پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
سه‌شنبه ۲۸ فروردين ۱۴۰۳ - 2024 April 16
کد خبر: ۱۳۱۲۱۷
تاریخ انتشار : ۰۹ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۰:۲۳
درست است این روزها در هر گوشه و کنار شهر بساط دستفروشی دیده می‌شود، اما بازار این بساطی‌ها در پایانه غرب تهران حال و هوای دیگری دارد. بازاری که هنگام غروب جان می‌گیرد و تا دم‌دمای صبح فردا به فعالیت خود ادامه می‌دهد. بازاری که به اذعان مردم و دستفروشان یکی از شلوغ‌ترین و در عین حال آرام‌ترین بازارهای دستفروشی در پایتخت است.

شعار سال: درست است این روزها در هر گوشه و کنار شهر بساط دستفروشی دیده می‌شود، اما بازار این بساطی‌ها در پایانه غرب تهران حال و هوای دیگری دارد. بازاری که هنگام غروب جان می‌گیرد و تا دم‌دمای صبح فردا به فعالیت خود ادامه می‌دهد. بازاری که به اذعان مردم و دستفروشان یکی از شلوغ‌ترین و در عین حال آرام‌ترین بازارهای دستفروشی در پایتخت است، بدون اینکه کسی دلهره‌ای از جمع شدن بساطش داشته باشد. این حرف دل دستفروشانی است که روز را به دستفروشی در دیگر نقاط شهر مشغولند و هرازگاهی مجبورند ‌بند و بساطشان را زیر بغل زده و به جای دیگر کوچ کنند. شکل و شمایل بساط‌های رنگارنگشان آدم را یاد بازارچه‌های مرزی می‌اندازد. با همان کالاهای بی‌کیفیت خارجی که همه بوی آن سوی مرزها را می‌دهند.

همین که غروب می‌شود، یکی‌یکی، با ‌بندوبساطشان از راه می‌رسند. یکی با وانت می‌آید، یکی با چرخ‌دستی آهنی. خیلی‌ از آن ها بارشان را روی کولشان می‌اندازند و خرامان‌خرامان به سمت پایانه حرکت می‌کنند، چیزی شبیه کولبران غرب. در بساط هزار رنگ و لعابشان از شیر مرغ تا جان آدمیزاد پیدا می‌شود. از دمپایی و کفش و کتانی مردانه گرفته تا نخ و سوزنی که ابزار خیاطی است. اینها همه، اهالی شب‌نشین آزادی هستند.

مردمانی که چراغ زندگی را در شب‌های سرد و گرم سال در حوالی میدان آزادی روشن می‌کنند و هر کدامشان با لهجه خاص خود، سمفونی حراجی‌های شبانه را فریاد می‌زنند. صاحب هر بساط، بسته به هنری که دارد مشتری‌ها و رهگذران عبوری را پای بساطشان می‌کشانند. یکی با دادزنی، دیگری با نورپردازی ویژه بساطش دردل تاریکی شب و یکی هم با توسل به موسیقی و ابزار‌آلاتش. خلاصه اینکه در این شهرفرنگ شبانه پایانه آزادی، هرچه بخواهید پیدا می‌کنید.

اینجا برای همه نان دارد

هم بازار موبایل‌فروشان دستفروش داغ است، هم عطر‌فروشان و لباس‌فروشان. چانه‌زنی سر ساعت‌های پرزرق‌وبرق و شلوارهای رنگارنگ حسابی گرم گرم است. در این بازار هم‌ولایتی‌ها هوای هم را دارند؛ کسانی که از وقتی به پایتخت پا گذاشته‌اند، کسب و کارشان را در پیاده‌راه‌های همین پایانه راه انداخته‌اند. برای همین است که امروز صاحب سرقفلی پیاده‌رو هستند. از کم و کیف جا برای پهن کردن بساط دستفروشی که سؤال می‌کنیم «شهروز» جوان 32 ساله‌ای که بساط کتانی‌های رنگارنگش را در حاشیه بازار پهن کرده است، می‌گوید: «جابا‌جا در این بازارچه فرق می‌کند بالا باشد یا پایین، زیر سایه‌بان بی.آر.تی باشد یا کنار پیاده‌راه، هرکدام شرط و شروطی دارد برای اینکه دستفروشی بیاید و بساطتش را پهن کند.» او از این بازار و درآمدش حسابی راضی است: «هر کس دنبال یک لقمه نان حلال باشد می‌تواند در این بازار شبانه برای خود نانی دست و پا کند.» از قدیمی‌های این بازار شبانه برایمان می‌گوید از کسانی که هفت  هشت سالی از عمرشان را در اینجا گذرانده‌اند و دیگر جایی که در آن بساط می‌کنند، سرقفلی‌شان هست.

دستفروشان غربی!

این جا مأمن خوبی برای فروش کالاهایی است که از سمت و سوی مرزهای غرب کشور وارد می‌شوند. مصداق حرفمان صحبت‌های «یاشار» است. مردی 54 ساله که شال رنگی بر لباس سنتی و کردی‌اش بسته حکایت از هویتش دارد. همه بساطش در ساک سیاه‌رنگ کوچکی خلاصه می‌شود که روزها در حوالی میدان فردوسی پهنش می‌کند و شب‌ها در همسایگی آزادی. می‌گوید: «‌ما حدود 6 نفر هستیم که در تهران به کار دستفروشی مشغولیم. پسرهایم شب‌ها اینجا تی‌شرت‌وشلوار مردانه می‌فروشند و برادرهایم مانند من عطر‌فروشی می‌کنند. از مشتری‌هایش در آزادی برایمان می‌گوید «‌‌اینجا بیشتر مشتریان ما را مهاجران و مسافران تشکیل می‌دهند. کسانی که می‌خواهد سوغاتی ارزان از تهران به شهر و دیارشان ببرند یا سربازان و کارگرانی که دنبال کالاهایی ارزان برای خود هستند.»

با نگاهی که به دورتادور این بازار می‌اندازیم، جمعیت زیاد سرباز‌های سرتراشیده با یونیفرم‌های سربازی به چشم می‌خورد. جوانک‌هایی که می‌کوشند همه نیازشان را در این بازار تأمین کنند. «حسین» یکی از این جوانک‌هاست که معتقد است میدان امام حسین(ع) و این بازارچه، تنها جایی است که می‌تواند نیازهایش را تأمین کند. هرچند خیلی رضایتی از کیفیت کالاهای عرضه شده در این بازار ندارد، اما بر این باور است قیمت‌های ارزانی دارند.

بازاری مردانه

در میان بازار پرهیاهوی پایانه آزادی که قدم می‌زنیم نخستین چیزی که توجه آدمی را به خود جلب می‌کند جنس مردانه این بازار است. بازاری که هم مشتریان و هم فروشنده‌هایش را بیشتر مردان تشکیل می‌دهند. شاید به همین دلیل است که در میان انبوه اجناس پهن شده برای فروش، به تعداد انگشت‌شمار، می‌توانید کالایی زنانه بیابید. البته چند وقتی می‌شود که یکی، دو دستفروش بانو هم پایشان به این بازار باز شده است.

یکی مانند «فریده. م» بانویی 45 ساله که خود را سرپرست خانوار معرفی می‌کند و می‌گوید: «‌‌روزها در یک کارگاه خیاطی کار می‌کنم و شب‌ها به اینجا می‌آیم برای فروش جوراب مردانه‌» در چهره خسته و بی‌رمقش امیدواری برای زنده ماندن جان می‌کند، مادر سه فرزند قد و نیم قد است که باید پس از طلاق برایشان هم پدری کند و هم مادری! آهی می‌کشد و می‌گوید: «باید به هر جان‌کندنی شده زندگی بچه‌هایم را بسازم.» گفت‌وگویمان را با فریاد سه جفت پنج هزار تومانش، قطع می‌کند؛ هرچند صدای ظریف و زنانه‌اش در میان صدای زمخت و مردانه دستفروشان سیبیلوی همسایه‌اش گم می‌شود. کمی آن سو‌تر نزدیک ایستگاه مترو، زنی جوان حدود 35 ساله با کودک پنج ساله‌اش مشغول چیدن بساطش است.

«ایلیا» کودک چهار ساله‌ای است که خود را زیر لباس‌های کودکانه بساط مادر پنهان می‌کند. دلِ خوشی از کسب و کارش ندارد و با زبان عامیانه‌ای می‌گوید: «‌‌اینجا بیشتر مشتریانش یا سربازان هستند یا کارگرانی که در تهران به تنهایی مشغول کارند برای همین کمتر مشتری زن گذرش به اینجا می‌افتد.»

تردد دشوار است

اطراف را که نگاه می‌کنیم پر از زنانی است که در مسیر ایستگاه مترو تا بی.آر.تی در حرکتند اما چرا پایشان به بساطی‌ها نمی‌رسد؟ جوابمان را «زهرا محمودی» رهگذر دانشجویی که هر شب باید مسیر مترو تا بی‌آرتی‌های آزادی خاوران را طی کند می‌دهد و می‌گوید: «‌به محض غروب آفتاب، دیگر امکان‌‌‌ تردد بانوان از مسیر پیاده‌راه پایانه غرب وجود ندارد. در اصل پیاده‌راهی نیست که ما بتوانیم از آن با خیال آسوده عبور کنیم. چراکه حجم انبوه دستفروشان و مشتریان مرد، این امکان را به خانم‌ها نمی‌دهند.»

صحبت‌هایمان را «سمیه جلالی» یکی دیگر از شهروندان در حال‌‌‌ تردد می‌شنود و می‌گوید وضعیت حاکم در پایانه شرایط سختی را برای بانوانی که مجبورند به تنهایی از این مسیر‌‌‌ تردد کنند، ایجاد کرده است و ما مجبوریم برای دسترسی به خطوط بی.آر.تی، محل استقرار دستفروشان را دور بزنیم. سال‌های زیادی است که در سایه حضور این دستفروشان در پایانه غرب تهران، شب‌های آزادی زنده‌ترین شب‌های تهران است؛ جایی که این روزها به مرکز گردشگری شبانه بخش قابل توجهی از جامعه تبدیل شده است.

دلخوری بانوان عابر از این گذرگاه دستفروشی کم نیست. «انسیه حقدادی» بانوی شاغلی است که ساعت تعطیلی محل کارش مقارن با ساعت‌های شلوغی این بازار شبانگاهی است. او می‌گوید: «قصه هر شبمان دلهره و نگرانی به دلیل عبور از این بازار شبانه است که باید با دلهره و نگرانی تردد کنیم تا در انبوه جمعیت مردانه که مشغول خرید و قیمت‌گیری و‌ تردد هستند، اسیر نشویم.» او ادامه می‌دهد: «ساعت‌های اولیه شب و هنگام غروب وضعیت بهتر است اما از ساعت 10 شب به بعد، واقعاً تردد از این مسیر برای بانوان، یک کابوس است.

سارقان مشتری‌نما تهدیدمان می‌کنند

حرف‌های انسیه را «نرگس کریم‌نژاد» هم ادامه می‌دهد. بانویی که باید خود را هر شب از کرج به خاوران برساند و نزدیک‌ترین و مطمئن‌ترین راه برای او استفاده از بی.آر.تی‌های مستقر در پایانه غرب است. «‌‌گرچه وسایل نقلیه‌ای که در این پایانه مستقر است، مطمئن‌ترین وسیله برای رسیدن به خانه است اما دسترسی به این وسایل نقلیه در مسیر پیاده‌راه ترمینال در قرق دستفروشان است. او ادامه می‌دهد: «همه مشکل ما این دستفروشان نیستند بلکه آدم‌های لاابالی‌ای هستند که‌گاه در پوشش مشتری از این شلوغی استفاده کرده و هزار و یک مشکل را موجب می‌شوند. برای مثال سال گذشته حول و حوش ساعت نه و نیم شب بود که کیف یک خانم را در این شلوغی زدند. او نمی‌دانست چطور کیفش را زده‌اند و اصلاً متوجه نشده است.»

آرزوهای دستفروش

در شهر فرنگ پایانه آزادی همه چیز پیدا می‌شود؛ از زیورآلات و بدلیجات مردانه گرفته تا کتاب‌های قاچاق! خیلی از این کالاها مستقیم از ترمینال غرب راهی این بازار می‌شوند. مانند لباس‌هایی که در بساط «محمد» پیدا می‌شود. می‌گوید از بانه رسیده‌اند. سه سالی می‌شود که محمد پایتخت‌نشین شده است، اما هنوز خانه‌ای ندارد: «‌شب‌ها را در این بازار به فروش کالاهایمان سپری می‌کنیم و روزها با خودرو پرایدم به کار مسافرکشی مشغولم.»

از تحصیلاتش می‌پرسم و وقتی می‌گوید که کارشناسی کامپیوتر دارد کمی هضمش برایم سخت می‌شود. «‌‌من دوست دارم فقط در رشته‌ای که درس خوانده‌ام مشغول کار شوم و برای همین دست به این کار زده‌ام، تنها به امید جمع کردن سرمایه و شروع کار مورد علاقه‌ام. آرزوهای محمد هر شب در میان سیاهی و هیاهوی این بازار جان دوباره‌ای می‌گیرد. او و آرزوهایش را با نگاهی دوباره به شلوغی بازار، تنها می‌گذاریم.»

سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت روزنامه همشهری، تاریخ انتشار 8 خرداد 97، کد مطلب: 18180، www.newspaper.hamshahri.org


اخبار مرتبط
خواندنیها و دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین