امروز که این مطلب را در انتهای سال ۲۰۱۶م برای شما مینویسم ۱۹۰ هزار کارمند از ۱۲۹ کشور دارد! جزو ۸ شرکت برتر خدمات فناوری اطلاعات دنیاست. درآمدی حدود ۱۰ میلیارد دلار دارد و از طریق ۶ بازار سهام مختلف در دنیا تامین مالی میکند! تصورش را بکنید این شرکت توانسته است از ۱۲۹ کشور دنیا، سرمایه انسانی جذب کند. کشوری هست که در آن فوتبال ورزش نخست نیست. هیچکس این کشور را به فوتبال نمیشناسد اما بیشترین توپهای دستدوز درجه اول فوتبال دنیا را این کشور تولید میکند. «مسی» و «رونالدو» هر دو پاهایشان با توپهای ساخت این کشور معجزه میکند. این کشور یاد گرفته که با دنیا کار کند. فوروارد اسپورتز از پاکستان آموخته است که با بیشتر شرکتهای معروف دنیا از جمله آدیداس کار کند. این دو مثال را زدم که فکر نکنید فقط کشورهای پیشرفته جهانی عمل میکنند. جهان، جهانی شده است. این جمله یعنی چه؟ سرمایه، محصولات، خدمات، ایدهها، نیروی انسانی و دانش فنی از مرزها عبور میکنند. حتی کشاورزی هم دیگر بینالمللی شده است. چین، کره و برخی کشورهای عربی در سرزمین خود کشاورزی نمیکنند. اما متاسفانه ایران نه به دلیل تحریمهای اقتصادی بلکه به دلیل محدودیتهای ذهنی، در کوچه بن بست گیر افتاده است. ایران پر از ظرفیتهای جهانی است اما این ظرفیتها جهانی نشده است.
چرا میگویم محدودیتهای ذهنی؟ بگذارید برای شما مثال دیگری بزنم: فکر میکنید رییس کل بانک مرکزی انگلستان از چه کشوری است؟
خب
بدیهی است که چنین پستی را به هیچ کس جز یک انگلیسی نمیدهند اما ریاست کل
بانک مرکزی این کشور را به یک اجنبی سپردهاند: یک کانادایی. دقت کنید ما
داریم راجع به انگلستان صحبت میکنیم؛ کشوری که مهد صنعت مالی و پیشرو جهان
در صنعت مالی و بانکداری است. آنها آموختهاند که باید جهانی عمل کنند.
حالا این رفتار را مقایسه کنید با استخدام یک مربی خارجی برای یکی از
تیمهای ورزشی ما. مثلا فکرش را بکنید بخواهند مدیرعامل ایرانخودرو را یک
خارجی بگذارند. اگر رییسجمهور استیضاح نشود به حتم وزیر صنعت استیضاح
میشود. خب بلافاصله به ذهن ما میرسد دولت باید کاری کند که کشور ما نیز
بینالمللی و جهانی عمل کند. دولت، ناتوانتر و گرفتارتر از آن است که
بتواند چنین کند. بهترین راهکار آن است که تکتک ما، سازمانها و شرکتها
مسیر جهانی شدن را طی کنیم.
تجویز راهبردی
برای شروع در سطح فرد چند توصیه کلیدی دارم: در
شبکههای اجتماعی مانند لینکدین به افراد خارج از کشور وصل شوید. خود را از
دایره تنگ رفقای محلی و بومی برهانید. یک زبان خارجی بیاموزید. فرهنگ،
آداب و رسوم یک کشور خارجی را مطالعه کنید. هر ماه یک روز یک روزنامه خارجی
مطالعه کنید. به این فکر کنید در هر رشتهای که هستید چگونه میتوانید
هنر/توانمندی خود را در یک بازار خارجی عرضه کنید. میزبان گردشگران خارجی
شوید و آنها را به عصرانه یا شام دعوت کنید. شاید یکی از زیباترین شعرهایی
که خواندهام این شعر از ایرج جنتی عطایی باشد (شما هم با دقت بخوانید):
میون
این همه کوچه که به هم پیوسته. کوچه قدیمی ما کوچه بن بسته توی این کوچه
به دنیا اومدیم. توی این کوچه داریم پا میگیریم یه روز هم مثل پدربزرگ
باید. تو همین کوچه بن بست بمیریم
اما ما عاشق رودیم مگه نه؟ نمیتونیم
پشت دیوار بمونیم. ما یه عمره تشنه بودیم، مگه نه؟ نباید آیه حسرت بخونیم.
خداوند نیز نگران این است که ما در کوچه بنبست بمانیم و بمیریم، از این رو
گفته است: بروید و در زمین خداوند سیر کنید!