شعار سال: در جامعه ما مدام از تریبونهای رسمی و غیررسمی گرفته تا دیوار نوشتههای اماکن دولتی و صداوسیما و... تبلیغ معنویت و بی توجهی به دنیا تبلیغ میشود، اما در تک تک سلولهای این جامعه تنها چیزی که به عنوان ارزش تزریق میشود «پول» است و باقی همه خالی نبودن عریضه و سخن مفت برای سرگرم کردن دیگران است.
اما زندگی در جامعهای که هیچ ارزشی جز "پول" نمیشناسد، چندان آسان نیست. دهه هاست که نظام آموزشی و سخنرانان مذهبی گرفته تا اهالی رسانه و فرهنگ و.. این گونه القاء میکنند که هیچ «ارزشی» به جز ثروت وجود ندارد و تنها راه رسیدن به سعادت و خوشبختی کسب ثروت بیشتر است.
از لحظهای که کودکانمان چشم به جهان میگشایند، والدینی را میبینند که تمام تلاش خود را به کار گرفته اند تا با شیوه و طریقی بر ثروت خود بیافزایند.
آنها در مدرسه با نظام آموزشی و معلمینی آشنا میشوند که آشکارا علم را مورد تمسخر قرار داده و بر ارزشمندی کسب ثروت تاکید میکنند، آنها سخنرانانی را میبینند که آشکارا بچه مذهبی را به ثروتمند بودن ترغیب کرده و از ثروت بالای انبیاء و امامان سخن میگویند. آنها با تلویزیون و سریال و سینمایی رشد مییابند که مدام از زندگی لاکچری و خانهها و سطح ثروت مادی بسیار بالایی برخوردارند.
کودکان و نوجوانان در این نظام آموزشی یاد میگیرند که علم و دانش هم کاسبی و شیوه کسب پولی بیش نیست و در این بازار باید سریعا چرتکههای خود را کوک کنند تا از غافله عقب نمانند. در رسانه هایمان صبح تا شب، اختلاسگران و دلالان به عنوان افراد موفق معرفی میشوند و مبلغان دینی مان هم مدام موعظه میکنند که اگر موفقیتی کسب کرده اید حاصل توان و خواست خودتان بوده و اگر نگون بخت و فقیر هستید هم حاصل رخوت و تنبلی خودتان بوده است.
جامعه ایرانی و پول مداری
افرادی که در این گفتمان رشد کرده و اجتماعی میشوند، بدیهی است که در بزرگسالی هم به هر روش و کاری دست میزند تا به ثروت بیشتری دست یابد تا از این طریق احترام و تایید دلخواه توسط جامعه را به دست آورند. افراد پرورش یافته در چنین گفتمانی این گونه آموخته اند که تنها ملاک قضاوت و ارزش آنها میزان پول و ثروت آنهاست.
در چنین جامعهای است که یکی نهایت تملق و چاپلوسی و دورویی را به کار میگیرد تا به مرکز قدرت و بالطبع ثروت و اختلاس نزدیک شود. کارمند و کارگزار فرهنگی تلاش میکند با رشوه و اختلاس و فرار مالیاتی و نگاه کاسبکارانه به روابط اجتماعی بر ثروت خود بیافزاید. دختر بیست و پنج ساله حاضر میشود به عقد مرد ثروتمند همسن و سال پدر و پدر بزرگ خود درآید. وکیل در اِزای دریافت پول کلان مدافع دزد و جانی و اختلاسگر میشود. پزشک و استاد و معلم به بیمار و دانشجو و کارآموز به چشم مشتری نگاه میکند. دلال و صاحب املاک برای دریافت پورسانت بیشتر قیمت اجاره و ملک را چند برابر میکند، پیمانکار و بساز بفروش خانه سرهم بندی شده تحویل مشتری میدهد. یکی با انداختن خود مقابل ماشین این و آن طلب دیه میکند. باند تکدی گری شکل میگیرد و گدایی شغل میشود. ازدواج به چشم تجارت نگریسته میشود. چوب جنگلها و پوست حیوانات قاچاق میشود. کوه خواری و جنگل خواری امری عادی میگردد. کلاه برداری به نهایت حد خود میرسد. دهها میلیون پرونده تخلف و دزدی در دادگاهها باز میشود. انسانها ماشین پرست میشوند. وسط جاده با هدف ایجاد تصادف روغن ریخته میشود و.. در کل هر کسی تلاش میکند از "دیگری" پله بسازد تا به پول بیشتری دست یابد.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از پایگاه خبری تحلیلی صدای معلم، تاریخ انتشار:۳ آبان ۱۴۰۰، کد خبر:۲۱۶۵۸، www.sadayemoallem.ir