پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۵۷۴۷۶
تاریخ انتشار : ۱۳ فروردين ۱۳۹۶ - ۲۳:۲۰
امروز سالروز شروع جنگ 33 روزه در سال 2006 است. رژیم صهیونیستی که خود را آماده جنگی تمام عیار برای نابودی حزب الله می کرد، با عملیات پیشدستانه حزب الله، مجبور شد سه ماه زودتر و بدون آمادگی وارد جنگ شود.

شعار سال: نوشته است:

امروز سالروز شروع جنگ 33 روزه در سال 2006 است. رژیم صهیونیستی که خود را آماده جنگی تمام عیار برای نابودی حزب الله می کرد، با عملیات پیشدستانه حزب الله، مجبور شد سه ماه زودتر و بدون آمادگی وارد جنگ شود. حزب الله با هدف قرار دادن یک جیپ نظامی، دو سرباز را ربود تا برای مبادله با اسرا استفاده کند. پیش تر، در مبادله قبلی، رژیم صهیونیستی برخلاف معاهده و توافق، دو اسیر از جمله سمیر قنطار را آزاد نکرد. با ربوده شدن دو سرباز دشمن، صهیونیستها دیوانه وار به لبنان حمله کردند. در خلال جنگ 33 روزه، کماندوهای ویژه صهیونیستهای اشغالگر، در بعلبک از نقاط شمالی لبنان و به دور از مناطق درگیری مرزی، عملیات هلی برن انجام دادند. هدف این عملیات مشخص نشد. آنچه در اخبار رسانه ها و همچنین در گزارشهای آتی رژیم صهیونیستی آمد، اشاره به این دارد که هدف آنها ربودن سید حسن نصرالله یا شیخ محمد یزبک از بیمارستانی در بعلبک است که زیر نظر ایران فعالیت دارد. پس از ناکامی صهیونیستها، و مواجه شدن آنها با بیمارستان خالی و دلایلی که نشان می داد بیمارستان به تازگی تخلیه شده و حزب الله از این عملیات مطلع بوده است، به سمت محله ای در بعلبک رفته و شخصی با نام سید حسن نصرالله را ربودند.

در جلد 15 کتاب «اسیر در لبنان، واقعیت جنگ دوم در لبنان» نوشته ی کارشناسان صهیونیستی، عوفر شیلح و یوئاف لیمور چنین آمده است: هنگام بررسی نهایی عملیات «مختصر و مفید» بزرگان ارتش صهیونیستی یعنی رییس ستاد ارتش دان حالوتس، نایب رییس ستاد موشه کابلینسکی، فرمانده نیروی هوایی ژنرال عازر شکدی و فرمانده واحد اطلاعات ارتش عاموس یادلین، نزد اولمرت رییس جمهور رفتند. آنان اهداف عملیات را چنین اعلام کردند:

- رسیدن به عمق حزب الله در منطقه و کشتن بیست تا چهل نفر از آنان

- اسیر کردن حدود ده نفر از آنها برای مبادله با دو سرباز ربوده شده

- ربط دادن بیمارستانی که زیر نظر ایران فعالیت می کرد به حزب الله

- یافتن سر نخ از مکان سربازان ربوده شده (به اولمرت نگفتند که دکتر ایرانی دیگر در بیمارستان نیست)

- ایجاد عملیات روانی

- بمباران هوایی گسترده در منطقه شامل بیست هدف از پیش تعیین شده از مراکز حزب الله.

ایرز تسوکرمان فرمانده نیروهای ویژه ستون آتش، که از کماندوهای دریایی است این نقشه را طرح کرده بود. او در عملیات کماندویی در عمق مواضع دشمن تخصص داشت. همینطور با نیروهای سیرت متکال و شالداگ هم همکاری کرده بود. او از سرتیپ طال روسو که معاونت فرماندهی عملیات های ویژه را به عهده داشت خواست تا فرماندهی عملیات را به عهده بگیرد. اما وی پس از ورود به اتاق عملیات رغبتی به فرماندهی این عملیات نداشت و آنرا به دیگری یعنی فرمانده نیروی هوایی ارتش واگذار کرد.

دشمن صهیونیستیدر روز اول آگوست ساعت 11 شب هلیکوپترهای یسعور به عمق 100 کیلومتری خاک لبنان نفوذ کرده و 200 کماندو را هلی برن می کنند. همزمان با آن، هواپیماهای دشمن به بمباران گسترده و سنگین مناطق مختلف بعلبک می پردازند تا کسی متوجه حضور هلیکوپترها نشود. عملیات فیلمبرداری می شد. شکدی فرمانده نیروی هوایی فرماندهی عملیات را به عهده داشت. روسو هم در اتاق ماند و دیگر نمایندگان واحدهای مختلف حضور داشتند. وزیر دفاع عمیر پیرتز شب در تل آویو ماند و به همراه رییس ستاد دان حالوتس و رییس واحد اطلاعات ارتش یادلین و دیگر افسران به اتاق عملیات ملحق شد.

کماندوهای نیروی سیرت متکال به بیمارستان دارالحکمه بعلبک هجوم بردند. اما آنرا خالی یافتند! تختها خالی بود اما هنوز گرم بودند. پنکه ها هنوز روشن بودند. به نظر می رسید افراد حاضر در بیمارستان اندکی قبل هشداری دریافت کرده و آنرا تخلیه کرده بودند. احتمال دیگر که کسی در اتاق عملیات دوست نداشت به آن فکر کند، این بود که حزب الله از عملیات با خبر است. نیروهای مهاجم بیمارستان را گشتند و برخی برگه ها و کامپیوترها را با خود بردند. سپس با پشتیبانی هوایی به محله عسیره هجوم بردند و حسن نصرالله را با دامادها و فرزندانش دستگیر کردند. با بازگشت نیروها به فلسطین اشغالی، عملیات ظاهرا با موفقیت پایان یافت. این پیروزی را در رسانه ها اعلام کردند و برای آن جشن گرفتند. اما پس از یک روز از انجام عملیات، واحد اطلاعات ارتش، ارزیابی متفاوتی از عملیات ارائه داد. در این ارزیابی آمده است حزب الله واقعه آن شب را یک پیروزی بزرگ برای خود می داند، که در آن هیچ یک از نیروهای خود را از دست نداد. همینطور، ارتش صهیونیستی، اهداف دیگری هم داشت که حزب الله جلوی این ارتش را صد کرد.

رسانه های لبنان از قول شاهدان زنده موضوع هلی برن کماندوهای صهیونیستی را گزارش کردند و نوشتند نیروهای حزب الله با آنها درگیر شدند. یک واحد 20 نفره از دشمن، با کمک بمباران سنگین هوایی توانست از محاصره حزب الله خارج شود. ظاهرا حزب الله نه تنها از عملیات با خبر بود، بلکه با دادن سرنخهای غلط، باعث فریب دشمن شده بود. حتی ماشین شخصی شیخ محمد یزبک، فرمانده بلندپایه حزب الله در بعلبک را جلوی بیمارستان گذاشته بودند. با شکست عملیاتی و اطلاعاتی صهیونیستها، آنان بار دیگر به فریب و دروغ متوسل شدند. آنها با ربودن یک شهروند معمولی به نام حسن نصرالله ادعا کردند دبیرکل حزب الله را گرفته اند و تعداد زیادی از نیروهای حزب الله را کشته و زخمی کرده اند.

عملیات آن شب و بمباران هوایی باعث شهادت 16 شهروند شد که شش نفرشان کودک بودند، ضمن آنکه 20 نفر هم مجروح شدند. در مقابل حزب الله در پاسخ به این بمباران، 200 موشک به سرزمینهای اشغالی شلیک کرد که موشکهای فجر1 به شهرک صهیونیستی بیسان در وسط سرزمینهای اشغالی (که 68 کیلومتر از مرزهای شمالی آن فاصله دارد) اصابت کرد.

حسن نصراللهاما بشنوید از حسن نصرالله که 21 روز در فلسطین اشغالی اسیر بود. او یک شهروند عادی است. یک دکان و یک مزرعه دارد. او برخلاف برخی از مردم که از منطقه رفته بودند، در محله خود مانده بود و از دکان خود مراقبت می کرد. وی از بازداشت خود چنین می گوید: منزل ما در بمبارانها از بین رفته بود. طوری محله را می زدند که می خواستند بنی بشری زنده نماند. به منزل دخترم که همین نزدیکی است رفته بودم. با بچه ها و دامادهایم در زیر زمین پناه گرفته بودیم. یکهو صدای تیراندازی شدید و فریاد های عبری شنیدیم. در را منفجر کردند و هجوم آوردند داخل. به در و دیوار و سقف و اثاثیه تیراندازی می کردند. آمدند پایین و با چراغ قوه های لیزری نور انداختند روی ما. با لهجه فلسطینی فریاد زدند بیایید بیرون و دستهایتان روی سرتان باشد. حدود 60 کماندو منزل را محاصره کرده بودند و روی دیوارها مواد منفجره چسبانده بودند. مرد و زنها را جدا کردند. همسرم فریاد زد که به ما چه کار دارید؟ سرش فریاد زدند و بالای سرش رگبار بستند. افسر دشمن از داخل لباسش کامپیوتر کوچکی درآورد و از داخل آن اطلاعات ما را خواند. پرسید کدامتان حسن نصرالله هستید؟ کدامتان احمد عوطه هستید؟ بلال کدامتان است؟ لوله تفنگ را روی سر پسر کوچکم گذاشتند و گفتند کدامتان با مقاومت است؟ آنها اطلاعات کاملی از ما داشتند و ربوندن ما فقط صرف تشابه اسمی نبود. سپس دستهای ما را بستند و یک ساعت و نیم به همراه صد کماندوی دشمن پیاده در تپه ها و کوه ها راه رفتیم. در تمام راه، گروه هایی از دشمن کمین کرده بودند. در جایی دور از منزلمان توقف کردیم. فرمانده با دستگاه دیجیتال با فرماندهان خود بصورت تصویری صحبت کرد و پرسید با پسر کوچکم که 13 ساله بود چه کنند؟ گفتند ولش کنید. او را با اردنگی در آن تاریکی و ظلمت شب رها کردند. فرمانده برگه هایی فسفری در آورد که شروع به نور دادن کردند و با آن به هلیکوپترها علامت داد. آمدند و نشستند و ما را سوار کردند. ما را به پایگاه هوایی در تل آویو منتقل کردند. در آنجا هرکدام در سلولی بصورت جداگانه بودیم و 18 ساعت ماندیم. سپس ما را به زندانی بین عفوله و ناصره در فلسطین اشغالی بردند. همه ما را لباس مخصوص زندان پوشاندند و در اتاقی قرار دادند. آنجا مورد بازجویی قرار گرفتیم. هر روز یکی از سازمانهای اطلاعاتی جاسوسی مختلف دشمن از ما بازجویی می کرد. بیشتر از همه از بلال بازجویی می کردند. فکر می کردند او واقعا پسر سید حسن نصرالله است. بازجو اصرار می کرد که تو پسر دبیر کل حزب الله هستی، تو از نیروهای امنیتی حزب اللهی، تو خیلی خطرناکی! از ربط ما به دبیرکل حزب الله می پرسیدند، از اینکه آیا فرماندهان مقاومت در منطقه خود را می شناسیم. ما را شکنجه بدنی نکردند اما بسیار تحت فشار روحی قرار دادند و ترساندند. ده شب اول از ترس اینکه محمد فرزند 13 ساله ام چطور در کوه و بیابان رها شده وسط آن همه بمباران و خرابی و خطر آیا به منزل رسیده یا نه و سرنوشت بقیه اعضای خانواده به کجا رسیده اصلا خوابم نمی برد.

یک بار یک افسر صهیونیست آمد و خودش را به ندانستن زد و پرسید نبیه بری کیست؟ گفتیم برای چی میپرسی؟ گفت از طریق طرف های بین المللی مختلف پیگیر آزادی شماست.

یکبرا گفتیم به ما تلوزیون بدهید. با عربی شکسته مسخره مان کرد و گفت می خواهید حزب الله را ببینید؟ گفتیم مهم نیست. تو تلوزیون بده اصلا ما عادل امام می بینیم! (شخصیت کمدی مصری)

روزانه اجازه داشتیم یک بار از سلول خود به اتاق کوچکی در کنار آن برویم و با دست و پای بسته پیاده روی کنیم. غذا خیلی معمولی بود. روزی سه سیگار اجازه می دادند بکشیم. بلال با خودش 150 دلار داشت که با پول آنها عوض کردیم و تا روز آخر از بوفه برخی مایحتاج خود را می خریدیم.

ساعت چهار و نیم صبح آزادی را فراموش نمی کنم. آمدند گفتند لباس زندان را درآورید و لباس معمولی بپوشید. فهمیدیم داریم آزاد می شویم. ما را با چشمان بسته و دست و پای زنجیر شده در اتوبوسی نظامی با حفاظت ویژه به منطقه راس الناقوره (جنوبی ترین نقطه مرز لبنان و فلسطین) بردند. در آنجا یک خانم که مسئول صلیب سرخ بین الملل بود ما را تحویل گرفت و لباس ورزشی به ما دادند. سپس ما را به ارتش لبنان تحویل دادند. از آنجا به وزارت دفاع بردند و بازجویی کردند. از طریقه رفتار با ما در مدیریت استخبارات متاسفم. به دلایل شخصی چیزی را نقل نمی کنم. اما حتی یک نفر از مسئولین سیاسی یا نظامی لبنان به استقبالمان نیامد. با کامیون نظامی تا صیدا آوردند، بعد با یک ون که بوی گند گازویل می داد به وزارت دفاع بردند!

من معتقدم علت آزادی ما فشاری بود که رییس مجلس لبنان به سفیر فرانسه و برخی از دیگر دیپلمات های غربی آورد. فرزندان برادرم هم در بلژیک یک کنفرانس مطبوعاتی برگزار کردند و برای افکار عمومی توضیح دادند که قضیه ما چیست. نامه هایی هم به موسسه های حقوق بشر فرستادند.

رژیم دشمن با این کار خود تنها قصد داشت تا برای خود در کشورش آبرو کسب کند و روحیه مردم و سربازان را بالا ببرد. وگرنه اطلاعاتشان از ما کامل بود و می دانستند بالاخره حقیقت روشن خواهد شد. از طرف دیگر می خواستند با این شایعه، سید حسن نصرالله را به تلوزیون بکشانند تا سرنخی از مکان او بدست آورند. هرچند سید حسن نصر الله در آن مدت در تلوزیون ظاهر نشده بود اما در یک نوار ضبط شده ماجرای هلی برد دشمن در بعلبک را توضیح داد. قطعا هدف دشمن رسانه ای بود چون به محض رسیدن ما، اصحاب رسانه و فیلمبردارها از ما عکس و فیلم گرفتند.

هرچند تجربه سخت و تلخی بود اما در مقابل کشتار مردم و بمبارانها توسط دشمن چیز کوچکی است.

با اندكي تلخيص و اضافات برگرفته از پایگاه خبری تحلیلی جویزر، تاریخ انتشار: 22 تير 1395 ، کد مطلب: 15870:www. joyzar.ir


اخبار مرتبط
خواندنیها و دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین