پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۱۳۳۵۴۱
تاریخ انتشار : ۲۰ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۱:۴۳
از پانزده سالگی، شاید هم کمی زودتر قلم به‌دست گرفت و نوشت، از تفاوت‌ها، از رنج و دغدغه‌هایی که از همان سن و سال کم گریبانش را گرفت و هیچگاه رهایش نکرد، حتی حالا که در هفتمین دهه زندگی‌اش به سر می‌برد. آنقدر این راه را ادامه داد تا این که حول و حوش سال‌های وقوع انقلاب شهلا لاهیجی توانست به‌عنوان نخستین ناشر زن کشورمان وارد عرصه نشر شود.

شعار سال: از پانزده سالگی، شاید هم کمی زودتر قلم به‌دست گرفت و نوشت، از تفاوت‌ها، از رنج و دغدغه‌هایی که از همان سن و سال کم گریبانش را گرفت و هیچگاه رهایش نکرد، حتی حالا که در هفتمین دهه زندگی‌اش به سر می‌برد. آنقدر این راه را ادامه داد تا این که حول و حوش سال‌های وقوع انقلاب شهلا لاهیجی توانست به‌عنوان نخستین ناشر زن کشورمان وارد عرصه نشر شود. البته تنها به این کار اکتفا نکرد و چندین سال بعد علاوه بر نشر روشنگران، دفتر مطالعات زنان را هم دایر کرد. با اینکه عمده سال‌های زندگی‌اش در پیچ و خم فرهنگ و فعالیت‌های مرتبط با آن گذشته اما هم از حقوق می‌داند و هم از سیاست. هراسی از صحبت درباره هیچ موضوع و اتفاقی ندارد، زنی ست که عاشقانه در اعماق تاریخ کند و کاو کرده، تألیف و انتشار مجموعه پژوهشی«هویت تاریخی زنان ایران» حاصل بخشی از همین مطالعات است، کتابی که جلد نخست آن سال هفتاد و یک و جلد دومش هم چندی قبل روانه بازار نشر شد. از ابتدا بنای انتشار این مجموعه را در قالب سه جلد گذاشته اما نمی‌داند که موفق به انتشار جلد سوم خواهد شد یا نه. هر چند که اطلاعات مرتبط با جلد سوم را جمع‌آوری کرده و فیش نویسی‌های لازم آن را هم انجام داده است. این مجموعه را با محور زنان نوشته چرا که معتقد به جای خالی زنان در تاریخ‌مان است. مهم‌ترین دلیل در نگارش این اثر را همین مسأله و از سویی خواست افرادی می‌داند که طی این سال‌ها همواره او را به نوشتن تشویق کرده‌اند. برخلاف آنچه امروز به نظر می‌رسد از ابتدا با شرایط ساده‌ای روبه‌رو نبوده، آنقدر که در دوره‌ای دست از کار می‌کشد و قهر می‌کند و برای چند سالی مشغول فعالیت‌های اجتماعی، از جمله پیگیری مسائل و مشکلات زندگی زنان زندانی می‌شود. بیش از نیم قرن از آغاز فعالیت‌هایش می‌گذرد، با این حال هنوز هم امید و انرژی بسیاری برای ادامه راه دارد، حتی می‌گوید: «به امروز زنان کشورم بیش از سال‌های جوانی خودم امید دارم چراکه می‌بینم چقدر تلاش می‌کنند و مطالبه گر شده‌اند.» از آنجایی که عمده فعالیت‌های کاری‌اش در ارتباط با حوزه تألیف و تاریخ بوده تأکید بسیاری به ضرورت صادق بودن و بی‌طرفی مورخ و پژوهشگر با مخاطبان دارد، حتی خطاب به ناسیونالیست‌ها می‌گوید: «ناسیونالیست بودن که تنها بار افتخارات گذشته را به دوش کشیدن یا چرخیدن دور مقبره کوروش نیست! اگر مدعی ایران دوستی و ملی‌گرایی هستید باید تاریخ را با دقت بیشتر بخوانید و سعی کنید در آیینه آن به خود و آینده نگاه کنید. متأسفانه اغلب افرادی که مدعی ملی‌گرایی هستند هیچ چیزی درباره تاریخ و گذشته‌مان نمی‌دانند.» به‌تازگی جلد دوم «شناخت هویت زن ایرانی» که دوره زمانی ورود ایران به صحنه‌ تاریخ مکتوب (از آغاز پادشاهی ماد تا برچیده‌ شدن سلسله‌ ساسانی) را در بر می‌گیرد منتشر شده که به بهانه‌اش سراغ وی رفتیم، مشروح گفت‌و‌گویمان را با این نویسنده، محقق، ناشر و فعال اجتماعی بخوانید.

خانم لاهیجی تا به حال چندان درباره زندگی‌تان صحبت نکرده‌اید، زندگی زنانی همچون شما که هیچگاه از تلاش دست برنداشته‌اید می‌تواند الگویی برای نسل جوان و بویژه دختران باشد، قدری از خودتان و چگونگی ورود به فعالیت‌هایی که امروز بخشی از رزومه کاری‌تان شده‌اند بگویید.

نخستین نکته‌ای که می‌توانم از آن بگویم این است که در خانواده‌ای متولد شدم که به فرهنگ، تحصیلات و همچنین فعالیت‌های اجتماعی نگاهی جدی داشتند. مادری بسیار قدرتمند و متفاوت از زنان دوران خود و پدری بسیار مهربان داشتم، بی‌اغراق مدیریت تمام آنچه در خانه‌مان مربوط به تربیت ما خواهران و برادران بود از سوی مادرم و تمام مهربانی‌ها هم از سمت پدرمان متوجه ما می‌شد. دختر عزیز کرده پدر بودم و تا سال‌ها هیچ تصوری از برخی تفاوت‌هایی که خانواده‌ها میان دخترها و پسرهایشان قائل می‌شدند نمی‌دانستم؛ به گمانم همه دنیا و همه بچه‌ها در شرایطی همچون من زندگی می‌کردند.

کودکی‌تان در شیراز سپری شد؟

نه، تا 12 سالگی تهران زندگی می‌کردم، بعد از آن به شیراز رفتیم، آن هم بواسطه کار پدرم بود.

از شغل و تحصیلات والدین‌تان هم بگویید.

مادرم در دوره خودش جزو نوادر بود. در چهارمین دوره مدرسه «دارالمعلمات» درس خوانده بود و پنجمین زنی بود که در کشورمان به استخدام دولت درآمد و در اداره پست مشغول فعالیت شد. در فامیل مادری‌ام شرایط به‌گونه‌ای بود که اغلب زنان تحصیلکرده بودند، البته نه تنها در خانواده من بلکه اغلب کسانی که متعلق به منطقه کاشان بودند چنین شرایطی داشتند. مادر مادرم ناظم مدرسه «عفتیه» بود که اگر اشتباه نکنم بیستمین دبستانی به شمار می‌آمد که در ایران ساخته شده بود. اینها را گفتم که بدانید این درس خواندن و تلاش کردن در سمت خانواده مادری‌ام اتفاقی خارق‌العاده محسوب نمی‌شد. پدر مادرم، پیشکار دارایی بود و بواسطه کارش اغلب در سفر بود. از همین رو مدیریت خانه و کار تربیت بچه‌ها به عهده مادربزرگم بود، روالی که بعدها در ارتباط با مادرم هم وضعیتی تقریباً مشابه پیدا کرد. از سویی پدرم هم وقتی 15 سال بیشتر نداشته از راه شوروی سابق راهی لهستان می‌شود، در آن سن کم شاهد اتفاقات و کشتارهایی می‌شود که او را تا آخر از کمونیست‌ها بیزار کرد. هدفش اتمام تحصیل در لهستان و بازگشت دوباره به ایران برای کاربردی کردن چیزهایی که فرامی گیرد در کارخانه‌ها بوده است. ازهمین رو و بواسطه محیطی که در خارج از کشور در آن بزرگ می‌شود وقتی با مادرم ازدواج کرد او را زنی متفاوت ندید و توانست ارتباط خوبی با او داشته باشد. مادرم زنی عجیب بود، هم خیلی مهربان و هم بسیار محکم و پرتلاش بود. پنج سال بیشتر نداشتم که اصرار داشت ساز سختی همچون ویلون را بیاموزم، از ابتدای دبستان هم مرا به کلاس زبان فرستاد آنچنان که در دوران دبیرستان خیلی جلوتر از باقی بچه‌ها بودم.

