متاسفانه در برداشتهای نادرست، عرفان را نوعی خداگرایی بواسطه کندن از زندگی تفسیر کرده اند. در حالیکه عرفان نوعی جنگیدن شدیدتر در زندگی و کسب منابع و منافع، منتهی بدون دلبستگی به دنیا است. دلبستگی را در عالم بالا جستن و خدا را در زندگی حاضر دیدن است. حاضر بودگی خداوند در زندگی، زایشگر و القا کننده نوعی نظم است و انسان عارف، بشکل خودجوش درصدد تقویت این نظم، منظم بودن و منظم ماندن است. تطبیق دو برداشت عرفانی - عرفانی الهی قمشهای با برداشت عقلانی- عرفانی داریوش فرهود.
شعار سال: برای عرفان تعاریف زیادی ارایه شده است، اما در لغت به معنای شناختن و درونی کردن است. عرفان در اصطلاح به ادراک خاصی اطلاق میشود که از راه متمرکز کردن توجه به باطن نفس (نه از راه تجربهٔ حسی و نه از راه تحلیل عقلی) به دست میآید و در جریان این سیر و سلوک معمولاً مکاشفاتی حاصل میشود که شبیه به «رؤیا» بوده و گاهی عیناً از وقایع گذشته یا حال یا آینده حکایت میکند.
الهی قمشهای در خصوص برداشت نادرست از عرفان میگوید که، بعضا عرفان را به معنای بریدن و رها کردن دنیا میدانند. عرفان بریدن از دنیا نیست، بریدن از حب دنیا و دلبستگیها بوده و دلبستگیها را متوجه عالم بالا نمودن است. آخر عرفان میشود، من مسکین هستم و تو غنی میباشی. در این حالت، حتی برخورداریهای دنیا هم بیشتر میشود.
مشکل دنیای امروز این است که حضور الهی در آن نیست. با عرفان، ضمن اینکه تلاش دنیوی را زیادتر میکنیم، به هیچ وجه کوتاه هم نمیآئیم. حضور الهی و همراهی با خداوند را هم داریم. حضور الهی اگر نباشد، انسان خودش را محور میبیند. یعنی لطف نیست، محبت نیست، مراعات دیگران نیست. رحم و شفقت نیست. همه چیز میشود من، قدرت یابی من، لذت و آرامش من. وقتی اسما الحسنی نباشد، همه چیز گسسته میشود، زشت میشود، بد میشود و آشفته و پریشان است.
دکتر داریوش فرهود در این خصوص میگوید (اردیبهشت ۱۳۹۹) که، چنانچه عقلانیت در انسان تقویت شود، عرفان و عشق در وجودش میجوشد. حتی همین عشقهای مادی هم میتواند زمینه تقویت ظرفیتهای عرفانی در فرد شود. کسی که توان عشق ندارد، توان عرفان نخواهد داشت. مهرورزی و نیک اندیشی عرفا بدون منت بوده و صرفا برای خدا است. خود را در نوعی نظم دیدن است. برای منظم بودن و منظم ماندن، بشکل خودجوش مهرورزی میکند و نیک اندیشی روا میدارد.
اختصاصی پایگاه تحلیلی خبری شعار سال