پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۳۲۸۹۵
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار : ۲۶ مهر ۱۳۹۵ - ۱۸:۲۵
«مسئولان آمدند و قول بازگشت دادند اما بازگشتی در کار نبود و وعده هایی هم که دادند در حد حرف باقی ماند و چند خط در حضور رسانه‌ها گفتند و این مردم را فراموش کردند.» این ها درد دل پیرمرد ۷۰ ساله سیستانی است.
شعارسال: سال هاست که نامش فراموش شده بود و این روزها نیز زندگی مردمانش در حال دفن شدن زیرخاک است. سال هاست هرچه از این شهر نوشته می شود بر مبنای تاریخ و استناد به گذشته هاست. زمانی انبار غله کشور بود، راه اصلی جاده ابریشم بود و کاروان های تجاری بزرگی از این شهر عبور می کرد. مردمانش همه چیز داشتند. تالابی پرآب داشت و صیادی و دامداری فعال بود اما دو دهه خشکسالی دیگر طاقت مردم را به سر رسانده است. حکایت این روزهای زندگی مردم سیستان در شمال سیستان وبلوچستان، دفن شدن زیرخروارها خاک است. خاک و گردوغباری که ارمغان خشکی تالاب هامون و برخی ناملایمات همسایه هاست. پرداخت نکردن حقابه هامون در کنار برخی سوءمدیریت های مسئولان، اوضاع سیستان را به جایی رسانده است که روستاها تا آستانه دفن شدن زیرخاک پیش می رود و گاه ساعت ها و بلکه روزها زمان می برد تا تیم های امدادی به داد مردم برسند. قصه پر غصه مردمان سیستان زیاده خواهی برای امکانات نیست. آن ها تنها به دنبال تکه نان و جرعه ای آب هستند تا بتوانند ادامه حیات بدهند. داستان این روزهای سیستانیان «جدال با مرگ» است. جنگی نابرابر با پدیده ای که در منطقه چمبره زده و با نفوذ به ریه و سینه این مردم، سخت ترین بیماری ها را برایشان تحمیل کرده است.

اولین سکانس از زندگی این روزهای مردم که بخشی از آن در هفته گذشته کلید خورد وزش توفانی سهمگین و دفن خانه ها در زیر تل ماسه و شن های روان بود اما دومین و اصلی ترین بخش این سریال دنباله دار، اقدامات صورت گرفته پس از توفان است. به هر حال توفانی وزید و اخبار رسانه ها برخی را وادار کرد که واکنش نشان دهند و حرفی بزنند. بماند که رئیس سازمان حفاظت محیط زیست کشور حتی در حد حضور در منطقه و مصاحبه هم نشانی از خود به جای نگذاشت و تنها در صفحه اینستاگرام خود چندخطی برای دفن شدگان و البته منتقدانش نوشت! آن ها که نیامدند هیچ اما جای گلایه از آن هایی است که آمدند و از نزدیک شاهد بحران در سیستان بودند. دیدند که 400 روستا چگونه در محاصره شن بود و وعده هایی برای علاج این واقعه دادند و رفتند.

«مسئولان آمدند و قول بازگشت دادند اما بازگشتی در کار نبود و وعده هایی هم که دادند در حد حرف باقی ماند و چند خط در حضور رسانه ها گفتند و این مردم را فراموش کردند.» این ها درد دل پیرمرد 70 ساله سیستانی است که تمام دارایی اش یک کُلمن آب، چند دست لباس و خرده وسایل ضروری منزل بود. این پیرمرد چیزی از مال دنیا نداشت ساکن پایتخت نبود و بزرگ ترین آرزویش سفر به مشهد مقدس و پابوسی بارگاه علی بن موسی الرضا(ع) بود. اما زمانی که فهمید یک خبرنگار آمده است با خوشرویی از ما دعوت کرد تا لحظه ای مهمان منزلش شویم. اما چه منزلی! سقف این منزل آسمانی غبار گرفته بود و زمین اش هم پوشیده از تل ماسه و خاک. مرا به نوشیدن قدری از آب ولرم و نه سرد داخل کلمن میهمان کرد. راضی نبود که حتی عکس و اسمی از او منتشر شود.

عجب مردمانی دارد این سیستان. دو دهه با خاک و توفان در مبارزه اند و دم نمی زنند. اما در نهایت کلامش را با شکر خدا آغاز کرد و گفت: این جا روستای مرزی گمشاد و آخرین روستای منطقه است خدا را شکر از صبح تا ساعت 3 عصر آب لوله کشی داریم و برق هم هست.

از اندک آبی هم که وجود دارد قدری کَبَل (هندوانه به گویش سیستانی) می کارم. این ها تمام داشته های این مرد سیستانی در آخرین روستای مرزی استان است. هر چند قصد گله نداشت اما لب به سخن گشود و گفت: خاک در این منطقه مهمان نیست بلکه سال هاست که صاحب خانه شده و مردم این دیار مدتی این جا هستند و می روند. همه دوستان و آشنایان من که از توان مالی برخوردار بودند از این روستا کوچ کرده اند و من و خانواده ام، هر چند از دار دنیا هیچ نداریم اما خاک و غبار این جا را با هیچ جا عوض نمی کنیم و حاضر به ترک روستا نیستیم.

این کبل ها کفاف زندگی چهار نفره ما را می دهد و یارانه هم داریم. لبخندی زد و ادامه داد: «خدا را شکر همین یارانه هست که اگر نبود امروز ما هم نبودیم که بخواهی حرفی بشنوی». کمی از برجک های مرزی ایران وافغانستان دورتر شدیم و به روستای ملادادی رفتیم. آن جا هم بیشتر شبیه به مناطق تاریخی و قدیمی بود. خانه های کاهگلی و قدیمی در کنار هم فضایی دایره شکل را ایجاد کرده بود. کمی دورتر چندین شِبه خانه بود که دیگر سقف نداشت و خار و خاشاکی روییده شده در آن از دور نمایان بود.

پسرک خردسالی در گوشه ای از یک کوچه نشسته بود و با دست های زیرچانه، به چرخ و فلک زنگ زده قدیمی روبه رویش زل زده بود. او تنها بود و گویا قصه مهاجرت دوستان و آشنایان در روستای ملادادی هم تکرار شده است و این کودک با خود بازی های گذشته در جمع دوستانش را مرور می کند. به سراغ دهیار رفتیم تا نبرد آن ها در روزهای توفانی را از او بشنویم. لُنگ نمداری روی سرش بود و به استقبال ما آمد. «حسین فدوی مقدم» اما حرف داشت و شروع کرد: در همان روزهای ابتدایی توفان هرچه لازم بود به مسئولان وخود رئیس سازمان جمعیت هلال احمر کشور گفتیم. آقای کیخا، نماینده مردم سیستان هم حرف هایمان را شنید و قول داد در اولین جلسه مشکلات ما را مطرح کند و به کمک مان بیاید اما هنوز که هنوز است خبری از آن ها نشده است یا جلسه ای برگزار نکرده اند و ما فراموش شده ایم! وی ادامه داد: این روستا به طور کامل زیرخاک رفته بود و ما هیچ کاری نمی توانستیم بکنیم مجبور بودیم بگذاریم تا توفان آرام تر شود تا کم کم شن ها را جمع کنیم چون هر چه خاک ها را از منزل بیرون می ریختیم شن های دیگر جایگزین می شد. او هم خاک و گردو غبار را همیشگی دانست و گفت: باد و توفان در تمام طول سال هست و دیگر 120 روزه نیست پس از هر بار توفان مردم خودشان خاک ها را جمع می کنند و مسئولان تنها قول و وعده می دهند و می روند و دیگر حتی پشت سرشان را هم نگاه نمی کنند.

وقتی از آمار مهاجرت و خانه های خالی از سکنه روستا پرسیدم آهی کشید و ادامه داد: این روستا تقریباً 230 خانوار داشت اما توفان حدود 110 خانواده را مجبور به مهاجرت کرده است. هر کس به هر جا که می توانست رفت و جان خود را برداشت و فرار کرد این روستاها هر روز در حال تخلیه بیشتر است و اگر به همین روش پیش برود تا چند وقت دیگر هیچ شخصی در این روستاها نخواهد ماند و باید با روستا خداحافظی دائمی کرد. پس از چرخی کوتاه در روستای ملادادی آن جا را ترک کردیم. دماسنج داخل خودرو درجه حرارت 50 درجه بالای صفر را نشان می داد. زندگی در این دما با کمترین امکانات همراه با بادهای سهمگین و گردو خاکِ طاقت فرسا، کاری بس دشوار است اما این مردم هنوز در این جا ساکن هستند و کسی به دادشان نمی رسد. روستاهای کوهکن، گله بچه و مرزداران هم حالاتی مشابه دو روستای قبل داشت اما «تخت عدالت» قدری بهتر بود و اندک آب موجود در دریاچه لااقل برای کودکان موجب تفریح شده بود. این جا نیز شاهد خانه هایی بودیم که درِ آن ها قفل بزرگی خورده بود و ساکنانش ترک دیار کرده بودند.

البته در این بین بودند خانه هایی که به مخروبه تبدیل و بدون در و پیکر شده بودند. تنها نشان این روستاها تابلوی ورودی و تصاویر شهدای آن بود که در ورودی نصب شده بود و داخل روستا فقط خانه های ویرانه و اتاق های بدون در و پیکر جلب توجه می کرد. جالب این که وقتی وارد روستای تخت عدالت شدیم فردی که بیل به دست بود به سمت عکاس ما که در حال تهیه عکس از دبستان روستا بود آمد و بدون مقدمه گفت: «از کجای روستا عکس می گیری؟! اصلاً روت میشه بگی این جا روستاست؟! شما را به خدا حرف مرا به گوش مسئولان برسان تا برای ما کاری بکنند. تا امروز هر چه از این مسئولان شنیدیم تنها وعده های توخالی بود. مگر ما ایرانی نیستیم. مسئولان فقط چند دقیقه با خودروهای کولردار و شاسی بلند پیش ما می آیند عکس می گیرند، حرف می زنند و می روند. این ها برای ما نان و آب نمی شود. بنویسید مردم سیستان گدا نیستند، حق شان را می خواهند. اگر نمی توانید بگذارید تا دیگران کار کنند. به شما هم می گویند مسئول؟!» مرد سیستانی آن چنان مسلسل وار مطالب را گفت و رفت که دیگر جای هیچ سوالی باقی نگذاشت! از آخرین توفان شدید در سیستان حدود شش روز می گذرد اما این اولین توفان نبود و آخرین هم نخواهد بود. حال باید منتظر ماند و دید که مسئولان چه پاسخی برای این مردم خواهند داشت.

با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از خبرگزاری تسنیم، تاریخ انتشار: یکشنبه 3 مرداد 1395، کدخبر: 1138519 ، www.tasnimnews.com

اخبار مرتبط
خواندنیها و دانستنیها
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۱۸:۴۴ - ۱۳۹۶/۱۲/۲۴
0
0
روستا سیستان و بلوچستان هنوز هم جایگاهی مناسب در میان روستا های کشور از لحاظ سطح زندگی ندارند ، چرا بودجه هایی که خرج نهاد های بی ارزشی در کشور میشود را خرج همچین نهاد هایی نمیکنیم؟
ا.ح75
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین