شعار سال: گمان نبرم هیچ قومی درطول تاریخ این چنین مورد غارت هویتی ،فرهنگی قرار گرفته باشدکه بتوان آن ملت را با قوم تمدن ساز لک قابل قیاس دانست . قومی که هم زبانش و هم تاریخش و هم بزرگانش از این شبیخون تاریخی در امان نبوده اند. یکی ازین بزرگان کریم خان زند،است که به اشتباه و عمدٲ به کریم خان لر ؛ در کتاب های درسی وغیره از او نام می برند.
این نوشتار پاسخ مستندی است بر لک بودن کریم خان ،که خود قومی جدا از لـر است (زند نام طایفهای از مردم لک میباشد که برخی آن را بخشی از شمالیترین شاخههای قوم لر میدانند و برخی نیز آن را بخشی از جنوبیترین شاخههای قوم کرد محسوب میکنند و در نهایت،گروهی هم آن را قومی مستقل تصور نموده اند). سردار لکی که بیشتر افتخارات جنگیش در میدان های جنگی است که در آنها لرها را شکست داد. متاسفانه بیشترین تعداد جنگ های کریم خان و مردمان لک برای پادشاهی بر ایران زمین ، با لرهای کوچک و بزرگ صورت گرفت!
در این مختصر با استاد به تاریخ و منابع تاریخی درصددیم که با کریم خان بیشتر آشنا شویم (کریم خان به چند روایت):
کریمخان زَند (زاده ۱۱۱۹ ه.ق. – درگذشتهٔ ۱۳ صفر ۱۱۹۳ ه.ق. در شیراز) فرمانروای ایران (از سال ۱۱۶۳ تا ۱۱۹۳ ه.ق) و بنیانگذار دودمان زندیه بود. زندها یک طایفه دامدار از مردم لک بودند که در زاگرس و دشتهای همدان به روش دامداری زندگی کرده و مرکز استقرارشان در روستاهای پری(پیروز) و کمازان در نزدیکی ملایر بود.
محمدکریم بهادرخان زند (کریم خان زند) از تیره زند بگله بود. تیره زند بگله مهمترین تیره طایفه زند به حساب میآمده است. و از اصلی ترین طوایف لک های کشور محسوب می شوند. طایفه زند گروهی بودند با معیشت شبانی که در دوره شاه عباس از اراضی دامنه زاگرس(شمال لرستان)، به دهستان پری و کمازان در نزدیکی ملایر و بروجرد ،کوچ کرده و بعضا اسکان داده شده بودند».
پدرش «ایناق خان» نام داشت و رئیس ایل بود. کریم خان در آغاز یکی از سربازان سپاه نادرشاه افشار بود که پس از مرگ نادر به ایلش پیوست. کمکم با سود بردن از جو به هم ریخته پس از مرگ نادر ، کریمخان نیرویی به هم زد و پس از چندی با دو خان از ایل بختیاری به نام های ابوالفتح خان آسترکی و علیمردان خان ائتلافی فراهم ساخت و کسی را که از سوی مادری از خاندان صفوی میدانستند، به نام ابوتراب میرزا را به شاهی برگزیدند. در این اتحاد علیمردان خان نایبالسلطنه بود و ابوالفتح خان بختیاری حاکم اصفهان و کریمخان نیز سردسته سپاه بود. یعنی بنا به شرایط آن زمان کریم خان زند و علیمردان خان(چهارلنگ)و ابوالفتح خان(هفت لنگ)برای حفظ ایران و تقسیم قدرت بین عشایر زاگرس نشین با هم متحد می شوند. در تاریخ نهم ماه ژون۱۷۵۰ شاهزاده ابوتراب ۱۷ساله را برخلاف میل خود و مادرش به عنوان اسماعیل شاه بر تخت پادشاهی می نشانند.
بعد از این اتحاد سه نفره، علیمردان خان، ابوالفتح خان و کریم خان، پست های حساس و کلیدی را بین خود تقسیم می کنند: علیمردان خان به عنوان قائم مقام حکومت،ابوالفتح خان در جایگاه قبلی اش فرمانداری داخلی پایتخت و کریمخان به عنوان فرمانده لشکر منصوب می شود. علیمردان خان بختیاری و نیروهایش به مشهد بازگشته و پس از آن به سرزمین مادری شان در کوه های بختیاری مراجعت کردند(در اواخر سال۱۷۴۷ میلادی و برخلاف اجازه جانشین نادرشاه).
در همین زمان کریم خان زند نیز به همراه خانواده و نیروهایش از مسیری دیگر عازم سرزمین مادری خویش شدند.در اواخر پاییز سال۱۷۴۸ میلادی ، عشایر زند لک به سرزمین شان در منطقه ملایر رسیدند. بعد از ورود کریمخان، مهر علی خان تکلو همدانی حاکم شهر همدان طی نامه ای به کریم خان و نیروهایش پیشنهاد اتحاد و دوستی نمود که خان زند نپذیرفت.پس از آن کریمخان دو بار با حاکم همدان جنگید که در هر دو جنگ پیروز شد.پس از این شکست ها، مهرعلی خان تکلو والی همدان با حسن علی خان والی اردلان(کردستان)بر علیه زندها( کریم خان) متحد شدند.در جنگی که به مدت شش هفته طول کشید ، جنگجویان کرد و همدانی به دلیل عدم کسب موفقیت در برابر سواره نظام زند مجبور به عقب نشینی شدند. بعد از این جنگ، کریمخان و جنگجویانش به گلپایگان که در دست نیروهای علیمردان خان بختیاری بود حمله کرده و شهر را فتح کردند(علیمردان خان برخلاف پیمان پیشین و در زمان عدم حضور کریم خان، به اصفهان حمله نموده و ابوالفتح خان حاکم اصفهان را کور و مقتول و عموی خودش باباخان بختیاری را حاکم اصفهان نموده بود) . بلافاصله به خان زند خبر می رسد که مهرعلی خان تکلو(والی شکست خورده همدان) در صدد جنگ با اوست،ناگزیر گلپایگان را تخلیه و به جنگ با مهرعلی خان می رود که در این جنگ نیز پیروز شده و شهر همدان را تسخیر می کند.سپس در پاییز ۱۷۴۹به کردستان حمله و نیروهای کرد را تارومار می کند و شهر سنندج را نیز غارت می کند.
به روایتی دیگر :
کریمخان برای جنگ در مناطق شمالی ایران ، اصفهان را ترک می کند و همزمان با خروج او علیمردان خان مالیات ارمنی نشین جلفا را دوچندان می کند،ابوالفتح خان را به قتل می رساند و عموی خودش را جانشین او می نمایید.سپس به شیراز حمله و معادل سه سال مالیات را از مردم آنجا اخاذی می کند و دوازده نفر از بزرگان شهر را دستگیر کرده و یک چشم از هرکدام شان را کور می کند سپس به کازرون نیز حمله و شهر را غارت می کند.(کاری که نظیر جنایات مغول بود) (لازم به ذکر است بنا به سوگندی که بین کریم خان و دو سردار بختیاری بسته شده بود،هیچ کدام از طرفین بدون مشورت دیگران نمی توانست کاری نظیر اقدامات علیمردان خان را انجام دهد).
در همین حال کریمخان برای فرماندهان لک زبانش در مورد پیمان شکنی خان چهارلنگ بختیاری(علیمردان خان بختیاری) سخنرانی آتشینی کرد.خان زند و سرداران لک در اوایل سال۱۷۵۱ برای تنبیه علیمردان خان بختیاری عازم اصفهان (گلپایگان)می شود که علیمردان خان و سپاهش شهر را رها و به کوه های بختیاری پناه می برند. یک ماه بعد کریمخان لک برای جنگ با لرهای کوچک و بزرگ به کوه های بختیاری می رود.در این جنگ،جنگجویان لک قوای متحد لر کوچک و بزرگ را شکست می دهند.علیمردان خان بختیاری و اسماعیل خان(لر کوچک،والی لرستان)به دشت های خوزستان فرار می کنند.
در اواخر بهار ۱۷۵۲ ، علیمردان خان بختیاری و اسماعیل خان لر به همراه سپاهیانشان به کرمانشاه می روند و روابط دوستانه ای با فرماندهان قلعه برقرار می کنند (قلعه کرمانشاه بزرگترین انبار مهمات ایران از زمان جنگ های نادر شاه با عثمانی تا آن زمان بوده است). قوای لر کوچک و بزرگ ، بعد از بدست آوردن مهمات فراوان به سرزمین لک ها حمله می کنند. در نزدیکی شهر نهاوند جنگجویان لک راه را بر آنها سد می کنند.جنگ سختی در می گیرد که در آن کارزار نیروهای لر کوچک و بزرگ تارومار می شوند. بار دیگر علیمردان خان و اسماعیل خان و سرداران لرشان به کوه ها پناه می برند و از آنجا به بغداد فرار می کنند.
اما چندی که گذشت علیمردان خان بختیاری، ابوالفتحخان بختیاری را کشت و بر دیگر همراهش کریمخان هم شورید ولی سرانجام پیروزی با کریمخان بود. محبوبیت کریم خان بین مردم باعث حسادت علی مردان خان شد و پندارهای بی جا باعث بروز جنگ بین علی مردان خان و کریم خان گردید . کریم خان در این مبارزه پیروز شد . او به سرعت بر جنوب ایران مستولی شد و خود را ” وکیل الرعایا ” نامید و هیچ گاه نام پادشاه برخود ننهاد . چندی هم با محمد حسن خان قاجار دیگر مدعی پادشاهی ایران درگیر بود که سرانجام سربازانش محمد حسن خان را در حالی که رو به گریز بود کشتند. او بازمانده افغان های شورشی را نیز یا تار و مار کرد و یا آرام نمود. سر انجام با لقب وکیل الرعایا (نماینده مردم) در ۱۷۵۰به فرمانروایی بخش بزرگی از ایران به جز خراسان رسید که آن را به احترام نادرشاه در دست نوه او شاهرخمیرزا باقی گذاشت.
حرف در مورد پادشاهی کریم خان زیاد است ولی مجال کم. به همین بسنده می کنیم که او را بهترین و با انصاف ترین پادشاه ایران بعد از حمله اعراب می دانند. کریمخان زند و لطفعلی خان زند تنها پادشاهان ایرانی هستند که پس از انقلاب اسلامی، نام خیابان به نام ایشان میباشد.
بن مایه نوشتار :
۱- طباطبایی، جواد (۱۳۸۵). تأملی دربارهٔ ایران، جلد نخست، دیباچهای بر نظریهٔ انحطاط ایران. تهران: نشر نگاه معاصر.
۲- نوایی، عبدالحسین (۱۳۸۴). کریم خان زند، چ ۲، تهران: علمی و فرهنگی.
۳- آذر، امیر اسماعیل (۱۳۸۹). عبرتگاه تاریخ، تهران: سخن.
۴- شعبانی، رضا (۱۳۷۸). تاریخ تحولات سیاسی – اجتماعی ایران در دورههای افشاریه و زندیه، چ ۲، تهران: سمت.
۵- مولیانی، سعید (۱۳۷۹) . جایگاه گرجیها در تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران. اصفهان: انتشارات یکتا.
۶- رجبی، پرویز (۱۳۵۱). کریم خان زند و زمان او. تهران: انتشارات امیرکبیر.
۷- پری، جان (۱۳۶۸). کریم خان زند.ترجمه محمدعلی ساکی. تهران: نشر نو.
۸- موسوی نامی، محمدصادق (۱۳۶۶). تاریخ گیتی گشا در تاریخ زندیه. انتشارات اقبال.
۹- پناهی سمنانی، احمد (۱۳۷۳). لطف علی خان زند. تهران: نشر نمونه.
اختصاصی شده شعار سال ، برگرفته از پایگاه خبری کاسیت خبر، تاریخ انتشار 8 آذر 94، کد مطلب: 14807 :www.newtadbir.ir / سایر منابع.
نه قشقائی نبوده
لک بوده
ما از نوادگان قلباشان هستیم که ۴ قرن از ایران محافظت کردند.
و از زادگان ایل خانی
زندیا لک بودند ولی اسماعیل خان قشقایی از درباریانش بود و تو یکی از عکسها مرد کنار کریم خان اسماعیل خان هست
سلام
آقا مهدی ،گویا تاریخ نویسی کردی تا ارسال کامنت برای نقد و تظر کارشناسی
قلاع ساخته شده در منطقه سیمره که محل حکمرانی نائبان ابوقداره در پشتکوه بودند محلی برای بدترین و ظالمانه ترین و بی شرفانه ترین رفتارهایی بوده که به ذهن هیچ بشری خطور نمی کنه و باید براش کتاب های زیادی نوشته بشه .
در پایان بگم طایفه رشنو نیز کاتب این حکام ظالم بودند و یا طایفه زینیوند از نزدیکان این حکام فاسد بودند و پهلوی اول این فساد ها رو از میان برداشت . مردم لک و کرد ایلام خیانت ها و ظلم های والیان فیلی رو هرگز از یاد نمی برند .
سلام
منتظر دریافت دفاعیات و استدلال طوائف فیلی ، میر ،رشنو ، زینیوند هستیم .
درخصوص اقدامات رضاپهلوی هم دوستان اگر نظر انتقادی یا تشریحی خاصی دارند، لطفا بیان کنند.
.
.
به پایان می بریم چون این ره برگشادیم
تمامش می کنیم چون که بنیادش نهادیم
.
این جرثومه های فساد را به سزای اعمالشان می رسانیم و انتقام خون طایفه زند و تبعید ایلات لک رو می گیریم!!! .
.
قسم به خون لطفعلی خان زند تا انتقام این موجودات شیطانی را نگیریم از پا ننشینیم !!!
.
.
آقای صفر لکی ، بی خیال اخوی
حیلی جدی گرفتی
مملکت حساب و کتاب داره
موضوع صدها سال پیش چه ارتباطی با شرایط حاضر داره
طوایف میر ، دریکوند ، رشنو ، زینیوند ، جودکی ، بهاروند ، سلاحورزی ، والی زاده و هر طایفه و مردمی که همراه این مجوسان باشد در آتش انتقام ایلات لک خواهند سوخت . فیلی در دو جای تاریخ به لک ها خیانت کردند .اول باعث سقوط اتابکان لرکوچک و طایفه جنگروی و تبعید زندیه و طوایف زنگنه و قلیوند به ملایر توسط شاه عباس صفوی شدند و باعث قتل و عام فجیع شاه وردی خان اتابک توسط شاه عباس شدند و دوم خیانت به حکومت زندیه و دستگیری شاهزادگان زندیه و تحویل به خواجه قجری شدند . دشمنان اصلی ایلات لک دقیقا الوار بودند و هستند و لک ها کاملا بر تاریخ مسلط هستند و فتنه گری های فیلی ها رو به یاد دارند .
الوار اندیمشکی تمام پل های پشت سرشون رو خراب کردن و ایلات لک چند سال هستش که دارند به بلوغ تاریخی می رسند و دشمنان واقعی خودشون رو می شناسن !!!!!!!!!!!!!!
البته کردهای ایلام هم از خیانت های الوار در امان نبودن
سلام
یحث و نظر دادن درباب تاریخ یک بحث است و صحبت از انتقام و ریز سوال بردن وحدت ملی ، بحثی دیگرو
لطفا بیشتر مراعات بفرمائید.
کتاب سفرنامه هنری راویلنسون دقیقا بهش اشاره کرده و یا کتاب کریم خان زند اثر جان ریچارد پری، که ماجراهای حکومت زندیه را موشکافی کرده همه چی رو روشن کرده است .
عاقبت این طوایف خائن چیزی جز آتش خشم انتقام ایلات لک تبار نیست . قشقایی ها متحدان ترک تبار ما برای سرکوب و کنترل مردم لور بودند و هستند . همان طوری که ما متحدان لکتبار اتابکان ترک تبار لرکوچک بودیم و حتی حمید ایزدپناه که خودش یه لور هستش زبان درباری اتابکان لرکوچک رو لکی معرفی می کند.
سلام و عرض ادب
ممنون از کامنت ارسالی
اما فکر نمی کنید که با وجود گذشت صدها سال از موضوع و گردهمایی همه ما حول یک کشور و یک دین و یک پرچم، نباید صحبت از انتقام کرد
ذکر کرده مهم این است ایرانی است بنده نیز با این موافقم و لکه نیز یکی از اقوام ایرانی از جهت هویتش اطلاعاتی باشد فکر نکنم بد باشد
اما در مورد نظر اینکه قشقایی است این جمله از اساس نادرست است درست است ترکها خیلی بر ایران حکومت کردند اما یگانه حکومت کامل ایرانی در بعد از اسلام همین زندیه لک بودند نه قشقایی ،
پس از آن بستگان خاندان زند بگله که دارای اصالت لک بوده و از شهر ملایر روستای پری و زنگنه میباشند مورد خشم و غضب شاه قاجار قرار گرفته و به نقاط مختلف ایران از جمله قم، ورامین، اطراف تهران (یافت آباد)، استر آباد و … تبعید یا متواری میشوند. افرادی از خاندان زند که به یافت آباد کوچ میکنند در قلعه اسکان میشوند که در سالهای بعد به تدریج در همانجا در کنار ساکنان بومی تر ساکن میشوند و توانستند تملک برخی از زمینهای اطراف را بدست آورند. از میان مردم یافت آباد، تنها خاندان یافتآبادی از بازماندگان اصلی خاندان زندهستند. زندیههای یافت آباد هیچ ارتباطی به کریمخان زند ندارند و حدود ۱۲۰ سال پس از انقراض سلسله زندیه و مستقیماً از ملایر به یافت آباد کوچ کردهاند. تنها وجه اشتراک آنها آن است که هر دو از ایل قوم زند لرستان و نهاوند و ملایر هستند. بیش از نیمی از زندیههای یافت آباد نیز دارای اصالت ها و قومیتهای مختلف هستند و بعدها فامیلی خود را به دلایل مختلف عوض کردهاند.
این منطقه که از توابع شهرستان ری بود «غار و فشاپویه» نامیده میشد. شهر ری در تقسیمبندیهای سال ۱۳۰۰ مرکز بخش غار بود و غار خود به ۲ بخش شرقی و غربی تقسیم میشد. در این تقسیمبندی غار غربی منطقه آبادی بود که از ۲ منطقه کوچکتر تشکیل شده بود. غار غربی همان یافت آباد کنونی است که امروزه جاده قدیم کرج، شهریار و قم از شمال، مرکز و شرق آن عبور کرده و راهآهن جنوب هم از جنوب آن میگذرد.
پس از فوت محمد شاه و پناهنده شدن حاجی میرزا آقاسیبه شاه عبدالعظیم، و حدود ۱۵۰ قبل ناصرالدین شاه چهارمین پادشاه قاجار این زمینهای بکر و خالی از سکنه را تصاحب و نام آن را یافت آباد (به معنی من یافتم) نامگذاری نمود.[نیازمند منبع] در سفرنامه عتبات ناصرالدین شاه آمدهاست که شبی را در این منطقه مانده و از هوای آن نیز تعریف نمودهاست. وی پس از آن مالکیت روستا را به یکی از شاهزادگان قاجار عبدالحسین میرزا فرمانفرما دامادمظفرالدین شاه قاجار و نوه عباس میرزا ولیعهد فتحعلیشاه واگذار کرد که پس از وی نیز آن را میان ورثه خود (محمد ولی میرزا فرمانفرماییان) تقسیم نمود.عبدالحسین میرزا فرمانفرما که در سریال تلویزیونی معروف از وی به هزار دستان تعبیر شدهاست، دایی دکتر محمد مصدق و ثروتمندترین فرد تاریخ ایران و از ملاکین بزرگ بودهاست که در ولایات مختلف ایران از جمله آذربایجان، تهران، کرمانشاه، همدان و … دارای املاک زیادی بود. سرگذشت عبدالحسین میرزا فرمانفرماییان و ۱۱ فرزندش از جمله نصرت الدوله فیروز وزیر امور خارجه رضاشاه پهلوی و مریم فیروز، در تاریخ معاصر ایران یعنی اواخر قاجاریه و پهلوی اول و دوم بسیار قابل تأمل و عبرت آموز است. وی بعدها یک سوم (دودانگ) از کل یافت آباد را به داماد خود حاج علینقی غیاثی از ملاکین بزرگ دهستان غار (وصفنارد، چهاردانگه، اسماعیلآباد(تهران)، یافت آباد، قلیانی و…) واگذار کرد و مالکیت عمده زمینهای یافت آباد تا اواخر پهلوی اول در اختیار این خانواده باقی ماند تا آنکه در دوران پهلوی در ماجرایی معروف بخش بزرگی از زمینهای یافت آباد به واسطه حاج علینقی غیاثی از مالکیت قجرها خارج شد
عبداکریم تقدیسی آخرین خان محله یافت آباد تهران، بزرگ خاندان و کدخدای یافت آباد بود. او که فردی با سواد بود و به مردم داری شهرت داشت، پس از تلاش بسیار موفق شد برای برخی از زمینهای یافت آباد سند اعیانی بگیرد. او پس از آن تمام این زمینها را به مردم واگذار نمود و به واسطه حضور او وضعیت یافت آباد و ساکنان آن بهبود زیادی پیدا کرد. در رابطه با اداره یافت آباد میان نامبرده با خانواده فرمانفرماییان معروف اختلاف وجود داشت. مردم یافت آباد از وی به نیکی یاد میکنند. درگیریهایی موردی نیز گاهی در مورد زمینها به نزاع و کشته شدن طرفین نیز منجر میشد. مقبرههای نسبتاً قدیمی در قبرستان یافت آباد واقع شدهاست حداکثر قدمت قبرهای این قبرستان به سال ۱۳۲۰ شمسی بازمیگردد. زمین این قبرستان و زمین قبرستان قدیمی یافت آباد وقف مرحوم حاج مختار شمشیرگرها بودهاست که هماکنون نیز برخی از وراث وی ادعای مالکیت و تولیت آن را دارند؛ و بین سازمان اوقاف و خاندان شمشیرگرها به عنوان متولی وقف نامه بر سر تولیت این قبرستان اختلاف وجود دارد. .
از حوادثی که در زمان مشروطیت در یافت آباد اتفاق افتاد میتوان به زمانی اشاره کرد که سپاه شمال و جنوب که هر ۲ از مدافعان و مجاهدان مشروطه بودند در این مکان به یکدیگر رسیده و از آن جایی که همدیگر را نمیشناختند یک روز تمام با هم جنگیدند.
تا کی دنبال جعل و دزدی هستید 20 تا سند از همون زمان هست که میگن لره ... یکم خجالت بکشید
شما تشریف بیارید ملایر،سردر ورودیش نوشته دیار کریم خان زند،
نصف ملایریا هم زند هستن
یه روستا هم هست قبل ملایر اونجا محل زندگیش بوده.
ضمنانویسنده چقدرمتعصبانه علیه بختیاری هاجولان کلامی میده ظاهرا بغضی سنگین از لرهای بزرگ بختیاری که تاریخ سازان ایران بودن به دل داره ولی بااین مطالب نمیتونید کوچکترین خدشه ای به تاریخ پرازافتخارودلاوری قوم لر بزرگ وکوچک واردکنید . کلیه این تحریفات رو یک دسیسه وفتنه بایددید وهوشیاربودکه دردام تفرقه افکنی بین اقوام عزیزایرانی نیفتاد.
نه کُردم نه هم لُر نژادم لک است
میان زبان ها زبانم تک است
( بهار لشنی زند)
تاریخ رو شاید بتونید تحریف کنید ولی حقیقت رو نمیتونید
.
.
مثل این میمونه که یه تورک بگه ستارخان تبریزی بوده نه ترک ....دوست پان بیش از این ابروی خودتون رو نبرید ....
لک یعنی تمدن کهن
سی هزار سال زندگی هنوز سربلند
لک یعنی اولین قوم پارسی باور ندارین ببین غار میر ملاسیو که نقاشیا روش نقش بسته سینه شهرم پر حرف هستش.
مهم این است که هویت ایرانی داشته وبرای ایران یکپارچه شمشیرزدونانی نیک به جای گذاشت
سلام
اینکه ادعا کردید ، لک ها نژادی مستقل و قدیمی تر از لرها هستند را چگونه می توانید ثابت کنید؟برخی از مورخین، لرها را ترکیب بومیان پیش آریایی با آماردهای شمال ایران می دانند. حال سوال در خصوص لک ها مطرح می شود که آیا قومی مستقل و بومی پیشا تاریخ ایران بوده اند یا ترکیب آماردهای مهاجر شمال ایران( لرها) با کردها( مادهای آریایی) هستند و یا هر نظر و تئوری دیگری که قابل طرح باشد؟ مسلما مستندات تاریخی شما باید مربوط به قبل از دوره استیلای مادها بر ایران باشد. منتظر دریافت توضیحات و مستندات دوره مادها و قبل از آن و تاریخ مستقل متصوره برای قوم لک هستیم.
جای جای این کتاب( بعنوان نمونه ص 54 خود کتاب) از حاکمیت کاسی ها و آماردها بر زاگرس و لرستان حرف زده. ضمنا شروه بحث کتاب از تپه سیلک بوده، در حالیکه تاریخ سیلک و آثار آن را کپی ناقصی از تپه مارلیک و تمدن آمارلیک می داند.
چطور نتیجه گرفتی که لک قومی مستقل بوده و به اصطلاح ریشه است؟
کتاب را برایت فرستادم تا با دقت بیشتری و بدور از تصور کم اطلاعی طرف مقابل ، بحث کنی.
لک ، ترکیب لر و اوام بومی منطقه لرستان با کردهای ماد است. خود لر هم عموما ریشه در شمال کشور داره و مستقل نیست. یک خبر در همین سایت موضوع در اخبار مرتبط خبر حاضر قرار داره، لطفا مطالعه کن
سپاسم بوَد از خداوندگار
زبان داده بخشیده ایل و تبار
اگر چه مرا دانشی اندک است
سپاسم زِ یزدان نژادم لک است
ازین پس نحواند کِسم زان خویش
کزین قصه دارم دلی ریش ریش
بنام نژادم صدایم کنید
ازین خویش خوانی جدایم کنید
نه کُردم نه هم لر نژادم لک است
میان تبارها تبارم تک است
ببخشید اگر این سخن تند بود
روانم پریش و خرد کُند بود
قسمتهایی از شعر (نه کُردم نه هم لُر نژادم لک است) از شاعر توانای قوم لک استاد رضا حسنوند
لرهای بختیاری به شدت سرکوب و تمام خوانین بختیاری فراره بغداد میشن و عشیره بختیاری تابع حکومت زندیه میشن و علیمردان بختیاری توسط همین قوای لک کشته میشه . لرهای فیلی که توسط ایلات لک کرمانشاه زمان شاه عباس صفوی به قدرت رسیده بودن حکومت و امپراتوری لکها نوعی بی ارزشی واسه خودشون قلمداد کرده بودن حاکمشون یعنی اسماعیل خان فیلی توسط ایلات متحده لک زندیه کشته میشه . دو ایل لک که شاه عباس صفوی برای کمک به فیلیون عرب ربیعه از کرمانشاه به ناحیه کوهدشت و سیمره کوچاند یکی گراوند و دیگری قلیوند بود . گراوندها اصالت شون مال طاق گرای کرمانشاه که در متون قدیمی به قلعه لکها معروف بوده و قلی وند هم اصلا بومی دشت خاوه و پیروزاباد الشتر بودن که ناحیه گرمسیری اونا ماهیدشت کرمانشاه بود که بعد از این ماجرا گرمسیری ایل به سیمره و کوهدشت تغییر پیدا می کنه . در باب همین ایل در میان اتحادیه شوهان که متحد فیلیون بودن بزرگ ترین طایفه همین کلیوندها و صفرلکی ها هستند و در میان ایل خزل نیز بزرگ ترین طایفه قلیوند می باشد و سپس مرشدی ها که بازم ایل همین ایل منشعب شدن .
لرها دشمنان اصلی زندیه و قوای لک بودن اصلا بگی لر بودن داری به خوانین و بزرگان لر خیانت می کنین چون کسی که باعث کشته شدن بزرگان لر شده رو به اونا میچسبونی . قضیه درگیری سر قدرت با این درگیری قومیتی شب تا روز اختلاف داره .
کل ایلات لر یه طرف قضیه بودن ایلات لک یه طرف . ایلات تبعیدی زمان آغا محمد رو نگاه کنیم تماما ایلات لک هستن . کتاب مجمل التواریخ گلستانه اسم ایلات متحده وند زندیه رو آورده که بومی کرمانشاهان بودن. کاکاوند جلالوند جلیلوند مافیوند بهتویوند قلیوند قرعلیوند باجلوند .... حتی یه ایل لر توی این ایلات وجود نداره . پاپی چگنی بختیاری ممسنی ... توی همین کتاب قید می کنه این ایلات جمیع شان سپاهی و صاحب دولت هستن و قدرت حکومت زندیه دست این ایلات بوده و متحد کلهر و زنگنه بودن . لطفا از این توهمات پوچ بی معنی در بیا چون تاریخ رو دارین به سخره میگیری . تمام ایلات تبعیدی لکها هستند . #زند_لک یا #لک نام خانوادگی اکثر زندها هستش . سنگ قبر صادق خان برادر کریم خان زند رو با اسم لک حکارکی کردن. هویت لک از زند جدا که نمیشه مثل اینه بیایم بگیم چنگیز خان مغول نبوده و یه لر بوده در این حد این حرفاتون مسخرس
کُرد کهنترین قوم تاریخ ایران بوده با همین زبان
برو یکم مطالعه کن بعد حرف بزن
اینکه یکی دو سه تا کلمه یادت داده دلیل براین نیست توهین کنی به کُرد و لر
سلام دوست عزیز
لطفا در بیان نظرات خودتان در فضاهای عمومی( سایبری و غیر سایبری) ، جنبه ادب و انصاف را رعایت بفرمائید.
پایگاه تحلیلی خبری شعارسال،پایگاهی مستقل ، توسعه گرا و بی طرف است. عناوین توهین آمیز مورد استفاده نیز،می تواند بار حقوقی داشته باشد. لذا با اجازه شما ، حذف شده اند.
از اینکه بازدید کننده سایت هستید بسیار خوشحالیم و انتظار رعایت چارچوب های فعالیت در فضای رسانه ای کشور را از شما داریم .
اگه مراجعه کنیم به لغت نامه دهخدا از مراجع فارسی زبان و فرهنگ کردی تالیف سید صدیق صفی زاده بورکی هردوتاشون کریم خان زند را لک معرفی می کنند
در ضمن اصلا نویسنده کتاب رستم التواریخ و کتاب مستوفی از نزدیک نرفتن
تحقیق کنند ببیند کریم خان زند لک است یا لر
همین طور شنیدن کریمخان زند لر است بعد تو کتاب خودشون نوشتن کریم خان زند لر بوده
ما از طایفه جیلوند یا به قول فارسها جلیلوند هستیم و از همراهان کریم خان زند که به همراه نود هزار تن از کردهای کرمانشاه به شیراز رفتیم و بعدها با فروپاشی زندیه به کرمانشاه برگشتیم.هنوز هم تعدادی از طایفه ما در چهل چشمه کرونی، روستایی از توابع بخش ارژن شهرستان شیراز ساکن هستن. لر، کرد، لک، بلوچ و گیلک همه از یک نژاد و از کهن ترین اقوام ایران حتی قبل از آریایی ها هستن.
لطفا به تفرقه زبانی قومیتی دامن نزنید. همه ما فرزند ایران عزیز هستیم .
البته این لر و لک و کرد اختلاف زیادی وجود نداره
خود زندها از بزرگترین طوایف قوم لک هستن
بعد هم تنها دلیلی که رسانه های غربی لک را قوم معرفی کردن این هست دارن ایران را جدا می کنن و می دونن تنها قومی که تو ایران اول بودش و هشت و خواهد بود درحال تجزیه قوم لر هستن همون لکی که می گی تو کتاب خاطرات تیمور لنگ می گه لر هستن بعد هم خود کلمه لک به معنی لر کوچک هست .
کریم خان زند لک بود و لک ها هم لر هستن خود طایفه حسنوند می گه لریم بیرانوند می گه لریم زندبه می گن ما لریم حتی در ستایش کریم خان زند امیر کبیر می گه کاشکی هر چند وقت یک بار یک لر بر تخت بنشست تا عدالت اجرا شود.
دومامن خودم دانشجوی قمم . یه منطقه توقم هست به اسم زندآبادکه تبعیدی هستن وبه زبان لکی صحبت می کنن .
سومازادگاه کریم خان درالشتربوده .
کریم خان صد درصد لر زبان بوده،طایفه زند اصلا لک زبان نیستند به گویش لری ثلاثی شبیه مردم نهاوند و ملایر صحبت میکنن،نمیدونم این لک زبان بودن کریم خانو کدوم .............. علم کرده.
آخه حتی خودشم گفته من لرم یعنی اونم اشتباه میکرده؟؟؟؟!!!!؟؟؟جمع کنید بابا این سایت مزخرف تونو،شما قصد تفرقه بین مردمو دارید.
سلام آقای احمدرضا
نظر موافق یا مخالف شما و سایر عزیزان چه ارتباطی به پایگاه تحلیلی خبری شعار سال دارد ؟ مگر ما گفتیم لر یا لک است؟
انتقاد و ارایه نظر را با توهین ترکیب نکنید.
ایناق خان با خدائی خان حسنوند پسر عمو بوده و رابطه صمیمی و خوبی با هم داشتن ولی فرزندان خدائی خان با فرزندان ایناق خان بر سر محدوده و حد و مرز املاک با همدیگه اختلاف پیدا کردن و ایناق خان قبل از اینکه دامنه اختلافات بیشتر شود به منطقه پری ملایر کوچ میکنند و برای همیشه در آنجا میمانند و سکونت میکنند
بنده لر زبان هستم.
دوست عزیز کریم خان زند از طوایف لک بوده که لکها جزیی از لورها بوده اند، کریم خان زند بدلیل لرزبان بودن ابتدا با ابوالفتح خان و علی مردان خان بختیاری متحد شدند. بعدها باهم مشکل پیدا کردند و باعث ضعف لرزبانان شد.چرا که بعدها شکستهایی زیادی را از ازادخان افغان و ایل قاجار متحمل شدند.
بعد از شکست های متعدد لشکر کریم خان زند از ازاد خان افغان که فرماندهی کردها، ازبکها و افغان و ترکمن ها رو برعهده داشت به لرهای فارس (مماسن) پناه میاره اونجا رشیدخان دشمن زیاری از طوایفی که امروزه کهگیلویه و بویراحمد و ممسنی و کازرون و سپیدان نامیده میشوند لشکری ۸۰ هزار نفری گردآوری میکنه و به کریم خان زند کمک میکنه و در منطقه ای بنام کتل کمارج لشکر ازاد خان رو تارومار میکنند. بعد اصفهان بعد تهران واستراباد و گیلان و مازندران رو تسخیر میکنند.
کریم خان میگه تنها شهر لری که باقیمانده شیراز هست لذا به احترام لرهای شیراز و فارس اونجا رو به پایتختی انتخاب میکنه. دختر میری خان بکش ممسنی رو به همسری برادرش زکی خان زند درمیاره، همسر رشید خان دشمن زیاری هم دختر بزرگ میری خان بکش بوده، لذا کریم خان بدلیل نیاز به حمایت رشیدخان دشمن زیاری این وصلت رو انجام میده.
که البته متاسفانه بعد از مرگ کریم خان زند، و حمایت مردم ممسنی از زکی خان و حمایت از فرزند دوم کریم خان باعث اختلاف بین جانشینان کریم خان و به حکومت نرسیدن ابوالفتح خان پسر بزرگ کریم خان گردید و باعث تزلزل حکومت زندیه گردید.
محمدهاشم آصف که خود در زمان زندیه میزیستهاست در خصوص رونق دوره کریمخان زند چنین سرودهاست.چ:
اگر چه لری صادق و ساده بود ز نامردی و ننگ آزاده بود
غلامان وی هر یک خسروی بر همتش خرمنی چون جُوی
به فن ریاست بُدی مجتهد به ارباب دانش بُدی معتمد
به عدل و به انصاف داور بُدی مربی شرع پیَمبر بُدی
من گندم و جو به عهد کریم بهایش بُدی پنج قیراط سیم
در آن عهد بی برکتی مات بود جهان پر ز نعما و برکات بود
چند سالی هست که طایفه لک از قوم لر توسط عده ای جدای از قوم لر نگاشته میشود. در حالیکه همین عزیزان وقتی صحبت از کوروش میشه چون هرودوت هم گفته که کوروش از تیره مردهای پارس (تیره مردان ممسنی.تیرمردان) بوده خود را از نژاد کوروش میدانند.
عزیزان من قوم لر ریشه در الیمایی و انشان دارند و قبل از ورود اریایی ها در ایران ساکن بوده اند و لرها اصیل ترین قوم ایران هستند.
محقق . طرفی
لک به معنای صدهزار: در برهان قاطع آمده است، «لک بفتح اول و سکون ثانی صدهزار را گویند یعنی عدد هر چیز که به صدهزار رسید آن را لک خوانند.
لک به معنای رنگ سرخ: مؤلف فرهنگ پنج بخشی می نویسد ، «لک شیئی معروف است و آن سرخی است بدان هر چیزی را رنگ کنند و گویند رنگی لکی است.»
لک به معنای داغ: تنها در برهان قاطع یافتم (ص: 1900)
لک معنای نام طایفه: در همه فرهنگ ها واژه لک به معنای نام طایفه هم آمده است.
لک در تاریخ: برخی قوم لک را زیر شاخه قو کرد و برخی نیز جزیی از قوم لر می دانند؛ این در حالی است که در شرایط فعلی قوم لَک مستقل از قوم کرد و لر می باشد.
رومن گریشمن باستانشناس معروف فرانسوی لکها را به عنوانی قومی مستقل و قدیمی معرفی میکند. ماری شیل محقق انگلیسی لکها را بعنوان قومی مستقل در کنار لرها و کردها معرفی کرده است.
ئاواتهم سَربَرزی گیشت وهلاتی ئیرانَ
ساکن کوردستان
زبان کوردی
نژاد لک حسنوند
هربژی لکستان هر بژی کوردستان
ماجرای فتح ناحیه اردلان توسط کریم خان هم به نوبه خودش جالب است . کریم خان به خاطر تجاوزی که حاکم اردلان به دو ایل کلهور و زنگنه کرد، دستور فتح اردلان را صادر می کند.
وقتی حاکم اردلان به ایلات کلهور و زنگنه تجاوز کرده بود و تا حدود کرمانشاه رو تصرف نمود، این خبر به گوش کریم خان زند رسید. کریم خان هم دستور فتح اردلان رو به قوای ایلات متحده وند لک صادر میکنه و ایلات متحده وند ، خاک اردلان رو به توبره بستن،این برخورد باعث اتفاقات ناگواری در سنندج و فراری شدن حاکم اردلان به کوه های آرارات میشه .
پدر لک زبان بیرانوند من ازش بپرسی زبانت چیه میگه لری
کلا علی رغم لک بودنشون اصلا مطلقا تفاوتی بین لر و لک نمیدونن
کل گذشتگان ما اینطور بودن
خوانین بیرانوند هم لباس شال و ستره لری میبستند و تعصب لر بودن داشتن
ولی واقعیت اینه که لک زبان بودن
لک زبان های نسل های قبل شهرهای کرمانشاه و ایلام هم خودشونو کرد معرفی میکنن
کلا به طور مشخص ادبیات لکستان و این تمایز اخیرا باب شده
تا جایی که بنده تحلیل و تحقیق کردم کریم خان یک لک زبان بوده که مثل گذشتگان ما خیلی تمایزی بین لر و لک نمیدونسته
اما درواقع گویش اون لکی بوده
لکستان یک گفتمان است
انشاالله هر چه زودتر لکستان مستقل و استان شود
لُر________( لکستان )________کُرد
تاریخ گفته نه اون رسانه های انگلیسی که هویت براتون درست میکنن یا رسانه های پانکرد که میخان تجزیه طلبی کنن
همین مونده دزدای سرگردنه که دزدی کردن و غارت رو افتخار میدونستن اون زمانی که خوانین لر به حکومت های مرکزی باج نمیدادن بشن صاحب تمدن ....
سلام
در بیان نظرات تحفظات رسانه ای را رعایت نموده و از توهین به قومیت بپر هیزید. اینکه فلان محقق چه گفته و نگفته یک داستان است و اینکه ان مستند در شرایط حاضر اثر تخریبی، توهین یا زیر سوال بردن وحدت ملی و اتحاد اقوام و شانیت و جایگاه یک قوم معظم و دلاور را دارد، یک بحث دیگر است.
خواهش می کنیم، من بعد در متن کامنت های ارسالی، دقت بیشتری مبذول بفرمائید.
ولی کریم خان زند لک دلفان بوده تمام
واقعا متاسفم برای اون عزیزانی که کریم خان را لک معرفی میکنن لک شاخه ای از قوم بزرگ لر هست آقایان لک زبانی که خودتون رو از لر جدا میکنید اگه کریم خان بزرگ شما بوده خودش رو لر معرفی کرده ثد حیف که بزرگان رفتند وتازه به دوران رسیده ها بر طبل نقاق میکوبند
از ایلام تا لرستان تا کرمانشاه تا همدان تا کوت و خانقین و مندلی عراق .
من از تبار عشقم
من از نسل شاهانم
من لکم ، مرا به نام نامی لک بخوانید
سلام
اگر منظورتان ایجاد وحدت است، بحثی قابل تقدیر و تحسین می باشد. اما اگر مقصودتان، ارایه بحثی کارشناسانه است. مرتکب دو اشتباه شده اید.
اول اینکه لر و لک و کرد ، یک نزاد نیستند.
دوم اینکه، حق توهین در فضای عمومی را ندارید.
منتظر مشارکت های خوب و کارشناسانه شما هستیم
تنها یک روز از مرگ کریمخان گذشته بود که آغامحمدخان قاجار با همراهی خدیجه بیگم، عمهاش که از اعضای حرمسرای کریمخان بود، از شیراز گریخت و خود را به مازندران رساند. زکیخان برای بازگرداندن او، علیمرادخان را به تعقیبش فرستاد اما او به اصفهان که رسید، طغیان کرد. زکیخان زند برای اینکه اصفهان را پس بگیرد، به آن سو لشکر کشید اما در روستای ایزدخواست لشکریان خودش او را به قتل رساندند. در همین زمان، صادقخان به شیراز بازگشت و آنجا را تصرف کرد. علیمرادخان زند به سمت او لشکر کشید و شیراز را محاصره کرد و در صفر ۱۱۹۵ وارد شهر شد؛ او صادقخان و همه پسرانش، به جز جعفرخان زند را قتلعام کرد.
