاشی دیواری میبینید که ارتباطی به اجتماع داشته باشد؟ همهاش تزئینی است.
بله قبول دارم و بحث همینجاست. ببینید ما اگر چهره شهیدان را در ابتدای انقلاب میکشیدیم، امروز همان چهرهها فقط نو شده و دوباره نقاشی شدهاند و بیش از هر چیز تزئینی هستند.
بله حرف ما هم همین است. من از همان زمان هم با کشیدن پرترههای پرسنلی مخالف بودم و حالا امروز کنار پرترهها، چند تکه اسلیمی هم میآورند و میشود. بحث این است که این شهدا کار اساسی انجام دادند و میشود با آن موضوعی برخورد کرد، حال اینکه شما تصویر پرسنلی این شهیدان را 20 متر در 30 متر روی دیوار نقاشی کنید، مشکلی را حل نمیکند!
این کارها تبدیل به یک کلیشه شدهاند.
دقیقاً. شما باید ببینید مسئولان زیباسازی چه کسانی هستند؟ کسی که مثلاًرشته فلسفه یا ادیان خوانده اند میشوند مدیرزیباسازی تهران، این افراد چه درکی از هنر دارند. مدیران این بخشند یا کاملاً سیاسی هستند یا درکی از هنر ندارند. برخی از مدیران زیردست آنها مدرک هنری دارند اما هنرمند نیستند. از هنرمندان در شوراها استفاده شده اما در حد چند امضاء. من یک سال در شورای سیاستگذاری زیباسازی بودهام. آنجا یک لابیهایی وجود دارد که قابل بحث است. کاری از بالا تأیید میشد که ما به اجبار باید در شورای فنی آن را تأیید میکردیم و البته خیلی از دوستان تأیید نمیکردند. هنر نباید دست دلالان باشد. ببینید متولیان این امر یکی وزارت ارشاد است و یکی حوزه هنری، شما ببینید پس از دهه اول انقلاب مدیریت این دو بخش برای هنر انقلاب چه کردهاند؟ گهگاهی هنرمندان دغدغهای داشتهاند اما مدیران ما چه کاری انجام دادهاند؟ چراکه مدیریت هیچوقت فرهنگی نبوده و همواره مدیران ما مدیران سیاسی بودهاند. من بارها در مصاحبههایم گفتهام که سیاسیون حق نشستن بر صندلی فرهنگ و هنر را ندارند و غاصب آن هستند. اینها حرف دل ما است در جهت ارتقای فرهنگ و هنر ملی و دینی خودمان. بحث سهمخواهی هم نیست، دلمان برای این هنر میسوزد و تا کی باید بادکنک روی دیوارهای شهر باشد؟ زیباسازی فقط تزئین شهر نیست، بحث ما بحث جدی است. متولیان فرهنگ وهنر ما متأسفانه موازی حرکت میکنند و این غلط است. حوزه هنری چند هنرمند معرفی کرده است؟ وزارت ارشاد هم که گویا، هیچ بودجه و برنامهای برای خرید آثار ندارد. بنابراین هنرمندان ناچار هستند که به سمت بخش خصوصی بروند و در این بخش هم هنرمندان انقلاب بایکوت مطلق هستند. من میگویم که اینها بخش خصوصی هستند و هیچ اشکالی ندارد اما کسی که بهعنوان نهاد انقلابی شعار میدهد چه؟ اینها وظیفه خودشان را درست انجام نمیدهند.
من جزو مدافعان هنر پیشرو بودم و به آن اعتقاد دارم و با آن ساخت نوین نقاشی میکنم اما بحث من تعهد اجتماعی است. ساختار بهانه است برای بیان دغدغههای اجتماعی در جامعه خودش و همچنین در جامعه جهانی. من هنرمندان را به هنر اجتماعی دعوت نمیکنم اما میگویم که دولت حق ندارد که رفتارش را شبیه به بخش خصوصی کند.
سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه ایران ، تاریخ انتشار ------ ، کدمطلب: 467312 ، www.iran-newspaper.com