پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
پنجشنبه ۰۹ فروردين ۱۴۰۳ - 2024 March 28
کد خبر: ۱۳۹۸۸۵
تاریخ انتشار : ۱۸ تير ۱۳۹۷ - ۱۳:۰۶
علم و تکنولوژی غرب چه نسبتی با فرهنگ و سبک زندگی جوامع برقرار می‌کند؟ علم دینی در مقام مقابله علم سکولار غربی، متولی چه امری است؟ ماهیت این علم دینی به چه نحوی است؟ تحقق علم دینی با توجه به تعارض فلسفه‌ها و فکرها چگونه امکان‌پذیر می‌باشد؟ اینها برخی سؤالاتی است که پاسخ به آن نقش بسزایی در جهان بینی ما، در آینده کشور و در سبک زندگی سنتی- اسلامی مردم ایران ایفا خواهد کرد.
شعار سال : علم و تکنولوژی غرب چه نسبتی با فرهنگ و سبک زندگی جوامع برقرار می‌کند؟ علم دینی در مقام مقابله علم سکولار غربی، متولی چه امری است؟ ماهیت این علم دینی به چه نحوی است؟ تحقق علم دینی با توجه به تعارض فلسفه‌ها و فکرها چگونه امکان‌پذیر می‌باشد؟ اینها برخی سؤالاتی است که پاسخ به آن نقش بسزایی در جهان بینی ما، در آینده کشور و در سبک زندگی سنتی- اسلامی مردم ایران ایفا خواهد کرد.از دیرباز گروه فلسفه دانشگاه اصفهان در رشته فلسفه غرب را یکی از قطب‌های علمی کشور می دانسته اند. به سراغ دکتر رضا صادقی (عضو هیئت علمی گروه فلسفه) و دکتر وحید مقدم (دانشجوی دکتری دانشکده اهل بیت) رفتیم تا میزگردی دوستانه و فلسفی را تجربه کنیم. محور بحث به این سمت رفت که دلیل اینکه علوم غربی نمی‌توانند با جوامع اسلامی ارتباط برقرار کنند و نقش خودشان را در این جوامع ایفا کنند چیست؟!


**جلوانی: پیشنهادم این است که آقای صادقی مقدمه‌ای بفرمایند، بحث را به جایی برسانند و اگر در حین بحث آقای مقدم به بحث کمک کنند خیلی خوب است و ما هم در اواسط بحث اگر سؤالی بود می‌پرسیم.


دکتر رضا صادقی: بسم الله الرحمن الرحیم. در مورد علم دینی و علم بومی و لزوم اسلامی شدن علوم یا بومی کردن علوم یک پیش‌فرض وجود دارد و آن اینکه علمی که الآن از غرب وارد شده باعث شده دانشگاه‌های ما نتوانند ارتباطشان را با جامعه برقرار کنند. به هرحال مسائلی که دارند بررسی ‌می‌کنند مسائل بومی ما نیست، تولیداتی که دارند، حداقل قسمت هایی از آن با معارف اسلامی ما همخوانی ندارد یا بعضی جاها تقابل دارد. این پیش‌فرض است که لزوم بومی شدن علوم یا اسلامی شدن علوم را به دنبال داشته، حالا در مورد اینکه چرا علمی که از غرب وارد شده، علم ترجمه ای، نتوانسته با جامعه ما ارتباط برقرار کند و نقش خودش را در جامعه ایفا کند دو نظر وجود دارد؛ یک نظر رایج این است که خُب این علم سکولار است، غیر دینی است و این غیر دینی بودنش هم طبیعتا در فضای غرب جدا شده از مسیحیت است. معمولا گفته ‌می‌شود قرون وسطا قرون تاریکی بود، مسیحیت ماهیتاً با علم نسبتی نداشت یا در برابر علم قرار داشت، قابلیت تولید علم نداشت و با کنار زدن مسیحیت، غرب جدید توانست علم را تولید کند یا زمینه‌های تولید علم را فراهم کند. مسیحیت به دو دلیل در تقابل با فرایند تولید علم بود، طبق نظری که من دارم که در ادامه توضیح ‌می‌دهم، یکی اینکه نگاه مثبتی به دنیا نداشت، اصلا مسیحیت دنیا را و بهره‌مندی از دنیا را یک امر خلاف اخلاق تلقی ‌می‌کرد، رهبانیت مسیحی یعنی فرار از دنیا، نگاه مسیحیت نسبت به زن هم همین‌طور است، اساساً مسیحیت نسبت به انسان هم خیلی نگاه مثبتی ندارد، ‌می‌گوید انسان فطرتاً آلوده است و این آلودگی فقط در بُعد اخلاقی نیست، در بعد معرفتی هم انسان قوای معرفتی اش یک قوایی است که به واسطه همان قوای فطری مختل است، لذا این قوای معرفتی انسان قابل اعتماد نیست، آن چیزی که حواس من به من می‌دهد، عقل من به من می‌دهد، این قابل اعتماد نیست این را باید کنار گذاشت، این در برابر آن حقیقت قرار دارد و حقیقت را باید صرفا از طریق وحی به دست آورد، آن هم وحی مسیحی.

خُب از این نگاه نمی‌تواند علمی زاده شود و این نگاه وقتی کنار گذاشته شد علم مدرن متولد شد. این یه نگاه و یک نظر است، ولی یک نگاه دیگر باز الآن در خود غرب مطرح شده است و با همین نگاه هم دوباره می‌توانیم توضیح دهیم دلیل اینکه علوم غربی نمی‌توانند با جوامع اسلامی ارتباط برقرار کنند و نقش خودشان را در این جوامع ایفا کنند چیست. دقیقا عکس نگاه قبل است؛ یعنی در نگاه دوم گفته ‌می‌شود اگر این علمی که از غرب آمده نتوانسته در جهان اسلام نقش خودش را ایفا کند به خاطر این است که این علم ریشه‌های مسیحی دارد. طبق این نگاه اتفاقا علم مدرن ریشه در قرون وسطا دارد یعنی قرون وسطا این‌طور نیست که ده قرن از مسیحیت را ما بتوانیم در پرانتز بگذاریم و بگوییم این ده قرن ربطی به قرون جدید ندارد یا بگوییم قرون جدید از خلأ متولد شدند، در خلأ رشد کردند، یک انفجارند، یک انقلاب اند، نخیر بلکه برمی‌گردند مثلا به یونان باستان؛ نه این ده قرن نقش داشته در ایجاد علم جدید. کسانی که از این ایده دفاع می‌کنند هم به هرحال دلایل خودشان را دارند و به یک سری مؤلفه‌ها اشاره می‌کنند که ببینید این مؤلفه‌ها مسیحی است و این‌ها برای تحقق علم جدید ضرورت داشت. مثلا اینکه در قرون وسطا تأکید می‌شود «جهان از یک عقلانیت و یک حکمتی برخوردار است» متفکرین جدید و دانشمندانی که پایه‌گذار علوم جدید بودند عمدتا مثل گالیله و نیوتن با همین نگاه می‌رفتند سراغ طبیعت؛ یعنی می‌گفتند خداوند طبیعت را با زبان ریاضی نگاشته و می‌شود این زبان را کشف کرد. مسیحیت تحولی که در سطح جامعه ایجاد کرد این بود که با بردگی موافق نبود، بردگی را نقد کرد. یکی از دلایلی که در یونان باستان علم و تکنولوژی ارتباط با هم برقرار نکردند و با اینکه علوم نظری رشد کرد این علوم نظری به تکنیک تبدیل نشد، یکی از دلایلش این بود که بردگی وجود داشت و تکنیک به بردگان واگذار شده بود و بردگان حق نداشتند و یا اصلا عقلی نداشتند (از نگاه یونانیان) که بتوانند در علوم نظری شریک باشند. این باعث می‌شد که ارتباط بین علوم نظری و تکنولوژی قطع شود و به همین دلیل یک علم (ساینس به معنای مدرنش) در آن دوران متولد نشد. خب این قرون وسطا حلقه واسطه‌ای بود که این مشکل را برطرف کرد؛ یعنی بردگی را لغو کرد، مذموم شمرد و به هرحال تضعیف کرد و اساساً زمینه‌ی ارتباط برقرار کردن بین علوم نظری و تکنیک به تدریج فراهم شد.

پس یکی این شد که اساساً مسیحیت بر عقلانیت جهان تأکید داشت، بر وجود حکمت در جهان تأکید داشت و دوم اینکه وقتی سیستم بردگی را لغو کرد ارتباط بین تکنیک و علوم نظری امکانش برقرار شد.مؤلفه دیگری که معمولا برای علم مدرن بیان می‌شود اصالت انسان است، اومانیسم است؛ یعنی نگاه اومانیستی یکی از دلایل رشد علوم در دوران جدید بود. همین اومانیسم را هم یک عده می‌خواهند به مسیحیت نسبت بدهند؛ یعنی این نگاه دوم می‌گوید زمینه‌های این اومانیسم در همان «خدا انگاری» است! یک انسان یعنی مسیح را وقتی صفات الهی به او نسبت دادند این یک نوع زمینه برای پیدایش اندیشه‌های اومانیستی بود، به هر حال این دو نگاه هست و هر دو می توانند توجیه کنند که چرا علم مدرن نمی‌تواند در جوامع اسلامی نقش خودش را ایفا کند. حالا این مقدمه‌ای بود که من به ذهنم رسید در مورد ضرورت بومی‌سازی علوم یا اسلامی‌سازی علوم که این ضرورت را عرض کردم به دو شیوه می‌توان توجیه کرد یکی بدین شکل که اساساً گفته می‌شود علوم جدید به هرحال جدای از دین رشد کردند یا بگوییم ریشه مسیحی دارند و در هر دو صورت ما می‌توانیم در آن پیش‌فرض‌ها یا آن جهان‌بینی که دارد این علم را پشتیبانی می‌کند ضرورت بومی‌سازی و ضرورت اسلامی‌سازی را مطرح و از آن دفاع کنیم.

**جلوانی: خوب حالا چیکار باید بکنیم؟ حالا ما ضرورتش را فهمیدیم، این بومی‌سازی چطور باید اتفاق بیفتد؟ ما اصلا چه چیزهایی داریم که بتوانیم به آنها تکیه کنیم؟ آیا اصلا دین اسلام این قابلیت‌ها را دارد یا آن مؤلفه‌های تمدنی خاص خودمان را داریم که بخواهیم از آنها استفاده کنیم و بخواهیم این علم را بومی کنیم؟ اصلا تفاوت این علمی که ما می‌گوییم با آن علم مسیحی که شما گفتید چیست؟

دکتر وحید مقدم: یک سؤال عقبتر می‌آیم کمک شما تا با دکتر بحث کنیم. اینکه چرا علم منحصر می‌شود به دینی و سکولار یعنی ما مثلا این دو مقام سقوط و اثبات را قاعدتاً قبول داریم ولی بعضی‌ها از جمله دکتر سروش و غیره اصلا این را قبول ندارند، می گویند علم علم است دیگر شما همچنان که فیزیک یا شیمی اسلامی ندارید خب قاعدتاً جامعه‌شناسی اسلامی هم معنی نمی‌دهد، اقتصاد اسلامی هم معنی نمی‌دهد… شما چه قرائتی دارید که نشان دهید که آقا ما می‌توانیم اصلا علم دینی هم داشته باشیم؟ به چه معنا می‌توانیم علم دینی هم داشته باشیم؟

صادقی: به نظرم می‌رسد سؤال را باید سه بخش کنیم؛ یکی بحث ارزش‌ها و اخلاق، نسبت بین دانش و ارزش، آیا دانش مدرن یک دانش ارزش‌مدار است یا خیر؟ خب طبیعتاً اگر حس کنیم این دانش ارزش‌مدار نیست خود اخلاق اقتضا دارد که این دانش را ارزش‌مدار کند. یکی دیگر اینکه آیا اسلامی است یا غیراسلامی، آنجاهایی که درواقع با اسلام در تعارض است این باید اسلامی بشود و یکی دیگر اینکه آیا بومی است یا جهانی؟ یعنی اگر حس کنیم این علم برای بوم خاصی تدوین شده خب طبیعتاً ما در یک بوم دیگری داریم تنفس می‌کنیم پس می‌توانیم آنرا متناسب با نیازهای بومی خودمان تغییر دهیم. این سه تا سؤال را (حالا مرتبط با هم نیز هستند) یعنی بالاخره اسلام ما ارزش‌های اخلاقی درش حضور دارد، بوم ما هم یک بوم اسلامی است ولی اگر این سه سؤال را از یکدیگر تفکیک کنیم شاید این پرسش را راحت‌تر بتوانیم پاسخ دهیم. در بحث از بومی کردن علوم ما دستمان بازتر است؛ یعنی حتی در علوم تجربی هم می‌توانیم بگوییم بالاخره علوم تجربی در خود غرب ساکن و ثابت نیستند و در حال تغییرند به دلیل اینکه نیازها و پرسش‌ها و اهداف در حال تغییرند، خب اگر در خود غرب علم ماهیت ثابتی ندارد و متناسب با نیازهای جمعی مدام تغییر شکل می‌دهد چرا وقتی می‌آید در کشور ما نتواند متناسب با نیازها و اهداف متفاوتی که ما داریم تغییر کند؟ در علوم تجربی هم حتی می‌توانیم به این شیوه از بومی شدن و ضرورت بومی شدن یا امکان بومی شدن دفاع کنیم.

**مقدم: یعنی اینکه ما سؤال متفاوتی یا مسأله متفاوت مطرح کنیم حلش متناسب می‌شود با آن سؤال خودمان و مثلا علم بومی شکل می‌گیرد؟

صادقی: الآن در دانشگاه‌های ما یکی از مشکلاتی که مدام تکرار شده و دیگر به آن عادت کرده ایم این است که ارتباطش فرض کنید با جامعه یا با صنعت قطع است، ما اینجا پژوهشگران موفقی که داریم کارشان به درد آن طرف می‌خورد…

مقدم: یعنی مسأله را هم از آن طرف و تحقیقات آن طرف می‌گیریم…

صادقی: دقیقا! یعنی پرسش‌ها را ما از آن طرف وارد می‌کنیم حالا در پاسخ دادن یا موفقیم یا ناموفق. آنجایی که موفقیم برای آنها داریم کار می‌کنیم لذا این فرار مغزها کاملا طبیعی است یعنی یک توطئه دشمن نیست بلکه با وضعیت کنونی یک چرخه کاملا طبیعی است که ما با بودجه خودمان برای آنها پژوهشگر تربیت می‌کنیم. حالا یا به صورت فیزیکی پا می‌شوند می‌روند آن طرف یا لازم نیست اصلا آن طرف بروند، همینجا دارند برای آنها کار می‌کنند؛ یعنی ما الآن مقالاتی که فرض کنید در شیمی می‌نویسیم موفق‌ترین مقالات در حوزه دانشگاهی هستند و بیشترین استفاده را هم آنطرف می کنند، استقبال هم می‌شود و در اصل مقالات ما را ‌می‌خرند و برایش پول پرداخت می‌کنند. این در علوم طبیعی هست که پرسش‌ها باید مرتبط با جامعه ما باشد و مسائل و مشکلات جامعه ما، مشکلات اقتصادی ما، مشکلات صنعت ما با مشکلاتی که فرض کنید حالا صنعت فرانسه با آن درگیر است متفاوت است، در اینجا ما به پژوهش‌های بومی نیازمند هستیم. اهداف ما متفاوت با آنها است نه آنکه آنجا اهداف را برای دانشگاه‌های ما تعریف کنند.

اما در بحث از اسلامی شدن شاید مثلا در خصوص شیمی اسلامی بخواهیم صحبت کنیم کمی سنگین باشد چون فرض این است که شیمی خب یک بحث تجربی محض است، آنجا باید در بحث‌های معرفت‌شناسی تخصصی بتوانیم اثبات کنیم که نه حتی علم شیمی هم مبتنی بر یک فلسفه است مبتنی بر یک جهان‌بینی است، مبتنی بر یک معرفت‌شناسی است و اگر بتوانیم این پیش‌فرض‌های هستی‌شناختی علم شیمی را نشان بدهیم آن‌وقت می‌توانیم از شیمی اسلامی هم سخن بگوییم. ولی در بحث از اسلامی شدن قدم اول این نیست که ما برویم سراغ علوم طبیعی، از همان بحث جهان‌بینی باید دفاع کنیم یعنی بیاییم در حوزه علوم انسانی و اینجا خیلی راحت می‌توانیم نشان دهیم که علوم انسانی غرب علومی الحادی، مادی و سکولار هستند و این علوم انسانی با مبانی دینی ما سازگار نیستند. در علوم انسانی خودمان و خصوصاً در جهان‌بینی یعنی آن قدم اول جهان‌بینی من معتقدم منطقا اصلا جهان‌بینی غیر دینی نمی‌توانیم داشته باشیم، یا ما جهان‌بینی نداریم و اصلا دور خودمان داریم می‌چرخیم آنطور که عرض کنم فیلسوفان تحلیلی می‌گویند، کانت می‌گوید که اصلا عملا شدنی نیست و عقل انسان محدودیت‌هایش به نحوی است که نمی‌تواند یک جهان‌بینی داشته باشد. یا اینکه اگر وحی را بپذیریم تنها راه برای داشتن جهان‌بینی جهان‌بینی وحیانی است یعنی اصلا جهان بینی غیر وحیانی ناممکن است چون جهان‌بینی یعنی بیان نسبت بین انسان، خداوند و طبیعت و چنین نسبتی را انسان نمی‌تواند به آن احاطه پیدا کند یعنی قوای معرفتی انسان اساساً نمی‌توانند از منظری به جهان بنگرند که بتوانند یک جهان بینی تولید کنند این فقط از یک نگاه وحیانی ساخته است که بتواند یک جهان بینی در احتیار ما قرار بدهد. از جهان بینی که بگذریم در بحث‌های معرفت‌شناسی، در بحث‌های اخلاقی، در بحث‌های جامعه‌شناسی، روانشناسی باز می‌توانیم نگاه دینی داشته باشیم و یا نگاه سکولار و نگاه مادی داشته باشیم. اگر در علوم انسانی ما بتوانیم از امکان اسلامی شدن و ضرورت اسلامی شدن آن دفاع کنیم بعداً مرحله بعد باید نشان بدهیم علوم طبیعی متأثر از این علوم انسانی هستند و در علوم طبیعی اگر بتوانیم باز از این پیش فرض دفاع کنیم که علوم طبیعی خنثا نیستند، جهان بینی دارند، آنوقت می تواند جهان بینی آنها دینی باشد یا می تواند غیر دینی باشد.

**جلوانی: می‌شود الآن بحث را باز کنیم چون فرمودید این هستی‌شناسی نسبت دارد با شیمی و گفتید «اگر بتوانیم ضرورتش را اثبات کنیم»، فرض این جلسه این است که ما این ضرورت را پذیرفته ایم، می‌شود بحث رابطه این علوم طبیعی با جهان‌بینی که فرمودید را باز کنید؟

صادقی: من این نکته آخری است که عرض می‌کنم بعد از آقای دکتر مقدم استفاده می‌کنیم. به نظرم اینکه چگونه می‌شود از این ضرورت دفاع کرد باز کوتاه ترین راه این است که ما به نسبت بین دانش و ارزش توجه کنیم؛ یعنی آیا دانشی که الآن در غرب تولید می‌شود با ارزش‌های اخلاقی هماهنگ است؟ یعنی اهدافی که تنظیم شده است، پرسش‌ها و مسائلی که به عنوان اولویت‌ها مورد توجه هستند آیا اینها با ارزش‌های انسانی، ارزش‌های مورد اتفاق انسان‌ها هماهنگ هستند یا نیستند؟ شما مثلا اگر با علم پزشکی شروع کنید مسائل و مشکلات بشر را توجه کنید در جامعه بشری بعد برویم ببینیم آیا علم پزشکی دارد مشکلات عموم انسان‌ها را بررسی می‌کند یا نه بیشتر هزینه می‌کند برای حل مسائل نخبگان و کسانی که خب بالاخره آن نیاز‌های اولیه خودشان را برطرف کرده اند. من یک پژوهشی را می خواندم که برخی بیماری‌ها تا زمانی که در غرب وجود داشت در آفریقا تلفات کمتری می‌گرفت، وقتی که در غرب ریشه کن شد تلفاتش در آفریقا افزایش پیدا کرد چون دیگر پژوهشی این حول و حوش صورت نگرفت! الآن هنوز گرسنگی و بسیاری بیماری‌ها دارد از انسان ها تلفات می‌گیرد ولی شما وقتی مسائل علم پزشکی را بررسی می‌کنید می‌بینید پزشکان و اساساً علم پزشکی به دغدغه‌های دیگری دارد توجه می‌کند و این اخلاق است که اقتضاء می‌کند که ما نوع مسائلمان را تغییر بدهیم و مطابق نیاز عموم انسان‌ها مسائل اصلی خودمان را و اولویت‌های پژوهشی خودمان را تعریف کنیم. اساسا یک سری از علوم هستند… (حالا این نظر تام اسکون است و کمی افراطی است ولی حالا می‌شود یک حقیقتی را هم در آن یافت) تام اسکون می‌گوید علوم اصلا به «پازل سالوینگ» تبدیل شده اند یعنی به حل مسأله جورچین معما! حالا این کلی دارد قضاوت می‌کند کلیش درست نیست ولی یک حقیقتی درش هست که یک سری از علوم اساساً فقط نقش سرگرم کننده دارند برای نخبگان، یعنی صرفاً فعالیت ذهنی هستند و بازدهی بیرونی‌اش را کسی اساساً اهمیت نمی‌دهد و یا خودشان اعتراف می‌کنند اگر داخل این علم شدی دنبال بازدهی نباش، نپرس برای چی دارم می‌خوانم، این یک مسأله است ببین می‌توانی حلش کنی یا نه!

مقدم: آقای دکتر در غرب و در ایران هم که مثلا دولت دارد هزینه‌های دانشگاه‌ها را می‌دهد و به پژوهشگران حقوق می‌دهد آیا واقعا آخرش نمی‌خواهد که این‌ها به تکنولوژی و ثروت تبدیل بشود یا مثلا هدفی دارد که این‌ها را مشغول به حل مسأله می‌کند که حالا هیچی هم در آن نباشد؟

جلوانی: همچنین به نظر می‌رسد که جامعه غربی که خیلی به دنبال کاربرد و تکنیک و اینها است؟

صادقی: بله بله حالا من نظر تام اسکون را عرض کردم اگه بخواهم نمونه برایش بیان کنم فلسفه را به عنوان یک نمونه که در متن فلسفه دیگر کسی مستقیم به دنبال کاربرد نیست یعنی به شما اجازه می‌دهند نظریه‌های مختلف را مطرح کنی و دست کم یک بخش زیادی از فیلسوفان معتقدند نظام‌های متافیزیکی صرفاً یک بازی‌های زبانی است که شما در آن معماهایی را مطرح می‌کنید، این معماها یک فعالیت ذهنی دارند برای حل کردنش و یک گفتمانی است که اساسا نباید ازش انتظار داشته باشید نتیجه‌ای داشته باشد؛ یعنی اولا اصلا راه حل قطعی ندارد؛ دوما اگر راه حل وجود داشته باشد راه حل کاربردی و به تکنیک تبدیل شدن نباید از آن انتظار داشته باشیم. در ریاضیات هم می‌توانیم نمونه پیدا کنیم و در سایر علوم هم شما ممکن است نمونه‌هایی از این حل مسأله را داشته باشید. به هر حال اگر چنین حرفی درست باشد که بخشی از علوم در این مسیر قرار گرفتند باز ما می‌توانیم از دین کمک بگیریم، از اخلاق کمک بگیریم، علم را به نافع و غیر نافع تقسیم کنیم و بگوییم اولویت با علم نافع است. ما در روایات داریم که علم تمام شدنی نیست، علم بی‌نهایت است و شما معیارتان برای انتخاب باید منفعت باشد، منفعتی که علم برای شخص شما، سعادت شما، سعادت جامعه شما دارد این معیار الآن در علم حاکم نیست، الآن با هر دو قسم علم ما در شاخه‌های مختلف ممکن است روبرو باشیم به هر حال اگر به بحث ارزش مداری علوم توجه کنیم که علوم اولا پرسش‌هایشان را تناسب با نیاز‌ها و اولویت‌های اخلاقی تعریف نکردند آنوقت به نظرم بتوانیم نمونه‌هایی از مسائل را پیدا کنیم، نمونه‌هایی از متون علمی را پیدا کنیم که اینها قابلیت تغییر بر اساس معیار‌های دینی و اخلاقی و بومی را دارند.

شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات بر گرفته از جامعه خبری تحلیلی ندای اصفهان، تاریخ انتشار: 3 تیر 1394، کدخبر:497،www.nedaesfahan.ir

اخبار مرتبط
خواندنیها و دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین