شعار سال: درباره اهمیت این دوره نوشتهها و گفتههای بسیاری خوانده و شنیدهایم اما درباره اینکه در قبال درک این اهمیت، چه کردهایم و چه میکنیم، کمتر زمزمهای برمیخیزد مگر از نوع «غمنامهای» که آن هم ما را به جایی نمیرساند جز افزودن به غصههایمان؛ به همین دلیل در این نوشته اندکی پا را از این مرحله فراتر مینهم و به برخی از راهکارها هم میپردازم. پژوهشهای بلندمدت ارتباطی منطقی و معنیدار بین توسعه اجتماعی و اقتصادی (social and economic development) و توسعه انسانی (human development) از یکسو و توسعه کودکی (child development) از سوی دیگر نشان دادهاند.
پژوهش بلندمدت پژوهشی است که گروهی از
کودکان را برای مدتی طولانی، مثلا از طفولیت تا میانسالی، در جریان طبیعی زندگیشان
و بدون هیچگونه مداخلهای دنبال میکند تا تأثیر متغیرهای متفاوت از جمله، نوع
مدرسه و مهدکودک، کیفیت تعاملات با کودک در خانه و مدرسه و بسیاری از متغیرهای
فردی و خانوادگی را بر رشد کودک در ابعاد رشد جسمی، اجتماعی و عاطفی، شناختی و
تحصیلی بسنجد و تحلیل کند. پژوهشهای
اخیر این ارتباط را دوسویه نشان دادهاند: یعنی هم توسعه کودکی منجر به توسعه
اجتماعی و اقتصادی میشود و هم سیاستهای توسعهای در حوزه اقتصادی و اجتماعی به
بهسازی دوره کودکی کمک اثربخشی میکند. این رابطه دوسویه بدین معناست که ما برای
تولید چنین سیاستهای اثربخشی نمیتوانیم بدون مطالعه و دادههای دقیق، دست به
اقدام بزنیم و هرگونه اتخاذ تصمیم در حوزه کودکی باید مبنای تحقیقی داشته باشد. در
عالم واقع کشور ما چنین امری کمیاب و شاید نایاب است. به مثالهایی در این زمینه
اکتفا میکنم:
1- مدیریت چندشعبه و نه متمرکز حوزه پیش از دبستان در
کشور همچنان آسیبهایی را در اجرا به همراه داشته است: در مطالعات میدانی
شهریورماه، با پدیده عجیبی در دوره پیشدبستان مواجه شدم؛ مربی اظهار میکرد بهدلیل
حجم و تعداد کتابهایی که از آموزشوپرورش استان، بهزیستی و آموزشوپرورش مرکزی (وزارتخانه)
دریافت میکند نمیتواند آنها را تمام کند و بدتر از آن نمیتواند به توسعه حواس
کودک، حرکت جسمی او، ایجاد لذت کشف و... برسد. آیا این «خدمت» است؟ یعنی در کشور
ما در حال «مدرسهوار»کردن (schoolify) دوره
پیشدبستان هستیم درحالیکه دوره پیش از دبستان تا سر حد ممکن باید «خانهوار» باشد نه «مدرسهوار». با این
سیاست، کاری جز پایینآوردن سن نفرت از یادگیری نمیکنیم؛ یعنی اگر تاکنون بچهها
در دبستانها از یادگیری زده میشدند با این سیاستها، آن را به سنین پایینتر میکشانیم
و خلاقیت و میل به یادگیری ذاتی کودک را زودتر تخریب میکنیم.
2- سرمایهگذاری دولتی برای دوره کودکی «مرکزمحور» به
جای «خانوادهمحور»؛ در این سیاست، کودکی را در مراکز آموزشی تشویق میکنیم و خانه
و خانواده نقششان را برونسپاری میکنند. سیاست مقابل، تقویت مهارتهای والدگری و
توسعه ظرفیتهای فرزندپروری والدین است که خانه را مکانی برای یادگیریهای لذتبخش
و آرامشبخش کند. تحقیقات ما در ایران نشان میدهد، «محیط یادگیری خانه» (home learning
environment) که متغیری قوی برای پیشبینی رشد اجتماعی و تحصیلی و زبانی
بچهها در نوجوانی و جوانی آنهاست، کیفیت پایینی دارد و والدین نقشهای سنتی خویش
را فراموش کرده یا به معلمان سرخانه تبدیل شدهاند یا کلا فرزندپروری را به مراکز
آموزشی و مراقبتی مانند مهد و پیشدبستانی سپردهاند. از طرف دیگر، کمتر سیاستی در
فهرست سیاستهای دولتی برای تقویت کودکی مبتنیبر خانه و خانواده به چشم میخورد
یا عمل میشود.
این دو نمونههایی از تعداد بیشتری سیاست ضدتوسعه کودکی در کشور است که
عواقب آن به سیاستهای ضدتوسعه انسانی و در نهایت توسعه اجتماعی و اقتصادی میرسد.
حال چه باید کرد؟ در نوشتههای قبلی که در همین صفحه روزنامه در ستون تاک (تربیت
اوان کودکی) هر هفته به چاپ میرسد به برخی از این راهکارها اشاره کردهایم و
خوانندگان عزیز را به خواندن آنها سفارش میکنیم. ذکر تیتر برخی از آنها خالی از
لطف نیست: 1) تمرکز ویژه دولت بر سیاستهایی که فقط استانداردها را تعیین کند و
شیوههای رسیدن به این استانداردها را بر عهده مربیان و والدین بگذارد، 2) تمرکز
بر ارتقای ظرفیتهای والدگری والدین، 3) تمرکز بر کیفیت و نه فقط کمیت مراکز
آموزشی و مراقبتی، 4) توسعه کودکی در بستر فعالیتهای عادی روزانه و نه رسمیکردن
آموزشها به بهانه اهمیتدادن به این دوره.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه شرق، تاریخ انتشار 15 مهر97، شماره: 3261