شعار سال: قبل از ورود به بحث قلعهگنج ضروري است گفته شود که استان کرمان يکي از استانهاي پيشتاز در طراحي و پيشبرد اقتصاد مقاومتي در سطح استاني بوده بهطوريکه در اين پيشگامي در چند سال اخير با نقشآفريني مستقيم و مستمر استانداري و سازمان مديريت و برنامهريزي استان، تعريف، طراحي و اجراي مدل منحصربهفردي از توسعه کم و بيش يکپارچه مبتني بر شراکت ذينفعان کليدي بهويژه ذينفعان فرادولتي و بنگاههاي اقتصادي بزرگ (با عنوان معينان مناطق هشتگانه استان) در دستور کار قرار گرفته است. اين تجربه در بهار سال 1395 با ميثاقنامهاي کليد خورد که در آن کليه تصميمگيران (عمدتا دستگاههاي دولتي) و تصميمسازان (عمدتا اقتصادي غيردولتي) اين استان پهناور و با ظرفيتهاي بالا، خود را ملزم به تحقق اقتصاد مقاومتي که طرح مثلث توسعه اقتصادي استان نام گرفته، دانستهاند. آنچه به اين دستور کار تمايز ميبخشد، قبل از همه نوآوري مفهومي آن و بهخدمتگرفتن ظرفيتهاي بالفعل اقتصادي متمرکز در بخش غيردولتي براي فعالسازي ظرفيتهاي بالقوه و نهفته مناطق استان در قالب مسئوليتپذيري اجتماعي شرکتها براي پيشرفت و توسعه شهرستانهاي استان در چارچوب مناطق برنامهريزي هشتگانه بازتعريفشده است. در عين حال سازماندهي نهادي موضوع نيز در قالب تشکيل ستادهاي فرماندهي اقتصاد مقاومتي در سطوح مناطق مذکور به رياست استاندار و دبيري سازمان مديريت و برنامهريزي استان و مشارکت و همراهي همه دستگاههاي دولتي و ذينفعان غيردولتي در اين ستادها بوده است. در اين ميان از يک طرف همکاري تنگاتنگ استانداري و سازمان مديريت و برنامهريزي بسيار قابل توجه بوده و همچنين ظرفيت شرکتها و بنگاههاي بزرگ و مشهور اقتصادي استاني يا ملي که عمدتا خاستگاه کرماني دارند، به شراکت و همکاري در اين تجربه نوين دعوت شده و با عقد تفاهمنامه با استانداري هر کدام مسئوليت حداقل يک شهرستان استان را برعهده گرفتهاند. در اين بين تجربه قلعهگنج به عنوان شهرستان نمونه اقتصاد مقاومتي به مسئوليت بنياد مستضعفان منحصربهفرد بوده است.
تشابهات و تمايزات تجربه قلعهگنج با ساير تجربيات کشوري
در ابتدا يادآور ميشود که براي ارزيابي علمي و منصفانه دستاوردها و
اثرات تجربه پيشرفت و آباداني قلعهگنج هنوز زود است زيرا هنوز در سومين سال تعريف،
طراحي و اجراي آن قرار داريم و نمايانشدن اثرات متنوع و متفاوت تجربه نيازمند گذر
زمان است. هرچند خيلي از خروجيها و برخي دستاوردها هماکنون نيز نمايان هستند.
بنابراين آنچه در اينجا ميتواند مبناي تحليل و داوري قرار گيرد، رويکردها،
فرايندها و اقداماتي است كه نسبت به تجربيات متنوع کشوري تفاوتهاي بارزي را نشان
ميدهد و برخي دستاوردها تأييدکننده اين تمايزات هستند که در ادامه به آنها ميپردازم:
1-همچنان که اشاره
شد، اولين تمايز تجربه استان و قلعهگنج به ورود آگاهانه و جدي مسئوليتپذيري
اجتماعي شرکتها و بنگاهها به توسعه مناطق هشتگانه در قالب توسعه منطقهاي و
ناحيهاي برميگردد. اين رويکرد متأخر جهاني شرکتها و بنگاههاي اقتصادي را ملزم
ميکند که نسبت به محيط اطراف و منطقه و کشوري که در آن به فعاليت و بهرهبرداري
اقتصادي ميپردازند، احساس مسئوليت و تعهد کنند و به همين منظور نهتنها به ايجاد
پيامدهاي منفي بر محيط و جامعه پيرامون خود حساس باشند و از آنها پيشگيري كنند يا
در تخفيف آنها کوشا باشند و در اين مسير از هرگونه اقدامي دريغ نکنند بلکه در
اشاعه توسعه در منطقه و جامعه پيراموني و مقابله با فقر و محروميت در آنها وارد عمل
شوند و در اين راستا با ذينفعان جامعه محلي همکاري تنگاتنگ داشته باشند. در اهميت
رويکرد مسئوليتپذيري اجتماعي شرکتها توجه به رويکردي که شرکتها را تافته
جدابافته اجتماعات محلي تعريف ميکرد و حتي شرکتها و مجموعه ظرفيتهاي خدماتي و
رفاهي آنها را با سيم خاردارها و ديوارها از محليها جدا ميکرد و غير از نقشآفريني
در اقتصاد ملي براي خود در سطح محلي مسئوليتي نميشناخت، کفايت ميکند؛ رويکردي که
نتيجه آن را ميتوان بيمسئوليتي نسبت به توسعه محلي و در بدترين حالت غارتگري
ظرفيتهاي محلي دانست که مسجدسليمان نمونه بارز آن در سطح کشوري است. شهري که به
خاطر استخراج نفت زماني براي خود منزلت و برووبيايي داشت که با اتمام منابع طبيعي
و خدادادي توسط انسانها و بنگاههاي بيروني به شهري رهاشده و تنهاگذاشتهشده با
انواع پيامدهاي منفي و گرفتاريها تبديل شده است. در تجربه جديد استان اين تغيير
رويکرد بهطور بارزي خودنمايي و نقشآفريني ميکند که قلعهگنج نيز در اين رويکرد
جديد سهيم و شريک است بهطوريکه بنياد مستضعفان ظرفيتهاي اکثر هلدينگهاي بزرگ
اقتصادي خود را به قلعهگنج فراخوانده و براي پيشرفت و آباداني اين شهرستان به
خدمت گرفته است. اين در حالي است که قلعهگنج در چند دهه گذشته در ضعف رويکرد
مسئوليتپذيري محلي شرکتهاي عمدتا نقشآفرين در اقتصاد ملي و ناکارآمدي برنامههاي
توسعه منطقهاي، طردشدگي، فقر و محروميت را در حاشيه استان تجربه کرده است؛ استاني
که مملو از شرکتها و بنگاههاي بزرگ اقتصادي بوده است.
2- با اين تمايز ميتوان دومين تفاوت رويکردي را در توجه
به پايداري منافع محلي تعريف كرد. شايد بتوان ادعا کرد که آنچه ميتواند مهمترين
نکته تمايز و درسآموخته تجربه قلعهگنج باشد، توجه و تمرکز بر پايداري منافع محلي
در استاني است که عمدتا توسعه برونزا و نقشآفرين در سطح ملي و در نتيجه توسعه
نابرابر و نامتوازن را تجربه کرده است. به عبارت ديگر درسهاي چندين دهه تجربه
توسعه در سطح جهاني و ملي نشان داد که بيتوجهي به توانمندسازي منابع انساني و
ظرفيتهاي محلي در قالب برداشت کلاسيک از توسعه اقتصادي که منافع توسعه در ميانمدت
و بلندمدت را به «نشت به پايين» محدود ميکرد و ادعا داشت سرريزشدن فوايد توسعه
همه مردمان محلي را نيز منتفع كرده و فقر و محروميت محلي را از بين خواهد برد، نهتنها
خوشبينانه بوده بلکه نتايج مخربي نيز در اقتصاد و اجتماع محلي داشته و به تشديد
فقر و مسائل اجتماعي دامن زده است که در اين مورد نمونههاي متعددي از تجربيات
جهاني و کشوري را شاهد بودهايم. بنابراين پايداري توسعه ايجاب ميکند که اقدامات
توسعه منطقهاي از سطح محلي تعريف و هدفگذاري شود و بايد به تعريف و تسهيم منافع مردمان
محلي از اين اقدامات و پايدارسازي منافع محلي متعهد باشند که در تجربه قلعهگنج
اين موضوع نهتنها در دستور کار است بلکه در کنار مسئوليتپذيري اجتماعي شرکتها و
با بهرهگيري از روشهاي نوآورانه در دامداري، صنعت و گردشگري نسبت به ايجاد منفعت
براي محليها اولويت داده شده و پايدارسازي منافع محلي را در دستور کار قرار داده
است که توانمندسازي مردمان محلي بهويژه روستاييان مکمل اين رويکرد است.
3- تجربه قلعهگنج را ميتوان برنامهريزي و مداخله
توأمان براي توسعه اقتصاد محلي و ناحيهاي دانست که در نوع خود يکي از تجربيات
منحصربهفرد پس از انقلاب محسوب ميشود. هرچند در توسعه محلي و ناحيهاي در سطح
کشوري تجربيات متعددي وجود داشته ولي توأمانشدن و تلفيق اين دو تجربه را کمتر شاهد
بودهايم؛ شايد بتوان تجربه «ترسيب کربن» در شهرستان سربيشه خراسان جنوبي و در
ساير استانها و تجربه پروژه مديريت يکپارچه حبلهرود را از مؤثرترين و مطرحترين
دستاوردها در اين عرصه دانست؛ با اين حال در تجربه جديد در قلعهگنج در کنار بسيج
اجتماعي مردم محلي توجه به توسعه اقتصادي ناحيهمحور نيز پررنگ بوده است. اين در
حالي است که در حال حاضر نيز تعداد زيادي سازمانها، بنيادها و نهادهاي عمدتا غيردولتي
در عرصه توسعه محلي و مقابله با فقر و محروميت بهويژه در مناطق روستايي فعال
هستند که در اصل خود را به سطح خرد و خانوار و گروههاي اجتماعي و اقتصادي محدود
کردهاند و در راستاي اين دو سطح از توسعه فعال نيستند.
4-بسيج اجتماعي
مردمان محلي در قالب گروههاي توسعه روستايي در بيش از 80 روستاي منطقه، آموزش
بانکداري پيوندي و پساندازسازي و تشکيل صندوقهاي پسانداز يکي ديگر از برنامههايي
است که در قلعهگنج مورد توجه بوده و به کار بسته شده است که اين برنامه با ساير
تجربيات کشوري مشابهتهاي زيادي
دارد و تفاوت عمده اين برنامه با ديگر برنامههاي مشابه کشوري، فراروي آن از سطح
خانوار و پيوندخوردن آن با سطوح محلي و ناحيهاي حداقل به لحاظ نظري است زير اين
همپيوندي در عمل در قلعهگنج نيز با چالشهايي مواجه بوده است.
5- برخورداري از مطالعات علمي پشتيبان و نگاه نظري جامع
و يکپارچه به پيشرفت و آباداني منطقه و در عين حال درگيري همهجانبه بنياد
مستضعفان به همراه مسئوليتپذيري اکثر هلدينگهاي اقتصادي آن در منطقه از ديگر
تمايزات برنامه است؛ بهطوريکه نه تنها بنياد براي توسعه زيرساختهاي اجتماعي و اقتصادي
منطقه سرمايهگذاري و تلاش کرده بلکه اجراي برنامههاي حمايتهاي اجتماعي را در
کنار بسيج اجتماعي مردمان سکونتگاههاي عمدتا روستايي منطقه پيگيري ميکند. درحاليکه
اين سطح از برنامهريزي و مداخله يکپارچه براي توسعه ناحيهاي را به همراه توسعه
مشارکتي محلي در سطح کشوري کمتر شاهد بودهايم، شايد بتوان تجربه توسعه منطقه
سلسله (توسعه اقتصادي و اجتماعي سه بخش سلسله، دلفان و چغلوندي از استان لرستان) و
تشکيل برخي سازمانهاي توسعهاي در قبل از انقلاب را با کمي تسامح در اين راستا
ارزيابي کرد. هرچند
در آن تجربيات به جز تجربه توسعه منطقه سلسله بيشتر تجربيات عمدتا منطقهاي يا
ناحيهاي و دولتمحور بود تا مردممدار.
6-به لحاظ نظري
شاهبيت رويکرد تجربه قلعهگنج به معيشت پايدار برميگردد که مطابق آن از يک طرف
به شناخت و تخفيف مخاطرات و ريسکها، فشار بر منابع و توانهاي زيستي و طبيعي
منطقه پرداخته ميشود که معيشت مردمان را در مضيقه قرار ميداده و در تداوم تله
فضايي فقر و محروميت در قلعهگنج مؤثر بودهاند، از جانب ديگر توجه و تمرکز بر
افزايش داراييها و سرمايههاي پنجگانه معيشتي (داراييهاي مالي، انساني،
اجتماعي، فيزيکي و طبيعي) معطوف ميشود که نتيجه هر دو رويکرد به توسعه تابآور و
ارتقاي تابآوري مردمان و افزايش توانمندي و سرمايههاي آنان و در کل پايداري
منافع محلي منجر ميشود. اين در حالي است که تجربيات و مداخلات توسعهاي عمدتا
برونزا و کمتريکپارچه با منطقه از اين قابليت برخوردار نبودند. همچنانکه
گفته شد؛ ارزيابي اين سطح از دستاوردها و اثرات مثبت برنامه و اقدامات توسعهاي همهجانبه
در قلعهگنج نيازمند گذشت زمان و بررسيهاي علمي مستقل و منصفانه و ارزيابيهاي
مشارکتي است.
7-بهرهگيري نظاميافته
از تجارب جهاني و کشوري و تلفيق پوياي آنها در تعريف و طراحي الگوي توسعه محلي و
ناحيهاي متناسب با شرايط بومي و متمرکز بر معيشت پايدار از وجوه مهم ديگر تجربه
قلعهگنج به شمار ميرود. قابل ذکر است که ابتکارات خوب و برتر جهاني را بيش و پيش
از همه بايد تجربه بشري تلقي كرد؛ چهبسا ايدههايي از يک تجربه يا کليت آن
برخاسته يا برگرفته از تجربيات کشورمان در ساليان گذشته باشد.2
پايداري، تکرارپذيري و تعميمپذيري
تجربه قلعهگنج
بخشي از پايداري تجربه به عوامل و عناصر نهادي نقشآفرين
در اين موضوع و عوامل بيروني در سطح کشوري برميگردد که در سطح نهادي ثبات و
استمرار نقشآفريني تسهيلگرانه اين عناصر تا شکلگيري و قوام نهادهاي محلي و منطقهاي
و به نوعي انتقال مالکيت توسعه به مردمان محلي برميگردد.
منظور از تکرارپذيري، امکان و قابليت تکرار تجربه در جغرافياي سرزميني
است که از اين منظر بنياد علوي ذيل مجموعه بنياد مستضعفان، اين تجربه را با اصلاحات
در شرح خدمات، رويکردها و فرايندها در دو شهرستان چالدران در آذربايجان غربي و
لنده در کهگيلويهوبويراحمد در دست اجرا دارد و شهرستانهاي ديگري نيز براي اجراي
الگوي مذکور در سالهاي آينده نامزد شدهاند. با اين حال تعميمپذيري الگو به نظر
ميرسد با چالشهايي مواجه شود که يکي از چالشها نبود قابليتهاي مشابه در همه
استانها براي مسئوليتپذيري اجتماعي شرکتها و بنيادها، هزينههاي بالا و سرمايهگذاريهاي
لازم براي توسعه زيرساختهاي اجتنابناپذير است. در عين حال در ضعف تعميمپذيري
مسئله توازن منطقهاي و حق برخورداري ساير مناطق عمدتا کمترتوسعهيافته از اين
الگو نيز بايد مورد توجه قرار گيرد.
در هر حال مجموعه اقدامات سطوح مختلف نشانههايي قابل توجه از بهبود
وضعيت و معيشت مردمان را نمايان ميکند و آينده ثابت خواهد کرد تا چه حد گنج پنهان
قلعهگنج نمايان و بسيج شده و به سوي توسعهاي پايدار همپيوند با کليت استان روان
است. در عين حال نگاه يکپارچه به توسعه محلي و ناحيهاي و بسيج و توانمندسازي
مردمان براي پايدارسازي منافع محلي از درسهاي مهمي است که تجربه قلعهگنج ميتواند
عرضه كند که اين تجربه در ادبيات جهاني به توسعه مشارکتي ناحيهمدار اجتماعمحور community area-based development
participatory مشهور است.
پینوشت:
1. راقم نوشته حاضر، توفيق اين را داشته که از ابتدا در
جريان اقدامات توسعهاي نوآورانه استان در قالب اقتصاد مقاومتي بهويژه در قلعهگنج
بوده است.
2. در اين خصوص ذکر خاطرهاي تلخ اما واقعي و آموزنده بهعنوان
حسنختامي براي اهميتدادن به تجربيات و ابتکارات کشوري و تلاش براي غنيسازي و پردازش
مفهومي آنها براي عرضه در سطوح فراملي بيمناسبت نيست. حکايت تلخ ولي آموزنده در
بازديد با فاصله چندساله از دو کشور نپال و پاکستان شکل واقعيت به خود گرفت که در
ادامه به آن ميپردازم. در سال 1381 گروهي ششنفره براي آموزش و بازديد از طرح
بسيج اجتماعي و اعتبارات خرد براي فقرزدايي در قالب مأموريت اداري عازم کشور نپال
شديم. کشوري که در چارچوب همکاري مشترک 6+1 کشور براي فقرزدايي مشارکتي به عنوان
پايلوت انتخاب شده بود تا پس از اجراي آزمايشي آن و انجام اصلاحات لازم در طرح به
مثابه مدلي براي فقرزدايي توسط اين کشور و ساير کشورهاي مورد نظر به اجرا گذاشته
شود که پاکستان، سريلانکا، بنگلادش، هند و دست آخر پادشاهي بوتان از جمله اعضاي آن
بودند. در پايان دوره 20روزه اينجانب بايد براي تقدير و تشکر در مراسمي که در
دانشکدهاي برگزار شده بود، دقايقي سخنراني ميکردم که در قسمتي با توجه به شباهتهاي
تجربه و بحثهاي مطرحشده با تلاشها و ابتکارات کشوري بهويژه در جهاد سازندگي
دهه اول انقلاب، تأکيد كردم که اينها کاملا نمايانگر تجربيات ماست ولي ما از
مستندسازي و مفهومپردازي آنها غفلت کرديم. جالب است كه حدود چهار سال بعد در
بازديدي از تجربيات فقرزدايي مشارکتي و اجتماعمحور پاکستان، معلوم شد شعيب سلطان
خان به عنوان بنيانگذار مؤسسه برنامه ملي حمايت روستايي پاکستان (NRSP) طراح ايده الگوي
بسيج اجتماعي و اعتبارات خرد براي فقرزدايي مشارکتي بوده که اين ايده در نشست
همکاريهاي منطقهاي جنوب آسيا (سارک) مطرح ميشد و مورد پذيرش قرار ميگيرد و به
عنوان برنامه فقرزدايي جنوب آسيا (ساپاپ) ضمن اجراي پايلوت در نپال در شش کشور ديگر
منطقه به اجرا گذاشته ميشود. نکته قابل توجه و آموزنده اين بود که اين ايده را
شعيب سلطانخان بنا بر گفته خودشان در بازديد از ايران و از تلاشهاي عدالتخواهانه
و مشارکتي دانشجويان در اوايل انقلاب براي توسعه روستاها در شهرستان زاهدان با يک
ماه استقرار و مشاهده از نزديک اين تلاشها، اخذ کرده بودند و سپس آن را در
پاکستان اجرا و پرورش داده و در زمان مقتضي به سارک پيشنهاد داده بودند. نکته تأملبرانگيز
و کاملا تصادفي در اين ميان اين بود که اين ايده برخاسته از زاهدان بعد از دو دهه
اين بار با نام بينالمللي «بسيج اجتماعي و اعتبارات خرد براي فقرزدايي» در محله
شيرآباد اين شهر و روستاي دهان نيک شهر به اجرا گذاشته شد! چهبسا در زمان ديگري
تجربه و الگوي قلعهگنج در يک رفتوبرگشت بينالمللي ولي اينبار نه در قلعهگنج
بلکه در خطه ديگري از کشورمان به اجرا گذاشته شود. به جاي تکرار جداگانه و موازي
ابتکارات همپوشان، ضمن همکاري همافزا و يکپارچه، در مستندسازي، پردازش مفهومي و
ارتقاي نظري و جهاني تجربيات ارزشمند کشوريمان کوشا باشيم.
* دکتراي جامعهشناسي اقتصادي و توسعه، مدرس دانشگاه و معاون توسعه
روستايي امور برنامهريزي، نظارت و آمايش سرزمين سازمان برنامه و بودجه کشور. Jabbari. habib@gmail. com
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه شرق، تاریخ انتشار 26 شهریور 97، شماره: 3246
قلعه گنج مکان های بسیار زیادی برای گردشگری داره فقط باید بیشتر از همیشه حمایت بشه