پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۲۳۸۱۵۳
تاریخ انتشار : ۱۸ مهر ۱۳۹۸ - ۱۵:۰۹
فیلم هوشمندانه به جمهوری اسلامی می‌گوید آنچه تو را از بحران عبور می‌دهد نه تساهل است و نه ایدئولوژی؛ بلکه این تخصص و تکنیک محافظه‌کارانه آمیخته با نگاه پلیسی منهای انسانیت و معنویت است که موجب ماندگاری توست.
شعارسال: وقتی انتهای فیلم «ماجرای نیمروز ۲، رد خون» هادی حجازی‌فر، خواهرش را که به مجاهدین خلق پیوسته نشانه رفت، اکثریت جمعیت همراه در سالن سینما می‌گفتند: نزن، نزن خواهرته!

این خلاصه چیزی است که فیلم در اکثر سکانس‌ها به خوردتان می‌دهد؛ فیلمی همذات‌پندار با مجاهدین خلق! چرا؟ بخوانید:

یک) دگردیسی صادق و کمال: انسان‌های اطلاعاتی جمع‌گرای همراه انسانیت و عاطفه فیلم اول، در رد خون، تماما مبدل به انسان‌هایی شده‌اند که رنگ هرچیز دارند الا انسانیت!

صادق «نیمروز یک» تحلیلگری ایدئولوژیک در خدمت جمع است، اما صادق «رد خون»، گویی هیچ تفاوتی با نیرو‌های کا گ. ب ندارد و هیچ اثری از نگاه انسانی تزریق شده انقلاب به بخش امنیت نداشته و به صورت انسانی سادیستیک دائم در حال آزار خود و اطرافیان است؛ و زمانی که یکی از نیرو‌ها در اثر اشتباه وی به شهادت می‌رسد، با پررویی منهای عاطفه، مدعی است و می‌گوید نشان دهید به کی باید پاسخ دهم، می‌دهم!

کمال در جایگاه یک آنارشسیت مثلا ناموس‌پرست کاملا جعلی، به اسم انقلابی‌گری در پی انتقام‌گیری از خواهری است که با پیوستن به منافقین موجب خدشه به سابقه وی است.

انسانی هیستریک و عصبی که دائم با زمین و زمان درگیر است و هیچ بویی از بچه جبهه همراه خشونت مقدس منضبط فیلم اول ندارد؛ به صحنه دیالوگ‌های دائم وی با شوهرخواهر در فیلم و خواهرش در پشت بی‌سیم یا علت کشتن عباس زریباف فکر کنید!

دو) تجویز نسخه حکومت پلیسی برای جمهوری اسلامی: در «رد خون» با درگیری منطق مبارزه سه تیپ ایدئولوژیک (هادی حجازی‌فر-کمال)، متخصص امنیتی محافظه‌کار (جواد عزتی-صادق) و تساهل‌گرا (مهدی زمین‌پرداز- مسعود) طرفیم.

این سه منطق به موازات هم تا انتهای قصه با هم همراهند؛ نگاه تساهل‌گرا همچون نیمروز ۱، با افشای خیانت مجاهد خلق همراه مسعود به راحتی صحنه را ترک کرد.

منطق به اصطلاح ایدئولوژیک به نمایندگی کمال که به نحو غریبی با خشونت بی‌حد و مرز گره خورده، در انتهای فیلم در زیر باران توسط منطق متخصص محافظه‌کار امنیتی خلع سلاح می‌شود.

فیلم هوشمندانه به جمهوری اسلامی می‌گوید آنچه تو را از بحران عبور می‌دهد نه تساهل است و نه ایدئولوژی؛ بلکه این تخصص و تکنیک محافظه‌کارانه آمیخته با نگاه پلیسی منهای انسانیت و معنویت است که موجب ماندگاری توست.

چنانکه وقتی کرمانشاه در خطر سقوط قرار گرفته صادق می‌گوید: جنگ برای من مهم نیست بلکه این اطلاعات است که مهم است! (تقدم تخصص و تکنیک بر ایدئولوژی)؛ و چه خطرناک است این نگاه تکنوکراتی پلیسی آمیخته با محافظه‌کاری!

سه) دوربین زبان سینما است؛ پیش از دیالوگ این زاویه دوربین و نگاه و حسی است که به مخاطب القا می‌کند؛ بیایید روی سکانس‌ها صحبت کنیم.

در سکانسی مجاهدین خلق مردم عادی را در گوشه‌ای دست بسته با درندگی به رگبار می‌بندند، دوربین در نقطه پایین‌تر و از زاویه‌ای است که با منافقین همذات‌پنداری می‌کند و کمترین حس انزجار از درنده‌خویی مجاهدین را القا می‌کند.

بالعکس سکانسی که در تنگه چارزبر منافقین محاصره شده‌اند با حمله هوانیروز شهید صیاد، دوربین به جای قرار گرفتن در زاویه بی‌طرف، از چشم مجاهدین خلق کشتار را روایت می‌کند، به گونه‌ای که پس از اتمام رگبار با نشان دادن تکه پاره شدن هستی مهدوی‌فر و دیگر منافقین، مخاطب را وادار به همذات‌پنداری با آن‌ها می‌کند.

یا در انتهای فیلم زمانی که خواهر کمال برای بردن دخترش آمده، وقتی کمال برای انتقام‌کشی و پاک کردن لکه ننگ خانوادگی او را نشانه رفته، مخاطب ناگهان می‌گوید: نزن اون خواهرته!

در حالیکه این زن همانی است که تا روز قبل در کشتار صد‌ها نفر از مردم بی‌گناه نقش داشت و هیچ اثری از پشیمانی هم در وی نیست؛ به دیالوگ اخر وی با همسرش وقتی از مجاهدین خلق دفاع می‌کند، دقت کنید.

از این دست سکانس‌ها فراوان است که خودتان در فیلم می‌یابید.

چهار) تقابل و شکست ایدئولوژی با عاطفه و عشق: فیلم درگیری دو گروه ایدئولوژیک را به تصویر می‌کشد، مجاهدین خلق با ایدئولوژی مارکسیستی در سویی و نیرو‌های اطلاعات جمهوری اسلامی با ایدئولوژی دینی در سوی دیگر.

در این بین کارگردان با انتخاب دو شخصیت زن که یکی از فراق فرزند و دیگری دوری همسرش می‌سوزد، حس عاطفه انسان را برمی‌انگیزد؛ این دو زن درست در میان درگیری این ایدئولوژی قرار گرفتند و فیلم در انتها نشان می‌دهد که چگونه عاطفه و عشق در رقابت ایدئولوژی‌ها به مسلخ می‌رود!

و کیست که نداند همواره با دوقطبی‌سازی کاذب فکر و عاطفه، بازنده همیشگی ایدئولوژی است حتی اگر، چون اسلام بر حق باشد!

مهدویان در ایام رقابت انتخاباتی ریاست جمهوری در مصاحبه با خبرگزاری فارس، در مورد فیلم اولش نیز چنین نگاهی را صراحتا اعتراف کرد.

وی مدعی شد در فیلمش به درگیری سیاسی دو گروه را به تصویر کشیده که وقتی به میان مردم آمد، به خشونت کشیده شد و در ادامه به روحانی و رئیسی هم اشاره می‌کند که درگیری سیاسی را بین مردم نکشند. تصور کنید؛ تقلیل مجاهدین خلق قاتل ده‌ها هزار ایرانی و غیر ایرانی در عراق و کشور‌های منطقه به صرفا یک گروه سیاسی که مجبور شده اسلحه دست بگیرد.

حال اینکه جایگاه حق و باطل اینجا کجاست بماند!

پنج) یک اکشن خوش‌ساخت منهای ایدئولوژی: محمد قوچانی در دفاع از رد خون نوشت: «ماجرای نیمروز از ضرورت حفظ ارزش‌های انقلاب، تداوم راه بهشتی و رجایی یا حتی ضعف‌های عقیدتی و اخلاقی مجاهدین خلق سخن نمی‌گوید. آنان با عمل و رفتار خود قرار است از انقلاب دفاع کنند. آنان [بچه‌های سپاه]هرگز اسطوره نیستند یا هرگز سعی نمی‌کنند اسطوره باشند. خطا می‌کنند و رفتار‌های غیر عرفی از خود نشان می‌دهند. " آری! آنان خطا می‌کنند و می‌کردند، اما "آرمان" داشتند. همه آرمان داشتند. آرمان‌ها همه از فیلم سانسور شده اند؛ و این البته یعنی این فیلم، "فیلم دوران ما" ست.»

به قول یکی از منتقدین در این مورد باید گفت: در روزگاری که فانتزی‌های اجتماعی و سیاسی در لابلای فضای مجازی و شاپینگ مال‌ها له شده اند، در زمانه‌ای که از همه چیز ایدئولوژی زدایی شده است، "ماجرای نیمروز" در "روزگار اعتدال" در حد یک فیلمِ اکشنِ خوش ساخت، قرار است ما را سرگرم کند و بگوید از یک بزن بزن تاریخی لذت ببر، اما نپرس چرا این‌ها در این نقطه از تاریخ به جان یکدیگر افتاده اند.

کارگردان گفته است در سکانس آخر ما باید از کشته شدن خانم جوان ناراحت بشویم و به واسطه این تجربه، سوالاتی درباره خشونت بپرسیم. این یعنی دوربین در کمین که در سکانس آخر معلوم نیست زاویه دید چه کسی ست، خیلی هم اتفاقی نیست. این دوربین معلق و بی صاحب، استعاره ایست از یک "تشویش". از کشیده شدن توسط قطب‌های مختلف در پیشبرد روایت.

برخی دوستان ایراد کردند که اتفاقا این فیلم روایت رشادت نیرو‌های انقلابی در عملیات مرصاد است؛ پاسخ این است که اولا عملیات مرصاد صرفا بستری برای روایت قصه اصلی کارگردان است، دوما توضیح دادم که زاویه دوربین و نوع روایت قصه رد خون، برخلاف ماجرای نیمروز یک، موجب خوانشی از مرصاد است که نیرو‌های اطلاعات به هرچیزی شباهت دارند جز دست‌پرورده‌های حسن باقری!

شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات بر گرفته از خبرگزاری دانشجو ، تاریخ انتشار: 17 مهر 1398 ، کدخبر: 796996 ، www.snn.ir

اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین