گرایش اول معتقد است این بار دلیلی ندارد اصلاح طلبان با نیروهای درجه دوم و سوم در انتخابات شرکت کنند تا نتوانند توقعات را برآورده کنند. بلکه باید فهرستی از نیروهای درجه اول و هزینه داده و مشهور خود را ارایه دهند و تنها تا اندازه کمی رد صلاحیت ها را بپذیرند ولی اگر رد صلاحیت ها چنان بود که عملا امکان معرفی کاندیدا نداشتند بی آن که لفظ «تحریم» را به کار برند اعلام کنند قصد مشارکت داشتیم ولی کاندیداهایمان را حذف کردند و تکلیف را از خود ساقط بدانند و کنار بکشند. از مواضع سید مصطفی تاج زاده و صفایی فراهانی برمی آید که به این گرایش تعلق داشته باشند.
در این حالت طبعا رایزنی هایی در سطوح بالای حاکمیت شکل می گیرد زیرا همواره سیاست مشارکت بیشتر مد نظر بوده و رییس جمهورروحانی هم می داند در غیاب اصلاح طلبان، مجلس بعدی بر او سختتر خواهد گرفت و «شاید» کاری کند.
گرایش دوم اما از حیث تأثیر گذاری و نقش آفرینی باور به شرکت در انتخابات ندارد از این رو که از یک سو مجلس کارآیی خود را از دست داده و نهادهای دیگر چون شورای عالی انقلاب فرهنگی، شورای عالی فضای مجازی و مجمع تشخیص مصلحت نظام عملا قانون گذاری میکنند و از سوی دیگرمعتقد است اگر اکثریت مردم حاضر نشوند ولو فهرست نیروهای اصلی هم از فیلتر شورای نگهبان بگذرد اصلاح طلبان بختی ندارند و حاصل جز این نیست: آشِ نخورده و دهانِ سوخته.از این رو میگویند صریح و روشن بگوییم «نمیتوانیم» یا «نمیشود» و خلاص.
عباس عبدی در مصاحبه اخیر با روزنامۀ شرق به کم رنگ شدن نقش مجلس اشاره کرده و هر چند عین تعابیر پیش گفته را به کار نبرده اما به نظر می رسد به گرایش دوم تعلق داشته باشد. نقد اصلی او البته فقدان راهبرد است و می گوید ابتدا باید راهبرد را مشخص کرد و بعد به انتخابات پرداخت.
گرایش سوم اما اصلاحطلبی را بدون حضور در نهادهای حاکمیتی بلاموضوع و بلاوجه می داند و می گویند اگر سنگ از آسمان ببارد نیز باید شرکت کرد ولو شکست در پیش باشد و شرکت در انتخابات را بخشی از مناسک مردم سالاری می دانند و قهر با صندوق را به هر بهانه و دلیل، مذموم. شاید بتوان حزب کارگزاران یا حزب آقای کواکبیان را مدافع این ایده دانست با این توضیح که کارگزاران خواستار گفت و گو با سطوح مختلف حاکمیت قبل از برگزاری انتخابات است.
گرایش چهارم اما از منظری دیگر مینگرد و به نظر میرسد حزب اتحاد ملت از این ایده دفاع می کند و از سخنان اخیر علی شکوری راد نیز این موضع بر می آید.
این گرایش معتقد است حضور اصلاح طلبان و ادامۀ ائتلاف با دولت اعتدال گرا از یک سو موجب ریزش سرمایه اجتماعی و از جانب دیگرموجب وحدت اصول گرایان می شود حال آن که در غیاب آنان دستکم 5 طیف درون اصول گرایی با هم رقابت میکنند و یگانه ثمری که حضور اصلاح طلبان دارد پوشاندن اختلاف شدید رقیب است.
(این 5 طیف هم اینها هستند: اول: اصولگرایان سنتی با نمادهایی چون حداد عادل، دوم: قالیباف و نو اصولگرایان یا اصولگرایان جوان، سوم: اصولگرایان حامی دولت و برجام با نماد علی لاریجانی، چهارم: اصولگرایان حامی احمدینژاد که البته دیگر علاقهای به عنوان اصولگرایی ندارند و چه بسا با عنوان دیگر به صحنه بیایند و پنجم: جبهۀ پایداری و اصولگرایانی که آشکارا خواستار کنار زدن دولت روحانی هستند که با چهرههایی چون حمید رسایی شناخته میشوند).
گرایش چهارم معتقد است با کنار ایستادن، تضادهای اصولگرایان بیرون میریزد و این به نفع اصلاح طلبان است.
گرایش چهارم در پاسخ به این پرسش که چرا سال 84 از این ایده دفاع نمیکرد نیز توضیح میدهد: در آن سال و با درآمدهای سرشار نفتی بیم آن وجود داشت که آن پول صرف پوشاندن سوء مدیریتها شود ولی حالا که درآمدها از هزینهها کمتر است و با شعار و ادعا کار پیش نمیرود این گوی و این میدان و اگر میتوانند انجام دهند.
در آن زمان رسانههای هوشمند نیز نبود تا رصد کند و اصلاحطلبان اصرار داشتند دولت را در اختیار داشته باشند تا حداقل چهار تا روزنامه وجود داشته باشد که صدا را برساند ولی حالا بیم آن نیست که با نبودن در دولت صدا به مردم نرسد که با رسانه های مدرن می رسد.
با این همه باید در نظر داشت که چنانچه فضای کنونی در قبال برجام تغییر کند نوع نگاه به انتخابات نیز احتمالا تغییر خواهد کرد و بعید نیست کسانی هم به صرافت حضور ذیل عنوان جریان سوم بیفتند تا ریزش ها را جذب کنند.
شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات بر گرفته از سایت تحلیلی خبری عصرایران ، تاریخ انتشار: 17 تیر 1398 ، کدخبر: 677584 ، www.asriran.com