شعارسال: ما از حکومت و حاکمان، مدارا و عدالت و انصاف و پایبندی به منافع ملی و رفتار دموکراتیک را گدایی میکنیم؛ غافل از آنکه هیچ حکومتی بهتر از مردم خود نیست. حکومت چرا باید اهل مدارا و انصاف باشد، وقتی بر مردمی حکم میراند که مدارا و انصاف و فداکاری را نمیشناسند؟ منافع ملی چیست که پاسداری از آن را تنها به حاکمان سپردهایم؟ اگر دیپلماسی خارجی در دست حکومت است، بخشی از محیط زیست که در اختیار ما است. منافع ملی مگر تنها در دیپلماسی است؟ محیط زیست، جزء منافع و منابع ملی نیست؟ مردمی که جنگلها و رودخانهها را زبالهدانی میکنند و زهر در کام طبیعت میریزند، چرا خود را سزاوار حکومتی میدانند که پاسدار منافع ملی است؟ دولتمردان را طعن میزنیم که گرد منقل توهمات نشستهاند و نشئۀ سخنان خویشاند. بله؛ اما آنان چرا نشئگی را رها کنند و از خماری بترسند، وقتی صادرات ملت به دولت، ذغال خوب است؟ از مسئولان میخواهیم که به حریم خصوصی شهروندان احترام بگذارند؛ اما اگر دری را به سوی زندگی خصوصی کسی باز ببینیم، تا کنج خانهاش را شخم میزنیم. حقوق همسایۀ بیآزار را نمیشناسیم، اما توقع داریم که حکومت، حقوق زندانی و متهم را مراعات کند. مگر ما در خانه و مغازه و اداره و سفرهای خانوادگی و انتخاب غذا، دموکراسی را مراعات میکنیم که توقع داریم حکومتمان دموکراتیک باشد؟
دیروز در خبرها عکسی دیدم که کشف آلات جرم را در یکی از شهرها نشان میداد: مواد مخدر، چاقو، قمه، پاسپورتهای جعلی و... در میان آنها یک گیتار خوشرنگ هم بود! کسانی که گیتار را در میان آلات جرم میگذارند، نمیدانند که بیشتر مردم ایران به موسیقی عشق میورزند؟ میدانند؛ اما لجبازی میکنند و این لجبازی، بازتابی از لجبازی مردم با یکدیگر در کوچه و بازار و خیابان است.
بله؛ حاکمان و سیاستهای آنان بر فرهنگ جامعه اثر میگذارند؛ اما شیوه و شخصیت آنان را خوی و خصلت مردم میسازد. هر حکومتی، عصارۀ فضایل یا رذایل مردم خویش است. در جهان، کدام حکومت بهتر از مردم خود بوده است؟ در تاریخ، کدام مردم بدتر از حاکمان خویش بودهاند؟ ما کی و کجا کوشیدهایم که باری از دوش دولت و حکومت برداریم و برای آن دل بسوزانیم که همین توقع را از حکومتها داریم؟ تاریخ ایران، تاریخ براندازی حکومتها و دولتها است، نه اصلاح و یاری آنها. به همین دلیل حکومتها در ایران هیچگاه به مردم اعتماد نمیکنند و از تلگرام تا سایت لغتنامۀ دهخدا را میبندند.
از آنان نیستم که تأثیر ساختارهای سیاسی را بر فرهنگ ناچیز میشمارند. ساختارهای سیاسی بیشوکم بر منش و رویکردهای فرهنگی جامعه اثر میگذارند؛ اما در عصر حاضر، اگر ساختارهای سیاسی در کمتر از ۲۰ سال رو به بهبود و اصلاح نگذارند، عیب از فرهنگ عمومی است. ۲۰ سال کم است؟ بگو ۳۰ سال؛ بگو ۷۰ سال. از مشروطه تا امروز نتوانستهایم نخستین گام را برداریم. گام نخست، دستیابی به مهارت در کار گروهی و بیرون آمدن از فردیتهای پراکنده است، که آن نیز بهشدت نیازمند تساهل و تسامح با دیگری است. چند دزد دریایی میتوانند صد جزیزۀ پراکنده را یکیک غارت کنند، اما فوج دزدان دریایی نمیتوانند بر شهری کوچک دست یازند. ما در شهر زندگی میکنیم؛ اما شهری نشدهایم تا کسی نتواند ما را از حقوق شهروندی محروم کند.
گیرم که تأثیر سیاست بر فرهنگ، بیش از تأثیر فرهنگ بر سیاست است؛ اما این تقدم به این معنا نیست که پس راه اصلاح فرهنگ، تنها از سیاست میگذرد. در مقام اصلاح و در درازمدت، فرهنگ بر سیاست مقدم است؛ حتی اگر در عمل و در کوتاهمدت، تأثیر سیاست بر فرهنگ آشکارتر باشد. در فرایند درازمدت اصلاحات، تأثیر فرهنگ عمومی بر سرنوشت کشور، بسیار بیش از تأثیر فلانالدوله و بهمانالسلطنه است؛ اما متأسفانه فرهنگ عمومی کمتر از فلان و بهمان نقد میشود. پرسشی که ما همیشه باید پیش روی خود بگذاریم و به آن بیندیشیم، این است که ما را چه میزیبد و سزای ما چیست و ما چرا باید چیزی را بخواهیم که لایق آن نیستیم.
به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند
که تو در برون چه کردی که درون خانه آیی
سایت شعارسال، با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از سایت کانالا، تاریخ انتشار: 30آبان1397، کدخبر: 1166: www.kubit.ir