شعار سال: «حسین وحیدی» معلمی را از 74 سال پیش شروع کرد؛ زمانی که 20ساله بود. هنوز هم روزی 2ساعت در خانهاش ریاضی درس میدهد. میگوید: «آرزو دارم تا زمانی که زندهام بتوانم تدریس کنم.» وحیدی باسابقهترین معلم شمیران است که با 74سال تدریس ریاضی رکورددار ملی تدریس در کشور است و چهره ماندگار شناخته شده. فهرست نمرات دانشآموزان به همراه تاریخ تولدشان را از ابتدای تدریسش تا به حال نگه داشته است.
شهید «محمدعلی رجایی» نیز در دوران ابتدایی در قزوین یک سال شاگرد او بود. استاد وحیدی چندین عنوان کتاب کمک درسی ریاضی در مقاطع مختلف، اطلاعات عمومی و دینی هم نگاشته است. هنوز هم نخستین جمعه مهر ماه هر سال شاگردان و همکاران قدیمی استاد وحیدی در باغ فردوس دورهم جمع میشوند و تجدید خاطره میکنند؛ شاگردانی متولد دهههای 30 تا 80.
وحیدی معلمی را از 19سالگی آغاز میکند؛ از دوران نوجوانی در زادگاهش قزوین. ماجرای معلم شدنش را یک رویداد خوب در زندگیاش میداند: «16 مهر سال 1323 معلمی را با کلاس اول شروع کردم. نمیدانم خدا چه قدرتی به من داد که توانستم الفبا را آهنگین برای بچهها بخوانم: الف هیچی نداره، ب یه نقطه داره... با آهنگ درس میدادم و بچهها پشت سرم تکرار میکردند. خیلی زودتر از آنکه به حرف اول الفبا بگویند آ با کلاه، من این نام را روی این حرف گذاشته بودم ولی خودم نمیدانستم.
یکی از همکارانم میگفت بگوییم آ شاپویی. آن موقع کلاه شاپویی تازه مد شده بود و بچهها نمیشناختند. خودم اسم الف مدی را آ با کلاه گذاشتم. 8سال بعد که به تهران آمدم دیدم که تازه به الف میگویند آ با کلاه.» وحیدی که مدتی هم دروس حوزوی خوانده بود به شاگردانش نماز خواندن یاد میدهد و در مدرسه نمازجماعت برگزار میکند. سناریوی تئاتر مینویسد و گروه تئاتر مدرسه را کارگردانی میکند. وحیدی که معلم شهید رجایی در قزوین بود میگوید: «کلاس چهارم ابتدایی معلم او بودم و بعد به تهران منتقل شدم. شهید رجایی همشهری من بود و نسبت فامیلی سببی هم داشتیم.»
آغاز معلمی در شمیران
وحیدی سال 1331 از قزوین به تهران میآید و میشود معلم دبستان پسرانه گلستان در محله درکه شمیران: «به تهران که آمدم مرا فرستادند به اداره فرهنگ در باغ فردوس شمیران؛ همین ساختمان باغموزه سینما. طبق حکمی که رئیس آموزش و پرورش به من داد از 9آذر سال 1331 برای تدریس به دبستان گلستان در درکه رفتم.» رفتوآمد در آن سرمای استخوان سوز فقط به عشق معلمی آسان میشد.
تعریف میکند: «خانه ما در خیابان اسکندری بود. از میدان انقلاب به بعد فقط بیمارستان هزار تختخوابی معلوم بود. زمستانها برف سنگینی شمیران را میپوشاند. از خیابان اسکندری میآمدم پیچشمیران و سوار مینیبوسهای اتوعدل میشدم و میرفتم تا باغ فردوس. از آنجا هم دوباره سوار ماشین میشدم و میرفتم تا درکه. مسافرتی بود برای خودش. این مسیر را به عشق بچهها میرفتم. خیلی دوستشان داشتم. بیشترشان هم سادات و مورد احترام بودند. غیر از من 4، 5نفر دیگر جزو کادر آموزشی دبستان بودند. آن سال مدرسه 30شاگرد داشت.
یک مدرسه دیگر هم در اوین بود به نام حسن ضیائیان.» وحیدی سال تحصیلی بعد را در دبستان شاهپور تجریش معلمی میکند: «درکهایها میگفتند برگرد. بخشدار آمد و گفت: چرا از این مدرسه رفتی؟ اما به دلیل دوری راه دیگر نمیتوانستم تا درکه بروم. زمستانها چه برفی میآمد. تا زانو در برف فرو میرفتیم. از طریق فرماندار تهران خواستم مرا منتقل کنند به مدرسه شاهپور تجریش. با اولیای مدرسه و دانشآموزان درکه هم صحبت کردم و راضی شدند که ماهی یکبار به مدرسهشان بروم تا هم دیدار کنیم و هم رفع اشکال.»
وحیدی از شاگردان آن سالها به نیکی یاد میکند: «بچهها عالی بودند. درسخوان و باهوش و باانضباط و قدرشناس. سیداحمد میرکریمی، شاگردم بود که بعدها همکارم شد. الان بچهها در رفاه هستند و بعضی درس نمیخوانند. آن زمان در سرمای زمستان، بخاری زغال سنگی بود. حتی بخاری نفتی هم نبود.»
تنبیه بیتنبیه
نه وحیدی و نه شاگردانش هیچکدام به یاد ندارند که او در دوران معلمی تنبیه بدنی کرده باشد یا کوچکترین تشری به شاگردانش زده باشد. تعریف میکند: «معتقد بودم تنبیه نتیجه ندارد. جز اینکه باید شاگرد را کتک زد یا جریمه داد چه تنبیه دیگری بود؟ این تنبیه هم که نتیجه نداشت. هرچند که آن زمان خیلی معمول بود. شاگردان از معلم میترسیدند. من با دانشآموزان رابطه دوستانه داشتم. وقتی درس نمیخواندند برای تنبیه به آنها بیمهری میکردم. نمیگفتم و نمیخندیدم. همین رفتار سرد من باعث میشد در امتحان بعدی نمرهشان را جبران کنند.»
استاد وحیدی در دوران تحصیل هم شاگرد درسخوان بود و تنبیه نمیشد. میگوید: «شاگرد اول نمیشدم ولی درسم خوب بود. معلم کلاس اولم را به یاد دارم. بیشتر وقتها از پنجره کلاس که رو به کوچه بود داخل کلاس میپرید. همیشه دلیل کارش برایم سؤال بود. بعد فهمیدم چون دیر میکرده و نمیخواسته ناظم و مدیر مدرسه او را ببینند از پنجره میآمد.»
از سال 1332 تا سال 1355 و زمان بازنشستگی علاوه بر تدریس، رئیس حوزه و طراح سؤال نیز بود: «اسم من که میآمد یاد امتحان میافتادند. در مدرسه شاهپور باغ فردوس هم درس دادم. ممتحن هم بودم. بعد از بازنشستگی هم در 16مدرسه غیرانتفاعی درس دادم. برای کنکور دانشگاه آزاد هم سؤال طراحی کردم. از من سؤال میکنند: با معلمی چگونه زندگی کردهای؟ میگویم: من معلمی نکردهام که زندگی کنم. بلکه زندگی کرده ام که معلمی کنم. معلمی یعنی هنر انسان پروری.»
هنوز فهرست نمرات دانشآموزان را دارم
وحیدی دوران تربیت مدرسی و ریاضی را گذراند و سالها ریاضی را به شیوهای شیرین برای شاگردان تدریس کرد: «50دوره کارآموزی ریاضی گذراندم. همیشه مطالعه دارم. نظامهای قدیم و جدید درس دادهام و هرگز تدریس و مطالعه را رها نکردهام. زندگی من در تحصیل، تدریس، تحقیق و تقدیر خلاصه شده است.»
وحیدی همه یادگاران دوران تدریس را نگه داشته است. از فهرست نمرات دانشآموزان و تاریخ تولدشان تا کادوهای روز معلم. روز تولد شاگردان را همیشه تبریک میگفته. حالا هم به برخیها زنگ میزند و تولدشان را تبریک میگوید. تعریف میکند: «یکی از دانشآموزان روز معلم یک کارت تبریک به من داد که داخلش یک آینه چسبانده بود.
گفتم: ممنونم از کارت تبریک ولی این آینه دیگر چیست؟ گفت: چیزی بهتر از خودتان پیدا نکردم. آینه خریدم تا خودتان را که بهترینید ببینید. این محبت دانشآموزان را نمیشود فراموش کرد.» او پایان هر سال تحصیلی هم به دانشآموزان کلاسش یادگاری میداد: «خودکار، قاب عکس، تابلوی وان یکاد و... هدایای کوچک اما باارزشی که هنوز خیلی از شاگردانم آنها را نگه داشتهاند. این رشته معنوی بین من و شاگردان است.»
سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه همشهری ، تاریخ انتشار 11 اردیبهشت 97، کدمطلب:14417، www.newspaper.hamshahri.org