پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۴۵۹۹۲
تاریخ انتشار : ۲۴ دی ۱۳۹۵ - ۲۱:۵۹
با توجه به اینکه بخش مهمی از حیات جهان پهلوان تختی مربوط به فعالیت‌های سیاسی اوست و با عنایت به علقه‌هایی که مرحوم تختی به دکتر محمد مصدق و جبهه ملی ایران داشت، به دیدار استاد ادیب برومند (از اعضای جبهه ملی ایران) رفته و به مناسبت 17 دی، چهل و نهمین سال درگذشت تختی، گفت‌و‌گویی با او ترتیب دادیم که در ذیل می‌خوانید.

شعار سال:

*از آنجا که این گفت‌و‌گو درباره غلامرضا تختی و فعالیت‌های سیاسی او در دوران پهلوی است، از نخستین آشنایی‌تان با مرحوم تختی بگویید...
این آشنایی مربوط به خیلی سال قبل بود، به یاد دارم که ایشان با یکی از دوستان مشترک به منزل ما آمده بودند و دوست ما، تختی را معرفی کرد. البته پیشتر اسم آقا تختی را شنیده بودم. با دیدار ایشان من بسیار خوشحال شدم و او هم اظهار لطف و ارادت فراوان کرد، بعد از حدود یک یا دو ساعت که قصد داشتند منزل ما را ترک کنند، من به‌عنوان یادگار، یک کتاب گرشاسبنامه اسدی طوسی را که مناسب حال و احوال پهلوانی چون تختی بود به او تقدیم کردم و از خانه ما تشریف بردند. بعد از آن بکرات ایشان را زیارت می‌کردم، مخصوصاً که او اظهار علاقه زیادی به جبهه ملی که در سال 1328 توسط دکتر محمد مصدق و سایر دوستان تأسیس شده بود می‌کرد. مرحوم تختی نیز تمایل داشتند که در جبهه ملی وارد بشوند. ما با صحبت‌هایی که با کادر مرکزی می‌کردیم، همه از ورود تختی به جبهه ملی استقبال می‌کردند و بعد هم به شورای مرکزی جبهه ملی پیوستند. البته ایشان فروتنی بسیاری می‌کردند و اظهار می‌داشتند که برای جبهه ملی و فعالیت‌های سیاسی و... آمادگی زیادی ندارند و بواقع برای ورود به جبهه ملی لطف زیادی کردند. در آن زمان تختی بیان می‌داشت که برای جلوگیری از بهم ریختن جلسه‌ها و میتینگ‌های جبهه ملی که معمولاً توسط حکومت پیگیری می‌شد، اقداماتی خواهد کرد. همچنین عقیده داشت که عضویت در شورا برای او مناسبتی ندارد و از مسائل سیاسی اظهار بی‌اطلاعی می‌کرد و گویی تنها قصدش کمک به اعضای جبهه ملی بود. ما هم به او می‌گفتیم که برای فعالیت در جبهه ملی لازم نیست حتماً در مسائل سیاسی وارد باشید و با خنده و شوخی به او می‌گفتیم که ما هم زیاد در مسائل سیاسی وارد و کاربلد نیستیم! به او یادآوری می‌کردیم که حضورش در جبهه ملی، هر چند که سمبلیک هم باشد، لازم و خوب است. او هم با فروتنی می‌گفت که هر چه را شما مصلحت می‌دانید من همان‌طور عمل خواهم کرد و با این اوصاف در آن زمان، در چهاردهم دی ماه 1341 که نخستین کنگره جبهه ملی افتتاح شد و در آن نمایندگان صنوف مختلف شرکت کردند، از سوی ورزشکاران، غلامرضا تختی با رأی حاضران در کنگره برگزیده شد و سال‌ها عضویت شورای مرکزی جبهه ملی را داشت.
*گویا پیشتر از اینکه تختی به عضویت جبهه ملی در آید، در زمان پیش از کودتای 28 مرداد نیز فعالیت‌هایی در سایر احزاب داشت، چنانچه بنابر گفته مسعود حجازی، غلامرضا تختی از سال 1330 به همراه تعدادی از دوستان ورزشکار خود در جهت حمایت از دکتر محمد مصدق و مبارزه‌های ملی، ابتدا در حزب زحمتکشان ملت ایران و پس از کودتای 28 مرداد 1332 و تحولاتی که روی داد در تشکیلات حزب سوسیالیست فعال بود. کیفیت حضور تختی در این احزاب چگونه بود؟
او در این احزاب فعالیت زیادی نداشت و بالاخره در آن هنگام، گویا بنا بر این بود که هر کسی در یک حزبی عضویت داشته باشد. البته این عضویت در معنای اینکه فعالیت حزبی آنچنانی بکنند نبود! و احتمالاً بیشتر یک دلخوشی برای صاحبان آن احزاب بود! ولی به هر حال ایشان بعدها جای خود را در جبهه ملی یافتند و با کمال علاقه هم عضویت جبهه ملی را پذیرفته بودند و تقریباً سازمان ورزشکاران جبهه ملی توسط او اداره می‌شد. در میتینگ‌ها و سخنرانی‌های دسته جمعی جبهه ملی هم ایشان اکثراً حضور داشتند و حضورشان هم برای جبهه ملی این فایده را داشت که کسی از عمال حکومتی چندان متعرض این جلسات نمی‌شد. خود حضور تختی در آن اجتماعات باعث عدم تعرض دیگران به ما می‌شد، هم به دلیل محبوبیت تختی در میان مردم و هم به دلیل پهلوانی و روحیه دلاوری او که در مقابل ظلم و ستم سکوت نمی‌کرد. به هر حال عمال حکومتی به دلیل شخصیت کاریزماتیک تختی، ملاحظه او را می‌کردند و در نتیجه کسی متعرض ما و اجتماعات جبهه ملی نمی‌شد.
*در بخشی از خاطرات سید محمد آل حسنی می‌خوانیم که او به همراه تختی پس از زندانی شدن نواب صفوی به دیدار و ملاقات او در زندان قصر می‌روند، آیا تختی با گروه‌هایی نظیر فداییان اسلام رابطه و علقه‌ای داشت؟ یا این دیدار ناشی از یک رابطه دوستانه بود؟
تا جایی که من می دانم تختی با گروه‌هایی نظیر فداییان اسلام چندان رابطه‌ای نداشت. البته آنها باهم به طور طبیعی و عادی، رابطه‌ای دوستانه داشتند و بچه محل هم بودند و هر دو اهل خانی آباد ولی این ناشی از ارادت و اخلاص و همکاری تختی با آنها نبود. این یک رابطه دوستانه بود که به هیچ وجه همبستگی فکری یا پیوند تشکیلاتی را نمی‌رساند.
*با توجه به اینکه تختی پیش از عضویت در جبهه ملی نیز گرایش‌های سیاسی داشته است، از چه زمانی مورد نفرت شاه و دستگاه حاکمه قرار گرفت و این نفرت ناشی از چه بود؟
از سال‌هایی که او دیگر تمایلی به شرکت در المپیک و ورزش نداشت، از زمانی که او از حالت یک ورزشکار حرفه‌ای بیرون آمده بود و به پهلوان آزاده‌ای که علاقه به جبهه ملی و دکتر مصدق داشت، تبدیل شده بود و حکومت از این آزادگی او خوشش نمی‌آمد. من شنیده بودم که یکبار شاه به او گفته بود: تختی شنیده‌ام عضو جبهه ملی شده‌ای؟ او هم گفته بود بله! اعلیحضرت هم عضو جبهه ملت هستند! حرفی زده بود که حتی شاه هم درمانده بود! به هر حال دستگاه حکومت با دکتر مصدق و جبهه ملی مخالف بود و علاقه تختی را هم به آنها بر نمی‌تابید. در نتیجه تختی مورد نفرت دستگاه حاکمه بود. همچنین شنیده بودم که یکبار در استادیوم ورزشی که شاپور غلامرضا پهلوی هم رفته بود، مردم به حضور او اعتنایی نکرده بودند! اما با ورود تختی همه مردم از جایشان بلند شده و به تختی احترام گذاشته بودند! خب همه اینها موجب می‌شد که او نزد دستگاه حاکمه منفور باشد. به هر حال تختی یک وجهه ملی داشت در حالی که آنها نداشتند.در نتیجه دستگاه حکومت وضعیت را تاب نمی‌آورد.
*می توانید بفرمایید چرا مرگ تختی منشأ برخی افسانه پردازی‌ها شد؟ به نظر می‌آید از آنجا که در جامعه ما خودکشی یک امر مذموم است، برای مردم خودکشی پهلوانی همچون تختی قابل پذیرش نبود. هر چند که واقعی و درست باشد، درنتیجه برخی نیز مرگ او را مشکوک دانستند. نظر جبهه ملی هم گویا بر این بود که تختی خودکشی کرده است؟
اصولاً مسأله خودکشی امری است که توجه دیگران را به خود جلب می‌کند و مردم از خود می‌پرسند که این خودکشی به چه جهت و چرا رخ داد. چطور یک انسان همچون تختی آنچنان به تنگ می‌آید که خود را بکشد! همین خودکشی عامل پیگیری مردم و پرسش‌های آنان برای رسیدن به علت مرگ تختی است. بعضی می‌گویند چون زن تختی یک آدم روشنفکر مآب و از طبقه بالای جامعه بود، با تختی که بچه خانی آباد بود و از طبقه دیگر جامعه جور در نمی‌آمد. همچنین تختی از حکومت هم راضی نبود و در تنگناهای مختلف بود. گرچه همیشه هم صریحاً گفته نمی‌شد که علت مرگ تختی خودکشی بوده است و همیشه این مسأله در هاله‌ای از ابهام بود.
*کسانی که بر کشته شدن تختی توسط عوامل ناشناس تکیه می‌کنند گویا بر این باورند که در پشت سر جنازه مرحوم تختی یک زخم کاری وجود داشته که گویی ناشی از ضربه یا صدمه‌ای به جان اوست. در حالی که ظاهراً این زخم در جریان حمل جسد تختی و توسط مأموری که مسئول حمل قسمت بالای جسد او بود اتفاق افتاد که در نتیجه، این مأمور سنگینی وزن مرحوم تختی را تحمل نکرد و جسد به زمین افتاد و سر مرحوم تختی با صدای مهیبی به زمین خورد و آسیب دید؟
بله ولی این مسأله مورد تصریح عمومی قرار نگرفت و قاعدتاً در مرگ پهلوانی همچون تختی، مردم سخن‌های فراوان می‌گفتند. این طبیعی بود که درباره مرگ تختی اسطوره‌پردازی شود. حرف و نقل قول بسیار است اما شاید خود تختی روزهای آخر را احساس می کرد چرا که چند روز پیش از مرگ، مهندس کاظم حسیبی از اعضای برجسته جبهه ملی را وصی خودش قرار داده بود. با توجه به اینکه مهندس حسیبی در جبهه ملی مرد متدینی بود و ما او را به‌عنوان یک فرد مذهبی می‌شناختیم و چون تختی هم مذهبی و دیندار بود او را وصی خود قرار داده بود و قیمومیت فرزندش بابک را نیز به این عضو برجسته جبهه ملی سپرده بود.

با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از روزنامه ایران، تاریخ انتشار 22دی 1395، شماره :6405 : صفحه: 15


اخبار مرتبط
خواندنیها و دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین