زبانشناسان از مفهوم «زبان» تعاریف متعدد و متنوعی ارائه دادهاند. اما به شکل غیر فنی و عام «زبان یک سیستم قراردادی منظم از آواها یا نشانهها است که توسط انسانهای متعلق به یک گروه برای نمایش، فهم وتبادل ارتباطات و اندیشهها به کار برده میشود.»گذشته از این تعریف، زﺑﺎن ﯾﮑﯽ از ﺑﻨﯿﺎدیﺗﺮﯾﻦ ﮔﻮهره های فرهنگ وسرمایههای اجتماعی هرﮔﺮوه از ﻣﺮدﻣﺎﻧﯽاﺳﺖ ﮐﻪ در کنار ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ زندگی میکنند. این سرمایه اجتماعی که هم ارزش ارتباطی و هم ارزش ملی- هویتی دارد ظرف ظریف انتقال فرهنگ، دین، ادبیات، دانش، ارزشها، نگرشها و آداب و سنن یک ملت هم به نسلهای آینده و هم به دیگر مردمانی است که با آن بیگانهاند. برای ما ایرانیان، زبان و ادب فارسی مایه افتخار است. اگر امروزه به بزرگانی چون حافظ، سعدی، مولانا، فردوسی و دیگر ستارگانِ خالقِ شاهکارهای مکتوب گذشته مینازیم، تنها از این بابت نیست که از آنان اندیشه و حکمت آموختهایم بلکه دستمایه غنی میراث کهن زبان فارسی را هم از آنان به یادگار بردهایم و از این جهت وامدار آنان هستیم. حفظ اصالت زبان فارسی دست کم از دو جهت بر ما فارسی زبانان فرض است؛ یکی بهعنوان مهمترین ابزار ارتباطی در بین خودمان در عصر حاضر و دیگری بهعنوان پلی برای دسترسی و دستیابی به مفاهیم ناب تاریخ و پیشینه کهن کشور عزیزمان ایران.
در دهههای اخیر با توجه به پیشرفت روز افزون علوم و تکنولوژی در کشورهای غیر فارسی زبان و به تبع آن هجوم واژههای بیگانه مرتبط با آنها به درون زبان فارسی و مسائل دیگری چون رسانههای ارتباطی جدید و پدیده جهانی شدن چنین به نظر میرسد که یکدستی و خلوص این زبان در معرض تغییر و دگرگونی زیادی است و اگر در این خصوص چارهاندیشی درست، لازم و بهنگام صورت نگیرد ممکن است زبان فارسی در حوزه واژگان و واژهسازی در خطر زوال و نابسامانی قرار گیرد. با عنایت به اهمیت این مسأله، لزوم توجه به حفظ زبان یا به عبارت فنیتر «برنامهریزی زبانی» آشکار میگردد. مطابق با یک تعریف عام، برنامهریزی زبانی نوعی تلاش آگاهانه در جهت پالایش، احیا، معیار سازی، گسترش، به روز سازی، کارآمدی و در نهایت حفظ آن زبان از خطر انقراض است. این نوع برنامهریزی به شکلهای مختلف از دیرباز تاکنون در دستور کار اغلب دولتها در کشورهای پیشرفته دنیا بوده و هست. اما در کشور ما نقطه شروع برنامهریزی زبانی در ابتدا با کارهای پراکنده انجمنهای ادبی دوره قاجار شکل گرفت که تلاش میکردند برای واژههای فرانسوی - که در آن زمان به طور گسترده در حال نفوذ به زبان فارسی بودند- معادلیابی یا معادلسازی کنند. پس از دوره قاجار در حکومت پهلوی، وزارت معارف وقت در صدد برآمد انجمنهایی متشکل از کارشناسان فن در این زمینه برپا کند. سپس با تلاش برخی صاحب نظران، اندیشه تأسیس یک سازمان رسمی به نام فرهنگستان زبان قوت گرفت و سرانجام در 29 اردیبهشت 1314 فرهنگستان به طور رسمی در ایران آغاز به کار کرد. در حال حاضر نیز برنامهریزی زبانی در سطح کلان آن در حوزه اختیارات و مسئولیتهای فرهنگستان زبان و ادب فارسی است. اما نکته مهم در موفقیت این مجموعه چگونگی روش انجام کار است که باید بسیار عالمانه، محتاطانه و بالاتر از همه بسیار بموقع صورت گیرد. بحث در خصوص مسائل فنی واژه گزینی و معادلیابی خارج از حوصله این گفتار کوتاه است اما آنچه در اینجا به آن خواهیم پرداخت اهمیت زمان در چارهاندیشی بهنگام برای واژههای بیگانه است. بهعنوان شاهدی بر این مدعا میتوان به واژه ماهواره اشاره کرد که بهعنوان معادل و جایگزین برای واژه انگلیسیsatellite در نظر گرفته شد و مورد استفاده قرار گرفت. امروزه واژه ماهواره نه عجیب به نظر میرسد و نه خندهدار و هیچکس پیرامون ساخت آن لطیفهای نمیسازد. این واژه آنچنان در پیکره زبان فارسی مورد پذیرش قرار گرفته که گویی از اول جزئی از واژگان زبان فارسی بوده است. دلیل موفقیت این امر چارهاندیشی بموقع درباره این واژه بود. بهعنوان مثالی دیگر میتوان به واژه «شتر گلو» اشاره کرد که بهعنوان معادل واژه انگلیسی gooseneck در بدو ورود این واژه به زبان فارسی پیشنهاد شد.(شتر گلو نام یک قطعه در سیستم لوله کشی ساختمان است که به شکل S است.) شاید اگر الان میخواستیم واژه شترگلو را بهجای واژه انگلیسی gooseneck بهکار ببریم حتی اگر در خوشبینانهترین حالت این واژه دستمایه مطایبه و شوخ طبعی مردم طناز ما قرار نمیگرفت دست کم مردم آن را نمیپذیرفتند و بهکار نمیبردند. در خصوص واژههای مصوب فرهنگستان در درس زیست شناسی نیز با چنین وضعیتی روبهرو هستیم. بهعنوان نمونه به جملات زیر توجه کنید:
بازیکن تیم ملی به دلیل جراحی آویزآماس از ادامه رقابتها باز ماند.
پیادهروی دگرگشت بدن را افزایش میدهد.درختان در زمستان توان فروغ آمایی خود را از دست میدهند.
در مثالهای فوق واژههای آویز آماس بهجای آپاندیسیت، دگرگشت بهجای متابولیسم و فروغ آمایی بهجای فتوسنتز توسط فرهنگستان پیشنهاد شدهاند. این واژهها گرچه از منظر زبانشناسی فارسی واژههای خوش ساخت، خوش آوا و محمل معنا هستند اما در جملات بالا باعث ایجاد گسل ارتباطی میشوند و شنونده یا خواننده را در درک مفهوم با مشکل مواجه میکنند. دلیل این امر آن است که این معادلهای جدید، دیر هنگام وارد پیکره زبان فارسی شدهاند. بهعبارت فنیتر از دیدگاه نشانه شناسی زبان وقتی یک دال (واژه) به یک مدلول خاص(مفهوم) پیوند میخورد این امر در گذر زمان بخشی از نظام زبان را به خود اختصاص میدهد.
به عبارت دیگر، سخنگویان یک زبان پس از برقرار شدن ارتباط بین یک دال و مدلولِ آن در قالب یک نشانه زبانی، خود را موظف میبینند که برای ایجاد ارتباط و اشاره به آن مدلول، از همان دال انتخاب شده استفاده کنند. واژههای آپاندیسیت، متابولیسم و فتوسنتز گرچه واژههای بیگانه هستند اما در اثر کاربرد زیاد و طولانی مدت در زبان فارسی به مفاهیم مربوط به خودشان پیوند خورده و یکی شده و سرانجام در حکم یک نشانه زبانی درآمدهاند. تغییر در رابطه میان دال و مدلول (واژه و مفهوم) باعث سردرگمی، آشفتگی و خلأ ارتباطی در انتقال پیام میشود. از طرف دیگر این واژههای بیگانه مدتهاست بهصورت وام واژه در ذهن گویشوران زبان فارسی رسوخ و لانهگیری کرده و مردم در اثر کاربرد مکرر این واژهها با آنها انس گرفته و آنها را پذیرفتهاند و کاربرد اجباری معادل فارسی برای آنها ممکن است خلل ارتباطی در انتقال مفاهیم ایجاد کند. گذشته از این مسأله، در کتابهای متوسطه اول و کتابهای مرجع دانشگاهی معادلیابی برای این واژهها انجام نشده و هر چه در دوره متوسطه دوم روی این مسأله و تفهیم این معادلها تلاش صورت بگیرد، به محض ورود به سیستم دانشگاه و خواندن کتابهای مرجع، دانشآموز دچار دوگانگی واژگانی شده و پس از مدت کوتاهی دوباره به استفاده از واژههای قبلی روی میآورد. این سخن به این معنا نیست که باید دست روی دست گذاشت و برای هر واژه بیگانهای به سهولت جواز ورود به زبان فارسی را صادر کرد. زبان فارسی دارای ساختمان دستوری و واژگانی غنی خاص خود است، این زبان میتواند و باید از سرمایه درونی خود مایه بگیرد و بهعنوان یک زبان مولد و پویا برای مفاهیم جدید واژهسازی کند. کما اینکه همین امر در موارد زیادی اتفاق افتاده است.
اگر دفتر واژههای نو فرهنگستان را که چاپ آن از سال ١٣١۹ شروع شده است، ورق بزنیم، میبینیم که بیشتر واژههای پیشنهادی آن زمان، امروزه جزو زبان هر روز یا زبان علمی ماست. (به طور مثال آمار بهجای احصائیه، دستگاه گوارش بهجای جهاز هاضمه، زمین شناسی بهجای معرفت الارض، زندان بهجای محبس، سنگواره بهجای فسیل، جشنواره بهجای فستیوال، کارآگاه بهجای مأمور خفیه و صدها واژه دیگر). این سخن باز هم نباید به این صورت تعبیر شود که میتوان و باید در برابر هر واژه خارجی یک واژه فارسی گذاشت. کسانی که طرفدار واژهسازی برای تمام واژههای بیگانه هستند، تصوری خشک و مکانیکی از ماهیت زبان دارند و گمان میکنند که مثل پیچ و مهرههای یک ماشین میتوان واژهای را به آسانی از دستگاه زبان باز کرد و واژه دیگری به جای آن بست. در این میانه، راه سومی هم وجود دارد: باید دید کجا میتوان معادل مناسبی را یافت و ساخت و کجا نمیتوان یافت و ساخت و اگر قرار به ساختن واژه جدید شد این کار باید در کوتاهترین زمان ممکن صورت بگیرد. به طور مثال فرهنگستان برای واژه بیگانه ATM واژه عابر بانک یا خود پرداز را بسیار بموقع پیشنهاد داد و این معادلها مورد اقبال و استفاده مردم قرار گرفتند. شاید اگر این کار چند صباحی دیرتر صورت میگرفت و واژه ATM در ذهن فارسی زبانان رسوخ میکرد تغییر آن بسیار مشکل میشد.
اگر بپذیریم که استواری، توانمندی و بضاعت هر زبان نشان از نیرومندی فکر و اندیشه صاحبان آن زبان است آنگاه اذعان خواهیم کرد که تمام تلاشهای فرهنگستان در خصوص حفظ اصالت و بالندگی زبان فارسی ستودنی، قابل تحسین و مفید است به شرط آنکه این تلاشها بسیار بجا و بموقع باشد و نه مانند نوشدارو بعد از مرگ سهراب.
به قول شیخ اجل سعدی
علاج واقعه پیش از وقوع باید کرد
دریغ سود ندارد چو رفت کار از دست
به روزگار سلامت سلاح جنگ بساز
و گرنه سیل چو بگرفت، سد نشاید بست
با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از روزنامه ایران، صفحه 13، تاریخ انتشار: شنبه 6 آذر 1395، شماره: 6368.