پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۹۵۵۰۴
تاریخ انتشار : ۰۹ آذر ۱۳۹۶ - ۱۱:۱۵
داعشی ها جماعتی دارای تئوری سازمان یافته بودند، تئوری که می توان آن را در ساختار حکومتی، نظام آموزشی، پول رایج و رسانه بسیار تأثیر گذار آنها دید.

شعارسال:داعشی ها جماعتی دارای تئوری سازمان یافته بودند، تئوری که می توان آن را در ساختار حکومتی، نظام آموزشی، پول رایج و رسانه بسیار تأثیر گذار آنها دید.

هفته گذشته سردار قاسم سلیمانی در نامه ای خطاب به رهبر انقلاب، نابودی شجره خبیثه داعش را تبریک گفت. در همان زمان سید حسن نصرالله، دبیرکل حزب الله لبنان نیز، که نیروهای تحت امرش نقش تعیین کننده ای در این پیروزی چه در عراق و چه در سوریه داشتند، پایان سیطره داعش و پروژه دولت اسلامی عراق و شام را اعلام کرد.

کمی عقب تر برمی گردیم. گروه داعش (دولت اسلامی عراق و شام) که در سال 2014 کنترل بخش های بسیار وسیعی از عراق را به دست آورد به سرعت توانست قلمرو تحت سیطره خویش را در سوریه افزایش دهد به گونه ای که تا پایان آن سال، داعش مساحتی در حدود کشور فرانسه با جمعیتی نزدیک به 8 میلیون نفر را در اختیار داشت.

به زودی این گروه توانست با استفاده از کنترل خویش بر منابع نفتی، پالایشگاه ها، انبارهای غله و تجهیزات نظامی در عراق و سوریه، پول و سلاح لازم را برای تاسیس یک دولت تحت عنوان خلافت اسلامی به دست آورد.

با نگاهی به این "خلافت"، ساختار و محتوای آن می توان به این نتیجه رسید که داعش فقط یک گروه با تفکرات قرون وسطایی که جنایات وحشیانه ای را مرتکب می شد نبود؛ داعشی ها جماعتی دارای تئوری سازمان یافته بودند، تئوری که می توان آن را در ساختار حکومتی، نظام آموزشی، پول رایج و رسانه بسیار تاثیر گذار آنها دید.

بنابراین پشت این گروه سازمان یافته که دیگر تبدیل به یک دولت شده بود، یک عقل سازمان یافته و راهبرد تعریف شده وجود داشت. راهبردی که اگر نتوانیم آن را با قطعیت لازم به سرویس های اطلاعاتی نسبت دهیم اما به جرات خواهیم توانست ادعا کنیم که چنین استراتژی سازمان یافته و ساختار گرا در تاریخ گروه های جهادی بی سابقه است.

با شکست های پی در پی داعش به ویژه از سال 2016، ساختاری که این عقل سازمان یافته آن را ایجاد کرده بود رو به اضمحلال رفت. بررسی رویارویی های نظامی داعش در دو سال گذشته نشان می دهد که در عراق، این ارتش و متحدین آنها در محور مقاومت بودند که با داعش وارد جنگ شدند و آنچه ائتلاف بین المللی علیه تروریسم به رهبری امریکا انجام داد، صرفا پشتیبانی هوایی محدود و با اما و اگرهای فراوان بود که در مقاطعی مانند آنچه که در ماجرای شهادت محسن حججی روی داد، این پشتیبانی هوایی به نفع داعش و علیه نیروهای وابسته به محور مقاومت بود که واشنگتن خود آنها را در لیست گروه های تروریستی طبقه بندی کرده است.

در سوریه، وضعیت بسیار پیچیده تر بود. آمریکایی ها پس از پشت سر گذاشتن تجربه ناموفق با ارتش آزاد که در نهایت به صندوق القاعده و نماینده رسمی آنها در سوریه یعنی جبهه النصره ریخته شد در نهایت بر روی کردها سرمایه گذاری کرده و با پشتیبانی مستقیم از گروه موسوم به نیروهای دموکراتیک سوریه(قسد) توانستند مساحت های گسترده در شمال و شرق سوریه را از کنترل داعش خارج کنند.

این در حالی بود که این پشتیبانی با مخالفت شدید ترکیه مواجه شد، مخالفتی که در ماهیت سیاست پراگماتیک امریکایی ها همیشه برای آن راه حل وجود دارد. راه حلی که ممکن است در روزهای آینده از بخشی از آن در قالب عملیات ارتش ترکیه در منطقه عفرین(ناحیه کرد نشین شمال غرب سوریه) پرده برداری شود!

با نگاهی به آخرین وضعیت جبهه ها در عراق و سوریه به خوبی می توان متوجه شد که داعش دیگر هیچ شهری را تحت کنترل ندارد. مساحتی که هم اکنون در سوریه در اختیار داعش است منحصر به 30 درصد از استان دیرالزور (واقع در شرق سوریه) می شود که شامل تعدادی روستا در اطراف فرات و دو منطقه صحرایی در حومه شرقی و جنوب غربی شهر دیرالزور است. اگر به این مساحت، چند نقطه جغرافیایی محدود در شمال استان حما (واقع در مرکز سوریه)، اردوگاه فلسطینی یرموک در جنوب دمشق و منطقه تحت کنترل گروهان خالد بن ولید در جنوب استان درعا(واقع در جنوب سوریه) را اضافه کنیم متوجه می شویم که داعش در حاضر کمتر از 10 درصد از خاک سوریه را ، آن هم به صورت تکه تکه و جدا از هم، در اختیار خود دارد.

در عراق، منطقه در اختیار داعش محدود به یک منطقه صحرایی در شمال بخش راوه می شود که بخش هایی از جنوب استان نینوی و شمال استان الانبار را در بر می گیرد به عبارت دیگر می توان گفت مساحت در اختیار داعش، تقریبا منحصر به 5 درصد خاک عراق می شود.

در نهایت صرف نظر از اینکه خاورمیانه پس از داعش چگونه خواهد بود و ترتیبات قدرت در این منطقه چگونه شکل خواهد گرفت، ذکر چند مساله اساسی ضروری است:

اول اینکه پایان داعش به عنوان یک دولت، به معنای پایان داعش به عنوان یک اندیشه نیست. ریشه های این اندیشه خطرناک نیز جایی جز عربستان سعودی و وهابیت نیست. بی تردید تا زمانی که منبع فکری این جریان ویرانگر در حال جوشش است و دلارهای نفتی صرف مدارس دینی وهابی در داخل و خارج شبه جزیره عرب می شود، ضمانتی برای عدم رویش یک داعش دیگر وجود ندارد.

آیا ولیعهد عربستان، محمد بن سلمان که از احیای اسلام میانه رو در عربستان سخن گفته است، قرار است بودجه این مدارس را قطع کند؟

پاسخ این پرسش، عمق درخت اصلاحات وی را روشن خواهد ساخت چرا که نمی توان هم مجوز رانندگی زنان را صادر کرد و هم به مدارسی که دانش آموزان آن یاد می گیرند که هر کس شلوار جین بپوشد کافر است، پول داد!

دوم اینکه با وجود اینکه داعش دولت از بین رفته است اما القاعده، در قامت یک شبه دولت در شمال غرب سوریه همچنان به حیات خویش ادامه می دهد. شبه دولتی که شاید در تاکتیک ها تفاوتی با داعش داشته باشد اما در استراتژی برخاسته از مدرسه فکری مشابه است.

سوم اینکه داعش محصول محیطی بحران حاکمیت و بحران مشروعیت در نظام های سیاسی عراق و سوریه بود. فساد و بی ثباتی سیاسی، نارضایتی از سیاست های اقتصادی به همراه تداوم حیات برخی جریانات مانند بعثی ها که خواهان بهم ریختن ثبات امنیتی هستند یعنی اینکه خطر همیشه در کمین است.

اخيرا شيخ خزعل کعبی فرمانده عصائب اهل الحق هشدار داده که نیروهای آمریکایی موجود در عراق مانع از ورود نیروهای دولتی به منطقه تحت سیطره گروه نقشبندی(یکی از شاخه های حزب بعث) می شوند.

این یعنی عوامل تهدید کننده ثبات سیاسی در عراق به قوت خود باقی است.

در هر صورت نباید فراموش کنیم که عراق قبل از خرداد سال 93، بهشتی نبود که داعش آمد و آن را ویران کرد. عراق پیش از بازسازی فیزیکی، نیازمند یک آشتی ملی است که البته با کینه های سیاسی موجود بسیار دشوار است.

شاید ورود جدی تر مرجعیت نجف که کارایی آن در تاسیس بسیج مردمی به اثبات رسید، راه حل مناسبی باشد.

در سوریه، وضعیت دشوار تر است. با وجود اینکه ارتش سوریه و نیروهای مقاومت، کنترل مناطق وسیعی را در اختیار دارند ولی هنوز بسیار زود است که درباره ترجمه این سیطره نظامی به اقتدار سیاسی حکومت مرکزی صحبت کنیم.

سرعت ترجمه سیطره نظامی به اقتدار سیاسی وابسته به راه حل سیاسی است که در نهایت قرار است در سوریه حاکم شود. راه حلی که در مرحله کنونی پیش از آنکه بحث بر سر محتوای آن باشد بر روی طرف های مشارکت کننده متمرکز است.

در نتیجه اینکه خلاء موجودِ ناشی از عدم وجود ثبات سیاسی و نارضایتی عمومی، ممکن است به وسیله گروه ها یی پر شود که ممکن است اندیشه های ویرانگری مانند داعش داشته باشند و البته لزومی ندارد آنهایی که در پی پر کردن این خلاء باشند حتما برخاسته از اندیشه های افراط گرایانه دینی باشند.

نابودی داعش به این معناست که زمینه های لازم برای بروز چنین پدیده هایی از بین برود. آیا محور مقاومت، طرحی برای پر کردن این خلاء بزرگ دارد؟ با وجود اینکه محور مقاومت باید بیش و پیش از همه خواهان تغییر در نظام های سیاسی باشد که فساد آنها، خود یکی از عوامل ظهور گروه هایی مانند داعش است اما این مهم قبل از اینکه مرتبط به بعد نظامی، امنیتی و حتی سیاسی باشد، عمیقا وابسته به گفتمانی است که محور مقاومت می بایست آن را ارائه دهد. این گفتمان نباید منحصر در گفتمان شیعی باشد.

دهه ها پیش در لبنان، امام موسی صدر، گفتمان حرکت محرومین را پایه گذاری کرد آیا ایشان نمی توانست مبنای گفتمان خویش را دینی کند؟ مرحوم علامه فضل الله از گفتمان انسانی سخن راند که با همان هدف امام موسی صدر طراحی شده بود و بالاخره اینکه امام خمینی(ره) از دو گانه مستضعفین و مستکبرین سخن به میان آورد که جای این گفتمان اکنون خالی است و می تواند در شرایط کنونی منطقه، مبنایی برای پر کردن این خلاء گفتمانی باشد. آیا محور مقاومت، ارائه چنین گفتمانی را در دستور کار خود قرار می دهد؟

به این ترتیب تصور اینکه داعش یک طرح تمام شده است، ساده نمایی مشکلات پیچیده ای است که از بحران های عمیق سر برآورده اند. هرچند گفتن "نه! داعش تمام نشده است" نیز جفا به کسانی است که در مبارزه با داعش، جانانه از جان مایه گذاشتند.

شعارسال، با اندکی تلخیص واضافات برگرفته از سایت عصر ایران، تاریخ انتشار8آذر 96، کدخبر: 575625 ، www.asriran.com

اخبار مرتبط
خواندنیها و دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین