با ارزش خارقالعادهای که نمک برای اهالی قبیله داشت، به یقین میتوانم بگویم که با چند پیمانه از نمک معمولی لیورپول میشد کل مایملک آنها را خرید. بزرگترین رییس قبایل ساکن در این دره، اگر یک سر انگشت نمک در یک دست و تکهای میوه درخت یا نان در دست دیگرش داشت، به کل غذاهای پرزرق و برق پاریسی میخندید.»
برگرفته از «تیپی»، اثر هرمان ملویل.
«چه حماقتی بالاتر از این است که طلا و نقره و جواهرات را «ارزشمند» بنامیم، و زمین و خاک را «پست و دون پایه»؟ افرادی که چنین میکنند باید به خاطر داشته باشند که اگر خاک هم به اندازه جواهرات و فلزات قیمتی کمیاب بود، شاهزادگان حاضر بودند خروارها طلا و الماس و یاقوت سرخ بدهند تنها برای اینکه قطعه زمینی کوچک بدست آورند، گل یاسی در آن بکارند و از رایحه دلربایش محظوظ گردند. این کمیابی و فراوانی است که مردم را وا میدارد چیزی را با ارزش یا بی ارزش قلمداد کنند؛ اینان الماس را زیبا مینامند از آن رو که همانند آب زلال و شفاف است، اما حاضر نیستند حتی یک تکه کوچک الماس را با دهها خمره آب معاوضه کنند.»
*قسمت فوق - که در اصل از زبان ساگردو یکی از شخصیتهای اثر مشهور گالیله، «گفتوگو»، بیان شده - در اینجا از کتاب «دختر گالیله» اثر دیوید سوبل نقل شده است.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات بر گرفته از سایت خبری دنیای اقتصاد ، تاریخ انتشار: 23اردیبهشت 1398 ، کدخبر:501733 www.donya-e-eqtesad.com،