شعار سال: چند روزی بود که چهرهاش را آشفته و پریشان میدیدم. مدام زیر لب غر میزد و شاکی بود. میگفت: «از کارهای تکراری و یکنواخت، رانندگی سرویس بچهها، آشپزی و نداشتن شغل و درآمد و... خسته شدهام، واقعا به هم ریختهام. دوست داشتم جور دیگری زندگی کنم. شاید یک آدم دیگر، اصلا ای کاش مرد بودم! مرد بودن خیلی بهتر از زن بودن است، چرا که بیشتر مشکلات جسمی و روحی و گرفتاریهای خانه و حرص خوردن برای درس بچهها و برنامهریزی مالی خانه و پخت و پز و شستوشو و... همه مال زنهاست؛ اصلا بیشتر مریضیها و دردها هم متعلق به زنهاست!» بهراستی چه چیزی باعث میشود که بعضی از زنان از نقش جنسیتی خود آزردهخاطر باشند و آرزوی مرد بودن کنند؟ آیا اعتماد به نفس ندارند؟ آیا ممکن است به دلیل دیده نشدن زحمتها و کارهای آنها از طرف شوهر و خانواده باشد؟ آیا ریشه این نارضایتی و آرزوی عجیب در دوران کودکی است؟ چرا یک زن باید به جایی برسد که «زن» را قبول نداشته باشد؟
زنان سرشار از احساسات و عواطفاند، عواطفی که به راحتی در هر کسی یافت نمیشود. احساسات و عشقی که باعث میشود خود را قربانی کند تا موجود دیگری را به وجود آورد، موجودی از پارههای بدن خویش؛ زن آفریننده است. با وجود اینکه میداند چقدر به جسم خود آسیب میرساند، اما باز هم قربانی میشود. برای یک زن، یک مادر، یک همسر و یک بخش مهم از جامعههای انسانی هیچ چیز لذتبخشتر از مهربانی، دوست داشتن و عشق ورزیدن به عزیزان نیست. این نقش دلچسب و دوستداشتنی است؛ دستکم برای خیلی از زنان. شاید ریشه بخش بزرگی از بدبینی برخی زنان به خودشان و زنانگیشان ظلمی است که در طول تاریخ و بهخاطر جامعههای مردسالارانه به آنان شده و میشود، اما بخشی از آن هم مربوط به نگاه کهنه و سنتی خود زنهاست! بسیاری از زنها خودشان نیز زن را جنس دوم میدانند و حتی بدتر، نقش اجتماعی و خانوادگیشان را نقش چندم! شاید همین از خودگذشتگیهای بیمورد و زیاد باعث شده است که بار زندگی بیش از آنچه که باید باشد بر دوش زنهاست؛ بار اضافی از نظر روحی و جسمی زنان را دچار فرسودگیهای زیاد کرده است. در جامعه امروز ما، نقش اصلی و اساسی در یک خانواده به عهده زنان است، اما در چندسال گذشته گسترش آگاهیهای زنان موجب ورود و اثرگذاری آنان در جامعه نیز شده است. این گسترش نقش باعث خستگی بیش از اندازه آنان میشود. اینجاست که نیاز به آگاهی مردان حس میشود و شناخت حقوق و وظایف مرد و زن در خانواده و جامعه. تقریبا در بیشتر خانوادهها مردان فقط پول میآورند و بقیه زندگی به دست زنان است. این نشانه توانایی بالای زنهاست، پس هرگز نباید آرزوی مرد بودن داشته باشیم. کسی که میتواند همزمان در چهار موقعیت ازجمله زن بودن، مادر بودن، همسر بودن و دختر بودن ایفای نقش کند، ناتوان نیست اما بیشک خسته و رنجیده است. باید به ارزش اجتماعی و خانوادگی زنان احترام گذاشت؛ چه خود زنان و چه مردان. هر چقدر که زنها نسبت به نقش و جایگاه اجتماعی و خانوادگیشان آگاهتر باشند، جامعه به آنها احترام بیشتری خواهد گذاشت و کمتر دچار آسیب روحی و روانی هم میشوند. زنها قلب خانه و جامعهاند. اگر شاد باشند، قلب جامعه بهتر و شادتر میتپد و اگر غمگین باشند، این قلب درست کار نخواهد کرد. اما چه میشود که سیمین بانو هم میخواند: زنی را میشناسم من/که در یک گوشه خانه/میان شستن و پختن/درون آشپزخانه/سرود عشق میخواند/نگاهش ساده و تنهاست/صدایش خسته و محزون/امیدش در ته فرداست/زنی هم زیر لب گوید/گریزانم از این خانه/ولی از خود چنین پرسد/چه کس موهای طفلم را/پس از من میزند شانه؟
سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت روزنامه شهروند ، تاریخ انتشار 2 آذر 96، کدمطلب:118474، www.shahrvand-newspaper.ir