گویا مقاله‌نویسی در مطبوعات را هم از همان سال‌های نوجوانی آغاز می‌کنید؟ در این مسأله هم مادرتان دخیل بوده؟

بله، 15 سال بیشتر نداشتم که روزنامه نویس شدم و مقاله می‌نوشتم. حتی عضو انجمن زنان روزنامه نگار جهان شدم و فهمیدم که جوان‌ترین عضو آن به حساب می‌آیم، هرچند که خودم وقتی از عضویت در آن با خبر شدم که نامه‌ای از دفتر این انجمن در مکزیک به خانه‌مان رسید. آن زمان ساکن شیراز بودیم؛ نویسنده نشریات محلی شیراز و همین طور رادیوی آن بودم، البته اجرای چندین برنامه رادیویی را هم برعهده داشتم. مقاله نوشتن‌هایی که لازمه‌اش خواندن حداقل هزار مطلب و نوشتن چندصد صفحه بود. هرچند اینها برایم بسیار مشکل بود اما باعث شد که در سنین نوجوانی وارد جامعه شود و قلم به دست بگیرم.

چطور شد که مسیر علاقه‌مندی‌تان به سمت مسائل زنان هدایت شد؟

وقتی وارد مدرسه شدم دیدم که برخلاف تصور قبلی‌ام همه زنان و دختران شرایطی مشابه من ندارند و به یکباره تمام ذهنیتی که از جامعه داشتم بهم ریخت. نوشتن را آغاز کردم و علت روزنامه نگار شدنم هم همین بود. نوشتن آنقدر برایم جدی بود که روزی به مادرم گفتم: «چرا این قدر زود قلم به دستم دادی!» گفت: «کار بدی کردم؟» گفتم:«نوشتن رنجم را زیاد کرد.» رنجی که از دانستن بود و گاهی فکر می‌کنم اگر گرفتار این دغدغه‌ها نمی‌شدم زندگی آسان‌تری داشتم. حتی در آن سن کم رنج‌ها و کمبودها را می‌دیدم، با خودم مقایسه می‌کردم و می‌گفتم من شانس تولد در چنین خانواده‌ای را داشتم، اما دیگران نه! می‌گفتم چرا دنیا این‌طور است! همین باعث شد که بعدها در سنین بالاتر ناشر شوم چراکه مسأله نوشتن برایم کار تازه‌ای نبود.

این دغدغه‌مندی بعد از ازدواج چطور ادامه پیدا کرد؟ با مانعی از سوی همسرتان روبه‌رو نشدید؟

نه، از آنجایی که در16 سالگی ازدواج کردم، اتفاقاً ادامه تحصیل و تحقیقاتم از بعد ازدواجم آغاز شد. منتهی وقتی دخترم به دنیا آمد برای دو- سه سالی فعالیت‌های اجتماعی‌ام را کنار گذاشتم. البته بخشی از این توقف چند ساله، بابت دلخوری‌ام از برخی اتفاقات هم بود، وقتی به زنان حق رأی داده شد من به‌عنوان اعتراض همه کارهایم را کنار گذاشتم. حتی مقاله‌ای نوشتم که کدام زن روستایی یا ایلیاتی آمده و گفته که فلان تعداد ما هر مرتبه سر زایمان می‌میرند یا گفته که از شرایط زندگی‌اش ناراضی است که چنین حقی بخواهد! تأکید داشتم که تغییرات اجتماعی اینچنینی باید از پایین به بالا باشد، درست بر عکس چیزی که آن سال‌ها رخ داد. نمونه‌اش همین کشور ترکیه، اگر این کشور با تحولات زیادی روبه‌رو شد به خاطر خواست مردم بوده است؛ ایران آن سال‌ها هنوز آماده نبود.

اعطای این حق به زنان که اتفاق خوبی بود! چرا مخالف بودید؟

آن سال‌ها معتقد بودم تا مطالبه‌ای رخ نداده نباید اعطایی انجام شود. آن زمان رئیس روابط عمومی سازمان زنان ایران بودم؛ می‌گفتم اگر قرار است حقی به زنان داده شود باید در پی خواست خود آنان و از همه مهم‌تر آماده بودنشان برای آن تغییر باشد، وگرنه فایده‌ای نخواهد داشت.

چرا فکر نمی‌کردید جامعه به حدی از مطالبه گری رسیده که چنین حقی را برای زنان قائل شده؟

شاید تصوراتم آرمانی و بیش از حد ایده آل بود، هر چند که حالا طوردیگری فکر می‌کنم. معتقد بودم که زنان باید خودشان این حق را مطالبه می‌کردند. امروز برخلاف آن سال‌ها خیلی امیدوار هستم چراکه زنان دیگر به‌دنبال پیشرفت برآمده‌اند. هم‌اکنون زنان سال‌هاست که در صف اول و دوشادوش مردان ایستاده‌اند. هر چند که مسأله جنسیت هیچگاه برایم مهم نبوده و معتقدم هر یک از ما قبل از اینکه جنسیت‌مان مهم باشد انسان بودن‌مان است که اهمیت دارد. جامعه ما از انسان‌ها تشکیل شده، همه ما اول انسانیم، بعد زن یا مرد. چند شب پیش زندگی خانم «گاندی» را بازخوانی می‌کردم، در تعجبم زنی که برای نخستین بار در یکی از متنوع‌ترین جوامع از فرهنگی، دینی و با جمعیتی انبوه که حدود نیم میلیارد نفر بوده چطور وارد عرصه شده و چطور به مادر هند تبدیل می‌شود! از همه مهم‌تر بعدها به کجا می‌رسد که او را دشمن مردم معرفی می‌کنند و در نهایت به آن طرز فجیعی هم او را می‌کشند. این زنان همیشه برای من شاخص و الگو بوده‌اند، همواره از خودم می‌پرسیدم که آنان چطورتا این اندازه محکم و استوار بودند! زندگی من ملغمه‌ای از امید و ناامیدی، تلاش و شکست و حتی موفقیت بوده است. همیشه همه چیز بر طبق خواسته‌ام نبوده، واخوردگی‌های بسیاری را تحمل کرده‌ام، بویژه حدود 10 سال قبل، هنگامی که پاتوق فرهنگی‌ام در دفتر انتشارات را بی‌هیچ دلیلی بستند و حتی نتوانستند مرا قانع کنند که چرا نگذاشتند جوانان را به کتاب خواندن و فعالیت‌های فرهنگی تشویق کنم. من که جز تلاش برای علاقه‌مند کردن جوانان به فرهنگ، ادبیات و هنر کاری نمی‌کردم! جوانانی که می‌آمدند شاید پول خرید کتاب نداشتند اما وقتی کسی مثل «بابک احمدی» درباره فلسفه یا زیبایی شناسی حرف می‌زد دیگر حتی روی زمین هم جای نشستن نبود. هرچند که با همه این سختی‌ها هیچ گاه حتی به رفتن فکر هم نکردم. با اینکه شرایط آن برایم فراهم بود. نرفتم و اعتراف می‌کنم که هیچ جا برایم ایران نمی‌شود. اگر همه ما بگذاریم برویم که نمی‌شود؛ باید بمانیم، تلاش کنیم و ایران را بسازیم.

در شرایط خاصی که در خانواده از آن برخوردار بودید، راه‌های ساده‌تری هم برای زندگی پیش رویتان بود، اما چرا در نهایت فرهنگ را انتخاب کردید؟

فرهنگ راه دوری است، مقصد آنی ندارد؛ اما درست مانند تونلی طولانی می‌ماند که می‌توان روشنایی را انتهای آن دید. از همان زمانی که متوجه تفاوت‌های اجتماعی شدم پیش خودم می‌گفتم اگر جایی پر از کتاب داشته باشم و بتوانم زنان و جوانان را به خواندن تشویق کنم چقدر خوب می‌شود و اینگونه بود که شدم نخستین ناشر زن کشورم. اوایل برپایی نمایشگاه‌های استانی، غرفه‌ای برای کتاب‌های زنان به ما می‌دادند ما هم آنقدر عاشق تشویق زنان و دختران جوان به خواندن بودیم که به آنان کتاب جایزه می‌دادیم تا به خواندن تشویق شوند. در آن زمان من تنها ناشر زن بودم.

سال 62؟

اوایل دهه شصت که دوران جنگ بود، این گفته‌هایم بیشتر درارتباط با سال 67 است که نمایشگاه‌های شهرستان‌ها کم و بیش راه افتاد. در نخستین نمایشگاهی که برگزار شد من تنها زن ناشر، آن هم میان مردان ناشری بودم که اتفاقاً تعداد آنان هم نهایت 200-300نفر می‌شد و سختی اینها هم تجربه بود.

بخش‌های فنی کار نشر که محیطی مردانه دارد چطور از پس کارهایتان و نگاه‌های متعجب برمی آمدید؟

اتفاقاً در اوایل کار با مشکلات زیادی روبه‌رو شدم، نخستین ناشر زن بودم و این برای مردانی که نشر را محیطی کاملاً مردانه می‌دانستند قابل درک نبود. البته تقصیری هم نداشتند تا قبل از آن زنی که در این عرصه کار کند ندیده بودند. ورود من آرامش آنها را هم بهم می‌زد. از طرفی هیچ چیزی از زینک و فیلم و کتاب نمی‌دانستم و این کار را سخت‌تر می‌کرد، آنان هم از این مسأله سوء‌استفاده می‌کردند تا به اصطلاح فراری‌ام بدهند. آن سال‌ها سی و اندی ساله، شاید هم در آستانه چهل سالگی بودم. برای ادامه کار باید سیاست بسیاری به خرج می‌دادم، عواطف مادرانه خیلی به‌کارم آمد. از بچه‌ها و همسرانشان می‌پرسیدم و اگر به دارو احتیاج داشتند تهیه می‌کردم. کم کم طوری شد که همان‌ها به صادق‌ترین دوستانم تبدیل شدند. اوایل هیچ کسی فکر نمی‌کرد در این کار بمانم، در خاطرم هست که یکبار در حال بردن زینک به چاپخانه بودم که راننده ماشین به اشتباه در را روی دستم بست. در حد بیهوش شدن درد کشیدم، کشان کشان مرا به چاپخانه بردند. مدیر چاپخانه گفت:«آخر خواهر من این چه کاریست؟ برو به‌دنبال طباخی و گلدوزی‌ات!» هر چند که او نمی‌دانست من این کارها را هم به بهترین نحو بلد بودم چراکه هم خیاط ماهری هستم و هم آشپزبسیار خوبی. می‌دانستم این سختی‌ها بخشی از سرنوشت کارم است، یکی از علت‌هایی که آمدم و ماندم، عشقم بود. هنوز هم اگر فرصتی پیدا کنم دلم می‌خواهم بنویسم و مهم‌ترین خواسته‌ام کمک به پرورش نویسندگان جوان است. معتقدم که پیشرفت در جامعه با همراهی همزمان زنان و مردان رخ می‌دهد. زن و مرد را مثل چرخ‌های یک خودرو می‌دانم، اگر دو چرخ تندتر و دو چرخ دیگر کندتر حرکت کنند، خودرو حتماً واژگون می‌شود. برخلاف برخی که جامعه ایران را مرد سالار می‌دانند چنین نظری ندارم و آن را پدر سالار می‌دانم، البته نه به آن معنایی که در ذهن عموم جای گرفته. مردان ما همانقدر با مشکلات مختلف دست و پنجه نرم کرده‌اند که زنانمان. شما در متون آریایی کهن بخوبی می‌توانید این پدر را پیدا کنید. صحبت در این رابطه زمانی دیگر طلب می‌کند، اگر علاقه‌مند به اطلاع از این مبحث هستید می‌توانید به جلد نخست کتاب «شناخت هویت زن ایرانی» مراجعه کنید.

با وجود نگاهی که به دور از تفکرات فمینیستی به زنان و مردان دارید، چرا عمده تلاش‌تان روی زنان متمرکز شد؟

به این دلیل که زنان در مقایسه با مردان با شرایط به نسبت سخت تری روبه‌رو بوده‌اند.

در این راه چقدر از همراهی همسرتان برخوردار بودید؟

خیلی زیاد، اگر همراهی او نبود شاید موفق نمی‌شدم. همیشه به شوخی می‌گفت:«نصف عمر من به جاهایی گذشت که برای همراهی با تو می‌آمدم.» فریدون همسرم، مهندس مکانیک بود. اغلب کارخانه‌های سیمان ایران از پروژه‌هایی بود که او ساخت آنها را به عهده داشت، مثل من عاشق ایران و کارش بود. با پدرم به نوعی همکار بود، پدرم درس خواند تا کارخانه‌های شمع، عطر و لاستیک‌سازی را به ایران بیاورد اما با سنگ‌اندازی انگلیسی‌ها نتوانست و پدربزرگم هم ورشکسته شد. 16 سالگی ازدواج کردم و تمام درس خواندن و کارهایم بعد از ازدواج بود. بعد ازانقلاب، کار پروژه‌ای که شوهرم در جنوب قبول کرده بود تمام شد و از او برای کاری در تهران دعوت کردند. همان موقع فکر کردم هر طور شده باید مؤسسه‌ای برای نشر کتاب دایر کنم. مؤسسه را با ثبت شرکت‌ها دایرکردم و انتشارات روشنگران به وجود آمد. سال‌ها بعد هم مطالعات زنان به آن اضافه شد. به سراغ مسئولان ارشاد آن زمان رفتم و گفتم: شما که هر زمان محققی به‌دنبال مباحث مرتبط با زنان باشد من را به او معرفی می‌کنید حداقل حالا بگذارید این فعالیتم رسمی شود. موافقت کردند و حدود سال 74 بخش مطالعات زنان هم دایر شد. یکی- دو سال بعد هم انجمن ناشران زن را تشکیل دادیم، چراکه تعداد ناشران زن به حدود 10 نفر رسیده بود.

یکی از نکات جالب درباره نشر شما این است که به‌دنبال انتشار آثار نویسندگان مشهور نیستید و اغلب آثار جوانان را منتشر می‌کنید! نگران ریسکی که این کار در بازگشت سرمایه‌تان دارد نیستید؟

نه چرا که اصلاً یکی از مهم‌ترین اهدافم همین بها دادن به جوانان و کشف استعدادهای تازه است. متأسفانه در جایگزینی نویسندگان پیشکسوت‌مان با نسل‌های بعد چندان موفق نبوده‌ایم؛ درست برخلاف کشورهای اروپایی.

به سراغ «شناخت هویت زن ایرانی» کتابی که بتازگی از شما منتشر شده برویم. جلد نخست این کتاب با همکاری خانم مهرانگیز کار بود، چرا میان انتشار دو جلد آن اینقدر وقفه افتاد؟

اتفاقاً بعد از پایان جلد اول همه می‌پرسیدند که کی جلد دوم را منتشر می‌کنیم! به آنان توضیح می‌دادم که درگیر کارهای انتشارات هستم اما قانع نمی‌شدند. حتی چند سال بعد تصور کردند که خلف وعده کرده‌ام و خبری از دو جلد بعدی نیست. شرایط تألیف جلد دوم را نداشتم، کار ساده‌ای نبود. باید هم به‌عنوان پژوهشگر و هم به‌عنوان قاضی وارد کار می‌شدم. اینکه در مباحث تاریخی قادر به جمع‌آوری اطلاعات با کمترین اعمال نظر بشوید کار بسیار مشکلی است، از همین رو باید در شرایطی که قدری از فشار کارم کم می‌شد جلد دوم را شروع می‌کردم. هرچند که بخش عمده‌ای از پژوهش‌های جلد دوم هم مدت‌ها قبل انجام شده بود و اغلب اطلاعات مورد نیاز را در اختیار داشتم، اما به هر حال طبقه‌بندی و تألیف آنها مستلزم زمان بسیاری بود.

برای تألیف جلد نخست چقدر زمان صرف کردید؟

حدود هشت سال زمان صرف آن شد، مصاحبه‌های بسیاری با مورخان انجام دادیم. برای دستیابی به اطلاعات لازم، چند سفر به امریکا و انگلستان رفتم. در جلد اول درباره دورانی صحبت می‌کردیم که در ایران به اسناد لازم برای آن دسترسی نداشتیم و کار سختی پیش رو داشتیم. در کتاب اول درباره دورانی نوشتیم که خودمان اسنادی درباره آن دراختیار نداریم. فیش‌برداری جلد دوم هم در همان سال‌ها انجام شد.

همواره تأکید دارید که نباید جانبدارانه به سراغ تاریخ رفت، خودتان را در این زمینه چقدر موفق می‌دانید؟

نمی دانم. اما تلاش بسیاری کرده‌ام تا در این مسیر بی‌طرف باشم، بویژه که اعتقادی به مفهوم ناسیونالیسم به شکلی که برای برخی به اشتباه مطرح است ندارم. ناسیونالیسم یعنی اینکه خودمان را در آیینه تاریخ ببینیم، اشکالاتمان را رفع کنیم و از آن درس بگیریم. ما ایرانیان با وجود تاریخ دوستی، هیچ اطلاعی از تاریخ‌مان نداریم، علاقه‌مندی به تاریخ که تنها دور مقبره کوروش چرخیدن نیست! ناسیونالیستم، یعنی شما به تاریخ با نگاه نقد و عبرت گرفتن نگاه کنید. متأسفانه از آنجایی که ما ایرانیان دچار فراموشی تاریخی هستیم مرتب اشتباهاتمان را تکرار می‌کنیم. حواسمان باشد تاریخ را درست بخوانیم نه اینکه تنها بار افتخارات تاریخی آن را به دوش بکشیم و از چیزهایی بگوییم که گاهی حتی واقعیت ندارند.

چرا در این کتاب زن را محور نوشته‌ها و تحقیقات‌تان انجام داده‌اید؟

هر چند که این کتاب تنها به زنان تعلق ندارد اما مسأله‌ای که نمی‌توان از آن چشم پوشی کرد این است که جای زنان در تاریخ ایران همیشه مفقود بوده و مورخان هیچگاه به زن نپرداخته‌اند.

در خاطرتان هست که برای کتاب دوم از چه تعداد منبع استفاده کرده‌اید؟

نه به یاد ندارم، چون فیش برداری‌ها از منابع متعدد و آن هم به مرور زمان انجام شد. البته برای کتاب دوم شرایط بهتر بود و در داخل ایران هم به منابعی دسترسی داشتیم. نمی‌دانم شرایط برای انتشار جلد سوم چه می‌شود.

باز هم کار تألیف را ادامه می‌دهید یا ترجیح‌تان به فعالیت در حوزه نشر است؟

نه، ترجیح می‌دهم به‌عنوان ناشر کارم را ادامه بدهم، آنقدر از تألیف کتاب دوم خسته‌ام که توان نوشتن کتاب پژوهشی دیگری را ندارم. بخش عمده‌ای از مشکلات نشر بواسطه این است که مطالعه هنوز در میان ما ایرانیان به عادت تبدیل نشده، امیدوارم تا زنده هستم شاهد تغییر این عادت و علاقه‌مند شدن مردم‌مان به کتابخوانی باشم. تنها در چنین صورتی است که آینده‌ای خوب پیش روی این صنعت خواهد بود.

سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه ایران ، تاریخ انتشار -------، کدمطلب: 469703 ، www.iran-newspaper.com

اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین