شعار سال: از کودکی مطالب نجومی را با دقت و علاقه میخواند، هرچند بهخوبی متوجه مفهوم بسیاری از آنها نمیشد. روزی در دکه فروش کتابها و نشریات دستدوم، یک کتاب قدیمی نجوم به زبان انگلیسی پیدا کرد و همین موضوع باعث تشویق او به یادگیری زبان انگلیسی شد. در آن زمان کتابهای نجوم به زبان فارسی بسیار کم بود، اما با یادگیری زبان انگلیسی، پیداکردن کتابهای آن رشته در کتابخانه برایش بسیار آسانتر شد. بعدها، زمانی که در آمریکا دانشجوی خلبانی بود، فرصتهای عالی برای دوستیابی بین دانشجویان نجوم دانشگاه آستین و سانآنتونیو برایش پیدا شد و به رصدخانههای آن دو دانشگاه راه یافت و تازه آنچه را سالها با عشق و علاقه خوانده بود، از پشت عدسی تلسکوپها به چشم دید. پس از بازگشت به ایران و شروع خلبانی و پروازهایش، همیشه از مشتاقان پروازهای شبانه بود تا بتواند هرازگاهی نگاهی هم به آسمان بالای سرش بیندازد. او یک تلسکوپ کوچک با بزرگنمایی صدبرابر خرید و شبها در بالکن خانه به رصد آسمان میپرداخت. آنچه خواندید گوشهای از زندگی تیمسارخلبان «مصطفی روستایی» است. او که اکنون بازنشسته است، در سالهای جنگ و پس از آن، خلبان جنگنده F-14 بوده است. از آنجا که «روستایی» علاقه فراوانی به نجوم داشت، در کنار پرواز (حتی در وضعیت خلبان آماده) به رصد آسمان نیز میپرداخت. در ادامه گفتوگوی ما با تیمسارخلبان «مصطفی روستایی» درباره نجوم آماتوری و نقش آن در روحیه و آرامش ذهنی او در سالهای جنگ را با هم میخوانیم.
جناب روستایی، ابتدا مروری داشته باشیم به سالهای کودکی شما تا مقطع دیپلم در دبیرستان شاهپور شیراز. اشتیاق شما به علم از کجا شروع شد؟ از خاطرات و امکانات آن زمان و اشتیاق خود به علم بگویید.
علاقه من به دانشی فراتر از کتابهای مدرسه، از سالهای دبستان ملی آسمانی شیراز شروع شد. روانشاد «عباس حکیمالهی»، آموزگار کلاس پنجم ابتدایی که خودش دانشجوی علوم در دانشکده ادبیات بود، مشوق اولیه من برای جستوجو و گشتن در کتابها، روزنامهها و مجلات بود که در من بیش از هر چیزی، آتش عشق به نجوم و پرواز را روشن کرد. از همان سالهای دبستان و دبیرستان، با اینکه مطالب نجومی را خوب نمیفهمیدم، ولی با علاقه میخواندم و جالب اینکه مدیر و ناظم مدرسه، بارها به دلیل حکاکی شکل هواپیما روی نیمکتهای چوبی کلاس، مرا تنبیه کردند. روزی در یک دکه فروش کتابها و نشریات دست دوم، یک کتاب قدیمی نجوم به زبان انگلیسی پیدا کردم و بهاینترتیب عشق سومی را هم در وجودم شعلهور کرد، این عشق سوم یادگیری زبان انگلیسی بود. علاوه بر آن، تشویقهای پدرم (که خودش کمسواد، اما بسیار روشننگر بود)، باعث شد که در همان سالهای اول و دوم دبیرستان با بهپایانرساندن دورههای 12 ترمی انجمن ایران و آمریکا و انجمن ایران و انگلیس در شیراز، از هر دو مؤسسه دیپلم زبان انگلیسی بگیرم. کتابهای نجوم به زبان فارسی بسیار کم بود، اما با یادگیری زبان انگلیسی، پیداکردن کتابهای آن رشته در کتابخانه برایم بسیار آسانتر شد. صورت فلکی خرس بزرگ که در آسمان بسیار مشخص است، اما صورت فلکی شکارچی برایم جذابیت خاصی داشت که هنوز هم پس از این همه سال، شبهای زمستان، ساعتها محو تماشای آن میشوم. مخصوصا کمربند شکارچی و ناحیه پیدایش و تولد ستارگان در میان آن. بعدها، زمانی که در آمریکا دانشجوی خلبانی بودم، فرصتهای عالی برای دوستیابی بین دانشجویان نجوم دانشگاه آستین و سانآنتونیو برایم پیدا شد و به رصدخانههای آن دو دانشگاه راه یافتم و تازه آنچه را که سالها با عشق و علاقه خوانده بودم، از پشت عدسی تلسکوپها به چشم دیدم. پس از بازگشت به ایران و شروع پروازهایم، همیشه از مشتاقان پروازهای شبانه بودم تا بتوانم هرازگاهی نگاهی هم به آسمان بالای سرم (که از ارتفاع بهتر و روشنتر دیده میشود) بیندازم. زمانی که به F-14 منتقل شدم، آسمان بسیار صاف شبهای زیبای اصفهان، موهبتی دیگر برایم بود. یک تلسکوپ کوچک صد برابر بزرگنمایی خریدم و شبها در بالکن خانه و در محوطه باز آلرت پایگاه (شبهایی که خلبان آماده بودم) آسمانها را میگشتم و البته که چقدر به خاطر این موضوع در سطح پایگاه به زحمت افتادم و مسئولان پایگاه مرا مؤاخذه کردند. تا اینکه روانشاد «بابایی»، پس از دیدن و تست شخصی از تلسکوپ من و اطمینانیافتن، در نامهای به همه قسمتها، دستور داد که دیگر کسی مزاحم من و تلسکوپ کوچکم نشود.
قبل از ادامه مصاحبه، از شبهای نجومی در اصفهان و ترجیحا از داخل کابین جنگنده F-14 خاطرهای تعریف کنید.
اصفهان، مخصوصا در 30، 40 سال قبل، آسمانی بسیار صاف داشت و شبهای آن بهراستی دیدنی و بهیادماندنی بود. در بین پروازهای سخت و طولانی جنگی، بعضی شبها فرصتی دست میداد که در ميهمانیهای کوچک خانوادگی، دور هم جمع شویم. بالکن ساختمانی که در آن زندگی میکردم، بر حسب اتفاق رو به سمت شرق داشت و در نتیجه بیشتر ستارگان و سیارات را میتوانستم از لحظه طلوع تا اواخر شب بهخوبی رصد کنم. اولینباری که سیاره زحل را با حلقههای زیبایش در تلسکوپ دیدم، تا مدتها مبهوت بودم. یک شب در یک ميهمانی که در خانه ما بود، دیدن زحل و توضیحات مربوط به آن، همه را به داخل بالکن کشاند تا جایی که شادروان آلآقا با خنده گفت: «به گمانم امشب از برنج شام، فقط تهدیگ آن را باید بخوریم». در آسمان هم، بیشتر شبها تا جایی که در انجام مأموریت پروازیام مزاحمتی ایجاد نمیکرد، ستارهها را دنبال میکردم و اطلاعات نظریام را با مکان سماوی آنها مطابقت میدادم. یادم هست یک شب که سراسر منطقه آرام و بدون فعالیت بود و رادار زمینی هم هیچگونه پرواز دشمن را تا فاصله بسیار دور ثبت نکرده بود، غرق تماشای ستاره «سهیل» (Canopus که معمولا در ایران از روی زمین بهندرت دیده میشود)، شدم. برای بهتردیدن، هواپیما را در حالت خلبان اتوماتیک قرار دادم و کاملا غرق تماشا بودم که ناگهان متوجه شدم بالای شهر کویت هستم. خلبان دوم هم بهخاطر حفظ احترام من، اخطاری نداد و ناگهان با چراغهای رنگارنگ شهر کویت در زیر پایمان مواجه شدیم، درحالیکه در تمام ایران و خلیج فارس، بهخاطر شرایط جنگی، خاموشی کامل بود. آن شب دیدن ستاره سهیل و سپس هیجان فرار از دست ضدهوايیهای کویتی و عراقی در خلیج فارس، یکی از خاطرات زیبای شخصی من است.
کشورمان ایران، جنگی طولانی و سخت را در هشت سال از سر گذراند که بدون شک نیازمند حفظ روحیه خلبانان بود. نقش نجوم در سالهای جنگ در روحیه و آرامش ذهنی شما چه بود؟ تلسکوپ کوچکتان که همدم شما بود چه نقشی را در هرچه بهتر انجامدادن مأموریتهای جنگی ایفا میکرد؟
اصولا هر انسانی، در کنار کار و فعالیت روزانه خود، نیاز به آرامش و استراحت هم دارد. بهترین زمان آرامش و استراحت من، بهجز ساعاتی که در کنار فرزندان و خانوادهام بودم، ساعات و دقایقی بود که با تلسکوپم رصد میکردم یا کتاب یا مقاله نجومی جدیدی بهدست میآوردم. با آن همه خستگی بدنی از پروازهای پیاپی و طولانی، وقتی ساعتی و حتی نیمساعتی را به رصدکردن میگذراندم، خواب شبم بسیار آرام و راحت بود. درواقع رصد آسمان به نحو عجیبی به ذهن و روان من آرامش و استراحت میداد و هنوز هم به همان اندازه عاشق آسمان و ستارههایش هستم. البته در اینجا لازم میبینم از نقش فوقالعاده باارزش همسرم در زندگی پروازی و سلامتی جسمانیام و بهخاطر زحمات بیدریغ ایشان یاد و تشکر کنم. حقیقتا همسران خلبانان در طول زندگی مشترکشان، قهرمانان واقعی و گمنام نبردهای هوایی هستند که در مقابل گذشتن از آرامش و سلامت خود، شرایط ایدهآل و راحتی را برای انجام پرواز بعدی بهتر و طولانیتر خلبانان فراهم میکردند.
در خاطرهتان به دوره تحصیل خلبانی در آمریکا و امکان حضور در رصدخانه دانشگاه آستین در تگزاس، اشاره کردید. سؤالی که ممکن است به ذهن خطور کند، این است که آیا دروسی مثل نجوم ، فیزیک و ریاضیات در سیلابس درسی خلبانان وجود دارد یا خیر؟ و اساسا فکر میکنید تدریس این دروس و برگزاری رصد ستارگان و آشنایی دانشجویان خلبانی با نجوم میتواند در یادگیری بهتر خلبانی تأثیری داشته باشد؟
در پاسخ به این سؤال باید عرض کنم که در زمان آموزش خلبانی، مقدار آموزش نجوم، کم و در حد یک واحد، آن هم در محدوده آموزش سیستمهای آلات دقیق هواپیما بود که دانشجویان بتوانند کمی با موقعیت چند ستاره بسیار درخشان آسمان آشنا شوند. اصولا بهخاطر سیستمهای پیشرفته ناوبری که بیشتر بر مبنای مختصات جغرافیایی زمین و نه مختصات ستارگان آسمان عمل میکنند و جدیدا انواع جیپیاسهای پیشرفته، نجوم نقش چندانی در پروازها ندارد و صرفا علاقه شخصی به فراگیری دانش بیشتر، مشوق من در این امر بود. ریاضیات نیز هرچند در اصول ساختمان و طراحی هواپیما و سیستمهای آن بسیار مهم است، اما نقش مهمی در پروازکردن ندارد.
بعد از اتمام دوران خلبانی و آغاز دوره بازنشستگی، مطالعه کتب علمی را با چه موضوعاتی ادامه دادید؟ بهطور خاص در این دوران چطور به نجوم میپردازید؟
اصولا پس از بازنشستگی، میتوان زمان بیشتری را به مطالعه اختصاص داد. در نمایشگاه کتاب تهران در سال 65، کتاب اختصاصی بسیار جالبی در مورد نجوم به نام «نقشههای ستارهای کمبریج» انتشارات دانشگاه کمبریج را سفارش دادم که هرچند بیش از یک سال طول کشید تا به دستم برسد، اما ارزش انتظارش را داشت. از آنجا که همچنان خلبان شکاری در بوشهر بودم و گرفتار مأموریتهای جنگی، چندسالی نتوانستم بهطور دلخواهم از آن استفاده کنم. اما از سال 75 به بعد، تقریبا هر روز به آن مراجعه و شبها هم مطالب آن را عملا در آسمان دنبال میکردم. سالها گذشت و کتاب مورد علاقهام کهنه شد. بعدها دو کتاب بسیار عالی و در حقیقت دو معلم و راهنمای خوب پیدا کردم؛ یکی کتاب معروف «از ابرهای اولیه تا سیاهچالهها» بود که علاوه بر بهروزکردن اطلاعات قبلیام، دریایی از مطالب جدید و کشفیات تازه نجومی را به من عرضه کرد و دومی کتاب «پرسش و پاسخ نجومی از دانشگاه کمبریج» که درواقع مکمل «اطلس ستارگان» همان دانشگاه بود و هنوز هم هر روز و شب با من و همراه من است و خواندن آن را به همه علاقهمندان به نجوم توصیه میکنم.
از منظر یک خلبان کارآزموده که سالیان متوالی با جنگندههای مختلف پرواز کرده و دوران سخت جنگ را سپری کرده است، برای جوانانی که آیندهساز این کشور هستند و دوست دارند اخترشناس یا خلبان شوند،چه توصیهای دارید؟
جواب این سؤال مسلما در پایهایترین حالت، داشتن علاقه است. بدون عشق و علاقه، انسان قادر نیست هیچ کاری را کامل و زیبا انجام دهد. از سالها قبل، در بین همکارانم، هر نوع آدمی با هر خاستگاه فکری، خانوادگی و اجتماعی وجود داشت. اما اکثریت مطلق آنها در دو چیز واقعا اشتراک داشتند: عشق به پرواز و عشق به انجام کاری که واقعا دوستش داشتند؛ آن هم در نهایت زیبایی ممکن و بدون ذرهای نقص. چند نفر انگشتشماری را میشناسم که چون بهاجبار و بدون علاقه خاصی جذب پرواز و خلبانی شده بودند و طبیعتا باری به هرجهت وقت میگذراندند، یا در خلبانشدن موفق نشدند یا بعدها به عناوین مختلف، از ادامه راه بازماندند. احساس ترس، یک عامل طبیعی در وجود هر انسانی است که خلقت، آن احساس را، به خاطر محافظت از زندگی گرانبهای بشر، در وجود انسانها قرار داده است. طبیعتا یک خلبان و مخصوصا خلبان شکاری، بهخوبی با این حس آشناست. اما عشق به پرواز و عشق به خلق زیبایی و کامل مطلقبودن در انجام کار مورد علاقه، تا مقدار زیادی روی احساس ترس، پرده میکشد و آن را به عقب میراند. در یک مأموریت بسیار مشکل جنگی، خودت هستی و هواپیمایت، که آن هم جزئی از وجود توست و لذت پریدن و مهمتر از همه، اینکه میخواهی در کارت نقصی وجود نداشته باشد و زیباترین نتیجه را خلق کنی، مهمترین انگیزه است. درباره نجوم هم همینطور است. من به آن علاقه داشتم و هرچند نه آکادمیک و دانشگاهی، اما تا حد ممکن به شکل یک ستارهشناس آماتور، آن را دنبال کرده و میکنم و البته بیشتر، نجوم رصدی و نه حرفهای. هر لحظه از روزهایم از خواندن یک موضوع نجومی، هرچند قدیمی، در کتاب یا روزنامهای لذت میبرم و هر ثانیه از شبهایی که زیر سقف آسمان هستم، چه با تلسکوپ و چه بدون آن، سراسر با لذت و شادی همراه است. درحالحاضر هم مشغول ترجمه دو کتاب نجومی یادشده هستم و امیدوارم هرچه زودتر منتشر شوند. توصیه من به همه فرزندان خوب کشورم این است که ابتدا ببینند در عمق وجود و ذهنشان چه میخواهند و به چه چیزی علاقه دارند و دقیقا دنبال همان بروند. اما قبل از رفتن، مسیر درست و مناسب رسیدن به آن را پیدا کنند. در این صورت حتما موفق خواهند شد.
و سخن آخر
من و همکاران و همرزمانم، عمر مفید خود را وقف راه و انجام کاری کردیم که گمان میبردیم بهترین، عاقلانهترین و عاشقانهترین راه ممکن با هدف خدمت به کشور و مردم عزیزمان است. با تمام وجودم آرزومندم که ایران عزیزمان، روزی در صف اول کشورهای تولیدکننده دانش و معرفت و علم قرار گیرد، هرچند اطمینان دارم که به همت جوانان خوب کشورمان، این امر دستیافتنی است.
سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه شرق ، تاریخ انتشار 3خرداد 97، کدمطلب: 188136 ، www.sharghdaily.ir