پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۶۲۴۲
تاریخ انتشار : ۲۹ آذر ۱۳۹۴ - ۰۸:۴۲
هر کس به دانشی که کسب کرده، عمل کند، حق تعالی علمی را به او عطا میکند که نمی‌دانسته است.

شعارسال:

*زهد، قناعت، مناعت طبع و عزّت نفس در سیرة علما و پارسایان

علمای راستین، نمونه‌های مجسّم عمل به احکام، آداب و موازین اسلامی‌اند و با الهام از سیرة معصومین(ع) در طهارت نفس، تزکیه درون، اخلاص، پارسایی و پرهیزکاری، اهتمام دارند. به عبارت دیگر، کسی که مسؤولیت ارشاد و هدایت افراد جامعه را بر عهده میگیرد، وقتی به گذشته مینگرد، رسولان الهی و پیشوایان معصوم را در ردههای پیشین میبیند و به واقع وارد فضایی میگردد که این معصومان آن را مُعطّر ساخته‌اند. عالمی که به خودسازی روی میآورد، به هر اندازه که دل و ذهن را به نور ایمان و تقوا صفا میدهد، به سیرة آن پاکان نزدیک میشود. کسانی که میخواهند در جامعه پرتوافشانی کنند، مروّج دیانت باشند و فرهنگ فضیلت را میان قشرهای گوناگون، نهادینه کنند، شایسته است ابتدا اندرون را منوّر و درخشان ساخته باشند. امام صادق (ع) فرموده‌اند: «رَحِمَ الله قوماً کانوا سراجاً و مَنارا، کانوا دُعاةً اِلَینا باَعمالِهِم و مجهود طاقتِهِم».1 رحمت الهی نصیب کسانی میگردد که همچون چراغی فروزان و مشعلی سوزان، راه دیگران را روشن ساخته‌اند و با کردار خویش مردمان را به راه ما فرا خوانده و با تمام توان و ظرفیت خود، حق را معرفی کرده‌اند.

کسی که کاستی و نقصی دارد، چگونه می‌تواند به دیگران تکلیف کند که اصلاح شوند، کامل گردند و در سیره و کردار و باطن، انسان واقعی باشند. در روایت آمده است: «العلماء وَرَثَةُ الانبیاء»2 دانشمندان، وارثان پیامبران هستند. راستی میراث فرستادگان الهی چیست؟ آیا هدایت، تعلیم، مقاومت، احیای نفوس و هدایت بشریت چیز دیگری است؟ کسی که وارث انبیا است، در اقدامات، تکالیف و موضعگیری‌ها تا آنجا که برای غیر معصوم امکان دارد، همچون ایشان عمل کند و می‌کوشد بین خود و آن فرستادگان الهی و سفیران آسمانی وجه شباهتی به وجود آورد. جانشین معصوم فردی است که میتواند با ایمان، تقوا و فضایلی که در وجود خود شکوفا ساخته، جای خالی آن وجودهای مقدس را میان طوایف انسانی پر کند. آن برگزیدگان هیچگاه در برابر نارواییها، فضیلت‌کُشیها، بی‌عدالتی‌ها و میرایی ارزشهای معنوی خاموش نبوده‌اند؛ اگر محرومان، رنج دیدگان و ضعیف نگه داشته شدگان را میدیدند، به یاری آنان می‌شتافتند، ضمن اینکه خود در زندگی و سیره فردی و اجتماعی و استفاده از امکانات رفاهی مانند آنان بوده‌اند. پیامبران و اولیای الهی با دمیدن روح ایمان، شجاعت و مقاومت در قشرهای گوناگون آنان را برای تثبیت حق و دفاع از فرهنگ فضیلت و بصیرت بسیج میکرده‌اند. اینجاست که باید با سعدی همگام گردید که میگوید:

سعدیا گرچه سخن دان و مصالح‌گویی

به عمل کار برآید، به سخن دانی نیست

و با حافظ شیرین سخن هم راز که گفته است:

نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس

ملالت علما هم ز علم بی عمل است

عالم ربّانی آیت‌الله شیخ محمدحسین اصفهانی معروف به کمپانی هنگامی که مناصب اجتماعی به وی روی آورد، ریاست را ترک و به تکمیل نفس توجه کرد و به برکت این پالایش روحی به سوی عالم قدس و ملکوت پر گشود. وقتی در اصفهان مرجعیت به او اختصاص یافت و متصدی حکومت شرعی و امامت جمعه و جماعت گردید، بر فراز منبر مردم را موعظه میکرد و میفرمود: وقتی گامهای اولیه را در طهارت نفس برداشتم، دیدم خودم بسیار ناقص هستم و شایسته نیست که آدم ناقص برای به کمال رسانیدن دیگر تلاش کند و اصولاً خفتهای را خفته دیگر نمیتواند بیدار کند و شخص غریق قادر نخواهد بود انسان در حال غرق شدن را نجات دهد؛ پس، از تمامی مناصب و ریاستها دست برداشتم و حتی از شهر بیرون رفتم تا این کاستیهای اندرون را برطرف کنم و از دل و ذهن خویش غبارزدایی کنم.3

شود گنج قناعت حاصل اندر ترک مطلبها

که آب گوهر عزت بود در شستن لبها

و گاهی نامجویی، شهرتطلبی و افتخار به دانش و داشتن مدرک، آفتی برای ترقی معنوی میشود. اوحدالدین کرمانی سروده است:

علم تو نور است سیاهش مکن

شمع سیه خانه جاهش مکن

مشعله کعبه به گلخن مسوز

دلق خر، از سوزن عیسی مدوز

قاسم بن عوف شیبانی روایت کرده است روزی به ملاقات حضرت امام زین‌العابدین(ع)رفتم، حضرت فرمودند: بر حذر باش از این که علوم و معارف فرا گرفته را وسیلهای برای دستگاه ریاست خود سازی و خودت را در برابر ما مستقل در امور دین و دنیا دانی که در این صورت خداوند تو را ذلیل خواهد ساخت.4

رسول اکرم (ص) فرمودند: «من عمل بما علم ورثه‌ الله علم ما لم یعلم»5 هر کس به دانشی که کسب کرده، عمل کند، حق تعالی علمی را به او عطا میکند که نمی‌دانسته است. حواریون از حضرت عیسی (ع) پرسیدند: آیا امّتی همچون ما، بعد از این خواهد بود؟ فرمود: بلی! امت محمد(ص) و پیروان او و آنان علمای پرواپیشهای هستند که در تفقّه در دین، نظیر انبیا هستند و از زندگی و زیستن در دنیای فانی به کم قانعاند و خداوند هم به عمل کم آنان راضی است.6

اصحاب حضرت عیسی)ع) از ایشان سوال کردند: با چه افرادی معاشر و مأنوس باشیم؟ آن رسول الهی فرمود: با کسانی مجالست داشته باشید که دیدنشان شما را متوجه خدا کند و بیانات ایشان بر دانش و معرفت شما بیفزاید و کردارشان شما را به جانب سرای جاوید ترغیب سازد.7

در تاریخ پرفراز و نشیب تشیّع، همواره علمایی وجود داشته‌اند که افزون بر مهارت و صاحبنظر بودن در علوم و معارف و فنون گوناگون، و آراسته بودن به کرامتهای اخلاقی و ارزشهای اصیل معنوی و اهتمام در خودسازی، به ویژگیهایی چون ساده‌زیستی، قناعت، عزت نفس، فروتنی در برابر مردم و صلابت و اقتدار در مقابل بیگانگان و ستمگران مشهور بوده‌اند که در این نوشتار، نگارنده پرتوهایی از چنین ویژگیهایی را از نظر خوانندگان گذرانیده است.

*رهایی از رنگ تعلّقات

یکی از فضیلتهای اخلاقی، زهد به معنای بیرغبتی است و کسی را زاهد گویند که قلبش شیفته و وابسته به دنیا نباشد و جز به قدر ضرورت زندگی به جلوههای دنیوی روی نمی‌آورد. برخی محدثان مسلمان براساس مضامین مندرج در روایات منقول از معصومین(س) ترک لذائذ و زینتهای دنیوی و خواسته‌های نفسانی را زهد واقعی دانسته‌اند. 8

دست انسان زاهد از امکانات دنیوی کوتاه نیست بلکه به آنچه در اختیارش میباشد تعلقی ندارد و از این رو در برابر زهد، حرص و طمع وجود دارد. کسی که زهد را در زندگی خود عملی ساخته است، توکّلی قوی دارد و در رفتار و کردارش اخلاص دیده میشود، آرزوهای ناصواب و ناروا و آمیخته به توهم را از ذهن و دل خود دور میکند و البته این ویژگی در صورتی در روح و روان آدمی شکوفا میگردد که باور، ایمان و یقین وی عمیق، حقیقی و پایدار باشد. کسی که به واقعیتهای ناپایدار و فانی این دنیا بصیرت دارد، همواره به یاد مرگ و سرای جاوید است و به فرجام و عواقب کردار، حالات و گفتار و رفتار خویش توجه دارد. به عبارت دیگر، اگر امر بین لذتهای گذرا و شادمانیهای پایدار و باقی آخرت دایر گردد، انسان زاهد خردمندانه و آگاهانه از خوشیهای زودگذر که با سختیها و تلخیهایی هم آمیخته است چشم می‌پوشد و انجام تکالیف شرعی را بر آسایش و رفاه ترجیح میدهد؛ چرا که چشمان تیزبینش به آینده جهان دوخته شده و هنگام حرکت، مقصد را در نظر دارد و دنیا را پلی برای عبور میداند.9

زهد مطلوب در فرهنگ اسلامی این است که انسان مسلمان در راه بهتر انجام دادن وظایف فردی و اجتماعی خود، گریز از تجمّلات و تشریفات را شیوه خود قرار دهد و به مظاهر پر زرق و برق زندگی بی‌اعتنا گردد و این رفتار به معنای ناروا دانستن نعمتهایی که در پیرامون میباشد و نیز تضاد بین دنیا و آخرت نیست. زاهد از مسؤولیتهای اجتماعی نمی‌گریزد برخلاف راهب که دنیا را به‌طور کامل ترک میکند و منزوی میگردد. این زهد، نوعی سازندگی روحی است برخلاف رهبانیت که رکود به دنبال میآورد. زاهد راستین تحول‌آفرین است و قلب آدمی را مهیای دریافت حکمت می‌کند. این ویژگی به معرفت و آگاهی انسان ثبات میبخشد و از تزلزل و اعوجاج اعتقادات جلوگیری میکند. زهد، یک امر قلبی است و با تأسف نخوردن نسبت به از دست رفته‌ها و خوشحالی نکردن دربارة به دست آورده‌ها شناخته میشود و این نکته از آیه قرآن به دست میآید که: «لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکُم»10

*زهد واقعی به سه شرط بستگی دارد:

در انسان، غریزه، میل و رغبت وجود دارد؛ پس اگر بر اثر بیماری به نوشیدنیها و مأکولات میلی ندارد، نمیتوان به او زاهد گفت.
امکان دسترسی به وسایل مادی برای آدمی هست؛ بنابر این اگر کسی به دلیل سستی و کاهلی و ناتوانی، دنیا را ترک کرده از مصادیق زاهدان به شمار نمی‌آید.

با وجود تمام جاذبه‌ها و امکانات مادی و شهوانی، انسان به دلیل توجه به هدفهای عالیتر و مقاصد والاتر نسبت به دنیا بی‌رغبت میگردد و خود را از انواع تعلّقات فریبنده رها میسازد. 11

شهید آیت‌الله مطهری نوشته است:

زهد عبارت است از برداشت کم برای بازدهی زیاد. رابطهای میان کم برداشت کردن از یک طرف و زیاد بازدهی دادن موجود است. 12

امام خمینی(ره) فرموده‌اند: علمای اصیل اسلام هرگز زیر بار سرمایه‌داران و پول‌پرستان نرفته‌اند و همواره این شرافت را برای خود حفظ کرده‌اند. روحانیت متعهد به خون سرمایه‌داران زالوصفت تشنه است و هرگز با آنها سر آشتی نداشته و نخواهد داشت. آنها با زهد و تقوا و ریاضت درس خوانده‌اند و پس از کسب مقامات علمی و معنوی نیز به همان شیوه زاهدانه و عدم تعلق به تجملات دنیا زندگی کرده‌اند و هرگز زیر بار منّت و ذلت نرفته‌اند. 13

*نان خشک و بینیازی از سلطان

خلیل بن احمد فراهیدی، از علمای قرن دوم هجری، افتخار همزمانی با امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) را دارد. او که در علوم و فنون ادبیات عصر خود، ماهر و مبتکر علم عروض بود، از انسانهای صالح و قانع به شمار میرود و به رغم توانایی گردآوردن اموال فراوان، گاه حتی یک فلس (پول رایج آن زمان) در بساط نداشت و با دشواریهای بسیار در نیستانهای حوالی بصره روزگار میگذرانید؛ در حالی که شاگردانش به وسیله علوم آموخته از وی موفق شده بودند به رفاه دنیوی برسند. فراهیدی در خانهای که از چوب یا نی ساخته میشد زندگی میکرد و تنها منبع درآمدش باغی بود که از پدر به ارث بُرده بود. فرمانروایان وقت موفق نمیشدند او را به دربار خود بکشانند.

سلیمان بن علی بن مهلب، از حاکمان دست نشانده بنی عباس، از فراهیدی خواست به دربارش برود و تربیت و تعلیم فرزندانش را عهدهدار شود اما خلیل فراهیدی در حالی که نان خشکی را به فرستاده وی تعارف میکرد، گفت: به سلیمان بگو تا هنگامی که این نان را در سفرة خود دارم، از او بینی از هستم. اوضاع معیشتی فراهیدی در بصره چنان دشوار گردید که تصمیم گرفت عراق را به مقصد خراسان ترک کند، هنگام عزیمتش سه هزار نفر که همگی عالم، ادیب، محدّث و مورّخ بودند، در بدرقهاش حضور یافتند. 14

*بسنده کردن به لباس مندرس

شیخ احمد اردبیلی نجفی معروف به مقدس اردبیلی (متوفی 903 هـ.ق) در علم و فضل، زهد و تقوا از نوادر به شمار می‌آید و کرامتهای اخلاقی و حالات معنوی وی از وصف خارج است. او در سالهای گرانی و قحطی هر چه خوراکی داشت با فقرا قسمت میکرد و برای خود سهمی همچون مستمندان برمیداشت. هر سائلی از او چیزی طلب میکرد، دریغ نمیکرد و حتی گاه قطعه‌ای از عمامه خود را به وی میداد.

اگر جامه نفیسی هم به مقدس اردبیلی اهدا میکردند میپذیرفت و آن را در بر میکرد ولی به محض اینکه احساس میکرد کسی دیگری بدان نیاز دارد، آن را از تن درمیآورد و جامهای مندرس میپوشید و آن را به وی تقدیم میکرد. در یکی از سفرهای زیارتی، زائری به او گفت: این لباسهای مرا بشوی! او پذیرفت و چون خواست تحویل دهد، مرد زائر، ایشان را شناخت و خجالت کشید و برخی آشنایان، آن مرد را مذمت کردند؛ اما آن بزرگوار فرمود: چرا او را ملامت میکنید؟ حقوق مؤمنین بر یکدیگر بیش از این مورد است. دربارة ورع او گفته‌اند در سفر زیارت کربلا که از نجف اشرف مشرّف میگردید، نماز خود را جمع خواند و گفت: بیم آن دارم سفرم پر بار نباشد؛ زیرا طلب علم واجب است و زیارت مستحب؛ با آن که در سفر مشغول مطالعه بود. 15

*تمنا از امام رضا(ع) برای روزی

عالم ربّانی شیخ شمس‌الدین جمال‌الدین بهبهانی از علمایی است که نیم قرن در جوار بارگاه قدس رضوی علوم و معارف اسلامی را تدریس میکرد. زهد او به اندازهای بود که تمام جامه‌هایش به پنج قران نمی‌ارزید و مقام زهدش به مرتبهای بود که اکثر روزها گرسنه بود و گاهی که گرسنگی بر او غلبه مییافت، سر خود را از کتاب بالا میآورد و رو به گنبد حضرت امام رضا(ع) این آیه را تلاوت میکرد: «امّن یجیب المضطر اذا دعا و یکشف السوء» 16 و اشکش جاری میگردید، در این حال به وسیلهای رزق و روزی او فراهم میشد و خداوند را شکر میکرد و دوباره مشغول تحریر فقه و اصول میگردید. وی در کمال زهد و ورع بهسر بُرد و اگر هم احیاناً بعضی مردم از برای آن جناب جامهای، طعامی یا مبلغی به عنوان هدیه و عطیه میآوردند به خویشاوندان و یا دیگر فقیران عطا میکرد. 17

*جلوگیری از تعطیلی کلام خدا با کندن طلا و جواهر از جلد قرآن

وحید بهبهانی که پیوسته مشغول تحقیق و تدریس بود و در مبارزه با افکار و فرقه‌های انحرافی و اخباریگری لحظهای آرام نداشت و دانشمندان و فضلای کثیری چون بحرالعلوم، ملا محمدمهدی نراقی و میرزای قمی در محضرش به درجات والایی از علم و معرفت رسیدند، در زهد و وارستگی چنان بود که لباسهایش کرباس و تابدار بود و به متاع دنیا هیچ تمایلی نداشت. قرآنی به خط تبریزی که جلد آن با یاقوت، الماس و زبرجد و سایر گوهرهای گرانبها تزیین شده بود، به عنوان هدیه برایش آوردند؛ آنچنان نگاهی به آن قرآن کرد و گفت: این زینتها برای چیست که جلد قرآن را با آن آرایش دادهاید؟ عرض گردید: این سنگهای نفیس، آن جلد را مرصع ساخته است. فرمود: این کارها باعث حبس و تعطیل کلام خدا میشود، آنها را از جلدش جدا کنید و بفروشید و بهایش را بین طلاب و فقرا تقسیم کنید. 18

*برداشتن تربت امام حسین(ع) از میان هدایای گرانبها

شیخ جعفر شوشتری از شدت زهد و وارستگی، خانهای برای محل سکونت خود اختیار نکرد و در مسجد معروف به جامع به‌سر میبرد، معاش او و خانوادهاش منحصر به فایده از ملک موروثی بود. هنگام خداحافظی با او در تهران، عدهای از امیران و کارگزاران دولتی هدایای نفیسی برایش فرستادند، هیچ کدام را نپذیرفت و فقط مقداری تربت حسینی را که در کنار سجادهای گرانبها بود برداشت و باقی هدایا را بازگردانید. 19

*گذشتن از ارث پدری

حاج میرزا حبیب‌الله رشتی در دانش و فقاهت ممتاز بود. او وقتی مشاهده کرد بعد از مرگ پدر، برخی ورّاث به شدت حریص هستند و به نفع خود بخشی از املاک موروثی را تصرف و حق دیگران را ضایع کرده‌اند، از حق خویش صرف نظر کرد و از رشت به نجف اشرف رفت و چنان دچار تنگنا در معاش گردید که ناگزیر شد قرض کند و به سبب بدهی سنگین نمی‌توانست آب شیرین را که در نجف خرید و فروش می‌شد، تهیه کند. برخی بزرگان، مبلغی را به ایشان تحویل دادند، او هم پذیرفت ولی به محض آن که توسعه‌ای در زندگیاش به‌وجود آمد، تحویل فقرا داد. 20

*گذشتن از خانة اهدایی و بسنده کردن به کلبه خود

مرحوم آیت‌الله شیخ محمدجواد بلاغی، حکیم و مفسّر عالیقدری بود که حتی نمیخواست نامش روی کتابهایش نوشته شود. این مرد که صلابت علمی و معنویاش لرزه بر اندام معاندان و مخالفان میافکند، چنان خالصانه زندگی میکرد که گویی به امیر مؤمنان (ع) در زهد و تقوا اقتدا کرده است. وی اتاق کوچکی داشت که در آن جز حصیر و گلیمی که بر رویش مینشست دیده نمیشد و وسایل گرم کننده در زمستان و خنک کننده در تابستان نداشت، با این که غالب اوقات بیمار بود و احتیاج به مراقبتهای ویژه داشت. گویند به طبع کتاب الهدی، چون پولی نداشت ناگزیر هر چه در خانه داشت فروخت تا بتواند آن را چاپ کند و از ادامه چاپ کتاب قبلی به دلیل فقر مالی صرف نظر کرد.

نوشته‌اند خانهاش در نجف فرسوده و محقر بود و ناتوانی مزاج، تنگی نفس، گرمای شدید و بیبضاعتی گرفتارش نموده بود، میرزا علی آقا شیرازی فرزند میرزای مجدد حاضر گردید خانهای آبرومند برایش در نظر گیرد اما نپذیرفت و گفت همین کلبه مرا کافی است و نمیخواهم دیگران برای من در مشقت قرار گیرند. بلاغی برای مبارزه با فرقه‌های ضاله چون بهائیت، آرام و قرار نداشت و برای قطع نفوذ بیگانگان، از کالاهای خارجی استفاده نمیکرد. روزی دیدند شادمان است، علتش را پرسیدند، گفت: امروز مقدار قابل توجهی کرباس از امیران برایم رسیده که میتوانم از آن یک عمامه، پیراهن، شلوار و کفن تهیه کنم، سزاوار نمیباشد با پارچه‌های اجانب نماز بخوانم و در بستر خود بخوابم و در گورستان دفن گردم. 21

*افتخار به شهروندی دولت فقر

شیخ اعظم مرتضی انصاری از فرزانگان و بزرگان علمای شیعه در فقه و اصول میباشد و آثارش از مهمترین متون درسی حوزههای علمیه است. بسیاری از فضلا، مدرّسان حوزه و مراجع تقلید افتخار دارند که بر آثارش حواشی و تعلیقات و شروحی نوشته‌اند. وی در زهد، عبادت و پارسایی یگانه روزگار به شمار می‌رفت. نماینده سیاسی انگلستان که دو سال در بغداد بود و میخواست خدمت شیخ شرفیاب گردد و موفق نمی‌شد، هنگامی که وی برای زیارت آرامگاه سلمان فارسی میرفت، او را دید و گفت: سوگند به خداوند، این مرد نایب خاص حضرت عیسی است! با آن همه وجوهات فراوان که حدود چهل میلیون نفر شیعه برایش میفرستادند، همچون فقیران زندگی میکرد و حتی اموالی که به عنوان تحف و هدایا به حضورش می‌آوردند، میان طلاب و افراد مستمند توزیع میکرد؛ مقداری را هم برای آزاد نمودن زواری که در راه مشهد اسیر ترکمان میشدند ارسال مینمود. با آن که هر سال متجاوز از یکصد هزار تومان (حدود دویست سال قبل) به سویش سرازیر میگردید، هنگامی که رحلت نمود درهم و دیناری از خود باقی نگذاشت.

عدهای از تجار بغداد مبالغ قابل توجهی از اموال حلال خود را خدمت شیخ آوردند و عرض کردند: از وجوهات نمیباشد و ما به شما هدیه میکنیم تا زندگی را به عسرت نگذرانید؛ شیخ نپذیرفت و گفت: حیف نیست من که عمری را با دولت فقر گذرانیدهام در این اواخر زندگی خویش را غنی کنم و نامم از تومار فقرا محو گردد؟ با وجود این وضع، در نهایت شادمانی و آرامش روحی و بهدور از هرگونه آشفتگی و پریشانی زندگی میکرد. دارایی او در هنگام وفات هفده تومان بود که به همان میزان قرض داشت و به همین دلیل بازماندگان وی قادر نبودند برایش مجالس سوگ و ماتم اقامه کنند و یکی از افراد متمکن پذیرفت هزینههای این مراسم را بدهد. 22

*امرار معاش با املاک موروثی

میرزای شیرازی، رهبر نهضت تنباکو که استعمار انگلستان و استبداد قاجاریه را در معرض تهدید قرار داد، فقیهی فروتن و در استفاده از لباس و خوراک زاهد و قانع بود. او برای امرار معاش خود و خانواده از استفادة املاک موروثی خرج میکرد و جز در موارد اضطراری از اموالی که برایش می‌آوردند مصرف نمی‌نمود، بلکه تمامی آنها را بین طلاب و فقرا تقسیم میکرد و مقداری نیز صرف امور خیریه و احداث و عمران بناهای عام المنفعه و مانند آن میکرد.

حواله‌هایی که برای کمک رسانیدن به نیازمندان می‌نوشت، در کاغذی که از کف دست تجاوز نمیکرد، با خط زیبایی درج مینمود و آن را مُهر میکرد و جای خالی برای اضافه کردن چیزی باقی نمی‌گذاشت، در جواب می‌فرمود مصرف کاغذ بیشتر از این اسراف است، به علاوه کسی نمیتواند در آن چیزی اضافه کند. میرزای شیرازی در هر شهر وکلایی داشت که فهرست اسامی فقیران آن دیار را برایش فرستاده و میزان کمک به آنها را معیّن میکرد. این فقرا غیر از کسانی بودند که در هر ماه و سال وظیفه و مقرری دریافت میکردند. 23

*پاسخ به سؤالات فقهی هنگام آبیاری

شیخ حسن بحرانی با آن همه فضل و کمالات، برای گذرانیدن زندگی خود و خانواده، کار میکرد. قاصدی از جانب علمای اصفهان، موظف گردید به بحرین برود و مسایل مورد ابتلای فقهی را به علمای آن جا تحویل داده و جواب بگیرد، از جمله برای رسانیدن آن پرسشها به قریه دهستان رفت که مردمی فقیر داشت و از چاه راهی با دلو آب کشیده و روانه مزارع و باغات خود میکردند، در آن جا سراغ شیخ حسن بحرینی را گرفت، او را به وی نشان دادند. قاصد، مردی لاغر اندام را دید که با دلو برای کشتزار خود آبکشی میکند، گمان کرد وی را سخره کرده‌اند، عصبانی گردید و میخواست با افرادی که این مرد ضعیف الجثه را به او نشان داده‌اند درگیر شود. شیخ وقتی متوجه شد، خود را معرفی کرد و گفت راست گفته‌اند، آنگاه فرزندش را که در آبکشی او را یاری میکرد فرستاد از خانه قلم و دوات آورد و بدون مراجعه به کتابی، جواب مسایل مورد نظر را نوشت. 24

*منجی مردم در منزلی استیجاری

میرزا محمدتقی شیرازی که موفق گردید در مدت شش ماه، با حمایت اهالی مؤمن عراق، بریتانیا را از این کشور بیرون کند، با وجود تصدی مرجعیت و زعامت شیعیان و رهبری انقلاب عراق علیه متجاوزان انگلیس، جامه‌هایی بسیار فرسوده و همچون لباسهای فقیران داشت. فردی میگوید: نزد فرزندش میرزا عبدالحسین رفتم و گفتم: برای چنین شخصیت عالم و باصلابتی این وضع مناسب نمیباشد، پاسخ داد: ما هم این موضوع را یادآور شده‌ایم ولی پاسخ داده‌اند ما اجازه نداریم برای تدارک امور مورد نیاز خود، در حقوق شرعی تصرف کنیم. او تا آخر عمر در خانهای استیجاری زندگی میکرد و بعد از ارتحالشان خانوادهاش را از این منزل بیرون کردند؛ چون اجاره خانه را میخواستند و ایشان پولی نداشتند؛ این در حالی بود که اموال فراوانی از نقاط گوناگون جهان اسلام به دست ایشان میرسید. 25

*لباس ساده از طلبگی تا مرجعیت

آیت‌الله شیخ محمدحسن مامقامی مقام والای زهد را از استادش شیخ انصاری به ارث بُرده بود. وی به خوراک و پوشاک اهمیتی نمیداد و با همان قبای قدک لاجوردی که در روزگار فقرش در مدرسه میپوشید تا سالهای سال بعد از زعامت و مرجعیت شیعیان زندگی کرد و تا آخر عمر مستأجر بود و هر چه مقلدان و ارادتمندانش میکوشیدند برایش خانهای تهیه کنند، اجازه نمیداد. 26

*بسنده کردن به روزی یک روز

مرحوم آیت‌الله سیدمحمدباقر درچهای در علم، ورع و وارستگی آیتی بزرگ و بحق، وارث انبیا و اولیاء بود، در سادگی و بی‌اعتنایی به امور دنیوی گویی عرش‌نشین بود که به فرش فرود آمده و برای تربیت مردم، با ایشان همنشین گردیده است. جلال‌الدین همایی میگوید: مکرّر میدیدم سهم امام برایش می‌آوردند که بسیار قابل توجه بود و دیناری برای خودش برنمیداشت، با اینکه میدانستم جز چند شاهی پول سیاه نداشت. وقتی علت نپذیرفتن وجوهات را میپرسیدم، جواب میداد: بحمدالله مقروض نمیباشم و خرجی فردای خود را دارم و معلوم نیست که آینده چه میشود؛ بنابر این اگر سهم امام را قبول کنم امکان دارد حقوق فقرا را ضایع کرده باشم. در مدرسه نیم‌آورد، منزل داشت، آخر هفته از اصفهان به درچه میرفت.

عصر جمعه نان و ماست تا آخر هفته را می‌آورد و قند و چایی طول هفته را یک جا تهیه میکرد و مثل سایر طلبه‌ها زندگی میکرد. خانواده‌اش در درچه بودند. غذایی بسیار ساده تناول میکرد. شام و ناهار او نان و پیاز و سبزی بود یا دوغ و سکنجبین. یکی از تاجران، چند تن از علما و طلاب را که درچهای یکی از آنان بود دعوت کرد. سفرهای گسترده بود از غذاهای متنوع، آن مرحوم به عادت متعارف مقدار اندکی غذا تناول نمود. بعد از برچیده شدن سفره، میزبان قبالهای را که در آن مسألهای شرعی بود و با فتوای سید درچهای مغایرت داشت، برای امضا و تأیید به حضور آن عالم زاهد آورد. وی متوجه شد آن میهمانی مقدمهای برای این خلاف بوده و شبهه رشوه داشته است، پس رنگ چهره‌اش پرید، لرزه بر اندامش افتاد و آشفته حال به مدرسه آمد و کنار باغچه مدرسه نشست و انگشت خود را به حلق خویش فرو بُرد و آنچه را خورده بود استفراغ کرد، آنگاه نفس راحتی کشید. 27

*لباسی از جنس لباس فقیران

شیخ علی زاهد قمی، مرد میدان مبارزه با نفس و شیطان بود و در جهاد اکبر از طلایه‌داران به شمار میرفت. او از کالاها و خوراکیهایی که از ممالک غیر اسلامی می‌آوردند استفاده نمیکرد. به غذایی ساده قناعت میکرد، لباس خشن میپوشید و بر بستری که از برگ درخت خرما بافته بود آرام میگرفت. هیچگاه اتفاق نیفتاد که به ظاهر جامه خویش از نظر رنگ، شکل و نوع دوخت اعتنایی نشان دهد و از این جهت در کوچه و بازار، به صورت مرد فقیری غریب یا بیابان‌نشین جلوه مینمود. او این شیوه را برای مخالفت با هواهای نفسانی، فروتنی در برابر حق و همراهی با محرومترین اقشار برگزیده بود. اگرچه ساده پوش بود ولی به نظافت تأکید ویژهای داشت. او در إعراض از جلوههای دنیایی چنان پیش رفت که اقشار گوناگون وی را به عنوان شیخ زاهد می‌شناختند و مقام والای علمیاش تحت‌الشعاع این عظمت قرار گرفت. 28

*مصرف نکردن از وجوهات برای فرزند غیرطلبه

مرحوم آیت‌الله حاج آقا حسین طباطبایی قمی علاوه بر مقام علمی و قرار گرفتن در خط مقدم مبارزه با رژیم رضاخان و بخصوص کشف حجاب، در زهد و تقوا نیز از طلایه‌داران این عرصه به شمار میرفت. وی در استفاده از اموال عمومی و وجوهات دقت ویژه‌ای داشت و در مصرف کردن سهم امام برای طلاب هم کنترلهای ویژهای مبذول مینمود. یک بار که متوجه شد یکی از فرزندانش بهطور رسمی و منظم و مداوم جزو طلبه‌های علوم دینی نیست، خطاب به وی فرمود: من نمیتوانم مبالغی از وجوه شرعی در اختیار شما بگذارم، بنابراین باید مشغول کسب و کار شوی و از این راه مخارج خود را تأمین کنی؛ فرزند هم اطاعت کرد.

او ارتباط با افراد و دوستی و معاشرتها را تا جایی مورد توجه قرار میداد که ضوابط شرعی و حدود اسلامی مخدوش نگردد و بارها میفرمود: من با افراد حاضرم تا درِ جهنّم دوست باشم ولی به خاطر این رفاقتها داخل دوزخ نمیروم. اهل مجامله و تعارفات روزمره و افراط و تفریط در به کار بردن القاب و الفاظ برای خوشایندی دیگران نبود، هرگز حاضر به تماس با مامورین دولت نمیگردید و حتی‌الامکان آنان را به حضور نمی‌پذیرفت مگر اینکه احساس میکرد موازین اسلامی در خطر است و یا حقوق مسلمانی میخواهد ضایع گردد. 29

*مقابله با وسوسه تغییر در زندگی طلبگی

رغبت نداشتن به زرق و برق دنیا از ویژگیهای برجسته آیت‌الله شیخ محمد کوهستانی بود. یکی از ارادتمندان ایشان گفته است که آیت‌الله کوهستانی برایمان نقل مینمود: در نجف با قناعت و سادهزیستی روزگار میگذرانیدم و مشغول تحصیل بودم. روزی مادرم یک طاقه پارچه قبایی برک برایم فرستاد، در آغاز خوشحال شدم ولی با خود فکر کردم اگر با این پارچه قبا بدوزم، عبای نو هم لازم دارم، نعلین خوب هم میخواهم و کمکم باید لوازم منزل را هم عوض کنم. پس با خود گفتم بهتر است از همین جا جلوی خواهش نفس را بگیرم، و آن قبا را به طلبهای فقیر هدیه دادم تا خیالم از این بابت آسوده باشد.

با آنکه این فقیه عارف قادر به بهرهبرداری افزونتر از امکانات مادی بود، زندگی ساده و عاری از هرگونه رفاه و تجملاتی داشت، خانهاش همان منزل پدر بود که جز چوب، خشت خام و کاهگِل در مصالح آن چیز دیگری به کار نرفته بود. فرشهای اتاق وی را نمد و حصیرهای ساده تشکیل میداد. روزی شخصی یک تخته قالی بزرگ برایشان آورد تا اتاقش را با آن مفروش سازد اما او مخالفت کرد و گفت ببرید آن را در حسینیه بیندازید که سزاوارتر است. تمام لباسهایش از کرباس و تولید ایرانی بود. تمام ظروف منزلشان از مس و سفال بود و اجازه نمیداد ادوات خارجی در خانه مورد استفاده قرار گیرد. قاشق غذاخوری تمام چوبی بودند و به وسیله یک کاسه آش از افراد پذیرایی میکرد. در خوراک از مصرف غذای لذیذ پرهیز میکرد و به حداقل اکتفا مینمود. تنقلات و میوه کمتر میخورد و مواد غذایی ایشان از محصولات اراضی موروثی به دست می‌آمد، لبنیات منزل از دامهایی که در خانه نگهداری میکردند تأمین میشد، از غذاهای بیرونی استفاده نمیکرد. 30

*دعوت فرزند به استفاده از دسترنج خود

آیت‌الله سیدمحسن اعرجی کاظمینی از مروّجین معارف اهل بیت (ع) و زُهّاد و ناسکین بود. از شدت زهد، وسیلهای نداشت که چراغ مطالعه خود را بر روی آن بگذارد، چند آجر یا کلوخ را روی هم میچید تا وسیله روشنایی خود را بر آن قرار دهد. خانهای محقر و کوچک با امکانات اندکی داشت، وقتی متوجه شد دخترش احتیاج به تنپوش دارد پولی به او داد تا در تدارک جامة خود اقدام کند و چون آن مبلغ کفایت نمیکرد تصمیم گرفت پشم‌ریسی کند و بهای لباس خود را از این راه تکمیل نماید. سید وقتی مشاهده کرد این فرزندش میتواند کار کند به وی گفت: دخترم! تو علویه هستی و من نمی‌دانستم توانایی نخ‌ریسی داری، پول ناشی از دسترنج تو خیلی پاکتر است و من هم پول کافی در اختیار ندارم و آن پولی که به تو داده‌ام به امین فقرا و مرجع امانت، حاج ابراهیم اصفهانی، پس بده. و بدین ترتیب دختر خود را ملزم ساخت کار کند و با پولش لباس تهیه کند. زمانی مقداری خرما برایش فرستادند، سید به اطرافیان گفت: این خرماها را به فرزندان فلان فرد فقیر یا خانوادهای یتیم بدهید. چندین بار این وضع یعنی فرستادن خرما برای سید محسن اعرجی تکرار شد ولی در هر مرتبه آنها را به محرومان می‌بخشید. 31

*استفاده نکردن از وجوهات برای زندگی

آیت‌الله سیدمحمدجواد موسوی غروی که قریب چهل سال با مرحوم آیت‌الله حاج آقا رحیم ارباب ارتباط داشت میگوید: آن بزرگوار زندگی زاهدانه و عاری از تجمل داشت. قوت غالبش نان، ماست، دوغ و پنیر بود، از غذاهای پختنی کمتر استفاده میکرد و دیناری از وجوهاتی را که برایش می‌فرستادند صرف زندگانی شخصی نمیکرد و وقتی اموال و مبالغی به عنوان هدیه برایش میآوردند میگفت: احتیاجی ندارم و نمیخواهم. 32

*مصرف هدیه‌های شخصی برای طلاب

ورع، وارستگی و پارسایی آیت‌الله العظمی حاج سید محمود شاهرودی زبانزد اقشار گوناگون بود، در زمان قبل از مرجعیت و پس از آن در خانه استیجاری زندگی میکرد. زمانی مبلغ پنج هزار دینار کویتی به خدمتشان آوردند تا خانهای برایشان بخرند، مرحوم شاهرودی فرمود: آیا این پولها از آنِ من است؟ گفتند: آری! در همان مجلس به فرزندشان آقا سیدعلی فرمودند: این مبالغ را به دینار عراقی تبدیل کنید و به مصرف نان ماهیانه و مصرف ضروری حوزههای علمیه عتبات برسانید. فرزندش هم به این کار اقدام نمود. سال بعد همان اشخاص با همکاری سیدعلی (فرزندش) منزلی خریدند و سندش را به نام آیت‌الله شاهرودی نوشتند و ایشان را به آن منزل منتقل نمودند، فرشهای منزل جاجیم‌های نازک بافت شاهرود و قالیهای نامرغوب بسیار مستعمل بود و چون ایرانیها برایشان فرش میآوردند به آنان میگفت: از طرف من وکیل هستید که این فرشها را فروخته و پولش را بیاورید تا در حوزه علمیه هزینه کنیم. 33

پی‌نوشت‌ها:

1- محمدرضا حکیمی و دیگران، الحیاة، ج اول، ص 298.

2- علامه مجلسی، بحارالانوار، ج اول، ص 216.

3- محدث قمی، فوائد الرضویه، طبع قدیم، ص 529.

4- قاضی نورالله شوشتری، مجالس المؤمنین، ج اول، ص 335.

5- طریحی، مجمع البحرین، ص 251.

6- محمدتقی مجلسی، روضة المتقین، ج 13، ص 165.

7- همان، ص 176.

8- شیخ صدوق، معانی الاخیار، ص 127؛ سیدمحمد شفیعی، پرورش روح، ج 1، ص 256.

9- ره توشه، درسهای استاد آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی، تحقیق و نگارش کریم سبحانی، ص 235.

10-حدید، 23.

11-آیت‌الله محمدرضا مهدوی کنی، نقطه‌های آغاز در اخلاق عملی، ص 630.

12-شهید مطهری، سیری در نهج‌البلاغه، ص 248.

13-منشور حوزویان، مجله حوزه، مهر و آبان 1371، ص 52.

14-سیدمحسن امین، اعیان الشیعه، ج 6، ص 338؛ خوانساری، روضات الجنات، ج 3، ص 290.

15-سیدنعمت‌الله جزایری، انوار النعمانیه، ج 2، ص 302، ج3، ص 40؛ فوایدالرضویه، ص 23.

16-نمل، 63.

17-فاضل بسطامی، فردوس التواریخ، تحقیق علیرضا اکرمی، ص 152 153.

18-همان، ص 103 104.

19-محمدحسن خان اعتماد السلطنه، مراة البلدان، ج اول، ص 706؛ علمای معاصرین، ص 15.

20-نقباء البشر، ج اول، ص 358-359؛ مجله نور علم، دوره چهارم، ش ششم، ص 59-60.

21-همان، ج اول، ص 324؛ ماضی النجف و حاضرها، ح 2، ص 62.

22-زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، حاج شیخ مرتضی انصاری (نوادهاش)، ص 109-111.

23-شیخ آقا بزرگ تهرانی، میرزای شیرازی، ص 58؛ اعیان الشیعه، ج 5، ص 307.

24-اعیان الشیعه، ج 5، ص 260.

25-محمد اصغری، میرزا محمدتقی شیرازی، سروش استقلال، ص 30 31.

26-اجساد جا و پلاک، ص 275.

27-نگارنده، کاروان علم و عرفان، ج اول، ص 207 208.

28-غلامرضا گلی‌زواره، دانشور زاهد (شیخ علی قمی)، ستارگان حرم، ج 20، ص 142-143.

29-مجله نور علم، دوره دوم، شماره اول، ص 81.

30-عبدالکریم کوهستانی، بر قله پارسایی، ص 92 93؛ ستیغ پارسایی، مقاله نگارنده، مندرج در گلشن ابرار، ج سوم، ص 399-400.

31-سیدحسن صدر الدین عاملی، ذکری المحسنین، ص 26 28.

32-ماهنامه مسجد، فروردین 1375، ص 95.

33-مجله نور علم، دوره دوم، ش 11، ص 72-73.

غلامرضا گلی‌زواره.

فصلنامه فرهنگ پویا 27-26

ادامه دارد...

با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از خبرگزاری فارس، تاریخ انتشار خبر 26 آذر 1394، کدمطلب: 13940918001255، www.farsnews.com

اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین