شعار سال: یکی از نقدهای جدی به دانشگاهها و آکادمیها این است که نتوانسته استادانی تربیت کند که قادر باشند شیرینی علم و دانش و نظریه و تئوری را به حوزه عمومی تسری دهند. به عبارت دیگر اگر در جامعه ایران فاصله عمیقی بین زندگی جاری و روزمره مردم و سرفصلهای علوم انسانی و علوم اجتماعی که در دانشگاهها و پژوهشگاهها تدریس میشود وجود دارد بدین خاطر نیست که علوم انسانی ذاتا ربطی به زندگی مردم ندارد بلکه بدین خاطر است که استادان و پژوهشگران ایرانی نمیتوانند فاصله بین واقعیت و تئوری را پر کنند و گاهی درک درستی از تئوریها هم ندارند. البته نمیتوان از استادی که روزی دست کم سه تا ۵ ساعت مطالعه منظم نداشته باشد انتظاری بیش از این داشت. یا استادی که به انواع کسب و کار و تجارت و معامله و تصدی مقامات دولتی مشغول است و برای استراحت و صرف چای به دانشگاه تشریف میبرد.
از اینرو ایران از معدود کشورهایی است که در آن ارباب نظر و تئوری به کار خود مشغول هستند و مردم هم به کار خود و نوعی بدبینی و سوء تفاهم دوجانبه بین آنها وجود دارد. دانشگاهیان بر برج عاج نشسته و بر عوام طعن و کنایه میزنند و مردم هم در کف خیابان و در مواجهه با مشکلات ریز و درشت، صاحبان نظریهها را افرادی بی درد و غرق در کتاب و دفتر و بی فایده و بیگانه از واقعیتها تلقی میکنند. البته هر دو تا حدودی درست میاندیشند.
برای نمونه وقتی در کشورمان صحبت از فرهنگ میشود بلافاصله این تلقی و باور غلط در اذهان شکل میگیرد که فرهنگ و متعلقات آن مربوط به مردم برخوردار و دوران شکم سیری انسانهاست! آیا واقعا اینگونه است؟
در اینجا تلاش میکنم نشان دهم مساله اینگونه نیست و فرهنگ مانند هوا همه زندگی ما را احاطه کرده و محروم ماندن از آن؛ احساس خفگی و مرگ و سکون را برای انسانها به ارمغان میآورد و بی توجهی به فرهنگ مانع از تحرک و تحول و تطور است.
رابطه طولی فرهنگ و تمدن
برای درک اهمیت فرهنگ و کالاهای فرهنگی در زندگی روزمره، قبل از هر چیز باید رابطه فرهنگ و تمدن را به زبان ساده و روشن بفهمیم. فارغ از ۴۰۰ تعریف ارایه شده از فرهنگ در متون؛ فرهنگ مجموعه باورها و رفتارها و نگرشهایی است که دو عنصر رضایت و آرامش را برای انسانها به ارمغان میآورد و زندگی را تحمل کردنی، لطیفتر و شیرینتر میکند. برای مثال وقتی موسیقی گوش میکنیم یا شعری را میخوانیم یا وقتی به دیگری احسانی میکنیم یا با خدا نیایش میکنیم زندگی برایمان معنادارتر میشود و آرامش بیشتری پیدا میکنیم، زیرا این رفتارها رضایت و آرامش وارد زندگیمان میکند. مانند عطری خوشآگین که لباس را معطر میسازد کالاها و محصولات فرهنگی زیست بشر را خوشبو میکند. غیر از فرهنگ باید پرسید تمدن چه دستاوردی در زندگی انسانها دارد؟ پاسخ این است اول موفقیت و دوم آسایش. الان مجال شرح تفاوت موفقیت در ذیل تمدن و رضایت در ذیل فرهنگ و همچنین تفاوت آرامش و آسایش نیست، اما بالضروره و اجمالا عرض میکنم که رضایت و آرامش که دستاورد فرهنگ هستند اموری درونی و فردی و شخصی و کیفی و انتزاعی هستند، اما موفقیت و آسایش اموری بیرونی و جمعی و کمی و رقابتی و محسوس و انضمامی هستند. دقیقا تفاوت فرهنگ و تمدن در همین دقایق است. فرهنگ مجموعه نیروهایی ذهنی و روانی و معنوی است که ما انسانها را به سوی پندار و گفتار و کردار خاصی هدایت میکند، اما تمدن میوه و ثمره و نتیجه افکار و اعمال و گفتار بشر است. چند مثال میزنم تا موضوع روشنتر شود و بعد توضیح خواهم داد که چگونه با توجه و جدی انگاشتن فرهنگ سفرههای رنگینتر و زندگی مطلوبتری خواهیم داشت.
آنچه که در جهان پیرامون وجود دارد اعم از خودرو، هواپیما، رایانه؛ سازههای غول پیکر، سامانههای هوشمند، گوشیهای موبایل و پوشش و البسههای رنگارنگ و خوراکهای متنوع و... مظاهر تمدن هستند که اولا دستیابی بهتر و بیشتر به آنها نیازمند رقابت جدی و قاعدهمند بین انسانهاست و افرادی در این رقابت برنده هستند که روشهای موفقیت مانند تخصص و کسب و کار و مهارتها را بهتر بیاموزند. از سویی این مظاهر تمدن رفاه و آسایش را برای انسان به ارمغان میآورند. اما نکتهای که کمتر به آن توجه شده این است که اگر این مظاهر تمدن را به درختهای تناور و با شکوهی مانند درختهای چنار خیابان، ولی عصر تهران تشبیه کنیم باید بدانیم ریشه و دانه آن کجاست؟ پاسخ آن فرهنگ است. اگر رویای پرواز در فرهنگ انسانی شکل نمیگرفت هواپیمایی نبود؟ اگر شوق ارتباط و تعامل در فرهنگ انسانی پرورش نمییافت تلفن و مخابرات و اینترنت و گوشی موبایل نبود و ... به عبارت دیگر مولفهها و رانهها و سائقهای فرهنگی هستند که انسان را به سوی تمدن و مدنیت و آبادانی و پیشرفت هدایت میکنند.
بهطور خلاصه میتوان نتیجه گیری کرد فرهنگ نقش و وجه مهم و بنیادینی در تمدن سازی دارد. تا مسلمان و مسیحی و یهودی دغدغه ایجاد مکان و مقری برای عبادت با خدا در ذهن نداشتند به فکر تاسیس مسجد و کلیسا و کنشت نبودند، تا زمانی که اوقات فراغت در فرهنگها اهمیت نیافت صنعت سرگرمی شکل و توسعه نیافت. تا زمانی که انسان به فکر غلبه بر زمان و مکان و از بین بردن فاصلهها نبود خبری از هواپیما و قطار و کشتی و خودرو هم نبود. اما نقش فرهنگ به این بعد ایجابی و ایجاد کننده منحصر نیست. فرهنگ میتواند از بعدی دیگر نیز مواجهه بشر را با تمدن فعال و پویا کرده و اجازه ندهد تمدن و فناوری و همه ملحقات آن بر انسان چیره شود. مانند فردی که تصمیم میگیرد از تلفن همراه کمتر استفاده کند یا ترجیح میدهد علیرغم برخورداری مالی و رفاهی، ساده زیست باشد یا با وجود داشتن خودرو از دوچرخه برای تردد استفاده کند. آن چیزی که فرد را به این انتخابها سوق میدهد فرهنگ است که حوزه فرمانروایی و سلطه تمدن را محدود میکند. آنچه که امروز در جامعه ایرانی بهعنوان نوکیسهگی و تازه به دوران رسیدگی از آن نام برده میشود دقیقا در این شکاف قابل درک است. جایی است که فرد در بهرهبرداری از مواهب سخت افزاری تمدنی؛ پیوند و رابطه خود را با فرهنگ از دست میدهد و مثلا میبینیم که از داخل خودرو زباله به بیرون پرت میکند یا برای درست کردن کباب شاخه درخت را میشکند یا برای تفریح و خوشگذرانی، حیوان آزاری و انسان آزاری میکند یا با خانه و ماشین و لباس و زیور آلات به دیگری فخر میفروشد و اصطلاحا پز میدهد یا در آپارتمان حقوق همسایگان را رعایت نمیکند. این افراد در وضعیت تعلیق فرهنگی هستند و تحت سلطه و هیمنه مظاهر سخت افزاری تمدن دچار نوعی گیجی و سرگردانی و بی ریشهگی شدهاند.
بنابراین فرهنگ هم تمدن ساز است هم جلو تسلط بی قید و شرط تمدن بر حیات بشر را میگیرد. به تعبیری ادبی فرهنگ مانع از بردگی انسان در جهان جدید میشود. حالا تصور کنید انسانی نسبت به فرهنگ جامعه خود و جوامع بیرونی؛ آگاهی و خود آگاهی نداشته باشد. مانند گردی و کاهی و برگی در هوا سرگردان خواهد شد و با رنجیر تمدن به بردگی کشیده میشود.
فرهنگ چگونه زندگی را بهتر میکند؟
بعد از این بحث ضروری لازم است به اصل بحث برسیم و اینکه آیا اگر فرهنگ را بشناسیم و کاربر کالاهای فرهنگی باشیم زندگی عینی و بیرونی و وجه تمدنی حیات ما بهتر خواهد شد؟ در پاسخ باید بگویم رفاه و آسایش و برخورداری و کسب لذت از زندگی نیازمند ۴ مولفه و وضعیت است که به هیچ وجه قابل نادیده انگاشتن و اصطلاحا دور زدن نیست. این ۴ شاخصه عبارتند از:
۱. اقتصاد توانمند و مولد و دانش بنیان مثل اقتصاد ژاپن؛ آلمان و امریکا؛
۲. سیاست و سیاست مداران هوشمند و آینده اندیش و حکومت مردمی و کارامد مانند نروژ و دانمارک و هلند و فنلاند؛
۳. شکوفایی علمی و فناوری و صنعتی مانند کره جنوبی؛
۴. امنیت پایدار و فراگیر مانند سوییس.
اما مساله این است که در کشورهایی که این مولفهها در قالب موقعیت توسعه یافتگی به شکل قابل قبولی وجود ندارد فرهنگ به چه کار میآید؟ باید صبر کرد تا توسعه ایجاد شود سپس سراغ فرهنگ برویم؟ یا راه دیگری وجود دارد؟ در پاسخ باید گفت: اولا فرهنگ موجب آگاهی از وضعیت واقعی و عینی شده و انسانها را از توهم و خیال و رویا و گاهی مالیخولیا خارج میکند؛ دوم تاب آوری و تحمل و مدارا را در برابر نارساییها و ناملایمات و ناکامیها افزایش میدهد و سوم و از همه مهمتر اینکه انسانهای مسئول و متعهد به برون رفت از این وضعیت نامتناسب تمدنی هدایت میکند. همه پیشرفتها و تحولهای خوب و مثبت ریشه در این سه مرحلهای است که اساسا فرایندی فرهنگی است.
اجازه بدهید در انتها همین معنا را به شکل دیگری بازگو کنم. هیچ کشوری و جامعهای نگار زیباروی تمدن را در آغوش نمیکشد مگر اینکه بر ۷ مانع و مزاحم جدی غلبه کند که عبارتند از:
۱. در روزمرگی ماندن و فقدان آینده نگری و آینده اندیشی؛
۲. یاس و ناامیدی و نگرانی؛
۳. تقدیر گرایی و دنیا ستیزی و انسانها را اسیر سرنوشت محتوم دیدن؛
۴. بی اعتمادی اجتماعی بین مردم از یکسو و مردم و حکومت از سوی دیگر؛
۵. معیشت اندیشی و همه هم و غم را برای تامین معاش روزانه صرف کردن؛
۶. استبداد سیاسی و فکری و دینی؛
۷. وحشت از تعامل با دیگران از ترس دشمنی و دسیسه در ارتباطات فردی و اجتماعی و بینالمللی.
به دیگر سخن این هفت مانع را میتوان عناصر ضد تمدن خواند. یعنی تجربه بشر نشان داده تا زمانی که از اینها عبور نکنیم، نمیتوانیم به مرزهای تمدنی نزدیک شویم چه تمدن اسلامی چه تمدن ایرانی یا هر صفت دیگری... یعنی برای رسیدن به قلههای اقتصاد و سیاست و علم و فناوری و امنیت پایدار باید از دامنههای هفت گانه مذکور عبور کرد و جالب اینجاست که این دامنهها از آب و هوای فرهنگ تغذیه میکنند و کاملا به بود و نبود و جود و عدم فرهنگ و کالاهای فرهنگی وابستهاند. وقتی هنر در کشوری پیام آور یاس و ناامیدی باشد نتایج خود را دارد و بالعکس وقتی هنر در جامعهای امید بخش و نشاط آفرین باشد نتیجه دیگری در بر خواهد داشت. ادبیاتی که انسان را مختار و آزاد و آفرینشگر توصیف میکند با ادبیاتی که انسان را تسلیم و ضعیف و عاصی معرفی میکند از زمین تا آسمان متفاوت است.
باری سخن طولانی شد غرض این بود توجه تک تک شهروندان را به اهمیت مقوله فرهنگ در زندگی فردی و اجتماعی و ملی و بینالمللی سوق دهم و در این باور غلط اجتماعی شکافی ایجاد کنم که "تا شکمهای گرسنه سیر نشوند سخن از فرهنگ یاوه گویی است."
در سطح حاکمیتی هم تا زمانی که مدیران ارشد کشور واجد نظریه فرهنگی و درک درستی از رابطه «فرهنگ و سیاست» و «فرهنگ و تمدن» نشوند و اسیر تظاهر و فرمایش و فرمها باشند نه فرهنگ ارتقایی مییابد و نه سیاست و حکومت سامانی؛ و از همه مهمتر اینکه بدانیم مسئولیت تک تک انسانها در ساختن امروز و فردای زندگی خویش و جامعه و کشور؛ از درون و خویشتن خویش و آموزههای فرهنگی خودشان آغاز میشود و میتواند به سطوح ملی و فراملی سرایت کند و پذیرفته نیست که انسانیت و فرهیختگی و هنرمندی و دانایی و زیبا پسندی را از یاد ببریم و به آنها در رفتار و گفتارهای روزمره اعتنا نکنیم و بهانه این غفلت را نابسامانی بیرونی بدانیم. گل نیلوفر بزرگترین الهام بشر در زیست فرهنگی است گل نیلوفر اگر در میان مرداب و لجن هم بروید زیبا و منزه و پاک و خوشبوست ...
شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت خبری دیدارنیوز ، تاریخ انتشار: 5 آذر 1399 ، کدخبر: 76458، www.didarnews.ir