شعار سال: سالها گذشت تا من پاسخ خود را یافتم؛ پاسخی
که البته تا حدی تخصصی بود!
نظریهها یا مکاتب مختلف اقتصادی و اجتماعی ظرفیتهای مختلفی برای
تحلیل یا ارائه راهحل برای موضوعات مختلف دارند. به عنوان مثال مکتب ساختارگرایی
اقتصادی در آمریکای لاتین و در دوران پسااستعماری و در سالهایی که کشورهای
آمریکای لاتین به دنبال استقلالطلبی بودند، رشد یافت. درست به همین دلیل است که
ظرفیت بیشتری نیز برای تحلیل رابطه میان کشورهای قطب و پیرامون دارد و درست به
همین دلیل است که تلاش دارد تا دنیا را از عینک رابطه قدرت میان کشورهای مختلف و
در رابطهای استعمارگرانه و مستعمرانه مورد بررسی و پژوهش قرار دهد. گویی دوست
دارد تا نه تنها به ما نشان دهد که اقتصاد زیربنای هر رابطه استعمارگرانهای است،
بلکه نشان دهد که این زیربنای اقتصادی شکلدهنده به روابط بینالملل و حتی روابط
داخلی و بازارهای داخلی کشورها هم هست.
مکتب اقتصاد نئوکلاسیک شاید جریان اصلی اقتصاد ایران را در تمامی چند
دهه گذشته شکل داده است. بررسیهای مختلف نشان میدهد که حتی برنامههای توسعه پنجساله
(به جز برنامه چهارم آنهم به صورتی کموبیش) متکی به دیدگاههای نئوکلاسیک بوده
است. این در حالی است که مفهوم نوآوری پایه اصلی مفهوم جامعه استارتاپی و
اکوسیستم استارتاپی را شکل میدهد. نوآوری بر پایه دیدگاههای شومپیتر است و به
همین دلیل است که از منظر نظریههای نئوشومپیتری قابل تحلیل و ارائه راهحل است.
به عبارت دیگر مکتب نئوکلاسیک به دلیل تمامی تفاوتهایی که با مکتب نهادگرایی
دارد، اساسا قابلیت آن را ندارد که نوآوری و سیستم نوآوری را تحلیل کند یا توصیههایی
در این خصوص ارائه دهد.
در ادامه به برخی از این تفاوتها اشاره میکنم؛ هرچند فهرست از این
بسیار طولانیتر است:
۱-نوآوری
مسئلهای به شدت پیچیده و آمیختهای از موضوعات اجتماعی-اقتصادی است. مفاهیم
اجتماعی و سیاسی در تحلیل نوآوری و حتی ارائه راهحلهای آن به شدت پررنگ هستند.
همین پیچیدگیهای اجتماعی و اقتصادی باعث میشود تا اقتصاددان متکی به ابزارها و
مفاهیم نئوکلاسیک که به صورت متداول دست به تقلیلگرایی به نفع متغیرهای اقتصادی
میزند، بخش عمدهای از واقعیتهای اجتماعی را از تحلیل خود بیرون بگذارد. همین
امر است که نوآوری را از فهرست اولویتها خارج کرده و در بهترین حالت در یک متغیر
به نام «تغییرات فنی« عملا نادیده
گرفته شود. به همین دلیل است که در کلام نئوکلاسیکها واژههایی مانند «سرمایه
اجتماعی» و تأثیر آن بر رشد اقتصادی کمیاب است.
۲-نئوکلاسیکها
مدام بر این گزاره تأکید دارند: «مداخلات حداقلی دولت»؛ در حالی که نهادگرایان بیش
از آن بر مفاهیمی مانند «حکمرانی خوب» تأکید دارند! ریشه
این مسئله البته در مفهوم نامتقارنبودن اطلاعات است؛ یعنی اعتقاد به اینکه بنگاهها
نسبت به دولت دارای وضعیت نامتقارنی اطلاعات هستند و دومین پایه آن نیز ریسک بالای
حوزه نوآوری است. به عبارتی هدف نئوکلاسیکها کاهش مداخله دولت است، چراکه دولت را
فاقد مزیت رقابتی در عرصه اقتصاد میدانند، در حالی که نهادگرایان به جای آن تأکید
دارند بر این مسئله که چگونه میشود حکمرانی دولت را بهینه كرد! در حوزه نوآوری
اغلب مطالعات نشان میدهد که دولتها نقشی بسیار کلیدی در توسعه فناوری و فناوری
دارند. به عبارت دیگر در حوزه نوآوری دولتها نه تنها مداخله دارند، بلکه در
لیبرالترین کشورها حداقل 30 درصد از هزینههای تحقیق و توسعه توسط دولتها تأمین
میشود؛ 30 درصد پرریسکی که پیشران آن 70 درصد دیگر است. به عبارت دیگر مداخله
دولتها در حوزه نوآوری انکارناپذیر است؛ پرسش اصلی نهادگرایان این است: «چگونه
مداخله مناسب داشته باشیم؟.»
۳- درست
در زمانی که نئوکلاسیکها بر مفهوم مقرراتزدایی(Deregulation)
تأکید دارند، در کلاسهای درسی نهادگرایان موضوع کلیدی نسلهای تنظیمگری
و بحث پیرامون تنظیمگری مشارکتی و خودتنظیمی است؛ اینکه چه نوع از تنظیمگری
مناسب است! تنظیمگری در حوزه فناوری بیش از گذشته و بیش از سایر حوزهها اهمیت
دارد. از این منظر بهجای تأکید بر مقرراتزدایی پرسش آن است که چگونه مقرراتزدایی
را مبتنیبر مفهوم انصاف پیش ببریم!
۴- نسخههای
جهانی اگرچه امروزه از مد افتاده است، اما از لحاظ تاریخی «وفاق واشنگتن» یک نمونه
تاریخی قابلتأمل است. توصیههای نئوکلاسیکها و اقتصاددانان لیبرال اغلب جهانشمول
است و فارغ از جغرافیا معنادار و قابل توصیه! همین امر به نادیدهانگاشتن تحولات
تاریخی و ویژگیهای بومی منجر میشود. اگر این روزها کتابهای اقتصادی با رویکرد
تاریخی در حال فروش بالا هستند، شاید دلیل آن سالها نادیدهانگاشتن وضعیت
جغرافیایی و تاریخی خاص بوده است.
درمجموع اقتصاد نئوکلاسیک و لیبرال در حوزه نوآوری ناتوان از ارائه
تحلیل و توصیه است. اگر اقتصاددانان نامدار ایران که اغلب متعلق به همین مکتب
اقتصادی هستند، نتوانستند پیشبینی درستی از وضعیت اقتصادی ارائه دهند، اگر امروز
دیر و با تعجب و البته تردید بسیار به این حوزه جدید مینگرند، مشکل در عینکی است
که از آن نگاه میکنند، البته نگاهی که شاید برای حوزههای با فناوری متوسط یک
ضرورت است شاید!
همچنان دکتر نیلی و همفکرانش را دوست دارم و از آنان یاد میگیرم؛ اما
به نظرم نگاه آنان برای سیاستگذاری در حوزه نوآوری خطرناک است! در هر صورت موضوع
استارتاپها این روزها و بعد از برنامههای متنوعی که وزارت ارتباطات درباره
گفتمانسازی در این خصوص پیش گرفت؛ به یکی از کلیدواژههای سیاستمداران ایران
تبدیل شده است. رئیسجمهور پس از رویداد «ایران هوشمند»
در هفتههای اخیر، برای نخستینبار این واژه را به کار برد و در فاصله
یک هفته در دو جلسه دیگر نیز این موضوع را تبدیل به سرفصل جلسه کرده است. درست به مانند معاوناول که چندینبار اخیرا در جلسات
مختلف به ظرفیت اقتصادی این شرکتهای تازهوارد اقتصاد ایران اشاره کرده است. پس
عجیب نیست که مطبوعات، حتی رسانههای سنتی، بنابر گرایش مخاطبان خود به موضوع
استارتاپ توجه ویژه نشان داده باشند؛ از روزنامه «شرق» گرفته که سرویس استارتاپ
راهاندازی کرده است تا نشریهای مانند «دنیای تجارت» که یکی از نشریات اقتصادی
نامآشنای سالهای اخیر ایران است و پرونده ویژه شماره پنجم مرداد خود را به
استارتاپها اختصاص داده. اگرچه در این نشریه با نگرشی برآمده از نگاه متداول و
نئوکلاسیک اقتصاددانان ایرانی به موضوع استارتاپها نگریسته شده و به نظرم اساسا
پرسشهایی اشتباه طرح کرده است.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از روزنامه دنیای اقتصاد، تاریخ انتشار 20 مرداد 98، شماره: 3498