همزمان با نبردهای داخلی بین اعضای سلسله زندیه، آغامحمدخان در شمال ایران قدرت خود را مستحکم کرد و بر نواحی چون مازندران و گیلان سلطه پیدا کرده بود و حتی سعی کرده بود تهران را از دامنه قدرت زندیان خارج کند.
،
آقا محمد خان یا آغا محمد خان ؟
شاید برای شما هم سئوال باشه که چرا بجای آقا محمد خان مینویسند آغا محمد خان !
آغا در زبان ترکی به معنای خواجه یا اخته میباشد .
اما ماجرای اخته شدن او و کینه ای که باعث سرنگونی حکومت زندیه شد را بشنوید .
میگویند که دختر شیخ علی خان زند با آغا محمد خان رابطه برقرار میکند و موجب بدنامی خود وخانواده میشود .
هنگامی که محمد حسین خان قاجار در قرق اشرف با شبخ علی خان زند میجنگید ، آغا محمد خان بهمراه مادرش جیران در جنگ حضور داشتند .
محمد حسین خان میگریزد ولی آغا محمدخان و جیران باسارت در میایند .
شیخ علی خان زند میخواهد آغا محمد خان را بقتل برساند ولی جیران با التماس میخواهد که فرزندش را بقتل نرساند .
شیخ علی خان مجازات خفیف تری برای ظلم به دخترش در نظر میگیرد و به دژخیم دستور میدهد که او را عقیم کنند .
پس از اعمال این مجازات ، آغا محمد خان و مادرش جیران آزاد میشوند .
بعد از اینکه سر محمد حسین خان قاجار را از تن جدا کردند وبرای کریمخان زند فرستادند ، جیران از فرزندش آغا محمد خان خواست که به قرآن وشمشیر سوگند یاد کند که نسل زندیه را طوری معدوم کند که حتی از هفتمین خویشاوند سببی آنها یک طفل باقی نماند .
این گفته چنان در دل او جای گرفت که ۲۰ هزارتن از مردم کرمان را فقط بخاطر اینکه به لطفعلی خان زند پناه داده بودند کور کرد و در آنجا کشتار و تجاوز زیادی انجام داد .
لر و لک یک ریشه اند و جدایی ناپذیرند. واژه لکستان علاوه بر اینکه به کردها ربطی ندارد باز هم ریشه در لر دارد.
در وصف لر بودن کریم خان زند اشعار بسیاری وجود دارد مثل:
اگرچه لری صادق ساده بود
ز نامردی و ننگ آزاده بود
آیا بعد یک سال لهجت عوض نمیشه؟
مطمعا باش ک لهجت تغییر میکنه
تازه من مثال یه زبان بیگانه زدم ک وقتی مدت زمان کمی هم باهاشون زندگی کنی لهجت شبیه اونا میشه
وای بحال طایفه زند ک ب جایی تبعید شدن ک گویشش خیلی بیگانه نیست و مدت زمان بسیار طولانی اونجا قرار داشتن طبیعیه ک زبان اصلی خودشون یادشون بره و بعضی از نسل باقی مانده شون لکی صحبت نکنن
تو داری طبق ظاهر باطن رو قضاوت میکنی
شاید گویششون تغییر کرده باشه ولی اصالتشون ک تغییر نکرده
در لک بودن زند هیچ شکی نیست
چه نیکو می شود آنگاه که محققین و پژوهندگان وقایع تاریخی ، عینک تعصب و وابستگی قومی را از چشم هایشان بردارند و بدون تعصب و خود برتر بینی به تحلیل و تفسر وقایع تاریخی بپردازند.
در اینکه همه اقوام ایران زمین از دیرباز تا کنون برای یکدیگر قابل احترام بوده اند شکی نیست اما خودبرتر بینی منجر به حدوث نفاق و جدایی می گردد.
اگر منصفانه به خواهیم به پادشاهی کریم خان بنگریم باید تمامی روایتها و دست نوشته ها و تاریخ مکتوب و سینه به سینه و اسناد متقن و مدلل را مطالعه کرده و با کنارهم قراردادن نکات مشترک آنها سعی در روشن ساختن زوایای پنهان تاریخ نمود.
قبل از اینکه کریم خان زند به قدرت برسد علیمردان خان اورشی بختیاری(حاکم فارس) و ابوالفتح خان آسترکی بختیاری(حاکم اصفهان) بعنوان سرداران سپاه ، نادرشاه را در فتح قندهار همراهی می کردند درصورتیکه کریم خان بعنوان سردسته جنگجویان و دلارمردان طایفه خود و بعنوان یکی از فرماندهان دسته های کوچکتر ، تحت فرماندهی خوانین بختیاری در فتح قندهار حضور داشت.
همه می دانند که بدلیل طولانی شدن محاصره قندهار ، بختیاری ها جلسه ای شبانه تشکیل داده و بابرگزاری مراسم قسم خوردن محلی و بدون هماهنگی با نادرشاه ،به قندهار یورش برده و قلعه را فتح می کنند .
نادرشاه با سروصدای شبیخون شبانه بختیاری ها از خواب بیدار شده و در ابتدا بدلیل خودسری فرماندهان بختیاری ناراحت می شود اما صلاح را در حضور در شبیخون و همراهی قوای بختیاری برای تارومار کردن افاغنه می بیند .
فردای روز فتح قندهار، نادر شاه بدلیل خودرایی و اقدامات خوانین بختیاری که بدون کسب اجازه از نادرشاه به قندهار حمله کرده بودند ، تصمیم می گیرد که بختیاری ها را بدلیل نافرمانی از پادشاه تنبیه نماید زیرا خوب می دانست که اگر با این نافرمانی برخورد نکند ممکن است که فتح قندهار به نام لر تمام شده و در بازگشت برایش در ایران مشکلاتی بوجود خواهد آمد که با مشورت وزیردانا و مشاور ارشد خود که این بیت را برایش خواند اندکی ارام گرفته و با این افکار مزاحم مقابله کرد:
"قندهار را بختیاری فتح نکرد بلکه شوکت نادری فتح کرد" و یا اینکه "بختیاری نکرد بلکه بخت یاری کرد"
بعد از آرام شدن اوضاع نادرشاه دستور داد که 4000 از سواران بختیاری در قندهار مانده و شهر را کنترل کنند(هم اکنون طایف بختیار که در قوم وایل هزاره پشتو افغانستان هستند بازماندگاه بختیاری هایی هستند که بدستور نادرشاه در قندهار باقی مانده اند) و الباقی به سمت قوچان و خراسان شمالی تبعید شوند که این موضوع برای خوانین بختیاری و خصوصا علیمردان خان اورشی بسیار بسیار ناراحت کننده بود و از اینجا بود که علیمردان خان کینه نادرشاه را بدل گرفت و مترصد فرصتی شد برای جبران ناسپاسی نادرشاه و افشاریه .
پس از بازگشت از قندهار علیمردان خان مجددابعنوان حاکم فارس و ابوالفتح خان بعنوان حاکم اصفهان منصوب شدند .
بعد از مرگ نادر شاه و بدلیل بروز اختلاف و رقابت میان شاهزادگان افشار در انتخاب پادشاه هر یک از شاهزادگان در قسمتی از کشور تاج پادشاهی بر سر می گذاشت که به دنبال این وضع، شرایط هرج و مرج و ناامنی در کشور حاکم گردید و علیمردان خان که مترصد فرصت مناسبی برای انتقام از افشاریه بود از این واقعه و عدم تمرکز و اتحاد افشاریه استفاده نمود و با جمع آوری سپاهی به اصفهان که یکی از مراکز قدرت افشاریه بود حمله نمود. در یورش اول سپاه زندیه به فرماندهی ابوالفتح خان از اصفهان دفاع نمود و لشکر علیمردان خان به گلپایگان عقب نشینی کرد. علیمردان خان در این زمان یا توجه به رشادتهایی که از کریم خان در زمان فتح قندهار دیده بود ، نامه ای به او نوشته و با خطاب قراردادن اوی بنام فرزند ایماق از او می خواهد که با اوردن جنگجویان زند به وی در شکست افشاریه جهت سرکوب هرج و مرج و جلوگیری از تجزیه ایران کمک کند .
کریم خان پیشنهاد خان بختیاری را پدیرفته و با جمع اوری نیرو به کمک علیمردان خان می آید و با هدایت علیمردان خان سپاه را به سمت اصفهان حرکت می دهند. در این هنگام ابوالفتح خان زمانی که اوضاع را آشفته و به ضرر افشاریه می بیند با ارسال نامه و نماینده ای از علیمردان خان می خواهد که در صورت دادن پست به او که همان حاکمیت اصفهان بود با انها همکاری خواهد کرد.
علیمردان خان بختیاری پذیرفته و با کریم خان وابوالفتح خان جلسه ای تشکیل می دهد و با ذکر این موضوع که هدف اصلی اش گرفتن انتقام بختیاری ها و لرها از افشاریه بذلیل تبعید انها به قندها و خراسان توسط نادرشاه و سروسامان دادن به اوضواع ناآرام و بی کفایتی جانشینان افشاریه است ابولفتح خان و کریم خان را مجاب می کند که در ذیل حکومت او حرکت کنند و ماحصل این جلسه به تهیه و تنظیم توافقنامه ای سه گانه منجر شده که پیرو ان نوه دختر ی پادشاهان صفوی را در داراب به تخت نشانیده و علیمردان خان با لقب مختارالدوله تاج نائب السلطنه ای با احتیارات پادشاهی را بر سرگذاشته و عملا امورات پادشهای کشور را در دست می گیرد و ابوالفتح خان بعنوان حاکم اصفهان باقی ماند و کریم خان زند نیز بعنوان سرلشکر پادشاهی جدید جهت سرکوب باقی ماند هاشرف و آزاد افغان و سرکوب شورش قاجاریه به سمت نواحی شمای کشور راهی می گردد.
در این رهگذر علیمردان خان در خلال جلساتی که با سران ایلیات جهت اخذ بیعت و انتظام امور کشور داشت به ابوالفتح خان تذکر می دهد که رعایت جایگاه و سلسله مراتب را داشته باشد و در صورت تکرار بی نظمی با او برخورد کرده وحتی اور ا خواهد کشت.
پس از تذکرات چند باره علیمردان شاه به ابوالفتح خان در جلسه ای گویا ابوالفتح خان در جلسه ای که مست بوده و حالت روحی مناسبی نداشت وارد جلسه شده و به گفتن هزلیات مشغول می شود و علیمردان شاه عصبانی شد و با شمشیر ابوالفتح خان را می کشد.
خبر کشتن ابوالفتح خان توسط علیمردان شاه به کریم خان رسیده و کریم خان از این واقعه استفاده نموده و با سخنرانی پرشوری که برای سپاه بختیاری و لرها می نماید با انزجار از حکومتی که بر پایه برادر کشی استوار است لشکریان را تهییج نمود که به خونخواهی ابوالفتح خان و تنها برای نظم بخشیدن به امور کشور و جلوگیری از استبداد علیمردان شاه به سمت اصفهان محل استقرار علیمردان شاه حرکت کنند .
بدلیل کثرت لشکریان کریم خان و احساسی شد ن آنها بدلیل کشته شدن ابوالفتح خان توسط علیمردان شاه و همچنین قلت لشکریان یاقی مانده در اصفهان ، علیمردان شاه نتوانست از پایتخت خود دفاع نموده و به فارس متواری شد.
مخلص کلام ، چندین درگیری بین قوای زند و علیمردان شاه بوجود آمد که حتی در نبرد آخر و قبل از رسیدن قوای کمکی به لشکر زند علیمردان دستور داده بود که نیمه شب به سپاه زند حمله کنند که نیمه های شب هرچه علیمردان شاه را صدا می زنند از فرط خستگی از خواب بیدار نمی شود و فردا صبح که از خواب بیدار می شود با عتاب از همراهان خود گلایه می کند که چرا بیدارم نکردید و با ذکر این موضوع که من را خواب نبرد بلکه بحت مرا خواب برد به ناراحتی خود از بخت بدش و از دست دادن فرصت چیره شدن یه زندیه قبل از رسیدن قوای کمکی به خان زند گلایه کرد.
در این وانفسا پسرعموی کریم خان که علی الظاهر با کریم خان دچار مشکل گردیده بود و به علیمردان شاه پناه اورده بود از فرصت استفاده کرده و با دیدن این که سپاه کمکی به کریم خان پیوسته است در فرصتی اقدام به کشتن علیمردان شاه نموده و به سمت کریم خان فرار می نماید.
مخلص کلام اینکه کریم خان از انجایی که در سخنرانی اش برای لشکریان علیمردان شاه در زمان کشتن ابوالفتح خان از این جملات که علیمردان شاه دروغ می گوید و برای انتظام کشور غلیه افشاریه برنخاسته بلکه برای پادشاهی خود برنامه دارد ، اذها بختیاری ها و لرهای مجود در سپاه را آشفته کرده بود ، نمی توانست خود بگوید که من پادشاه هستم از این رو خود را وکیل ارعایا اعلام نمود که سپاهیانش او را نیز مانند علیمردان شاه مورد عتاب قرار ندهند که حودت نیز بدنیال پادشاهی هستی .ووووو
عل ایهالحال منظورم از نوشتن این متن طولانی این است که اگر لرها و خصوصا بزرگان انها که به مقام پادشاهی ، نایب السطلنه ای و دیگر پستهای عالی رتبه کشوری رسیده بودند چنانچه با تدبیر وخردورزی بیشر اندکی از خودخواهی خود کم نموده و با مبارزه با احساسات و امیال شخصی و قبیله ای ، مصالح کلی قوم لر و کشور را در اتحاد و یکدلی می دیدند جه بسا هم اکنون جایگاه اقوام لر در کشور به گونه ای دیگر تعریف می شد .
بنابرایان از همه تاریخ پژوهان ایران زمین و خصوصا لرها (بختیاری ها، لرستانی ها، کهگلویه و بوبیراحدی ها، بهمئی هاولکها و...)می خواهم که بدون تعصبات طایفه ای و قبیله ای به واکاوی نقاط ضعف تفکرات پیشینیان پرداخته و با هم افزایی دل در گرو آبادی ایران عزیزمان بسپاریم و این بیت حضرت حافط را سرلوحه همه اموراتمان قراردهیم:
حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت . آری به اتفاق جهان می توان گرفت
ایران را لکستان میکنیم .
سرزمین زیبایت را دوست میدارم
با تو هستم ای اصالت ایران زمین
سلام بر شما
شما هم لک هستید؟
خدا روح تمام آزادی خواهان و وطن پرستان قوم لک را قرین رحمت کند
درضمن ما لرها با زندیه هیچ دشمنی نداشتیم، خود زندها با کمک طوایف لر مثل بختیاری و ممسنی به قدرت رسیدن، چقدر شماها پورو هستید
این که کریم خان زند با اسماعیل خان فیلی جنگید دلیل بر این میشه که بگیم زندها با لرها دشمنی داشتن؟
چرا باید در جنوب استان همدان و شمال شرق استان لرستان (مناطق ثلاث) این گونه تصور شود که الزاما لرها کسانی هستند که زبانی جدا از ثلاثی ها دارند.هر چند که مردمان مناطق ثلاث (به غیر از مهاجرین ترک) هم از نظر زبانی و هم از نظر اجتماعی و تاریخی لر محسوب می شوند.
چرا در مناطق بالاگریوه (از خرم آباد تا دره شهر و دهلران ) برعکس مناطق ثلاث، لرها کسانی هستند که زبان شان با فارسی رسمی کشور قرابت زیادی داشته و ساکنانی در مناطق بالا گریوه که چنین نباشند به آنها لقب «لک» می دهند .
چرا در تصور مردم مناطق شمال استان لرستان، دلفان ، هرسین و هلیلان و ... واژه لر هنوز جایگاه خاصی نیافته و بین لر و لک در تعلیق می باشند.
چرا در باور مردمان استان ایلام (که تا چند دهه پیش، مرکزیت و فرمانروایی قوم لر را یدک می کشیدند) لرها کسانی هستند که در خرم آباد و مناطق جنوبی آن زندگی نموده و در نظر آنان لفظ پشت کوه لرستان (در طول این هزاران سال ! )اشتباها به استان ایلام اطلاق شده است؟
چرا لرهای عراق معتقدند که لر کسی است که به لهجه ایلامی ها صحبت کند. در عقاید لرهای عراق، خرم آباد و استان لرستان جزء مناطق لر نشین خالص و اصلی محسوب نگردیده، بلکه لرهای ایران در نظر آنان کسانی هستند که در استان های کرماشاهان و ایلام سکونت دارند.
چرا از دیدگاه شهروندان شرق استان لرستان( مناطق دورود ، ازنا و الیگودرز ) لر کسی است که در کوه بوده و چادر نشین باشد. بنابر این در گفته های اینان، چادر نشینان حتی اگر ترک زبان هم باشند باز هم لرند!
چرا در استان های چهار محال و بختیاری و خوزستان، لر یعنی فردی بی کلاس، تهیدست و رعیت. در مقابل آن واژه بختیاری قرار دارد که به معنی فردی با کلاس و خان منش و... می باشد بنابراین آنها برای مبری شدن از نسبت های بی کلاس می گویند «مو لر نِیدُم، مو بختیاری هِدُم» یعنی من با کلاسم؟
چرا مردم کهگیلویه و بویراحمد و ممسنی ابتدا با افتخار و تعصب خود را «لر» می دانند اما سپس حاضر نیستند متناسب با هویت جمعی خویش، خود را سازمان دهند. وقتی رئیس جمهور یا مسئولین بلندپایه به این مناطق سفر می کند آنها را «عشایر غیور» خطاب می کند، آنها هم هرگز تقاضا نکرده اند با نام قومیت شان «لر» صدا زده شوند، حتی وقتی به فکر تغییر نام استان شان می افتند آخرین نامی که به ذهنشان خطور می کند لر و لرستان جنوبی است حال آنکه ابتدا به اسامی چون استان پارسیان می اندیشند؟
بعدها با حمله اعراب به ایران، فرهنگ آنها بر فرهنگ مردم این کشور تاثیر گذاشت. این تاثیر شامل لرستان نیز میشد. با این وجود، قوم لر توانستند آداب و رسوم خود را تا حدود زیادی حفظ کنند. در عصر حکومت صفویه، دو ایالت لرنشین وجود داشتند که یکی از آنها در لرستان و دیگری در کهگیلویه و بویراحمد قرار داشت. این دو ایالت، والیانی مستقل داشتند.
والیان لرستان فیلی در سال ۱۰۰۶ هجری قمری به دستور شاه عباس بزرگ، حاکمان پیشکوه و پشتکوه شدند و تا عصر قاجاریه بر این منطقه حکمرانی کردند. لرستان عصر زند نیز یکی از ایالتهای لرنشین دارای حاکمیت به شمار میرفت.
بعد از روی کار آمدن قاجاریه، آقامحمدخان که کینه بسیار از حکومت زند و مردمان لر داشت، دست به تغییراتی در منطقه زد. او لرها را مجبور به کوچ اجباری به منطقه قزوین کرد. فتحعلیشاه همچنین حکومت والیان لرستان را به منطقه پشتکوه محدود کرد. او تا سال ۱۳۰۷ در این منطقه حکم راند؛ اما بعد از تصرف پشتکوه به عراق رفت. بعد از پایان یافتن حکومت آقامحمد خان قاجار، فتحعلیشاه لرستان را تجزیه کرد. در راستای اجرای این سیاست، پشتکوه از لرستان جدا شد و زیر نظر مستقیم حکومت قاجاریه قرار گرفت. از آن پس منطقه لرستان را شاهزادگان قاجار اداره میکردند. با این سیاست، لرستان دچار هرج و مرج شد. اقوام لر شروع به ستیز با هم کردند و بسیاری از آنها کوچنشینی را به ماندن در آن منطقه ترجیح دادند.
لرستان در آن زمان به لرستان بزرگ شهرت داشت و شامل مناطق بختیاری، لرستان کوچک، کهگیلویه و بویراحمد و منطقه ممسنی میشد. مستوفی بر این عقیده بود که بعد از آن لرستان بزرگ به دو بخش تقسیم شد که عناوین «لر بزرگ» و «لر کوچک» را به خود گرفتند. اداره این دو ایالت، به دست دو برادر به نام های بدر و منصور سپرده شد. بدر که برادر بزرگتر بود بر مناطق بختیاری، کهگیلویه و بویراحمد و ممسنی حکومت داشت. ازاینرو این ایالت به لر بزرگ شهرت یافت. ایالت دوم، استان لرستان بود که به دست برادر کوچکتر اداره میشد و نام لر کوچک داشت.
بر طبق این تقسیمبندی، دو حکومت لر نژاد در ایران بود که یکی از آنها اتابکان لر بزرگ و دیگری اتابکان لر کوچک بودند. حکومت اتابکان لر کوچک همزمان با دوره حکومت صفویه و ایلخانان در ایران بود. این حکومت حاکمان مشهوری داشت و بهصورت ایلی و طایفهای اداره میشدند. در سال ۱۰۰۶ هجری قمری با کشته شدن شاهوردی آخرین اتابک لر کوچک به دست شاه عباس کبیر، حکومت اتابکان لر کوچک پایان یافت. بعد از آن، اداره حکومت به والیانی که از طرف دولت مرکزی فرستاده میشدند، سپرده شد. اداره حکومت اتابکان لر کوچک به شیوه والیگری تا سال ۱۳۰۸ و عصر حاکمیت رضاخان تداوم داشت.
لر بزرگ در عصر صفویه، منطقه بختیاری، کهگیلویه و ممسنی را شامل میشد. بعد از سقوط سلسله اتابکان لر بزرگ یا فضلویه در آن منطقه، حکومت دیگری جای آنها را نگرفت؛ اما در منطقه بختیاری که یکی از این سه بخش بود، یک تشکیلات ایلی منسجم شکل گرفت و تا سالها به حکومت خود ادامه داد. در زمان زندیه، بین کریم خان زند و علی مردان خان بختیاری که در آن زمان، ریاست ایل را بر عهده داشت، رقابتی سخت برای به دست گرفتن حکومت ایجاد شد که در پایان آن، کریم خان زند پیروز شد و سلسله زند را تشکیل داد.
سلسله زند که از نژاد لر تشکیل شده بود، پایتخت خود را شیراز انتخاب کرد. کریم خان در دوره حاکمیت خود، عنوان شاه را به کار نبرد و از نام «وکیلالرعایا» برای خود استفاده کرد. کریم خان در زمان حکومت خود، اقدامات بسیاری برای پیشرفت و آبادانی ایران و توسعه تجارت این کشور انجام داد. سلسله زند با پیروزی آقا محمد خان قاجار بر لطفعلی خان زند پایان یافت.
قوم لر بهدلیل لر بودن کریم خان و سلسله زندیه، در عصر حکومت آقامحمد خان قاجار آسیب زیادی را متحمل شدند. لرها در این دوره از مناصب مختلف کنار گذاشته شدند و قاجارها تلاش کردند آنها را تضعیف کنند. ضعف قوم لر زیاد طول نکشید و آنها در عصر حاکمیت مشروطه توانستند تا حدود زیادی قدرت خود را باز پس گیرند. لرهایی که در دوره مشروطه قدرت خود را بازیافتند؛ از قوم لر بزرگ و اعقاب حسینقلی خان ایلخانی بودند. علیقلی خان سردار اسعد از مهمترین آنها بود که توانستند بههمراه سرداران آذربایجان و محمدولی خان تنکابنی، تهران را در اختیار خود قرار دهند.
با روی کار آمدن سلسله پهلوی در ایران، بهدلیل سیاستی که دولت در زمینه تخته قاپو کردن عشایر و انتقال قدرت از ایلات بهسمت حکومت مرکزی داشت، ایلات مورد ظلم و ستم قرار گرفتند. قوم لر نیز از این سیاست در امان نماند. قوم لر در ابتدا مایل نبودند به این سیاست تن در دهند و مقاومتهایی در برابر آن انجام دادند. این مقاومتها سبب شد بین ایلات لر و دولت مرکزی درگیریهایی ایجاد شود؛ اما دولت مرکزی در مقابل ایلات ایستادگی کرد و با ایجاد جنگ و خونریزی به هدف خود دست یافت و مناطق لرنشین را زیر سلطه خود درآورد. رضاشاه به لرستان و کهگیلویه حمله کرد و قتل عام بزرگی در بین قوم لر ایجاد شد. ازاینرو، بسیاری از عشایر لر مجبور به کوچهای اجباری شدند. قوم لر ساکن در سرزمین بختیاری نیز مجبور به اسکان اجباری شدند که همین امر سبب شد که از لحاظ اقتصادی و نظامی ضعیف شوند.
سلام آقا/ خانم هامون
از خودش بپرس
ما از دیرباز در مناطق مختلف ایران بوده آیم ولی اصالت ما لک است واز طوایف لک هستیم .
برادر من وقتی زندیه با خیانت افرادی مثل ابراهیم خان کلانتر با شکست مواجه شد و خانواده های زند به لرستان پناه آوردند. هیچ کسی از زندها به قاجار تحویل داده نشد.
ترانه کشکله شیرازی وجه تسمیه اش به ورود زند بر می گردد.
(کشکله از واژه ای کجی به معنی دختر گرفته شده است همان واژه کیژی کردی و کیجا شمالی است)
این سوال اشتباه است کریم خان لرلک بوده است.