پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۳۳۹۰۱
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار : ۰۴ آبان ۱۳۹۵ - ۲۰:۳۲
استان کهگیلویه و بویراحمد در گذشته ای نه چندان دور یکی از بلوک های استان های فارس و خوزستان بوده که شامل دو قسمت شمال شرقی که آن را سردسیر و کوهستانی و پشت کوه و قسمت جنوب غربی و غرب که آن را نره کوه و بهبهان می نامیدند ، می باشد. از بعد تاریخی، ریشه قومیتی آن را ماردها می دانند. برخی از مورخین معتقدند که خواستگاه اولیه ماردها بخشی از گیلان کنونی بوده که در جنگ با آشوریان شکست خورده و روانه مرکز ایران شدند و با اتحاد با مادها، پادشاهی ماد را ساختند. پادشاهی ماد بعدها توسط پارس ها شکست خورد و هخامنشیان بر ایران بزرگ، حاکم شدند.
شعارسال: تا سال 1342 شمسی ، استان فعلی کهگیلویه و بویراحمد جزء استان های خوزستان و قسمتی نیز جزء استان فارس بوده است. در سال 1337 ابتدا قسمت گرمسیری بهبهان به شهرستان کهگیلویه با مرکزیت تلگردtele gerd چرام تبدیل شد و سپس در سال 1338 این قسمت به شهرستان کهگیلویه با مرکزیت دهدشت تبدیل گردید. این شهرستان کماکان جزء استان خوزستان و بقیه منطقه جزء استان فارس بود.« به دنبال شورش ایل بویراحمد در تیرماه 1342، منطقه کهگیلویه و بویراحمد طبق تصویب نامه مجلس شورای ملی وقت، از استانهای فارس و خوزستان جدا و به فرمانداری کل تبدیل شد و یاسوج که تا آن زمان مرکز پادگان بود و امکانات محدودی مانند درمانگاه و مدرسه در آن موجود بود، به عنوان مرکز فرمانداری کل ، تعیین گردید. در اسفند 1352 شمسی فرمانداری کل کهگیلویه و بویراحمد به استان تبدیل شد» .

تعدادي از محققين مانند نورمحمد مجيدي برآنند كه مردم لرنژاد استان كهگيلويه و بويراحمد از تبار "ماردها" يكي از ده خاندان بزرگ متحد در قالب دولت پارسي هستند كه در خيزش كورش كبير عليه آستياك با وي همراه شدند.: «ماردها در سرزمين پارس و در همسايگي مردم : پارليني و پاراتاكن كه از نژاد ماد بودند و امروز نشان نامي آنان هنوز در سرزمين هاي فريدن " پريدن" و لردگان زنده است و همچنين اليمايس ها "ايلاميان" و خوزيان و كاسيان نشيمنگاه داشتند. با نگرش به كوه نشيني و دلاوري كه داشتند يونانيان آنان را سركش و تاراجگر و راهزن نوشته اند. استرابون از سرزمين ايشان به نام (مرديا) نام مي برد كه همانگونه كه گفته شد در همسايگي اقوام ياد شده زندگي مي نمودند»( ماردها یا مارادها اصالتا در شمال ایران در دره سفید رود و مارلیک سکونت داشتند و جزو آریایی ها نیز نبودند.ماردها توسط آشوریان مورد حمله قرار گرفته و مجبور به مهاجرت به سمت میانه ایران و اتحاد با مادها شدند و تمدن مارلیک به تمدن سیلک رسید.اتحاد ماردها و مادها ، آشوریان را شکست داد و سلسله مادها را در ایران حاکم کرد. مادها ، بعدها توسط پارس ها شکست خورده و تحت قیومیت هخامنشیان قرار گرفتند) .

بهرحال ماردها بر كشور آنزان " آنشان" فرمانروايي داشتند پس از تازش اسكندر سازمان قومي آنها در هم ريخت و جانشين آن قوم مردم بازرنگ كه شاخه اي از همين مردم بودند گرديدند.:« در اين استان با اينكه سده هاي بسيار از نابودي و در هم آميزي نژاد ماردها با ديگر نژادهاي اين استان مي گذرد، هنوز نام هايي زنده در نام واژگان بومـــي ماننـد رودخانه مارون " ماردان" آبشار مارگون " مارگان" روستاي مارگون " ماردگان" و " تيرمردان" دشمن زياري، روستاي "مارين" به نام هاي سرزمين كوهمره پارس و كوه گيلويه كه روشن است كه "چم يا آرش" نامواژه اين سرزمين ها بايستي كوست ماردها " مرها" باشد».

بازرنگان كه برخي محققين آنان را نياي مردم استان کهگیلویه و بویراحمد مي دانند، از شاخه نژادي ماردها يا آماردها ريشه يافته كه يك دسته از آنان در زمان هخامنشيان و سلوكيان تا ساسانيان در پارس پادشاهي بومي بنياد نهادند و يك دسته در دوران اسلامي رم هاي عشايري را سامان داده اند كه در تاريخ و جغرافياي اسلامي به رم هاي بازرنگان و رميگان (گيلويه و كوگيلويه) ناميده شده اند.:«جايگاه پادشاه اين دو گروه در دره هاي آنزان در سرزمين بختياري و كهگيلويه و ممسني بوده و دسته ديگر از اين مردم در سرزمين بيضا و بويراحمد جاي داشته اند كه برابر گزارش استخري (مسالك الممالك انشان يا انشانك (anšanak) ناميده مي شد و در روزگار آغازين اسلام بيضا نام يافته است».

به باور تعدادي از محققين ، اين مردم همان قوم و نژادي هستند كه در تازش سال 330 و 331 پيش از ميلاد، هنگامي كه اسكندر مقدوني با سپاهيان بزرگ يونان به كشور ايران تاخت همراه با آريوبرزن يا آريوبرزنگي (بازرنگي) راه بر وي گرفته و نبردي سخت را در تنگه هاي سخت گذر و كوهستاني با وي انجام دادند.

يعقوب غفاري در تاليف خود (تاريخ اجتماعي كوه گيلويه و بويراحمد) به نقل از امام شوشتري مولف كتاب تاريخ و جغرافياي خوزستان درباره محل انشان مي نويسد: «اين سرزمين " خوزستان شرقي" در سه هزار سال پيش به نام انزان يا انشن ناميده مي شد و اين كلمه تا اوايل عصر هخامنشي به كار مي رفته است استرابون، همزمان اشكانيان، آن را سرزمين اوكسيها ناميده است. در جائي كه رودخانه تيگرس (كارون) سرچشمه مي گيرد از سرزمين اوكسيها و رود كورش (كر) كه نام آن اگرارات بوده است».

مدارك موجود نشان مي دهد كه سرزمين كوه گيلويه و ممسني در عهد باستان انشان يا انزان نام داشته. رشيد ياسمي در اين مورد مي نويسد: پادشاه ايلام هوبان انيميا" (688-629 ق-م) لشكري بزرگ به جنگ سناخريب برده سپاه او مركب بود از مردم انزان (ممسني و كهگيلويه) كه جزو‌‌ سلطنت ايلام به شمار آمده و اهالي پارسوماش " مقصود پارسوماش در غرب درياچه اروميه نيست بلكه مراد ناحيه اي در شمال خوزستان است كه ظاهرا در اين تاريخ در دست هخامنشيان بوده است« در حدود 815ق . ب پارسوا از دره هاي زاگرس سرازير شده به جانب جنوب و شمال شرقي شوش كوچيدند. در شمال شرق كشور ايلام ولايتي به نام انشان مستقر شدند و اين همان است كه انزان خوانده اند كورش كبير خود را پادشاه آنجا نيز گفته است محل آنران نزديك پاسارگاد گمان برده اند ولي فعلا ممسني و كوه گيلويه را انشان مي دانند». ولادمير مينورسكي در كتاب لرستان و لرها، ترجمه اسكندر امان الهي مي نويسد«:كهگيلويه كه بين سوزيان (خوزستان) و پارس قرار دارد ممكن است همان منطقه ناشناخته انشان باشد كه نياكان كورش بزرگ از آنجا برخاسته اند.».

محمود باور در اين باره مي نويسد« : در دسامبر 331 ق. م اسكندر پس از پيمودن يكصد و پنجاه مايل " فاصله از شوش خود را" به دامنه كوههاي صعب العبور كوه كهگيلويه كه معبر پرسپوليس شناخته مي شد " تنگ تكاب" و در دست عشاير " اكسيان" بود رساند. اين عشاير حتي براي آمد و رفت شاهنشاه بزرگ حق العبور مي گرفتند، از عبور اسكندر ممانعت كردند و معبر تنگ تكاب و پيرزال را بر او بستند.» .

ابن حوقل در صورةالارض، چنين آورده اسـت : «ذكر زموم فارس و شرح آنها : زموم فارس، هر منطقه شامل قرا و نهرها بطور مجتمع مي باشد. خراج هر منطقه به يكي از بزرگان اكراد " ايلات " سپرده شده و اصلاح امور آنها و فرستادن كاروانها و نگهداري راهها و انجام دادن امور سلطان هر گاه كه به اين جايگاه بيايد و اجراي فرمان هايش برعهده اوست و اين مناطق مانند ممالكند اما زم جيلويه ((گيلويه)) معروف به زميجان ((زميگان)) در پشت اصفهان است و قسمتي از ولايت هاي استخر و شاپور را فرا مي‌گيرد و از يك سو به (بيضا) و از سوي ديگر به منطقه شاپور ((بلاد شادپور دهدشت)) مي‌رسد و همه شهرها و قراي چنان است كه گويي از اعمال اصفهان است. مردم بازرنگان از اعمال اصفهان زم جيلويه اند و از زم شهريار به شمار مي آيند و از ايشان هركس كه در اعمال فارس ساكن است املاك و قراي بسيار دارد.» (ابن حقول، 1370: 99)

گاوبه با توجه به مستندات تاريخي، حفاري هاي باستان شناسي و تاليفات مورخين دوره اسلامي و سفرهاي علمي خويش به سرزمين بويراحمد و كهگيلويه كتابي تحت عنوان ((ارجان و كهگيلويه از فتح عرب تا پايان عصر صفوي)) به رشته تحرير درآورده است. در اين اثر به طور نسبي وضعيت تاريخي و جغرافيايي ايالت ارجان و زم زيمگان دوره اسلامي كه شامل استان امروزي كهگيلويه و بويراحمد و بخش هاي ديگري از استان هاي همجوار است تا پايان عصر صفوي مورد بررسي و پژوهش قرار گرفته است. حاج ميرزا حسن حسيني فسائي هم در كتاب فارسنامه ناصري پيرامون بسياري از جنبه هاي تاريخي از خطه و بويژه فرمانروايان ايالت فارس و ارجان مطالبي را به رشته نگارش درآورده است. وي حدود چهارگانه اين منطقه را بدين شرح به دست مي دهد:براي اينكه وضعيت حدود و ايلات همجوار و مساحت اين بخش روشن گردد لازم است. حدود اربعه آن را شرح داده و سپس آنچه براثر مرور زمان كاسته شده توضيح دهيم. اينكه صفور چهارگانه آن : بخش كهگيلويه از جانب شرق محدود است به نواحي ممسني ((شولستان)) و دزكرد و سرحد شش ناحيه و از طرف شمال به نواحي بختياري و از سمت مغرب به حدود رامهرمز و نواحي شادگان و از جنوب و حدود ليراوي و ماهور ميلاتي. » .

مينورسكي در اين باره مي گويد « :سرزمين قوم لر، در جنوب غربي ايران قرار دارد و در عهد مغول تحت عنوان لر بزرگ و لر كوچك شناخته مي شد، اما از زمان صفويه به بعد منطقه لر بزرگ به بختياري و كهه گيلويه موسوم گرديد. ». در آثار باستاني تنگ سروك بهمئي سنگ نوشته هايي از عهد اشكانيان و خداوندان ايلمايي بر جاي مانده كه از اسناد مهم تاريخ ايران و در منطقه كهگيلويه است، مي گويند؛ كوهستان كهگيلويه مسكن طوايفي بوده كه در زمان ساسانيان رمه هاي اسب و استر سلاطين ساساني را شباني و نگهداري مي كردند. در نزهت القلوب آمده است «چرام و بازرنگ دو ناحيه است ميان زيز و سميرم لرستان، هوايش به غايت سردسير است و آبش از آن كوهها اكثر اوقات از برف خالي نبود و راههاي سخت و دشوار بود و آب روانش بسيار باشد و نخجيرش نيكو و مردم آنجا بيشتر مكاري باشد» در هر حال اين منطقه در دوران ساسانيان و قبل از اسلام آبادان و داراي نهر، سد، بند و پل بوده و مردم آن در آسايش و غرور زندگي مي كردند. طبري روايت مي كندكه: قباد اول ساساني در مرحله سوم حكومت خويش (531- 499) ميلادي شهر رام قباد را بنيانگذاري كرد. اين شهري كه به بيرام قباد معروف است و در كتب جغرافيايي بنام «ارجان» آمده است. نوشته هاي ابن حوقل و استخري بخش هايي از مرزهاي جغرافيايي زم گيلويه را اين گونه به ما نشان مي دهند ابن حوقل مي نويسد: اما زم جيلويه (كوه گيلويه) معروف به زميجان در پشت اصفهان است و قسمتي از ولايت هاي استخري و شاپور را فرا مي گيرد و از يك سو به بيضاء و از سوي ديگر به حدود اصفهان و از سوي ديگر به حدود خوزستان و از سوي ديگر به منطقه شاپور (بلاد شاپور) مي رسد. همه شهر ها و قراي آن چنان است كه در اعمال اصفهان است. مردم با زنجان (با زرنگان) از اعمال اصفهان مجاور زم گيلويه اند و از زم شهريار به شمار مي آيند.» (ابن حوقل 1370 : 35 )

* خاستگاه نژادي قوم لر

در باره خاستگاه قوم لر نوشته ها و گزارش هاي فراوان داده شده است، دسته اي از پژوهشگران آنان را بازمانده مردم باستاني لولوبي و كاسي ساكن رشته كوه هاي زاگرس مي دانند و دسته اي ديگر آنان را از نژاد آماردها ((مرد)) يكي از جمله طوايف ده گانه متحد شده پارسي معرفي كرده اند برخي آنان را بازمانده اوكسي ها ((هوزي- خوزي)) دانسته و بالاخره تعدادي برآنند كه اين طايفه از كوچندگان سرزمين هند بوده كه به ايران مهاجرت كرده اند.مورخين و جغرافي دانان دوران اسلامي از جمله طبري و مسعودي از اين قوم ياد كرده و آنان را در شمار تيره هاي ايراني بعد از اسلام ذكر كرده اند. نورمحمد، مجيدي در اين باره مي گويد: با نگرش به گزارش و گفتارهاي بسياري كه در باره ريشه نژادي لرها به ميان آمده نژاد باستاني مردم لر، تبار ايراني ناب و يك دست است كه به انگيزه دگرگوني هاي تاريخي ويژه دوران اسلام تيره هاي انيراني (غيرايراني) مانند تازيان و تركان در آن آميخته شده و سرگي و ناب نژادي آنان همان گونه كه در نژادهاي ايراني پيشين آمده كاسته شده كه شناخت و جدايي آنان از همديگر سخت و دشوار خواهد بود. خاستگاه نخستين مردم لر در نزديكي سرزمين كنوني انديمشك و دزفول خوزستان جايي بود كه ((لور)) نام داشت و اينان از آن سرزمين به سوي سرزمين هاي پارس و خوزستان و اسپهان و كهگيلويه و بختياري كوچ نموده و لرستان بزرگ را بنيان نهادند.

جيهاني در اشكان العاليم، در اين باره مي نويسد:لور شهري است با نعمت بسيـار و كوه هاي فراوان و از حساب خوزستان بوده است اما جدا كرده اند و در اعمال جبال لرستان آورده اند.». در باره معني و ريشه واژه (لر) حمداله مستوفي در تاريخ گزيده چنين آورده است: «در ذكر حكام و اتابكان لرستان در زبده التواريخ آمده كه وقوع اين اسم بر آن قوم بوجهي گويند كه در ولايت (مان رود) دهي است كه آن را " كرو" مي خوانند و در آن حدود بندي، كه آن را به زبان لري كول خوانند و در آن بند موضعي است كه آن را " لر" خوانند چه در اصل ايشان از آن موضوع برخاسته اند، از آن سبب ايشــان را لر گفته اند. وجه سوم آنكه شخصي كه اين طايفه از نسل اويند " لر" نام داشته است و قول اول درست تر مي نمايد.» ( مستوفي ، 1388: 193)

در فارسنامه‌ي ناصري آمده است : «اين اسم را بر اين بلوك براي آن گذاشته اند كه اگركوهستان آنرا نسبت به صحراي آن دهند از نيمه ده يك بلكه چهار يك ده يك باز كمتر مي باشد. و گيلويه كسر كاف تازي وسكون يا دونقطه و ضم لام و سكون و او نام ميوه اي است در كوهستان كه در فارسي آن را (كيالك) و در اصفهان كويچ و در طهران زال زالک گويند. و درخت كيالك در كوهستان اين بلوك بيشتر از همه جاي مملكت فارس باشد. و اگر آخر كلمه واو ساكن باشد لفظ «يه» را بر او بيفزايند مانند بندر عسلويه و مزرعه طغو و قريه دهو و فضلو شبانكاره كه آنها را عسلويه، طغويه، دهويه و فضلويه گويند. وي مي نويسد : «بعضي از مطلعين محلي عقيده دارند يكي از امراي فضلويه بنام گيلو(معروف به گيلويه)كه در شجاعت و رشادت مشهور دوران خود بوده براي چندي كوهستان اين نواحي را مركز عمليات خود قرار داده و با همسايگان دور و نزديك در زد و خورد بوده است و از اين جهت اين كوهستان بنام او معروف گشته و به مرور زمان تمام ناحيه بدان ناميده شده است.».

ابوالقاسم ابراهيم اصطخري در كتاب «مسالك وممالك» وجه تسميه واقعي كهگيلويه را چنين بيان مي كند:«و پادشاهان زم هاكي بر درگاه ايشان هزار سواركمتر وبيشترباشد زم زميحان كي آن را زم جيلويه المهرجان بن روزيه خوانند .جيلويه به اين زم رفته بوداز خمايگان سفلي از كوره اصطخروخدمت سلمه كردي. چون سلمه فرمان يافت جيلويه رم را به غلبه بگرفت از آن پس به وي باز خوانند،وكار او به آنجا رسيد كي بر آل بودلف زد و برادر بودلف ،معقل بن عيسي رابكشت و سر او بر داشت. وآل بودلف تا آخر روزگار خويش سر او را به فال داشته ومدتي آن سر بر نيزه كرده بودندودر پيش لشكري بردند وكاسه سر او را در سيم گرفته بودند.تا اين وقت كي عمروليث، احمد ابن عبد العزيز را بر زرقان بشكست وآن قحف به دست وي افتاد، بفرمود تا بشكستند و رياست زم هنوز در آل جيلويه است» .

* هويت فرهنگي

از آنجایی که تاریخ نگاری مدونی در رابطه با منطقه کهگیلویه و بویراحمد صورت نگرفته است، سخن گفتن از تاریخ کلی منطقه دشوار است. با نگاهی به تاریخ تحولات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی این منطقه می توان گفت که ساکنین فعلی استان از ابتدا بومی این منطقه نبوده اند. ضمن اینکه در طول زمان بافت جمعیتی و قومی منطقه دچار دگرگونی های زیادی شده است و گروه های اجتماعی گوناگونی به این سرزمین وارد شده اند و در آن سکنا گزیده اند. این زیست مشترک موجب شده است که آنها هویت و میراث تاریخی مشترکی بیابند. مردم از طریق این اراده همزیستی، تعلق مشترکی یافته اند و دلبسته ی اسطوره ها و مفاخر تاریخی بومی شده اند.

در میان مناطق استان، منطقه ی بویراحمد بیشترین درگیری را با دولت مرکزی و با سایر ایلات عشایر داشته است و این امر عامل مهمی در اتحاد و همبستگی آنها بوده است. به واسطه ی ماهیت جنگ که موجب تقویت روحیه همکاری و انسجام در افراد است، در ذهنیت تاریخی مردم این منطقه جنگ هایی مانند مقاومت دلیرانه آریوبرزن در مقابل سپاه اسکندر، مقاومت در مقابل ترکان سلجوقی و مغولان و تیمور گورکانی، شکست افغان ها، حماسه آفرینی های کی لهراسب (1309)، غائله فارس و جنگ گجستان (1342) و مقاومت کم نظیر اشخاصی مانند غلامحسین سیاهپور حضور جدی دارد و موجب ایجاد یک هویت قومی قوی در میان آنها شده است.

علاوه بر حوادث داخلی، تاریخ گواه این مطلب است که هرگاه تمامیت ارضی و هویت ملی و دینی ایران تهدید شده است، مردم این دیار پیشتاز دفاع و حماسه آفرینی بوده اند. مواردی از جمله دفع غائله ی شیخ خزعل در خوزستان، حضور در جنگ تحمیلی و تقدیم شهدای زیادی و ده ها مورد دیگر نشاندهنده ی علایق ملی و مذهبی مردم شریف این منظقه می باشد. در نتیجه می توان گفت که هویت تاریخی این منطقه با هویت تاریخی مردم ایران پیوند خورده است.

* دين و مذهب

مذهب يكي از عوامل مهم همبستگي جامعه مي باشد. در استان كهگيلويه و بويراحمد اعتقادات مذهبي عنصر جدا نشدني از زندگي اجتماعي و فردي مردم مي باشد تا جايي كه بدون در نظر گرفتن عنصر مذهب، تعريف و تحليل فرهنگ اين مردم و زندگي جمعي آنان تقريباً غير ممكن است. مردم اين منطقه در زمان عيلاميان و قبل از آن، معتقد به عالم متافيزيك و برتر بوده اند. دين زرتشت در دوران هخامنشيان و ساسانيان دين مردم ايران و از جمله اين منطقه بود. در دوران اموي و عباسي به نظر مي رسد كه مذهب تسنن رواج يافت تا اينكه با ظهور صفويان تشيع به عنوان مذهب رسمي اين منطقه اعلام گرديد.

با توجه به آمارهای موجود 86/99 درصد جمعیت استان کهگیلویه و بویراحمد مسلمانان و شیعه هستند. با نگاهی دقیق تر به امور مذهبی استان به خوبی می توان ابعاد عمیق مذهبی در زندگی اجتماعی و فرهنگی مردم استان را دریافت. 

* زبان مردم کهگیلویه و بویراحمد

محمود باور مي نويسد:« اولین گروه ساکن در منطقه کهگیلویه و بویراحمد، عیلامیانی بودند که زبان شان انزانی بود. اما با تسلط اقوام آریایی پارسی در این منطقه، زبان رسمی پارسی قدیم انتخاب شد. زبان پارسی به یکباره جایگزین زبان بومی انزانی نشد، بلکه حاکمیت سیاسی به تدریج با افزایش سلطه ی خود و تأثیرگذاری فرهنگی و اقتصادی و بهره گیری از عوامل روانی، تعاملات و ارتباطات فردی و جمعی زبان پارسی قدیم را غالب ساخت. زبان محاوره زبان پهلوی یا زبانی نزدیک به آن بود. در دوره  ساسانی زبان پهلوی زبان رایج بود و ورود عرب ها به ایران نتوانست زبان عربی را جایگزین زبان بومی کند. به رغم گذشت چندین هزارسال، هنوز مردم این استان به زبان قدیم پارسی پهلوی وفادار مانده و به گویش لری تکلم می کنند و بسیاری از خصوصیات زبان های قدیم را محفوظ داشته اند.».

گرچه در اثر تحولات زبانی، زبان فارسی امروزی با لری خاوری(شامل گویش های بویراحمدی، کهگیلویه ای، ممسنی، بختیاری، دزفولی، شوشتری، اردکانی و کوهمره ای) تا حدی متفاوت است، اما آنچه از ساخت دستوری و واژگانی گویش لری و فارسی برمی آید، اینست که هردوی آنها دنباله پارسی میانه می باشند که در اثر تغییراتی امروز متفاوت از هم جلوه می کنند. از آنجایی که زبان لری فاقد خط است، اندیشه ورزان لر فقط در بخش ادبیات(اشعار، قصه و داستان ها) از این زبان متأثرند و به زبان محلی با رسم الخط فارسی به ابراز احساسات و تأثیرگذاری می پردازند. حوزه گویش لری در این منطقه در چند دهه ی اخیر در معرض دگرگونی هایی قرار گرفته است. به دلیل گسترش آموزش رسمی و افزایش فعالیت رسانه ها و نفوذ آنها در زندگی فردی و جمعی، رشد شهرنشینی و افزایش تعاملات فرهنگی- اجتماعی مردم این خطه با سایر شهرها گویش لری واژگانی را اخذ نموده است، به نحوی که روز به روز به زبان فارسی رسمی نزدیک تر می شود( در بسیاری از خانواده های تحصیلکرده زبان فارسی را از ابتدا به بچه های خود آموزش می دهند). افزایش حجم واژگان بیگانه در زبان محلی و حتی گرته برداری از ساختار زبان غربی از میزان رغبت خانواده به آموزش گویش محلی به کودکان بسیار کاسته است.

* سيماي اجتماعي استان

اقتضاي زندگي اجتماعي چنين است که انسان به منظور حفظ خود و ادامه حيات ناگزير از حظور در جمع بوده و آنگاه که قصد بهره گيري از طبيعت را داشته و هم آن زمان که خطري از جانب محيط وي را تهديد کند به اتفاق همين جمع به مبارزه بر مي خيزد. از آنجا که انسان به تنهايي قادر نيست تا به رفع مشکلات و بر آوردن نيازهايش مبادرت کند لاجرم ديگران را نيز در اين امر به خدمت طلبيده و بدين سبب حيات خود را قوام مي دهد. از اين روست که انسان در تعاريف مختلف به عنوان موجودي مدني الطيع مطرح و برقراري ارتباط تعاملي با افراد اجتماع را براي وي اجتناب ناپذير قلمداد کرده اند. زندگي کوچروي از انجا که بنابر طبيعت خاص خود صاحبان خويش را ناگزير از عبور مستمر از مناطق مخوف و رويارويي با خطرات گوناگون محيطي مي کند لذا وجود سازمان يا تشکيلاتي که بتواند موجبات بقاء و استمرار اين زندگي را در مقابله با مخاطرات و مشکلات فراهم کند براي عشاير ضروري گردانيد. از همين رو است که بعدها "ايل" به عنوان يک سازمان با چنين کارکردي تشکيل و عشاير را انسجام بخشيد. ايل که در تشکيل آن عوامل متعددي و از آن جمله عوامل سياسي, اجتماعي, محيطي و نقش داشته, خود در بر گيرنده رده هاي ديگري موسوم به "تيره","طايفه","تش يا اولاد"و غيره بوده که کارکردهاي ايل در اين رده ها شکل آشکارتري به خود مي گيرد. « عشاير استان کهگيلويه و بويراحمد از زمانهاي دور اقدام به ايجاد ايلاتي نموده که اين ايلات هر کدام به نوبه خود کارکردهاي قابل توجهي را در مقاطع مختلف زماني از خود نشان داده اند. از جمله مي توان به مبارزه ايل بوير احمد بر عليه عوامل رژيم پهلوي در نبردهاي "تنگ تامرادي","گجستان"و "دورگ مدين"و همچنين نيرد دليرانه عشاير در مقاومت مقدس هشت ساله جنگ تحميلي به تآسي از روح سلحشوري ايلي اشاره کرد. همچنين فايق آمدن عشاير بر طبيعت خشن و کوهستاني اين خطه از کشورمان که جز در سايه يکدلي و هماهنگي امکان پذير نبود نيز نمونه اي ديگر از اين دست مي باشد. استان کهگيلويه و بوير احمد هم اکنون قلمرو زيست شش ايل بويراحمد، بهمئ، طيبي، دشمن زياري، چرام و باشت و بابويي و همچنين تعدادي از خانوارهاي عشاير ايلات قشقايي و ممسني است.».

بخش مهمي از روستاهاي واقع در مناطق كوهپاي هاي سلسله جبال زاگرس را عشاير پايه گذاري كرده و حتي شهرها و شهرك هاي اين نواحي نيز عشاير اسكان يافته را در خود جاي داده اند. بنابراين براي معرفي جوامع روستايي و شهري اين ناحيه بايد عشاير را بيشتر شناخت و تغييرات اجتماعي آنها يعني دگرگوني در سازمان ايلي، گروهي، خويشاوندي و خانواده، مجتمع هاي بهره برداري از مراتع و دامداري، قشربندي و ساخت قدرت و روند كوچ و اسكان را بررسي كرد. به استناد كتب موجود، حداقل در طول پانزده قرن گذشته بخشي از جمعيت كشور شكل ويژه اي از فعاليت اقتصادي، سكونت و سازما نهاي اجتماعي غير از جماعت شهري و روستايي داشته اند. در واقع اين بخش از جامعه در طول تاريخ ايران نقش مهم و قابل توجهي در تغيير و تحولات سياسي، اجتماعي و اقتصادي ايران داشته است. عطا طاهري بويراحمدي در اينخصوص مي نويسد :

« اين عشاير تا آستانة اصلاحات ارضي رژيم شاه در واحد اداري، سياسي، خويشاوندي و اقتصادي به نام ايل، جاي مي گرفتند. علاوه بر سازمان خويشاوندي كه از ويژگي هاي اين جامعه بود، عوامل ديگري مثل قانون، عرف و سنن واحد يا مشترك، اتحاد در زير فرمان رئيس واحد، زندگي در سرزميني واحد، بهره برداري مشترك از زمين و مرتع و آب و مهمتر از همه شيوة معاش، عوامل همبستگي و تشكيل يك ايل يا عشيره بوده است. بنابراين سازمان ايلي به اعتباري، واحد اداري- سياسي عشاير تلقي مي شود، چرا كه در سطح ايل علاوه بر توزيع و واگذاري شرايط طبيعي توليد(زمين، مرتع، آب)، بين واحدهاي عشايري مركب از اقشار اجتماعي دامدار و زارع، كوچنده و اسكان يافتة تحت قلمرو ايل و دريافت بخشي از محصولات در قبال اين واگذاري، مسئولان اين سازمان (خوانين، ريش سفيدان و ...) روابط تمامي عشاير و روستاييان تحت قلمرو خود را با دولت، عشاير و روستاييان ديگر در جهت حفظ شرايط زندگي ايلي كنترل و اداره مي كردند.

با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از وبلاگ باغچه بان فرهنگ، تاریخ انتشار: پنجشنبه 15 اسفند 1392، کدخبر: - ، www.1350-g-m.blogfa.com

اخبار مرتبط
برچسب ها: کهگیلویه و بویراحمد ، دهدشت ، قوم لر ، دگرگونی های تاریخی ، درخت کیالک ، نژاد و قومیت کهگیلویه و بویراحمد ، اضافه شدن قسمت گرمسیری بهبهان به شهرستان کهگیلویه با مرکزیت تلگرد tele gerd چرام ، تلگرد کجاست ، شورش ایل بویراحمد در تیرماه 1342 ، تاسیس استان کهگیلویه و بویر احمد در سال 1352 ، نورمحمد مجیدی ، خیزش کورش کبیر علیه آستیاک ، پارلینی و پاراتاکن ، رودخانه مارون ، مارگان ، روستای مارگان ، تیرمردان دشمن زیاری ، کوه گیلویه ، ماردها یا مردها ، بازرنگان اجداد مردم کهگیلویه ، رم های عشایری ، گیلویه و کوگیلویه ، رم های بازرنگان و رمیگان ، دره های آنزان ، سرزمین بیضا و بویراحمد ، آریوبرزن یا آریوبرزنگی ، تاریخ اجتماعی کوه گیلویه و بویراحمد ، انشان کجاست ، خوزستان شرقی ، انزان یا انشن ، رودخانه تیگرس یا کارون ، رود کر یا اگرارات ، معبر پرسپولیس ، معبر تنگ تکاب و پیرزال ، ذکر زموم فارس و شرح آنها ، ارجان و کهگیلویه از فتح عرب تا پایان عصر صفوی ، حاج میرزا حسن حسینی فسائی ، فارسنامه ناصری ، ممسنی شولستان ، تنگ سروک بهمئی ، مردم باستانی لولوبی و کاسی ، اوکسی ها هوزی- خوزی ، نژاد قوم لر ، تیره های انیرانی ، جیهانی در اشکان العالیم ، جنگ گجستان ، لری خاوری ، زبان لری فاقد خط است ، شش ایل بویراحمد بهمی طیبی دشمن زیاری چرام و باشت و بابویی
خواندنیها و دانستنیها
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۰۴ - ۱۴۰۱/۱۱/۱۶
0
0
گیلانی ها بعد از مهاجرت به مرکز ایران( کاسی ها و آماردها) در نواحی کهگیلویه مستقر شدند
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین