پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۲۷۹۷۱۷
تاریخ انتشار : ۱۵ خرداد ۱۳۹۹ - ۲۱:۲۹
امام از سویی اعتقاد کامل به رأی و راه مردم داشت و حقیقتا خود را «خدمتگزار ملت» می‌دانست لیکن «مرده باد»‌ها و «زنده باد»‌ها ابدا قادر به تکان امام نبودند!
شعار سال: حسین قدیانی طی یادداشتی به مناسبت سی و یکمین سالروز رحلت امام خمینی (س)  نوشت: یک «خمینی» می‌نویسم؛ یک «خمینی» می‌خوانی! رسما سر به هوا بار آورد سربه‌زیرترین نسل تمام تاریخ را! و من با افتخار فرزند پدری هستم از همان نسل سربلند که آن بالا‌ها دنبال «آدم» می‌گشت... پدری که نخستین روز‌های بهمن ۵۷ زندگی در محله‌ی «سیزده‌متری حاجیان» را به فال نیک گرفت تا مدام چشمش به آسمان باشد! این محله واقع شده بود در جنوب‌شرق فرودگاه مهرآباد... و بابااکبر و دوستانش این توفیق را داشتند که مدام برای طیاره‌ها دست تکان بدهند، به این امید که امام خمینی در یکی‌شان نشسته باشد و ببیندشان! همچین دیوانه‌هایی بودند!

این را من با همان ایمانی می‌نویسم که معتقدم: «خدا یکی است!» در بازگشت امام خمینی به ایران، اگر رژیم ستم‌شاهی به‌واسطه‌ی چشمک نظام سلطه اخلال می‌کرد، نسلی که بابااکبر فقط یک قطره‌ای از اقیانوسش بود، دنیا را برای یزیدیان، جهنم می‌کرد! کاخ نیاوران که سهل است؛ لازم بود تا کاخ سفید هم می‌رفتند! کج می‌کردند ایفل را؛ بی‌آبرو می‌کردندنش- زودتر از جلیقه‌زردها- اگر وعده‌ی آمدن خمینی، راست از آب درنمی‌آمد!

دارم سخن بر سر نسلی می‌گویم که ابدا شوخی نداشت سر امام با هیچ بنی‌بشری! خمینی یک‌تنه، هم پیامبرشان بود؛ هم امام‌شان، هم روح‌شان، هم نوح‌شان... و هر چقدر هم خمینی پیام می‌فرستاد که «مبادا در مدح من دچار غلو شوید» بابااکبر‌ها انگار نه انگار! دیگر تا این حد، گوش به فرمان امام نبودند! خود را «سرباز خدا» می‌دانستند، چون «سرباز خمینی» بودند: «فدای سر امام که ساواک به‌خاطر کاست‌های انقلاب، زد توی گوشم!» نداشت موسی چنین یاورانی و الا عوض یک دریا، تمام هستی را با عصای خود به ۲ نیم می‌کرد! و مگر این کار را خمینی نکرد؟! الیوم قاسم سلیمانی- که تنها یکی از عصا‌های خمینی بود- قسیم حق و باطل است در این دنیا! تو یا در سپاه قدس قاسمی- و اقلا در بیعت با خون او- یا در عداد تروریست‌هایی، چون ترامپ! سلیمانی را فقط جلاد‌ها دوست ندارند! یا با سرداری یا با ترامپ! شق دوم ندارد! یا مرگ یا خمینی! همین بهمن، خمینی می‌آید! و تمام! و این مهم را حکام جور شرقی و غربی خوب می‌دانستند که برخلاف میل‌شان هرگز نتوانستند مانع آمدن امام به وطنش شوند! استدلال آن نسل پرشور، رؤیایی و توقف‌ناپذیر، این بود: «به همان دلیل که خورشید هرروز بر ما می‌تابد، خمینی هم باید برگردد به ایران و بتابد به ما! نه یک کلمه کم، نه یک کلمه بیش! یا مرگ یا خمینی!»‌ای جانم! هم‌الان مو‌های تنم سیخ شد!

پس من با افتخار فرزند همان پدرم که با دوستانش در پشت‌بام مسجد جوادالائمه، روی بال بادبادک، امام خمینی را با سرخ‌ترین رنگ مدادرنگی، نقاشی می‌کردند و نخش را می‌سپردند دست خدا؛ تا بادبادک آنقدر برود بالا که برسد به طیاره‌ی امام؛ به پرواز انقلاب! باری در نیمه‌های خرداد ۴۲ حضرت امام خمینی در وصف همین نسل گفته بود که: «سربازان من درون گهواره هستند!» اینک قد کشیده بودند گهواره‌نشین‌ها و از «خدا» فقط «روح خدا» را می‌خواستند! ناقلا‌های عاشق‌پیشه چنان به عرش رسانده بودند بادبادک‌ها را که خمینی؛ خمینی بزرگ... از همان زیر درخت سیب نوفل‌لوشاتو، کاردستی بچه‌های زبر و زرنگش را در بلندای سپهر ببیند! و صدالبته می‌دید: «یا الله! بنا دارم برگردم ایران!»

خمینی مثل ماه رمضان بود؛ عطرش زودتر از خودش می‌آمد! دست هیچ کدام از این بچه‌هایی که شرح‌شان رفت، تقویم و سررسید نبود لیکن اولا این لیکن را با همان لحن لیکن‌گفتن‌های خود امام بخوانید و ثانیا به دل بابااکبر و دوستانش افتاده بود که ۱۲ بهمن خبر‌هایی هست! بندگان خدا از همان نخستین آنات نیمه‌شب، دیده‌ها را داده بودند بالا بلکه اولین نفر، چشم‌شان به جمال دلربای روح‌الله روشن شود: «السلام علیک یا ماه! السلام علیک یا روح‌الله!» نه که بگویی در ماه، عکس امام را می‌دیدندها؛ نه! بالاتر... خیلی بالاتر... ماه‌شان امام بود، خورشیدشان امام بود، آسمان‌شان امام بود، زمین‌شان امام بود، ظاهرشان امام بود، باطن‌شان امام بود، اسم‌شان امام بود، رسم‌شان امام بود، نفس‌شان امام بود، عشق‌شان امام بود، هستی‌شان امام بود، زندگی‌شان امام بود و جز این هیچ شعاری نداشتند که «یا مرگ یا خمینی!» بگذار رجز بخوانم: «حواریون این‌قدر عاشق مسیح نبودند که این نسل عاشق خمینی بود!»

می‌دانید چرا حاج‌قاسم این همه عاشق خامنه‌ای بود؟ چون خمینی آن همه عاشق خامنه‌ای بود! آری! معشوق از یک جا به بعد، خود عاشق می‌شود! عاشق همه‌ی عاشق‌هایش، جوری که به بچه‌رزمنده‌ها بگوید: «من از این چهره‌های نورانی و بشاش شما [گریه‌ی ممتد خاکی‌پوش‌ها]و از این گریه‌های شوق شما حسرت می‌برم!» خب حالا! استغفرالله تذکر می‌دادیم به امام که در مدح پدران ما لطف کن و غلو نکن؟! به‌راستی! چه کسی باید به چه کسی حسرت می‌برد؟! حتما اینجا امام خواهند گفت: «من به تکلیف خود عمل می‌کنم!» و قطعا ما نیز خواهیم گفت: «پدران ما هم به تکلیف خود عمل می‌کردند!» فی‌المثل آنجا که شعار می‌دادند: «ما همه سرباز توییم خمینی!» یاد آر ۱۲ بهمن ۵۷ را و باز یاد آر روز‌های میانی خرداد ۶۸ را... اولی را پدران‌مان به پا کردند و دومی را خودمان... و هر ۲ به یاری خدا! آری! جنگ، بابااکبر‌ها را گرفت، ولی کوثر انقلاب هرگز نخشکید! اینک این ما بودیم که عظیم‌ترین قاب تاریخ را می‌آفریدیم! زمین و آسمان فرقی نمی‌کند؛ خمینی هیچ کجا تنها نخواهد بود! روح خدا، خواه برای «سلام» بیاید و خواه برای «خداحافظی» میلیون‌میلیون خریدار دارد دم مسیحایی‌اش! و از ما مطمئن بودند پدران‌مان که رفتند جبهه‌ی جنوب...

ما نیز «سربازان درون گهواره» بودیم و حتی زیر موشک‌های صدام دربه‌در هم بساط الک‌دولک‌مان به‌راه بود! ترامپ قمارباز، بی‌خود ما را از پلیس وحشی آمریکا نترساند؛ ما زیر بمباران، خرپلیس بازی می‌کردیم! والله تمام امپریالیسم، بسیج شده بود تا انقلاب خمینی شکست بخورد لیکن «الله» آن روزی که داشت «روح‌الله» را می‌آفرید- به لج شیطان- ذره‌ای از ژن ترس در وجود امام استفاده نکرد! هنوز هم دلم برای نماینده‌ی بلوک شرق می‌سوزد؛ بدبخت داشت آب می‌شد جلوی آفتاب خمینی! شواردنادزه خیال می‌کرد اگر بیاید ایران، کل محله‌ی سنتی جماران، بوی ادوکلن مدرنش را می‌گیرد؛ نمی‌دانست که تمام قرن به نام امام بزرگوار ما معطر است! امامی که به ما یاد داده بود؛ خدا از همه‌ی موشک‌ها و حتی از همه‌ی بادبادک‌ها بزرگ‌تر است! امامی که با وجود آن همه نور، در حسینیه‌ی جماران غبطه به حال منور پدران ما می‌خورد و خواهان بوسه بر دست و بازوی رزمندگان می‌شد، ولی خب! این اخلاق را هم داشت که ناگهان بردارد و بگوید: «نه تو سرباز منی، نه من سرباز تو... ما همه سرباز خداییم!» اصلا امام را دوست داشتیم به‌خاطر همین ضدحال‌هایش! و همین که در طیاره در جواب سؤال فلان خبرنگار که از احساس امام پرسیده بود، بگوید: «هیچ!» در جهان جدید، یک «هیچ» را نیچه- به نمایندگی از تمام مکاتب مادی و شبه‌مادی- علم کرد که حقیقتا هم هیچ و پوچ بود، ولی بنگر مکتب خمینی را که جز خدا، همه حتی بادبادک بابااکبر‌ها هم برایش «هیچ» بودند!

برای خمینی، روز ۱۲ بهمن هیچ فرقی با روز ۱۱ بهمن و ۱۳ بهمن نداشت! عالم برای امام، حقیقتا محضر خدا بود! خمینی نه آن روزی که شبانه- و در اوج غربت- در قم بازداشت شد، ترسید و نه آن روزی که روزانه- و در اوج عظمت- به تهران برگشت، دچار شادی‌های مرسوم آدمی‌زاد شد! اصلا معمولی نبود امام و این را همه می‌دانستند! با این همه، عادی‌ترین بشر قرن بود امام بزرگوار ما و سرشار از عاطفه و احساس! مهربان‌ترین پدر که تا بر سر تمام ایتام شهدا- که روی دوش ملت، آمده بودند بالکن حسینیه- دست نمی‌کشید، انگار تکلیفش را انجام نداده بود!

اگر می‌خواهید معنای عشق- اعم از زمینی و آسمانی- را درک کنید، حتما بروید نامه‌های امام به همسرشان را بخوانید، ولی اگر می‌خواهید معنای نفرت را هم متوجه شوید، باز باید مراجعه کنید به خمینی؛ آنجا که امام تا اعماق وجود متنفر از حب دنیا بود و حب نفس و اساسا حب هرچیز جز خدا! حتی یک چای هم امام برای خانم‌شان می‌ریخت، ناظر بر رضای خدا بود! امام از سویی اعتقاد کامل به رأی و راه مردم داشت و حقیقتا خود را «خدمتگزار ملت» می‌دانست لیکن «مرده باد»‌ها و «زنده باد»‌ها ابدا قادر به تکان امام نبودند! جمع اضدادی بود امام که تو لاجرم باید دیوانه‌اش می‌شدی، حتی اگر نامت «مطهری» باشد! امام چنان ذوب در خدا بود که نمی‌شد او را عادی دوست داشت! از «همت» بگیر تا «حاج‌قاسم» همه مجنون خمینی بودند! آنچه باعث می‌شد تنگنا‌های جبهه و جنگ برای «صیاد» سهل و حتی شیرین شود، امامت امام بود! و خمینی الحق «امام قلب‌ها» بود!

همین امروز که سخنان رهبر انقلاب درباره‌ی امام را می‌شنیدم، تو گویی پروانه‌ای دارد وصف نور شمع می‌کند! دشمن فکر می‌کرد که خرداد ۶۸ یعنی اتمام خمینی؛ حال آنکه بعد از آن روز تلخ نیز، شیرینی یاد امام در همه‌ی فتوحات با ما بود! آری! ما در کربلا، قاسم سلیمانی را در «خط امام» می‌دیدیم! ما در دمشق، حاج‌حسین همدانی را در «خط امام» می‌دیدیم! ما در شام، محسن حججی را در «خط امام» می‌دیدیم! چه آنجا که رهبر انقلاب، منبعث از «احترام به رأی مردم» و نیز «اهتمام به رشد مردم» اذن مذاکره می‌دهند و چه آنجا که ناظر بر بدعهدی بیش از پیش دشمن، دستور توقف مذاکرات؛ هر ۲ یعنی «خط امام». امام نیز همان زعیمی بود که نه از زخم جنگ ترسید، نه از زخم‌زبان صلح؛ چه اینکه هم مظهر «آرمان‌خواهی» بود و هم سمبل «واقع‌گرایی».

امروز رهبر انقلاب، علمدار «خط امام» است. مکرر شنیدیم این روز‌ها از قول وزیر بهداشت، نمونه‌هایی از واقع‌گرایی‌های حضرت‌آقا را من‌جمله در بحث بستن موقت صحن‌ها و حرم‌ها. یقینا فرجام برجام را رهبر انقلاب از همان روز‌ها که تذکر می‌دادند: «من به مذاکره با آمریکا خوش‌بین نیستم» می‌دیدند، اما خامنه‌ای هم مثل خمینی «جمع واقعیت و آرمان» است: «حالا که جماعتی از مردم و مسئولان فکر می‌کنند در مذاکره با آمریکا راهی به رهایی هست، بگذاریم این تفکر در ورطه‌ی عمل، محک بخورد». فی‌الحال، اما باید بر همه ثابت شده باشد که راه رسیدن به «گشایش اقتصادی» هرگز «سازش سیاسی» نیست... و این‌گونه نیست که ما اگر از حق خود کوتاه بیاییم، دشمن راضی به اعطای امتیاز به ما شود.

مفاهیمی از این دست، خلاصه‌ی کلام امام خمینی در موضوع دیپلماسی است که راه و روش امروز رهبر انقلاب نیز همان است. هیهات! امام نیاز به ویرایش ندارد! مع‌الاسف بعضی انقلابی‌ها، تنها خمینی مطلوب خود را به ما عرضه می‌کنند، هم‌چنان که بعضی مدعیان اصلاحات نیز این اواخر جوری از امام برای ما حرف می‌زنند کأنه خمینی فقط و فقط یک پیرمرد اهل دلی بود که شب‌ها بعد از درس اخلاق خود، استخاره‌های واجب‌العمل می‌گرفت و اوج رسالتش این بود که مبادا در مصرف آب، زیاده‌روی کنیم! نه! امام نیاز به ویرایش ندارد؛ بروید خودتان را درست کنید! امام همان روح‌الله کاملی بود که خدا در نهایت ذوق و شوق، ویرایشش کرده بود! امروز که ۱۴ خرداد بود، ولی شما یک سخنرانی از حضرت‌آقا پیدا نمی‌کنید که در آن یادی از «امام بزرگوار ما» نکرده باشند! دنیا بداند! ما ذوب در ولایت خامنه‌ای هستیم، هم‌چنان که خامنه‌ای ذوب در امامت خمینی است! لذت می‌برم از این همه وفاداری سیدعلی به روح‌الله! تنها نقل قلب خمینی نیست؛ هر امامی که و هر الگویی که و هر رهبری که جانشینی به وفاداری خامنه‌ای داشته باشد، قلبش مطمئن است و روحش شاد و ضمیرش امیدوار و دلش آرام...

سی و یک سال پیش، دشمن فکر می‌کرد عمر بادبادک‌های انقلاب به‌سر آمده است، اما خاک عالم بر سر کاخ سفید! امروز در اخبار BBC می‌خواندم: «آمریکا، زیمبابوه را به دخالت در امور داخلی خود متهم کرد!» دیروز، افتادن شرق را با خمینی مشاهده کردیم و امروز مشغول تماشای سقوط غرب هستیم با خامنه‌ای! ظاهرش این بود که حاج‌قاسم پر کشید، ولی آنکه از ترس مردمش پناه به پناهگاه برد، ترامپ بود! خدا این روز‌ها مشغول گوش‌مالی کدخدایی است که البته دیگر سال‌هاست که کدخدا نیست! فرض کن این هم دنیای بدون حاج‌قاسم! فرض کن خمینی هم پر کشیده! فرض کن همه‌ی محاسن خامنه‌ای هم سپید شده باشد! باز هم آمریکا حریف بادبادک‌هایی نمی‌شود که نخ همه‌شان دست خداست... یک «خدا» می‌نویسم؛ یک «خدا» می‌خوانی! انگار بنا دارد به یمن قدوم «مهدی» ابتدا یک ترک درست و حسابی به پایه‌های کسرای سفید بیندازد! یاد آر دیوار حسینیه‌ی جماران را: «کلمة الله هی العلیا». هان‌ای خمینی!‌ای ابرمرد ناتمام!‌ای روح‌الله ذوب در الله! ما به تکلیف خود عمل می‌کنیم و کاری‌مان هم با تکلیف تو نیست! ما را چه به دخالت در تکالیف بزرگان؟!

خوب گوش کن! یک «سرباز» می‌نویسم؛ یک «سرباز» می‌خوانی! ما همه سرباز توییم خمینی... یک «خون» می‌نویسم؛ یک «خون» می‌خوانی! تا خون در رگ ماست؛ خمینی رهبر ماست... گیرم ما اهل شور! اصلا ما اهل غلو! چه می‌گویی اماما! اگر بعد از ۳۱ سال، هنوز هم پیام خلف شایسته‌ات این باشد که «ما همه سرباز توییم خمینی»؟! آری! امروز وقتی خوب در چشمان خامنه‌ای خیره شدم، دیدم هنوز هم عطر همان شعار جمارانی را دارد حضرت‌آقا که «تا خون در رگ ماست؛ خمینی رهبر ماست»! یک «وفادار» می‌نویسم؛ یک «وفادار» می‌خوانی! یک «خامنه‌ای» می‌نویسم؛ یک «خامنه‌ای» می‌خوانی! یا حق!

شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از پایگاه خبری جماران، تاریخ انتشار: 15 خرداد 1399، کد خبر: 1446738، www.jamaran.news

اخبار مرتبط
خواندنیها-دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین