شعار سال: بعضی از هممیهنان ناسیونالیست حرفی دارند که نمیدانم این حرفها چقدر ارزش علمی و تاریخی و واقعیت دارد. میگویند فلسفههای افلاطون و ارسطو، منشأ ایرانی دارند. به نظر ایشان، این اندیشهها نه در دوره ساسانیها بلکه بسیار پیش از آن در دوره باستان از ایران به یونان رفته و فیلسوفان یونانی و کمکم افلاطون و ارسطو اینها را اخذ کردند. در اثبات این مدعا سند موثقی ندیدهام اما این حرف مطرح است. قطعاتی از کتاب «دینکرد» را که به فارسی امروزی ترجمه شده دیدم. مضامینی هست که بسیار شبیه است به آنچه مثلا در نظریه مُثُل افلاطون هست. اما دستکم، این کتاب چنین چیزی را نشان نمیدهد. کتاب «دینکرد» در همان صدر اسلام نوشته شده یعنی اثری است مربوط به بعد از حمله اعراب، اما کتاب اندیشههای ایرانی را بیان کرده. ترجمهها فقط از یونان نبوده، از هند هم کتابهایی میآوردند که ترجمه میشد. کتابهایی مثل «کلیله و دمنه» و «هزارویک شب» و بعضی دیگر از کتابها در ایران به زبان پهلوی ترجمه شدهاند. ایرانیها بعد از حمله اعراب، برای اینکه بسیاری از کتابها از دست نرود مجبور شدند آنها را به زبان عربی ترجمه کنند و خوشبختانه ترجمههای عربی بسیاری از این کتابها باقی مانده است.
قبل از اینکه اسلام و زبان عربی مطرح شود، مسیحیان صد سال با این مفاهیم برخورد داشتند و بسیاری از کتابهای سریانی که ترجمه شد، آمیخته به اندیشههای مسیحی بوده است. ایرانیهایی که از طریق ترجمههای عربی یونانی با افلاطون و ارسطو آشنا شدند افلاطون و ارسطوی مسیحیشده را شناختند.
با قاطعیت میتوانیم بگوییم ایرانیها فلسفه یونانی را هیچ وقت بهدرستی نشناختند. ارسطویی که در فلسفه اسلامی از آن نام برده شده و آرای او مطرح شده درصد کلانی با ارسطوی یونانی که در سالهای اخیر از طریق زبانهای غربی خواندهایم فرق دارد. از قبل از حمله اعراب، از زمان ساسانیان، چیزی باقی نمانده تا بفهمیم ایرانیها چقدر ارسطو و افلاطون را شناخته بودند. فقط میدانیم خبر داشتند و ترجمههایی صورت گرفته بود. بهخصوص اینکه انوشیروان در دربار محافلی را تشکیل داده بود و شخصا در بحثهای فلسفی مشارکت میکرده ولی به هر حال این بخش دوم یعنی ترجمه به زبان عربی به لحاظ کمی چشمگیر بود یعنی بیشتر آثار یونانی به علاوه تفسیرهای مسیحی و کلامی به زبان عربی ترجمه شد و انبوهی از اندیشههای یونانی از طریق نو یعنی از طریق ترجمه به زبان عربی وارد فرهنگ ما شد. در واقع گل سرسبد این دوره حکیم ابنسیناست.
نخستینبار مرحوم علامه طباطبایی تعبیر «فلسفه اسلامی» را به کار برد و این موضوع بحث مجزایی میطلبد. در اینجا با مسامحه و سوءتفاهم این تعبیر به کار برده میشود. اینها فلسفه ایرانی است. اگر فلسفه اسلامی بود اول باید در مکه و مدینه پا میگرفت یا دستکم باید مثلا در دیگر کشورهای اسلامی مانند اندونزی، مصر و... هم وجود میداشت. در حالیکه این حرفها در ایران پا گرفته است. فلسفه اسلامی در واقع فلسفه ایرانی است که به این عنوان متداول شده و از زمان علامه طباطبایی به این طرف صورت گرفته. حتی در نوشتههای حاجملاهادی سبزواری هم تعبیر فلسفه اسلامی دیده نمیشود. چنین واژه و ترکیبی از صدر اسلام تا زمان علامه طباطبایی به کار نرفته است. میتوانیم اصطلاح فلسفه اسلامی را به کار ببریم. استفاده از واژه فلسفه اسلامی نه جرم است و نه اشتباه، ولی باید بدانیم که موضوع چیست. برخی واژهها سوءتفاهمهایی را ایجاد میکنند. در ذهن برخی از دانشجویان و طلبهها این اشتباه جا افتاده که واقعا چیزی به اسم فلسفه اسلامی وجود دارد که از بیخوبن متمایز از فلسفه غرب است. در صورتی که چنین چیزی واقعیت ندارد.
فلسفه اسلامی یا فلسفه فیلسوفان مسلمان، حکایت «علی خواجه» و «خواجه علی» است. اینها با هم فرقی ندارند. آنجا که با مسامحه میگوییم فلسفه اسلامی باید حواسمان جمع باشد که مراد ما چیست و دچار توهم نشویم. در اصطلاح فلسفه فیلسوفان مسلمان نیز این اشکال وجود دارد و اشکال قبلی را برطرف نمیکند.
آشنایی ما با غرب جدید با دکارت شروع میشود. ترجمه آقای فروغی سومین ترجمه از رساله «گفتار در روش به کاربردن عقل» است. این کتاب دو بار در زمان ناصرالدینشاه ترجمه شده بود: یک بار از زبان ترکی و یک بار از زبان فرانسه که این ترجمهها را ندیدم اما از منابع دیگر خواندم و شنیدم. با تأسیس دارالفنون و دانشگاه تهران و تأسیس گروه فلسفه در دانشگاه تهران زمینهای فراهم شد تا دانشجویانی تربیت شوند و بعد از پیروزی انقلاب کار ترجمه با وجود اینکه به لحاظ کیفیت چونوچراهای بسیاری دارد، از لحاظ کمیت بد نیست و عقلانیت تازهای بر پایه تفکر جدید غربی در همین سی، چهل سال اخیر پا گرفته است که از قبل انقلاب شروع شده بود.
سایت شعار سال، با تلخیص و اضافات برگرفته از سایت روزنامه شرق، تاریخ انتشار 9 مرداد 97، کد مطلب: 192626، www.sharghdaily.ir