از فلسفه و ارسطو سخن به میان آمد. اگر بخواهیم بین فلسفه و کیهانشناسی یک نقطه مشترک تعیین کنیم، شاید بتوان به تبیین و تفسیر شکلگیری هستی اشاره کرد. از طرفی ابوریحان، هم در فلسفه و هم در کیهانشناسی دارای تفکراتی عمیق است. آیا او در مورد ابتدای هستی و کیفیت آفرینش هم نظری دارد؟ سخن احتمالیاش بیشتر جنبه فلسفی دارد یا تجربی؟بله در این مورد هم صاحب نظر است. البته این نظر او شاید متاثر از اعتقاد مذهبی او باشد. او اعتقاد به آفرینش و خلق عالم از هیچ دارد. در مورد زمان میگوید که زمان آفریده شده و به وجود آمده است. این اوج تفکر کیهانشناسی است که امروزه هم درگیر آن هستیم. بحث از زمان در کیهانشناسی یک مبحث پیچیدهای به حساب میآید. سوال از زمان و هستی بسیار اساسی است. اینکه آغاز هستی را به یک انفجار در ۱۴ میلیارد سال پیش نسبت بدهیم، در ادامه این سوال طرح میشود که آیا زمان بعد از آن ایجاد شده؟ قبل از آن چطور بود؟ به هر حال ابوریحان بیرونی به جهت اعتقاداتی که دارد از خلق و آفرینش سخن میگوید. در این مورد با ارسطو هم مخالفت میکند.
بعد از جناب ابوریحان آیا در موضوع کیهانشناسی در ایران، اتفاق بزرگتری رخ داد که تفکر ابوریحان را در آن حیطه محو کند یا خیر؟خیر؛ باید قرن ۴ و ۵ هجری تا برآمدن سلجوقیان را دوران طلایی اسلام بدانیم. ابوریحان در همین دوران زندگی میکرد. حدود هزار و بیست سال پیش. شروع سلجوقیان را اگر ۴۵۰ هجری در نظر بگیریم، بدون تعارف باید گفت که از آن پس، دوران تفکر در تمدن اسلامی به انحطاط میرسد. وقتی به زمان هلاکوخان میرسیم (کمتر از ۱۵۰ سال بعد)، رصدخانهی مراغه تاسیس میشود و طی آن یک مکتب علمی بنیان شد. به همین دلیل ابزارآلاتی در آنجا تهیه شد تا جایگاهی برای فعالیت علمی شود. اینها مجموعه اتفاقات بزرگ تاریخ و تمدن اسلام بود. بعد از آن اتفاق خاص دیگری در تاریخ اسلام رخ نداد.
این را هم اضافه کنم که حتی با اوج گرفتن مکتب مراغه، نام ابوریحان بیرونی کنار نرفت. در مفهوم سازی هم مطلب جدیدی در دوران بعد از ابوریحان ایجاد نشد. گردش زمین هم از قضا قبلتر توسط ابوریحان ابراز شده و لذا صرفا نظرات او تقویت میگردد. صراحتا بگویم که بعد از ابوریحان هیچ تحول دیگری در روند علمی تمدن اسلامی در مبانی علوم تجربی صورت نگرفت. در ادامه کتابهای ابوریحان ترجمه شد. بعد از آن، مجموعه این موضوعات به دست گالیله و امثال او میرسد. سرانجام به علم جدید امروز میرسیم. ما بعد از ابوریحان بیرونی، نقش درخور توجهی در تاریخ کیهانشناسی نداریم.
از ترجمه کتابهای ابوریحان یاد کردید. آیا این ترجمهها در حد ترجمه و پردازش به آثار ابن سینا بود یا خیر؟بله؛ همینطور است. بسیاری از کتابهای او به زبان فارسی ترجمه نشده، اما به زبانهای اروپایی چرا.
یعنی کتابی از ابوریحان وجود دارد که هنوز به زبان فارسی ترجمه نشده باشد؟!البته برخی از کتابهای او به زبان فارسی قابل دسترس است. به عنوان نمونه کتاب التفهیم و همچنین کتاب تحقیق ماللهند به زبان فارسی هم وجود دارند. با این وصف باید بدانیم که از بیش از ۱۰۰ کتابی که نوشته، اکثریت آنها یا به زبان عربی هستند و به لاتین و زبانهای دیگر اروپایی ترجمه شدهاند. این یک واقعیت است که ما بیشتر کتابهای ابوریحان را به زبان فارسی در دسترس نداریم.
دلیلش چیست؟ انگار نیازی به این کتابها نداشتهایم!فهم تاریخیما در وضعیتی نبوده که توجه به این مسائل را مهم بدانیم، چه رسد به آنکه چیزی هم به آنها بیفزاییم و آن مسیر را ادامه بدهیم. در حال حاضر در تاریخ علم، ما به تبع حرکتی که اروپاییها انجام دادند و یا استفادهای که از تاریخ ما بردند، ما هم بر همان اساس پیروی میکنیم و در حال برداشتن قدمهای اولیه هستیم. این یعنی یک خواب و انجماد فکری حدودا ۹۰۰ ساله! اکنون تازه از این غفلت داریم آگاه میشویم و این نگرانی هست که به جای روبهجلو بودن تنها به عقب نگاه کنیم.
اجازه بدهید سراغ فضای سیاسی آن دوران برویم. حکومتهای اسلامی در آن زمان، چه فرایندی را برای پیشرفت و توسعهی علم فراهم کرده بودند؟ فضای سیاسی آن زمان واقعا تاثیرگذار بود یا اینکه نبوغ ابوریحان چنان وقایعی را در قبال علم و کیهانشناسی ایجاد کرد؟قطعا نبوغ تاثیر دارد؛ اما نبوغ چیزی نیست که منحصر در یک دوران باشد. نبوغ را شرایط محیطی پرورش میدهد. مگر هماکنون در همین ایران امروزی نابغههایی نداریم که به دلیل نبود شرایط محیطی، شکوفا نمیشوند. شرایط محیطی مناسب در آن دوران، توسط حکومتهای محلی تامین میشد. این روند تا زمان سلجوقیان هم ادامهدار بود. از زمان سلجوقیان کمکم آن وضعیت از بین رفت و یک حکومت متمرکزِ قدرتمندی ایجاد شد که حکومتهای محلی را تضعیف کرد و شرایط محیطی مخالف آزادی تفکر شد. از سال ۴۵۰ هجری به بعد، موانعی قطعی برای رشد تفکر و نوآوری یا بدعت ایجاد شد.
به لحاظ تاریخی، با تأسیس نظامیهها دوران مرگ تفکر در کشورهای اسلامی هم جرقه میخورد. همزمان، اما روش علمی و تفکر آزاد دوران پیشا سلجوقی اسلامی در اروپا مورد توجه قرار میگیرد و تقلید میشود. مدارس مذهبی آنها طی تغییر و تحولاتی، کمکم به مدارس نوین تبدیل شد. در مقابل حمایت از علم که در دربارهای محلی در دوران طلایی اسلام که به تمدنی درخشان منجر شد به نظامیهها و مدارسی تبدیل شد که در آن تفکر مشروط شد. به رشیدالدین فضلالله نگاه کنید که مقدمه کتاب تنکسوق نامهاش چگونه از شکوفایی علم و توجه به علما در دربار هارونالرشید صحبت میکند.
همان هارونالرشیدی که نزد ما مورد نکوهش قرار میگیرد؟!بله! وقتی ایدئولوژیِ سیاسی بخواهد به تاریخ نگاه کند، از عینک خودش آن دوران را بینید، بینشاش کور میشود. ما باید دقت کنیم که از منظری واقعبینانه، وقایع را نظارهگری کنیم. در زمان سامانیان، غزنویان و بوییان، مجموعه حکومتها تلاش میکردند که به دانشمندان خود ارزش بدهند و برای آنها شرایط خوبِ زندگی و تحصیل و علمورزی را فراهم کنند. ابن سینا وقتی به دربار علاءالدوله میرود، در مقدمه معراجنامه میگوید که "اکنون جرئت میکنم نظرم را بیان کنم. " آن دوران، دوران آزاداندیشی در مقایسه با وضعیت تفکر در جهان آن روز بود. در چنین فضایی شاهد حضور یک فرهنگ پویا بودیم. اما بعدها فرهنگ ما و تفکر در جامعه ما منجمد شد.
بسیاری از اتفاقات مهم در علوم مختلف به دوران طلایی اسلام بازمیگردد. به عنوان نمونه، اینکه عدد صفر وارد ریاضیات میشود، از همین دوران بود. خوارزمی جبر را به وجود آورد و قص علی هذا. اکنون، اما گاه و بیگاه افرادی به نام دفاع از اسلام و به اسم اسلام عملا در حال کمک به ممانعت از آزاداندیشی هستند. حتی در کشور خودمان هم چنین حرکتهایی دیده میشود.
اگر از اسلام پیشرفته صحبت میکنیم، مربوط به قبل از سلجوقیان است. یعنی دورانی که آزادی فکر وجود داشت. پادشاهان و خلفا، برای گسترش علم تلاش میکردند. به جاحز برای ترجمه یک کتاب برابر با وزن کتاب طلا دادند. ما چطور؟ اصلا وضعیت جوامع اسلامی با آن دوران قابل مقایسه نیست. باید برای علم هزینه کرد. بیان این امر که باید بخشی از هزینه دولتها برای توسعهی علم در نظر گرفته شود، و سابقهی آن در تاریخ اسلامی، از رشیدالدین فضلالله همدانی است. اما کشف اهمیت این نکته را باید در کتابهای اروپایی پیدا کنیم.
به نظر شما اگر ابوریحان بیرونی در زمان صفویه زندگی میکرد بازهم میتوانست تاریخساز شود؟خیر؛ به هیچ وجه... به هیچ وجه چنین نمیشد.
ابوریحان بیرونی اگر در زمان صفویه زندگی میکرد به هیچ وجه تاریخساز نمیشد. در این مورد مثالی میزنم. حدود ۶۰ سال بعد از اینکه اولین تلسکوپ در اروپا ساخته شد، این وسیله توسط عدهای گردشگر وارد ایران میشود و آنرا در دربار صفویه و در حضور داشمندان و علمای عصر به شاه صفویه نشان دادند. اما چه اتفاقی رخ داد؟ هیچ! انگار نه انگار! بیتوجه به چنین اختراعی و بیتوجه به اثر آن در شناخت کیهان. اصلا این وسیله را قبول نداشتند. بزرگانی که در دربار شاه عباس بودند، همچون شیخ بهایی آنچنان مسخ شده بودند اصلا اهمیت این وسیله را درک نکردند. ابوریحان نمیتوانست در این دورهی انحطاط فکری ابوریحان بشود!
درست است که شاه عباس صفوی نقش بسیار مهمی در یکپارچگی سیاسی ایران داشت و باید قدر این را بدانیم؛ اما در علم و تفکر به هیچ وجه چنین اتفاقی رخ نداد. گاهی اوقات ما در حال حاضر هم دچار چنین اشتباهاتی میشویم. ما امنیت داریم و قدر آنرا باید بدانیم. این درست است که وضع دفاعی کشور طوری است که در امنیت به سر میبریم، اما این به معنای رشد فرهنگ و علم نیست. گاهی اوقات حتی امنیت میتواند جلوی خلاقیتها را سد کند. همین روند در زمان صفویه رخ داد.
از افول تمدن اسلامی صحبت کردید، آیا هویتِ تاریخیِ این افول را میتوان با هویتِ زمانی که گالیله در دادگاه محکوم شد، مقایسه کرد یا نه؟تا زمان سلجوقیان آزاداندیشی بیبدیل تاریخی جاری بود. این آزادی را باید در همان دوران و نسبت به سایر ممالک دیگر مقایسه کرد. به همین روی باید گفت که آزادی و آزاداندیشی در آن زمان وجود داشت. بعد از آن دوران، این آزاداندیشی از بین میرود. اگر قبل از سلجوقیان به عنوان نمونه از ابن سینا حمایتی صورت میگرفت، بعد از آن دوران، آن حمایتها از بین رفت و افراد نمیتوانستند آزادانه دست به تفکر بزنند. نمونه این افراد سهرودی بود که کشته شد. این به دلیل نبود آزادی بیان بود. او سخنانی را به زبان آورد که تازه ما از ویتگنشتاین در قرن ۲۰ میشنویم. با این اوصاف، این وضعیت وخیم در تمدن اسلامی به اندازه وضعیت فلاکتبار در زمان گالیله نیست؛ چراکه در آن زمان دیگر رشد علمی ما متوقف شده بود، ولی گالیله در زمان نوزایی و رشد تفکر در اروپا دست به نظریهپردازی کرد.
زمانی که دانشمندان مسلمان در دوران طلایی مشغول نظریهپردازی و فعالیت علمی بودند، وضعیت غربیها چطور بود؟ آنها در چه موقعیت علمی – فرهنگی به سر میبردند؟برای درک این وضعیت توصیه من این است که کتاب «مسلمانان در قرون وسطی» را حتما مطالعه کنید. نویسنده آقای مظاهری این کتاب را در زبان فرانسه به رشته تحریر درآورده که در دهه ۴۰ شمسی به زبان فارسی ترجمه شده است. نگارنده، این تاریخ را با اجزاء بسیار ریز و دقیقی توصیف میکند. وضعیت قیمتها، مسکن، شغل، رفاه در این کتاب جمعآوری شده و با وضعیت اروپا مقایسه شده است. با خواندن این کتاب میدانیم که وضعیت اروپاییها در آن زمان در قیاس با وضعیت مسلمانان، در چه مذلتی بود. در یک کلام، دوران طلایی اسلام با وضعیت اروپاییها در همان دوران، اصلا قابل مقایسه نیست. بعد از آن دوران رفاه، حدودا ۴۰۰ سال طول کشید تا مسلمانان از آن وضعیت خارج شدند و به انحطاط رسیدند. در نهایت از دوران صفویه به بعد، رفاه موجود به سمتی رفت که به هیچ وجه قابل مقایسه با اروپا نباشیم.
شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته ازایلنا، تاریخ انتشار:۱۳ شهریور ۱۴۰۰، کدخبر: ۱۱۲۵۹۹۳، www.ilna.news