شعار سال: با سرمي كه به دست دارد به طرف قفسههاي
اسباببازي روانه ميشود، يك بازي فكري ديگر برميدارد و با يكي از داوطلبها كه
او را عمو صدا ميزند، بازي ميكند. آن يكي با داوطلب ديگري در حال بازي تيزبين
است؛ آنها بايد زودتر اشكال مشترك دو كارت را پيدا كنند. چشمش به شكل سيبي كه روي
دو كارت مشترك است، ميافتد، دستش را روي آن ميگذارد با صداي بلند ميگويد «سيب،
خاله پيداش كردم، سيب» و كارتي را كه برنده شده بود، برميدارد، شكل بعدي را
داوطلب زودتر از او پيدا ميكند «اي بابا» و كارت بعدي را با دقت بيشتري نگاه ميكند...
همان موقع صدايش ميکنند: «اميرحسين بيا ميخوان بهت دارو وصل كنند». اميرحسين
بلند میگوید: «اه». مادرش است. منتظر بود بازي پسر 11سالهاش
تمام شود. يك ربعي است بيرون از اتاق انتظار ميکشد «هشت ماهي ميشود به محک ميآييم،
تنها دلخوشي پسرم اتاق بازي است». به طرف مادرش ميرود، قبل از خارجشدن از اتاق
نگاهي به پشت سرش مياندازد و ميگويد: «داروهام تموم
شد بازم ميام» از چارچوب در رد ميشود.
اينجا اتاق بازي بيمارستان کودکان مبتلا به سرطان «محك» است؛ جايي كه
بچههاي خسته از سوزن، شيميدرماني و داروهايي که تمامي ندارد براي ساعاتي ميتوانند
در آن بخندند و بازي كنند؛ بچههايي کوچکاندام دوستداشتني با صورتهاي بيرنگورو
که از خندهشان دل ضعف ميرود و با گريههايشان، دل ميگيرد. اتاقها
از ساعت ١٠ تا ١٢ ظهر و دو تا شش بعدازظهر براي بازي بچهها باز است. به گفته مريم
محمدعلي، سرپرست واحد روانشناسي محک، روانشناسان هر روز ساعاتي را به بازيدرماني
و قصهدرماني کودکان اختصاص ميدهند. هدف از اتاق بازي اين است كه ما بتوانيم براي
مدتي كودك را از فضاي بخش درمان، استرس درمان، سرم و آمپول و... دور كنيم. علاوه
بر جسم اين کودکان بايد به روان آنها نيز اهميت داد. به دليل نوع داروهايي كه
كودكان براي درمان دريافت ميكنند معمولا اين كودكان پرخاشگر هستند. علاوه بر اين،
آنها استرس زيادي براي دريافت دارو و رگگيري دارند و گاهي اوقات به دليل استرسها
کودکان دچار شبادراري و ناخنجويدن هم ميشوند. روانشناسان ميگويند با بازيهاي
انفرادي كه با اين كودكان انجام ميدهيم متوجه مشكلاتي كه اين كودكان با آن مواجهاند
ميشويم و بر اساس آن نوع درمان را شروع ميكنيم.
در اتاق بازي، قشقرقي بهپا است. چهار کودک، با سه داوطلب، دور ميز
کوچکي نشستهاند و بازي ميکنند. سبحان سه ساله به لگوهاي روي ميز اشاره ميکند «خاله
خونه درست کنيم». يکي از لگوها روي زمين ميافتد، خم ميشود پاي راستش را که
آنژيوکت به آن وصل است، از زمين برميدارد تا لگو را بردارد لوله دور پايش پيچ ميخورد،
همان لحظه مادرش نفسنفسزنان وارد اتاق ميشود «سبحان گريه نكرد؟» «نه داشت بازي
ميکرد.»
كنار كودكش مينشيند و بازيکردنش را نگاه ميکند. بعد از چند دقيقه
بازيکردن لگوها را پرت ميکند روي ميز، يکي از داوطلبها سعي ميكند او را طور
ديگري سرگرم كند. با لحن کودکانهاي ميگويد «تيزبين بازي كنيم؟» کارتها را روي ميز ميچينند، اولي را داوطلب ميگويد
«پنير». سبحان خنده شيطنتآميزي ميکند «پنيل پنيل من بايد بلش دالم اين كالت
منه». چند دقيقه بعد کارتها را روي ميز پرت ميکند. داوطلبها به آرامي کارتها
را از روي ميز برميدارند و مادر سبحان از او ميخواهد اين کار را ادامه ندهد.
يکي از کارهايي که اين روانشناسان به والدين آموزش ميدهند، نحوه درست
مواجهه با کودک بيمارشان است. مريم محمدعلي در اينباره ميگويد: «به اعتقاد ما
زماني كه كودك درمان شد و به خانه بازگشت بايد روان بهينهاي داشته باشد تا به
زندگي عادي بازگردد. والدين فكر ميكنند هنگامي كه كودكشان به بيماري سرطان مبتلا
است، بايد هرآنچه كودك ميخواهد در اختيارش قرار بدهند چون فكر ميكنند ممكن است
كودك را از دست بدهند و به خاطر كارهايي كه برايش انجام ندادهاند، عذابوجدان
بگيرند؛ اما ما به آنها آموزش ميدهيم كه هنگامي كه كودك شما درمان شد در آينده
با مشكلات بيشتري مواجه خواهيد شد ما به آنها آموزشهاي لازم را ميدهيم كه پس از
درمان كودكشان بتوانند ارتباط خوب والد و فرزندي با خانوادهشان داشته باشند.»
به گفته محمدعلي در کنار 13 روانشناس موظف در اين مؤسسه، 120 داوطلب
نيز مشغول به فعاليت هستند. در اتاق بازي کودکان علاوه بر داوطلبان حتما يک روانشناس
در اتاق حضور دارد تا همه مسائل را کنترل کند. داوطلبان در چهار حوزه اتاق بازي،
مدرسان كه به كودكان درس ميدهند، هنردرماني كه شامل موسيقي و تئاتر است و بخش
ترالي كتاب با بيماران ارتباط ميگيرند. كارها بهطور داوطلبانه است، اما آموزش
آنها زير نظر بخش روانشناسي انجام ميشود. پيش از شروع به فعاليت داوطلبان كارگاه
يك روزه براي آنها برگزار ميشود و آموزشهاي لازم به آنها داده ميشود. پيش از آن
نيز يك ارزيابي روانشناسي از آنها انجام ميشود كه اگر تشخيص بدهيم فرد توانايي
اين را دارد كه به صورت داوطلبانه با كودكان در ارتباط باشد، يك آزموني از آنها
گرفته ميشود نمره حد نصاب را كسب كنند در اين چهار بخش ميتوانند فعاليت داشته
باشند.
در آن اتاق رنگارنگ پر از اسباببازي، از محمد فقط چشمهاي بيمژه و
ابروهاي خالياش پيداست، سر بيمويش را زير کلاهي پنهان کرده، بيني و دهانش زير
ماسک قايم شده مهر ماه سال گذشته بود كه خيلي اتفاقي متوجه شدند به بيماري سرطان
مبتلا است. مادرش ميگويد: «آپانديسش عود کرد؛ وقتي جراحياش کردند پزشك متوجه يك
غده روي روده پسرم شد و بعد شيميدرماني شروع شد پيش از اين من محک را به عنوان يک
مؤسسه خيريه ميشناختم که به کودکان مبتلا به سرطان کمک مالي ميکند همينقدر با
اين مؤسسه آشنا بودم بعد که فرزندم بيمار شد متوجه شدم محک يک بيمارستان دارد نه
تنها کمک مالي بلکه خدمات ديگر را نيز ارائه ميدهد. اوايل که به بيمارستان محک
آمد چندان علاقهاي به اين اتاق نشان نميداد، اما الان پايه ثابت اتاق بازي است.
اولين بار 20 روز در اينجا بستري شد اول دوست نداشت اما کمکم به اتاق بازي علاقهمند
شد و به شوق اتاق بازي به بيمارستان ميآيد. وقتي مرخص ميشد با پدرش تماس ميگرفت
و ميگفت ساعت 12 به بعد بيا که من اتاق بازي را از دست ندهم. از نظر روحي خيلي به
پسرم کمک کرد که شرايط برایش کماسترستر شود. اگر اتاق بازي نبود بچهام رغبت نميکرد
به بيمارستان بیاید». آه عميقي ميکشد و ادامه ميدهد: «روزهاي اول کارمان فقط
گريهکردن بود. نميدانستيم آينده چه ميشود. از همان اول روانشناسها و
مددکارها ما را تنها نگذاشتند؛ خودشان به سراغمان ميآمدند و با ما ارتبط داشتند.
روز اول ما آشنايي با نوع درمان نداشتيم؛ براي اولين بار رفتن در اتاق خيلي
وحشتناک بود. پسرم داخل اتاق فرياد ميکشيد و من در بخش گريه ميکردم. اين تجربه
خيلي تلخي است که هربار يادمان ميافتد، گريه ميکنيم. روانشناسها خيلي کمکمان
کردند. دورههاي اوليه درمان خيلي سنگين بود. يک روز در ميان بايد شيميدرماني ميشد؛
روانشناسها خيلي به پسرم کمک کردند تا براي درمان آماده شود. شرايط را روانشناسان
برايش توضيح دادند. به او آموزش دادند در اين شرايط چه کارهايي انجام دهد که دردش
کمتر شود. طوري شده بود که پسرم براي بقيه بچهها توضيح ميداد که چه کارهايي
انجام دهند تا هنگام درمان دردشان کمتر شود.»
مادران دچار عذاب وجدان ميشوند
علاوه بر خدماتي که اين روانشناسان به کودکان ارائه ميدهند و در تمام
مراحل درمان همراهشان هستند خانواده آنها را نيز تنها نميگذارند. به گفته محمدعلي
روانشناسان هر روز صبح به بخش درمان سرکشي ميکنند. او ميگويد: «در صورتي كه مادران نياز داشته باشند و بر
اساس ارزيابياي كه روانشناسان انجام ميدهند نياز به مشاوره داشته باشند، تحت
درمان قرار ميگيرند. عمده كار روانشناسي كه ما براي مادران انجام ميدهيم، در
زمينه استرس آنهاست؛ آن هم به دليل نوع بيماري است كه كودكشان به آن مبتلاست. کار
ما با كلينيك كمي متفاوت است. در كلينيكها انگيزه مشاورهگرفتن بسيار بيشتر است
به دليل اينكه بيمار خودش با مراجعه به روانپزشك و روانشناس از آن كمك ميخواهد
اما در محك روانشناسان به سراغ مادران ميروند. به آنها ميگويند اگر به كمك نياز
داريد ما در كنارتان هستيم. اين شرايط كمي كار ما را سخت ميكند به دليل اينكه
انگيزه در ميان اين خانوادهها پايين است و ما بايد از آنها بخواهيم در كنارشان
باشيم. اما اين كار بسيار مؤثر است؛ ما توانستهايم با 70 تا
80 درصد استرس و اضطراب خانواده را با مشاورههايي كه دريافت ميكنند، كنترل كنيم.
20 درصد مابقي بسيار سخت است به دليل اينكه وابستگي كودك و مادر به قدري شديد است
كه بسياري از مادران نميپذيرند حالشان خوب باشد. مادر يكي از كودكان كه در يكي از
بخشها بستري است هميشه در حال ذكرگفتن است. اين مادر اصلا حاضر به همكاري با روانشناسان
ما نيست. بيشتر مادران دچار نوعي عذاب وجدان ميشوند. به دليل نوع فرهنگ حاكم اگر
مرتب و آراسته باشند و ناراحت نباشند، احساس گناه ميكنند. مادر يكي از كودكان به
ما ميگفت من اگر بخواهم مرتب و آراسته باشم ديگران درباره من چه فكري ميكنند.
آنها ميگويند چطور با بيمارياي كه بچهاش به آن مبتلاست ميتواند آراسته باشد.
اين كاري است كه ما در ارتباط با والد انجام ميدهيم. اگر مادر افسرده باشد، فضا
براي كودك بيمار مثل بقيه اعضاي خانواده سخت خواهد شد.»
اين روانشناس ادامه ميدهد: «در كنار مشكلاتي كه ما از خانوادهها
متوجه ميشويم، گاهي خواهر و برادرهايي كه در منزل هستند و به دليل بيماري خواهر
يا برادرشان از والدين دور ماندهاند، بار زيادي را به دليل شرايط خانواده تحمل
ميكنند. آنها هم به دليل اين شرايط كه خانواده درگير آن است، دچار مشكلاتي ميشوند
كه روانشناسان ما اگر متوجه اين موضوع شوند، خدمات روانشناختي به آنها ارائه ميدهند.
از مادر اين بيماران بايد حمايت رواني صورت بگيرد تا بتواند محيط بيمارستان را
تحمل كند. تقريبا 90 درصد از مراقبان ما در بيمارستان مادران هستند بنابراين بيشتر
با موضوعات مادران سروكار داريم. ممكن است در مشاورهها مادر اشارهاي به مشكل پدر
داشته باشد در اين صورت به پدرها نيز مشاوره ميدهيم. ما دو روانشناس مرد در اين
مجموعه داريم كه به پدران مشاوره ميدهند؛ البته اين منوط بر گفته مادران خانواده
است؛ به دليل اينكه ما معمولا پدران را ملاقات نميكنيم. پدرها بيشتر در زمان
ملاقات در بيمارستان حضور دارند بنابراين با مشكلات پدران كمتر مواجه هستيم.»
او در بخش ديگري از سخنانش به نقش مادران اشاره ميکند: «اگر مادر حال
خوبي نداشته باشد نميتواند مراقب خوبي براي كودك باشد و همكاريهاي لازم را با
پزشك براي درمان كودكش داشته باشد. در بسياري از موارد بسياري از كودكان حاضر به
رفتن به اتاق رگگيري يا حاضر به دريافت دارو نميشوند؛ در اين شرايط ما سعي ميكنيم
استرس آنها را كم كنيم تا بتوانند همكاري بهتري با پزشك داشته باشند. در نتيجه با
دريافت اين خدمات روند درمان آنها نيز بهتر انجام ميشود و بر درمان بيماري سرطان
آنها ميتواند بسيار موثر باشد و نتيجه آن را ديدهايم. دوري از همسر و جدايي بر
روابط زوجين تأثير ميگذارد. درست است كه شما يك كودك مبتلا به سرطان داري اما به
غير از اين شما همسر و كودكان ديگري هم داري كه به تو نياز دارند. برخي از مادران
ممكن است براي درمان كودكشان 10 روز در بيمارستان باشند و همسرانشان را ملاقات
نكنند؛ اين جدايي ممكن است روي روابط زوجين تأثير بگذارد؛ به هر حال روابط زوجين
تحت تأثير درمان قرار ميگيرد.»
اين روانشناس ميگويد «ما از كميته والدين در بخش روانشناسي استفاده
ميكنيم. در اين كميته والديني كه تجربه كودك مبتلا به سرطان داشتهاند و كودكشان
درمان يا فوت شده است، حضور دارند. اينها در كنار روانشناسي به ما كمك ميكنند كه
تجربیات دوران سختي را كه داشتند در اختيار خانوادهها بگذاريم. آموزشهاي روانشناسي
دريافت ميكنند. تأثير صحبتهاي اين والدين و دراختيارگذاشتن تجربياتشان با ديگر
والدين كه كودكشان بيمار است، بسيار زياد است. خانوادهها وقتي متوجه ميشوند كسي
همجنس خودشان است و با آنها صحبت ميكند، احساس همدلي بيشتري ميکنند و حس ميکنند
کسي که با آنها صحبت ميکند دردشان را ميفهمد چون او هم اين راه را طي كرده است.
البته ما پيش از هر چيزي آموزشهاي لازم را به اين والدين ميدهيم».فرشته داخل
تخت فلزي ولو شده، مادرش پردههاي اتاق را کنار ميزند «اوايل خيلي ميترسيد، فکر
ميکرد هرکس وارد اتاق ميشود، ميخواهد به او آمپول بزند... اما الان خيلي
اضطرابش کم شده». فرشته چهارساله چندماهي است که به بيماري سرطان مبتلا شده و
امروز براي شيميدرماني به بيمارستان محک آمده و اگر تبش قطع شود ميتواند به اتاق
بازي برود.بچهها هرکدام، در يک حال، منتظرند تا عقربههاي ساعت روي دو بنشيند تا
دوباره به سمت اتاقهاي بازي سرازير شوند، خندههايشان را پرت کنند در هوا،
صدايشان را بگذارند روي سرشان و هيجانشان را بيرون بريزند. آنها همين دو، سه ساعت
را دارند تا درد سوزن و سايههاي سنگين پايههاي سرم را که دست از سرشان برنميدارد،
فراموش کنند.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه شرق، تاریخ انتشار 10 اردیبهشت 98، کد مطلب: 3415