۲۴ خرداد سالروز «اهداء خون»، اولین سالی است که سلطان اهداء خون در بین ما نیست. همین چند ماه پیش در تاریخ ۸ اسفند سال ۹۷ خبرگزاریها مرگ دکتر «محمدحسن شیخالاسلامی» را اعلام کردند؛ مردی که با حفظ رکورد ۲۰۰ مرتبه اهداء خون، نامش را برای همیشه در کتاب گینس ثبت کرد؛ اما آنچه باعث شد حتی بعد از فوت ایشان بازهم یاد و خاطرهاش زنده بماند. پرده برداشتن از فعالیتهای خیر و عامالمنفعه دکتر شیخالاسلامی است. اقداماتی که هیچوقت دوست نداشت آنها را علنی کند. اما با رسیدن روز اهداء خون چنان نام و یادش در دلها زنده شده که انگار بازهم دکتر شیخالاسلامی آمده تا به همه نزدیکان، همکاران، جامعه پزشکی و جوانهای تحصیلکرده کشورمان نوعدوستی، مهربانی و نیکاندیشی را یادآوری کند. او رکورددار خون بخشیدن به آدمها بود با هر بار خون دادن، جان سه تا ۴ نفر را از مرگ نجات میداد. علاوه بر این اقدام خداپسندانه یکی از بزرگترین دغدغههای دکتر حمایت از خانوادههایی بوده که فرزندانشان مشکل ادامه تحصیل داشتهاند و حالا هرکدام از آنها که با حمایت دکتر بهجایی رسیدهاند. افرادی هستند که تلاش میکنند ادامهدهنده مسیر او باشند، مسیر مهربانی.
زندگی را با عشق هموار کرد
دکتر «محمدحسن شیخالاسلامی» شخصیتی که در ابعاد مختلف رشد کرده بود. او متولد سال ۱۳۱۴ در شهر شوشتر خوزستان بود و در بدو جوانی تحصیلات حوزوی را آغاز کرد. بعد از مدتی وارد دانشگاه افسری شد و باعلاقهای که به علم پزشکی داشت وارد دانشگاه پزشکی جندیشاپور خوزستان شد و ادامه تحصیل داد. همان موقع هم تحصیلات متنوع او برای نزدیکانش بسیار قابلتوجه و تعجب بود؛ اما دکتر به اینجا هم بسنده نکرد و در دانشگاه شیراز موفق به اخذ دو تخصص پاتولوژی کلینیکال و پاتولوژی آناتومیکال شد و بازهم به دلیل علاقه زیادی که به مقوله خونشناسی و اهداء خون داشت برای ادامه تحصیل به دانشگاهی در لندن رفت با عنوان «فوق تخصص خون» به ایران بازگشت تا بتواند خدمات خود را به مردم کشورش ارائه دهد.
خون داد وقتی خون دادن مٌد نبود
اتفاقی که باعث شد او علاقهمندی شدیدی به اهداء خون و مطالعه درباره خونشناسی داشته باشد از همان دوران جوانی به وقوع پیوست این اتفاق داستان بسیار شنیدنی است؛ وقتی محمدحسن جوانی ۲۲ ساله بود و دانشجوی ترم چهار پزشکی، همراه با استاد و جمعی از دانشجوهای پزشکی در حال ویزیت کردن بیماران دریکی از بیمارستانهای خوزستان بود، صدای ناله و دادوفریاد خانمی را میشنوند که انگار با آخرین رمقش درخواست کمک میکرد با یک پرسوجو متوجه میشوند خانم ۱۴ سالهای عرب تبار هستند که به دلیل خونریزی زیاد در موقع زایمان امکان دارد از دنیا بروند. محمدحسن ۲۲ ساله در یک آن تصمیم میگیرد به مادر ۱۴ ساله خون بدهد. این تصمیم تا آن زمان اصلاً عادی نبود. حدود سال ۱۳۳۶ اهداء خون بسیار محدود و غیرقابلباور بود حتی هنوز هیچ سازمان انتقال خونی در ایران پایهگذاری نشده بود و سالانه خیلیها به دلیل از دست دادن خون از دنیا میرفتند. اهداء خون آن موقع در اذهان مردم و حتی برخی از پزشکان بسیار وهمانگیز به شمار میرفت. محمدحسن با اهداء خون و نجات دادن آن خانم و فرزندش چنان شادی بر قلب و روحش احساس کرد که تا سن ۸۰ سالگی دست از این اقدام خداپسندانه نکشید و رکورددار اهداء خون در دنیا و جهان شد.
الگویی برای بخشیدن از جان
بهسختی توانستیم با «مرجان شیخالاسلامی» دختر دکتر محمدحسن شیخالاسلامی همکلام شویم دختری که غم از دست دادن پدر حرف زدن را برایش سخت میکند «پدرم خاطره اهداء خون در بیمارستان و بخش مامایی را چنان جذاب تعریف میکرد که همه شنوندگان را ترغیب میکرد که بهسرعت خودشان را به یکی از مراکز انتقال خون برسانند.»
شیخالاسلامی توضیح میدهد: «پدرم علاوه بر این مهم یکی از اعضاء خیریه انجمن نرجس است اگر میگویم هست، چون همچنان کمکهای پدر به این موسسه میرسد و پدر در اواخر عمرشان این مسئولیت را بر عهده من گذاشته بود و همچنان با کمک مادر سعی میکنیم اقداماتی که پدرمان در آن مجموعه به عهده گرفته بود را بهاندازه توان بر عهده بگیریم. مادرم بسیار مقید است که این اتفاقات سربهمهر باقی بماند همانطور که پدرم در زمان حیاتش از حرف زدن در این رابطه امتناع میکرد. پدرم معتقد بود کار خیر اگر مخفی باشد پاداش بزرگتری از خدا دریافت میشود و اهدا خون مصداق واقعی این نوع عمل خیر است چون نه اهداکننده میداند با خون خود به چه کسی حیات بخشیده و نه گیرنده خون میداند نجاتبخش زندگیاش چه کسی بوده است باید بقیه امور خیریه هم همینطور باشد.»
مهمان ما شوید و درس بخوانید
دختر دکتر شیخالاسلامی درباره اهمیتی که پدرش به مقوله تحصیل میداد توضیح میدهد: «تا آنجا که به خاطر دارم پدر همیشه از اقوام و دوستانی که دور از مرکز شهر زندگی میکردند درخواست میکرد که به تحصیلات فرزندانشان اهمیت بدهند و حتی برای اینکه بتواند شرایط را برای اقوام و دوستان مهیا کند از جوانهای فامیل دعوت میکرد برای رسیدن به امکانات مناسب تحصیل به منزل ما بیایند و در کنار ما زندگی کنند این شفافترین خاطره از دوران کودکی و نوجوانی ماست که خانه ما همیشه میزبان چند دانشجو بود که پدرم آنها را ترغیب میکرد که باهدف و انگیزه درس بخوانند.»
خیریه نرجس را چشمبهراه نگذارید
مرجان شیخالاسلامی درحالیکه تلاش میکند بغض گلویش را از دلتنگی پدر مهار کند توضیح میدهد: «پدرم تا قبل از اینکه در بستر بیماری باشد حتی دوست نداشت در مورد کمکهای مادی و معنویاش از او سؤالی کنیم برای همین ماهم خیلی کنجکاوی نمیکردیم؛ اما مدتی که به دلیل بیماری در بیمارستان بود همهکارهای عامالمنفعه را به من سپرد و مرتب تکرار میکرد که بچههای خیریه نرجس را چشمبهراه نگذارید.»
معلم مهربانی بود
فرید منصوری همکار ۲۰ ساله دکتر شیخ اسلام را در آزمایشگاه ملاقات کردیم معتقد است: «خیلی از افرادی که در دانشگاه شاگرد دکتر بودند علاوه بر مباحث علمی که به آنها آموزش میداد به آنها درس اخلاق نیز میداد «دکتر به مدت ۲۰ سال در دانشگاه علوم پزشکی شیراز تدریس کرد. در این مدت بهغیراز خوشخلقی و مهربانی و لبخندی که همیشه روی لب داشت از او چیزی ندیدیم نمونهای از یک انسان مهربان.»
هم مرد علم بود هم مرد عشق
دکتر شیخالاسلامی در شروع سالهای دفاع مقدس رئیس سازمان انتقال خون شیراز بود و برای اینکه مردم را ترغیب کند که به سازمانهای انتقال خون بیایند تا تعداد بیشتری از زخمیهای جنگ را نجات دهند خودش در امر اهداء خون پیشتاز شد و به مدت ۱۶ ماه، هرماه به مراکز انتقال خون میرفت و هر بار ۵۰۰ سیسی خون اهداء میکرد. البته او در این کار دو هدف داشت یکی کمک به جانبازان و زخمیهای جنگ و دیگری پیشبرد و نتیجهگیری مقالههای علمی خونشناسی که صلاح میدانست خودش داوطلب انجام این آزمایش بزرگ علمی شود. طوری که نتیجه این پژوهش در مقالههای علمی، پزشکی در سراسر دنیا اعلام شد.»
خاطرهای که از یاد ما نمیرود
منصوری از خاطرهای یاد میکند که روزگاری برای همه کارکنان آزمایشگاه آقای دکتر همدرس اخلاق شد هم خاطره «مراجعهکننده عصبانی داخل آزمایشگاه شد و بنا به دلایلی شروع کرد به فحاشی کردن و بدوبیراه گفتن به صاحب آزمایشگاه. آن شخص بهقدری عصبانی بود که ما فقط متحیر به او نگاه میکردیم تا آرام شود و برایش توضیح دهیم. او توهینها را خطاب به صاحب آزمایشگاه فریاد میزد.دکتر بهیکباره از راه رسید پشتش به مرد عصبانی بود میتوانست از همانجا وارد دفترش شود؛ اما جلو آمد و دستش را روی شانه مراجعهکننده گذاشت و به نرمی و آرامی به او گفت: «همه اینها که گفتید من هستم، صاحب آزمایشگاه.» سپس از شخص عصبانی دعوت کرد تا به اتاقش برود. دکتر بهقدری با او خوب رفتار کرد و برایش توضیح داد که مراجعهکننده وقت رفتن به سالن برگشت و از همه مردم در حال انتظار و کارمندان عذرخواهی کرد.»
خدمات رایگان در آزمایشگاه دکتر
منصوری کارشناس آزمایشگاه به کارهای خیری اشاره میکند که همچنان جریان دارد میگوید: «همه افرادی که در آزمایشگاه دکتر کار یاد گرفتهاند خوب میدادند که نباید نسبت به شرایط جسمی و روحی بیمار بیتفاوت بود وقتی درنتیجه آزمایش بیماری آنومالی دیده میشد دکتر شیخالاسلامی وقت میگذاشت با مریض مصاحبه میکرد برای او تشریح میکرد و سپس توضیح میداد که میتواند برای بار دوم بدون اینکه هزینهای پرداخت کند آزمایشهایش را تکرار کند او تا به نتیجه قطعی از حال بیمار نمیرسید او را رها نمیکرد. حتی اگر هزینههای هنگفتی را برای آزمایشگاه به دنبال داشت همچنان بسیاری از شاگردان دکتر همین مسیر را ادامه میدهند و این اتفاق را جزو کارهای روتین آزمایشگاه خود میدانند.»
به یاد صفهای طولانی انتقال خون
دکتر محمدحسن شیخالاسلامی اگرچه امروز در بین ما نیست اما خاطره جذابی که همیشه برای جوانترها یادآوری میکرد در ذهن همه مردم ایران مانده است آن را یادآوری میکرد تصویر صفهای طولانی از مردم برای اهداء خون در سالهای دفاع مقدس، تصاویری که همه دنیا را متعجب کرده بود. او همیشه پیشتاز مهربانی در مواقع بحرانی بود.
دکتر «محمدحسن شیخالاسلامی» مردی که در ۸ اسفند سال ۱۳۹۷ در ۸۴ سالگی از این دنیا رفت؛ اما حس نوعدوستی که در بین شاگردانش زنده کرده سالهای سال زنده میماند.
سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از خبرگزاری فارس، تاریخ انتشار :24 خرداد 98، کد خبر: 13980322000832،www.farsnews.com