پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۶۰۸۳۳
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار : ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۱:۱۷
این تنها یک برگ این پرونده خونین است که اعترافات کرکس های منافقین را بازخوانی می کند با اشک چشم این نوشته را به رشته نوشته کشیدم و بارها قلم باز ایستاد. اگر توانستید دوباره بخوانید…

شعار سال: این تنها یک برگ این پرونده خونین است که اعترافات کرکس های منافقین را بازخوانی می کند با اشک چشم این نوشته را به رشته نوشته کشیدم و بارها قلم باز ایستاد. اگر توانستید دوباره بخوانید

نوشته ی زیر در پی به درک واصل شدن حسین ابریشم چی عامل اصلی جنایت معروف به (عملیات مهندسی) به قلم حجت الاسلام شیخ علی گنجی گردآوری شده است. لازم بذکر است که برخی از قسمت های این نوشته و تصاویر ممکن است قدری دلخراش باشد .

آتش به دخمه گرگ ها افتاد
به دنبال حمله جیش المختار به تفاله های منافقین در پایگاه لیبرتی بغداد و هلاکت حسین ابریشم چی شکنجه گر معروف ، تورقی در تاریخ زدم و برگی از جنایات فجیع این گروهک رادر دهه ۶۰ گشودم . «عملیات مهندسی» نام پروژه‌ای خونین که با دستور مستقیم حسین ابریشم چی همسر سابق مریم رجوی شکل گرفت و طی آن ۶ نفر از پاسداران و افراد عادی سلاخی شدند می توان گفت این پرونده از لحاظ ماهیت شکلی و ساختاری محتوی ترورهایی وحشتناک و خشن شبیه داعش امروز است.

برگی تلخ از این پروسه را با هم می خوانیم:
اوایل دهه ۶۰ پس از ناکامی منافقین در کشور ، این سازمان سلسله ترورهایی فوق العاده ترسناک را با هدف ایجاد رعب و وحشت در سراسر کشور به نام علمیات مهندسی برنامه ریزی و در تهران کلید زد. این ترورها یک اتاق فکر داشت که لیدر آن حسین ابریشم چی بود. او با روشهای مختلف و اثربخش شکنجه آشنایی داشت و دوره‌های علمی و عملی زیادی را طی کرده بود این اتاق، عملیات ها را پی ریزی و کد بندی می‌کرد و به اتاق عملیات ارجاع می داد تا اجرا شود.
در اولین عملیات ، طالب طاهری ۱۶ ساله و محسن میرجلیلی ۲۵ ساله طی مرحله اول و سپس شاهرخ طهماسبی ۲۸ ساله طی مرحله دوم ربوده و به خانه های تیمی منافقین در تهران منتقل می شوند این سه نفر پاسداران کمیته انقلاب اسلامی بودند.
مسعود قربانی مسئول بازجویی از طالب طاهری و محسن میرجلیلی می گوید:
دوستان ما این دو نفر را ربودند و به خانه تیمی خودمان آوردند، خانه در خیابان بهار تهران بود حمام این خانه به عنوان اتاق شکنجه با پلاستیک های ضخیم صداگیری شده بود تا صدای فریاد و ضجه به کوچه و همسایه ها نرسد ابزار شکنجه مختلف داشتیم . چاقو و کاردهای بزرگ و کوچک، طناب، کابل، نقاب، دست بند، میله سربی، زنجیر، قفل، قرص سیانور، اتو ، میخ و … .

وقتی به خانه بهار رفتم کارتهای شناسایی این دو نفر را از جیب لباسهایشان در آوردم معلوم شد پاسدار هستند ، این دو نفر را با طناب به صندلی بسته و روی زمین خوابانده بودند و دهانهایشان با پارچه محکمی بسته شده بود.
ابریشم چی از من خواسته بود مسئول بازجوئی مستقیم از این دو نفر باشم و به من گفت از آنها اطلاعات بگیر و ببین خانه اصلی ما در خیابان کارون تهران لو رفته یا نه؟ من وارد حمام شدم دیدم یک پسر حدوداً ۱۶-۱۷ ساله گوشه حمام در حالیکه با زنجیر دست و پایش را به صندلی بسته بودند افتاده ، او طالب طاهری بود پاهایش سیاه و کبود و باد کرده و بدنش تاول زده بود. معلوم بود قبل از من با کابل او را زده بودند.

به اتاق دیگر رفتم محسن میرجلیلی پاسدار دیگر را دیدم حدوداً ۲۵ ساله بود ، در حالیکه دست و پاهایش زنجیر شده و گوشه اتاق افتاده بود معلوم بود او را هم محکم زده بودند بدنش سیاه و تاول زده بود.

مصطفی معدن پیشه به من گفت ما خیلی اینها را زدیم ولی حرف نمی زنند من سوالات را آماده کردم کار شکنجه زیر نظر من شروع شد آنها را به نوبت داخل حمام می بردیم و شکنجه می دادیم وقتی خیلی فریاد می زدند مصطفی دهان آنها را محکم با پارچه می گرفت من اینقدر آنها را زدم که تاول پاها و بدنشان ترکید و خونریزی کرد ، مصطفی زخم ها را با باند بست و من دوباره با کابل روی باندها می زدم .

روز بعد من و جواد محمدی این دو نفر را به صندلی بستیم و شکنجه دادیم این دفعه روی پاهایشان که تاول هایش ترکیده بود آب جوش ریختیم این دو پاسدار بارها از هوش می رفتند و دوباره به هوش می آمدند این بار که به هوش آمدند من کتری آب جوش را روی صورت و سر این دو نفر خالی کردم که سریع تاول زد ، جواد محمدی با نوک چاقو روی بدنشان می کشید همه بدنشان خونی شده بود.

به سراغ محسن میرجلیلی رفتیم به او گفتم اطلاعات ندهی تو را می پزم فقط نگاه کرد من اتو را به برق زدم خوب که داغ شد به پشت محسن چسباندم بیهوش شد بوی سوختگی همه خانه را گرفته بود من و جواد محمدی خیلی ترسیده بودیم ، مصطفی معدن پیشه هم که طالب طاهری را شکنجه می داد چند بار بازوی طاهر را با چاقو برید و یکبار عمیق برید که خون زیادی از بازویش بیرون زد . جواد محمدی محسن میرجلیلی را رها کرد و به سراغ طالب در حمام رفت با مشتی محکم به دهان طاهر کوبید که دندانهایش شکست و خون زیادی از دهان و بینی اش می آمد سپس یک میله سربی برداشت و به دهان و چانه طاهر کوبید صورتش خرد شد وقتی طاهر دهانش را باز کرد لخته‌های خون با دندانهایش روی شلوارش ریخت جواد چند ضربه هم با میله به پهلوی طاهر کوبید که بیهوش شد محسن میرجلیلی دوباره به هوش آمد من آب جوش آوردم و روی پاهایش ریختم جواد محمدی گفت آهسته بریز تا بیشتر زجر بکشد.

پاهای محسن میرجلیلی دیگر پوستی نداشت روی دستهایش هم آب جوش ریختم که بلافاصله دستهایش قرمز شد و ورم کرد و مثل گوشت پخته شده بود. دوباره محسن را رها کردم و به حمام برگشتم صحنه وحشتناکی دیدم پوست سمت راست سر طالب طاهری به همراه موهایش کنده شده بود و جواد محمدی با عصبانیت فریاد می کشید ، او گوش طاهر را از بیخ برید خون بیرون پاشید و به کاشی های حمام ریخت . طالب بیهوش شد جواد دیوانه وار چاقویش را در چشم راست طالب فرو کرد که خون فوران زد ، من دوباره نزد محسن میرجلیلی رفتم و اینقدر با کابل به کف پاهایش زدم که به هوش آمد موهایش را محکم کشیدم تا کنده شد و در دست من ماند.
ابریشم چی اطلاعات می خواست و این دو نفر حتی یک کلمه به ما نگفتند جواد گفت باید کبابشان کنیم مصطفی رفت و پیک نیک و سیخ کباب آورد جواد سیخ را روی پیک نیک داغ کرد تا سرخ شد و به ران طالب چسباند یکبار هم سیخ سرخ شده را روی پهلوی طالب گذاشت تمام حمام پر از دود و بوی سوختگی شده بود با انبر ناخن محسن میرجلیلی را هم کشیدم از حال رفت وقتی به هوش آمد دیگر ناامید شده بودیم.

به دستور مستقیم ابریشم چی به آنها سیانور تزریق کردیم و هنوز در حال جان دادن بودند که هر دو نفر را در پتو پیچیدیم و داخل صندوق عقب ماشین گذاشتیم و هنوز نفس می کشیدند که در بیابانهای باغ فیض در اطراف تهران دفنشان کردیم یعنی هنوز زنده بودند که رویشان خاک ریختیم.

در مورد شاهرخ طهماسبی هم که پاسدار بود و ۲۸ سال داشت بعد از ده روز شکنجه سخت و وحشتناک در حمام وقتی اطلاعات نداد به دستور ابریشم چی او را کشتیم و جنازه‌اش را در پارچه‌ای پیچیدیم و داخل یک کارتن بزرگ در بیابانهای عباس آباد تهران رها کردیم.

پایان

_ این تنها یک برگ این پرونده خونین است که اعترافات کرکس های منافقین را بازخوانی می کند با اشک چشم این نوشته را به رشته نوشته کشیدم و بارها قلم باز ایستاد. اگر توانستید دوباره بخوانید به راستی اگر این پاسداران سلاخی نشده بودند و خونشان حافظ امنیت امروز نشده بود آیا اثری از عمامه من، میزهای ریاست دوستان من و املاک و آپارتمانها و باغ های پسته و سپرده های بانکی ریالی و دلاری باقی می ماند؟

طالب ۱۶ ساله من یکی شرمنده استقامتت شدم. تصاویر گویاتر از قلم شکسته من است. تا روایتی دیگر بدرود.

شیخ علی گنجی


تصاویر جسد های کشف شده شهدای پاسدار بعد از اعترافات منافقین (+۱۸)



























با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از پایگاه اطلاع رسانی انارما، تاریخ 10 اردیبهشت 96، کد مطلب: 40397: www.anarma.ir


اخبار مرتبط
خواندنیها-دانستنیها
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
صابر
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۰۰ - ۱۳۹۶/۱۱/۱۸
0
0
باورم نمیشه اینها اسم خودشون رو ایرانی گذاشته بودن
ا.ح75
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین