شعار سال: نیاز به توسعه دیدگاه مدیران علمی ورزش و تولید کنندگان علمی در این حوزه، بیش از پیش احساس می شود. انتخاب موضوع های تکراری پایان نامه ها و پژوهش ها و فقدان توجه لازم به دیگر حوزه های مدیریت ورزشی، این نیاز را برجسته کرده است. به همین منظور خانم تپه رشی با هدایت اینجانب در پایان نامه مقطع کارشناسی ارشد خود در تلاش است تا وضعیت تولیدات علمی مدیریت ورزشی کشور را در نشریات علمی و پژوهشی کشور تبیین کند. البته این موضوع تنها به دایره کشورما محدود نمی شود و چالش های آن در سال های اخیر با نتایج مطالعه بر روی تولیدات علمی مدیریت ورزش به چشم می خورد. مقالهزیر، گواهی بر این مدعاست.
ترجمه: دکترحمید قاسمی
بررسي ساختار تحقيقات مديريت ورزشي: تحليل محتواي مجله مديريت ورزشي
براندا جي. پيتز (دكتراي مديريت آموزشي از دانشگاه ايالت جورجيا)
پال ام. پدرسن (دكتراي مديريت ورزشي از دانشگاه اينديانا)
لغات كليدي: مديريت ورزشي، آكادمي، تحليل محتوا
خلاصه
برخي پژوهشگران مديريت ورزشي براي بررسي ادبیات مديريت ورزشي تلاش كردند تا موقعيت اين نوشته ها در ارتباط با پوشش حوزه مطالعاتي و صنعتي آن را بررسي کنند. هدف اين مطالعه بررسي مجله مديريت ورزشي(JSM) بود. لذا با استفاده از روش تحقيق تحليل محتوا، يافتهها نشان داد كه از 52 جلد مورد بررسي در اين مطالعه، تعداد 233 مقاله پژوهشی داشت كه توسط 435 نفر، به نگارش درآمده بودند. حوزه مورد مطالعه براساس مقایسه محتوا با استانداردهاي برنامه درسی گرایش مديريت ورزشی بود که حكايت از پوششی نابرابر از مديريت و مهارتهاي سازماني، بازاريابي ورزشي و تجارت ورزش در زمينههاي اجتماعي داشت. به علاوه سهم صنعت تجاری ورزش با اكثريت غيرمنصفانهاي از تحقيق به ورزش دانشگاهي (حدود 40%) اختصاص یافته بود.
مقدمه و مرور ابيات پيشنه
بسياري از پژوهشگران و پيشروان علمي در رشته دانشگاهي مديريت ورزشي از آغاز و حتي امروز ، به اين نكته توجه دارند كه يك فرد حرفهاي بايد از ساختار جامعي از ادبيات پيشينه و دانش این حوزه برخوردار باشد تا او را برای تحصيل ویادگیری مناسب با تأكيد بر مشاغل موجود در صنعت ورزش آماده سازد(كانین و پاركز، 1997؛ فيلدينگ، پتيز و ميلر 1991؛ ماهوني و پيتز 1998؛ پارك هوس، اولريخ و سوسي، 1982؛ پاركز 1992؛ پاتون 1987؛ زيگلر 1987).
در واقع يك ساختار دانش بايد تعريف حوزه مورد مطالعه باشد. همچنان كه هانچر بيان ميدارد، ساختار ادبيات مطالعاتي بايد شامل حداقل مبانی و دانشي باشد كه در تهيه آن تعدادي افراد حرفهاي و صاحب نظر حضور داشته باشد (1944، به نقل از فيلدينگ و همكاران، 1994، ص 10). حوزه مطالعات مديريت ورزش و صنعت تجاری ورزش با استانداردهاي برنامههاي درسي رشته مديريت ورزشي و كتابهاي درسي مديريت ورزش قابل شناسايي هستند (انجمن مرور برنامه مديريت ورزشي، 1993؛ 2000) (براي مثال كارهاي پارك هاووس و پتيز، 2001؛ پاركز و كوآرترمن، 2003؛ پارك، زنگر و كوارترمن، 1993).
با اين وجود پژوهشگران مديريت ورزشي متذكر شدهاند كه ادبيات مطالعاتي مديريت ورزشي، به طور كامل انعكاس دهنده حوزه مطالعاتي صنعت تجاری ورزش نيست(اولافسون 1990؛ پاتون 1987؛ پيتز 2001؛ اسلاك 1996؛ سوسي و دوهرتي، 1996). براي مثال اسلاك بيان ميدارد كه مديريت ورزشي با انواع تغييرات دنياي ورزش بسيار گستردهتر از آن است كه دامنه مطالعات فعلي بتواند تمامي آن را پوشش دهد (ص. 97). پتيز (2001) نيز متذكر شد كه وقتي كسي مجموعه ادبيات نظري حوزه ما را مطالعه ميكند، تنها مديريت ورزشي را در حوزه مطالعات ورزش دانشگاهي و برخي ورزشهاي حرفهاي مشاهده می کند(ص.3). در مطالعهاي بر روي فصلنامه بازاريابي ورزش كه توسط پدرسن و پتيز (2001) انجام گرفت، آنها دريافتند كه مجله بايد تغييراتي را به منظور اطمينان از ارتباط آن با حوزه مديريت وزش ايجاد كنند، چرا كه آنها متوجه شدند كه مقدار زيادي از مطالب به مباني عناصر بازاريابي، بخشهاي صنعت ورزشي و رشتههاي مختلف ورزشي اختصاص دارد. (ص.23).
اين يافتهها توسط نتايج ديگر مطالعات و مرورها بر روي ساختار نوشتههاي مديريت ورزش، مورد تاييد قرار گرفتهاند. در نخستن مطالعات شناخته شده، پارك هاوس و همكارانش (1982) 336 مطالعه دكتراي مديريت ورزشي را با تاكيد بر خلاصه هاي رسانههاي دكترا، بين سالهاي 1950 تا 1980 انجام دادند. از اين بررسي نتيجه گرفته شد كه مطالعات به طور انحصاري بررسي تربيت بدني و ورزش قهرماني در سطح دانشگاهي انجام شده بود. لابرچست (1991) بررسي ديگري را بر روي 45 مقابله چاپ شده در مجله مديريت ورزشي (JSM) از سال 1987 تا 1990 انجام داد. او متوجه شد كه 35 درصد مقالات بر روي موضوع كالج، دانشگاه و مدارس تمركز داشتند، در حالي كه 65 درصد مابقي موضوعات متعدد ديگري را تشكيل ميدادند. با اين حال هيچ موضوع دیگري علاوه بر كالج، دانشگاه و مدارس ارائه نشده بود. پاتون (1987) با بررسي 122 مطالعه مديريت ورزشي كه در «سلامت، تربيتبدني و تفريحات» گزارش شده بود، دريافت كه 60% مطالب بر روي نظام دانشگاهي تمركز دارد. سوسي و دوهرتي (1996)، مطالعهاي انجام دادند كه هدف آن تشخيص فعاليتهاي تحقيقي گذشته در مديريت ورزشي و بررسي موضوعات و حوزههاي مرتبطي بودكه پيش از شروع تحقيق در اين زمينه وجود دارد (ص. 142). آنها 288 خلاصه تحقيقات كنفرانسهاي برگزار شده براي مديريت ورزشي در انجمن آمريكاي شمالي (NASSM) و 207 مقاله مديريت ورزشي در هفت مجله از سالهاي 1993-1983 را بررسي كردند. يافتههاي آنها نشان داد كه بالاترين شاخه مطالعاتي (حدود 20%) مقالهها و خلاصهها بر روي برنامه درسي مديريت ورزشي و موضوع آمادهسازي حرفهاي در اين خصوص است. در مطالعه ديگري توسط باربر، پارك هاوس و تدريك (2001) كه 42 مقاله پژوهشی چاپ شده در سالهاي 1991 تا 1995 در مجله مديريت ورزشي (JSM) بررسي شد، يافتهها نشان داد كه اغلب مطالعات بر روي موضوعات مديريت كاركنان، برنامه درسي، ساختار سازمان، عنوان، جنسيت و نژاد تمركز دارند.
در دو مطالعه دیگر، بررسي اختصاصي بر روی مجلات مديريت ورزشي انجام گرفت. پدرسن و پتيز (2001)، فصلنامه بازاريابي ورزشي (SMA) و موندلو و پدرسن (2003) مجله اقتصاد ورزش (JSE) را بررسي كردند. مطالعه پدرسن و پتيز يك مدل مديريت بازاريابي ورزشي را مورد استفاده قرار داد (پتيز و استاتلار، 1996) تا بتوانند ميزان پوشش عناصر بازاريابي ورزشي در مطالعات را تشخيص دهد. همچنين آنها وسعت پوشش صنعت تجاری ورزش را با استفاده از مدل پاركز و همكاران (1998) مورد بررسی قرار دادند. نتايج نشان داد كه ميزان عناصر بازاريابي ورزشي كه در اين تحقيقات مورد بررسي قرار گرفتند به ترتيب 22 درصد مديريت بازاريابي و 17 درصد تحليل تماشاگر به عنوان مشتری بودند. مطالعه موندلو و پدرسن (2003) نشان داد كه بالاترين درصد مقالات بر روي عملكرد تيمهاي حرفه ای ورزش و پرداخت های آنها (20%) و تحقيق روي بازار نيروي كار (9/12%) متمركز بودند.
در مطالعه ديگري، ماوري (2003) كتابچه خلاصه مقالات كنفرانسهاي انجمن مديريت ورزش آمريكاي شمالي (NASSM)، انجمن مديريت ورزشي اروپا (EASM) و انجمن مديريت ورزش استراليا و نيوزلاند (SMAANZ) را بررسي كرد. يافته هاي ماوري، مشابه مطالعات ديگر، نشان داد كه پوشش نابرابري از حوزههاي مديريت ورزشي وجود دارد (ماوري از استانداردهاي برنامه درسي مديريت ورزشي براي طبقهبندي خود استفاده كرد). به علاوه يافتههاي ماوري تفاوتي را در علاقه مطالعاتی نسبت به بخشهاي صنعت ورزش ميان سه انجمن مورد اشاره پيدا كرد. در حالي كه مقالات انجمن مديريت ورزشي اروپا بررسي امور حكومتي و اداره متمركز بودند، مقالات انجمن مديريت ورزشي استراليا و نيوزلاند بر روي توريسم (گردشگري) و اوقات فراغت در مديريت ورزشي و مقالات انجمن مديريت ورزشي آمريكاي شمالي بر روي ورزش دانشگاهي تمركز يافته بودند.
يك نتيجه مشخص در اين مطالعات اين است كه تحقيقات انجام شده در مديريت ورزش، تمامي حوزههاي مطرح در مديريت ورزش بخشهاي صنعت تجاری ورزشي را در برنميگيرد. يك تأكيد نابرابر روي ورزش دانشگاهي و برخي ورزشهاي حرفهاي و برخي موضوعات مديريت و بازاريابي وجود دارد. پتيز در سال 2001، سوسي و دوهرتي (1996) پيش از اين اعلام كردند كه ضمانتي براي انجام تحقيق در برخي موضوعات مهم وجود ندارد اما هر دوی آنها به اين پديده اذعان داشتند كه چشمانداز تحقيق در مديريت ورزش محدود شده است(ص. 498). در حالي كه مديريت ورزش دانشگاهي، بخشي از مديريت ورزشي است اما مديريت ورزشي و تحقيقات وابسته به آن بايد فراتر از ورزش دانشگاهي باشد.
تحليل محتواي انتشارات آكادميك در حوزه مديريت ورزشي امر جديدي نيست و تحقيقات متعددي در اين رابطه انجام شده است. با این بررسيهاي محدود قابل درك است كه ماهيت اين حوزه مطالعاتي جوان است. يكي از نشانههاي جوان بودن حوزه مديريت ورزشي، مجلات تخصصي اين حوزه است كه در طول دو دهه گذشته شكل گرفتهاند، در حالي كه در ديگر رشتههاي مطالعاتی، مجلاتي به قدمت شروع ابتداي قرن بيستم ديده ميشوند. بالغ بر 12 مجله براي ادبيات نظري در حوزه مديريت ورزشي وجود دارند كه اكثر آنها از سال 1990 كار خود را شروع كردند. اين مجلات مديريت ورزشي و تاريخ شروع به كار آنها در جدول يك نمايش داده ميشوند.
نفوذ يك مجله ميتواند دامنه وسیعی داشته باشد. بر طبق مطالعه دانيلاك و جود (1996)، مجلات علمي يك منبع معتبر و اطلاعاتي براي دانشگاهيان در دانشگاه های مختلف هستند. اين اطلاعات به احتمال زيادي توسط همكاران در حوزه اختصاصي و سایر محققان مورد استفاده قرار ميگيرند. از آنجايي كه محققان در برخي از كنفرانسهاي مشابه شركت ميكنند و برخي مجلات را ميخوانند، آنها طبق نظر سوسي و دوهرتي (1996)، به طور قابل ملاحظهاي از محققاني كه در همان حوزه مطالعه انجام دادهاند تاثير ميپذيرند و اغلب براي انجام تحقيقات مشابهي ترغيب ميشوند(ص. 498). لذا ارائه ادبيات نظري مناسب در حوزه مطالعاتي و صنعت وابسته به آن امری ضروري است.
به تازگی چندين متخصص مديريت ورزشي به چالش ميان همكارانشان در رابطه با ارزيابي ادبيات نظري مطالعات اخیر اشاره كردند. پژوهشگراني چون پاركز (1992)، پاتون (1987)، پتيز (2001) و اسلاگ (1996 و 1993) چالشهايي در رابطه با تحقيقات موجود در حوزه مديريت ورزشي داشتند. اولافسون (1990) و چلادوراي (1992) كمبود رايج در چشماندازهاي تحقيقی را به چالش و پرسش كشيدند. براي پژوهشگران مديريت ورزش اين نياز وجود دارد كه مطالعات خود را در جهت مطالعات انجام شده، و پی گیری آنها به جلو ببرند. این مسیر به جايي می رود كه در حال حاضر حوزه مديريت ورزشي در آن وجود دارد. با توجه به شاخص بررسی های انجام شده، می توان پيشرفتها را دید و متوجه شد كه حوزههاي بدون مطالعه، بايد برای پيشرفت مورد توجه بيشتري قرار گیرند. اين بررسی، ميزان مطالعات حوزه صنعت ورزش را مشخص ميكند. به عقیده پاركز (1992)، نياز است تا براي تعيين دانش مورد نياز مديريت ورزشي تلاش بیشتری صورت گیرد(ص. 244). از سوي ديگر پتيز (2001) ميگويد: در آيندهاي نزديك، وضعیت مطالعات مدیریت ورزشی به چالش کشیده می شود و اقدامات برای توسعه جدی این حوزه آغاز مي شود(ص.4). همچنين پدرسن و پتيز(2001)، اشاره داشتند كه پيشرفت رشته مديريت ورزشي به بررسی انتشارات علمي آن نیاز دارد(ص. 23).
به علاوه بررسي نقشي كه جنسيت در تعيين محتواي مجلات علمي بازي ميكند را بايد مورد توجه قرار داد(اتكسينون 2001؛ اسپندر، 1981). خط مشهايي در رابطه با نقش جنسيت در هر هيأت رييسه تصمیم گير همچون شوراي سردبيري نشريات ديده شود (اتكسينون 2001). جنسيت ظرفيت نفوذ و ورود به مجلات علمي را افزايش ميدهد.
نشريه مديريت ورزش (JSM) كار خود را از ژانويه 1987 توسط اساتيدي از انجمن مديريت ورزشي آمريكاي شمالي (NASSM) با تاریخ تاسیس سال 1985، آغاز كرد. پاركز و اولافسون (1987) در پيشنهادات اوليه خود با توجه به انتشار يك مجله جديد با عنوان مديريت ورزشي بيان داشتند كه آغاز يك نشريه جديد حرفهاي با هدف تأمين نيازهاي دانشگاهيان، شاغلين و دانشجويان در مواجه با فعاليتها و چالشهاي تجربياشان ميباشد (ص.1). مجله مديريت ورزشي (JSM) بر طبق نظريه ويسه (1995) این مجله استاندارد بالاي پژوهشي را در زمان نسبتاً كوتاهي جمع كرده است (ص.239). بعلاوه پارك هاوس و پتيز (2001) بيان داشتند كه مجله به عنوان منبع اصلي براي انتشار دانش معتبر در حوزه مديريت ورزشي، تبديل شده است (ص.7).
تا اين تاريخ، در مجله مديريت ورزش (JSM ) به منظور تعيين ميزان پوشش ادبيات نظري حوزههاي مديريت ورزش و بخشهاي مختلف صنعت تجاری ورزش مورد مطالعه قرار نگرفته است. در مطالعه پيشتر بر روي مجله مديريت ورزشي (JSM )، باربر، پارك هاوس و تدريك (2001) يك جنبه از مجله را مورد بررسي قرار داده بودند كه آن هم درباره روشهاي تحقيق مورد استفاده توسط نويسندگان بود. بنابر اين هدف اين مطالعه اجراي بررسي با ابعاد وسیع تر مورد نظر بود. به طور ويژه يك بررسي از طريق تحليل محتوا در مجلات چاپ شده مديريت ورزشي (JSM ) انجام شد. ضمن اينكه تحليل سوسي و دوهرتي (1996) در اين باره نبود كه چه تحقيقي بايد در اين زمان انجام شود (ص.494). بلكه تحريك افكار و بحث با توجه به بدنه دانش در حوزه مديريت ورزشي بود. هدف غايي، مشابه با كار اولافسون (1990) بود كه به منظور تعيين مدرك عيني و لذا حمايت يا رد عقايد انتزاعي درباره مجله مديريت ورزش بوده است.
بنابراين هدف اين مطالعه بررسي مجله مديريت ورزشي (JSM ) به منظور اجراي يك تحقيق تحليل توصيفي از مجله بود. اين نوع از تحقيق، موقعيت اين مجله را روشن و اطلاعاتي اساسي فراهم ميكند تا بتوان از آنها براي تصميمگيريهاي بعدي استفاده كرد. براي مثال اگر آن تحقيق نشان داد كه به واقع ميزان زياد و نامتعادل تحقيق بر روي ورزش دانشگاهي وجود دارد، تصميمات متعددي توسط پژوهشگران و شوراي سردبيري مجله ميتواند به سمت هدايت به منظور افزايش توجه و تأكيد بر ديگر حوزههايي كه كمتر مورد توجه و پوشش رسانهاي قرار گيرند.
سوالات ويژه تحقيق عبارتند از وضعيت سردبيري اين مجله چگونه است؟ چه تعداد و چند نوع مقاله در مجله چاپ شده است؟ چه كساني با توجه به نوع جنسيت و وابستگي دانشگاهي يا سازماني و كشوري نويسنده مقاله بودهاند؟ چه نوع روشهاي تحقيقي مورد استفاده قرار گرفته است؟ آيا بدنه ادبيات نظري در اين مجله انعكاس دهنده دامنه محتواي حوزهها بر اساس فهرست برنامههاي درسي رشته مديريت ورزشي است؟ آيا ادبيات نظري در اين مجله انعكاس دهنده عمق و گستره صنعت تجارت ورزش است؟
روششناسي تحقيق
براي اين مطالعه از روش تحقيق تحليل محتوا استفاده شد. اين مطالعه بررسي بود بر روي مجله مديريت ورزشي JSM از ابتداي آن در ژانويه 1987 (جلد اول، چاپ اول) تا آوريل 2003 (جلد هفدهم، چاپ دوم). تحليل محتوا همچنين به تحليل ارتباطي اشاره دارد كه توجه غير ضروري را جلب نميكند و روش تحقيق غير واكنشي است كه معمولا توسط دانشمندان اجتماعي مورد استفاده قرار ميگيرد. يك روش تحليل محتوا، بدون جلب توجه و غير واكنشي است چون هيچ اثري روي مورد بررسي ندارد و آنچه قبلاً نوشته يا پخش شده است تحليل ميشود (بابي، 1995). تحليل محتوا تقريباً براي هر يك از انواع شكلهاي ارتباط مثل كتابها، مجلات، گاه نامهها، شعرها، نامهها، روزنامهها، برنامههاي راديويي و اينترنت مورد استفاده قرار ميگيرد و همين طور اين مطالعه از تحليل محتوا براي مقالات چاپ شده در يك مجله دانشگاهي پيشرو استفاده مي كند.
طرح تحقيق
تحليل محتواي كمي، بررسي نظاممند و قابل تكرار از نشانههاي ارتباط است كه با ارزشهاي عددي به منظور توصيف ارتباطات و تفاوت درباره معناي آن تعيين ميشود (ريف، لاسي و نيكو، 1998). به طور مشابه نيم قرن زودتر برليسون (1952) بيان ميدارد كه هدف تحليل محتوا توصيف عيني، نظاممند و كمي بيانه محتواي ارتباط است.
استمپل (1981) مطرح كرد كه وقتي تحليل محتوا را يك نظام رسمي براي انجام امري كه همه ما آن را به طور غير رسمي انجام ميدهيم و نتايجي را از مشاهدات محتوا ميگيريم، دامنه وسيعتري را براي آن ايجاد ميكنيم (ص. 119). تحليل محتوا به شكل ساده يك روش نظاممند و قابل تكرار رسمي براي انجام اموري است كه ما به طور غير رسمي در هر زماني انجام ميدهيم. روش تحليل محتوا، فرآيندي رسميتر ميشود وقتي عینیت، نظاممندي، قابليت تكرار، اعتبار و كيفيتسازي محتواي ارتباط را در برگيرد (برلسون، 1952؛ هولستي 1969؛ كريپندورف 1980؛ ريف و همكاران 1988).
روشهاي اندازهگيري
هدف اين مطالعه مديريت ورزشي (JSM) بود تا تحقيقي مبتني بر تحليل توصيفي مجله و به طور مشخص در صدد تعيين موقعيت سردبيري، تعداد و نوع مقالات چاپ شده، نويسندگان مقالات، انواع روشهاي تحقيق مورد استفاده، ميزان پوشش حوزههاي مديريت ورزشي و صنعت تجاری ورزش و ميزان تحليل توسعه يافته بر اساس اين حوزههاي مورد بررسي بود. به منظور انجام اين مطالعه، اندازهگيريها شامل اندازهگيري طبقات و افراد ذيل صورت گرفت.
1) مقالات: تعداد مقالات پژوهش در هر موضوع و طول هر مقاله
2) نويسندگان: تعداد نويسندگان، جنسيت نويسندگان، اعتبار نويسندگان، وابستگي دانشگاهي نويسنده، موقعيت زندگي نويسنده، سطح حرفهاي/ دانشگاهي، نوع تحقيق (كمي يا كيفي)
3) سردبيري: تعداد افراد تحريريه يا داوران، جنسيت دبير و شوراي سردبيري
4) روشهاي تحقيق: طبقه پژوهش و روش شناسي تحقيق
5) حوزههاي مورد پوشش از مديريت ورزشي: تمركز حوزههاي موجود در محتواي مديريت ورزش (بر اساس استانداردهاي برنامه درسي مديريت ورزشي و دو حوزه اضافه شده)
6) بخش صنعت ورزش: بررسي سهم صنعت ورزش در مطالعات
7) تمركز جنسيتي مقاله. در ادامه هر يك از اندازهگيريها توضيح داده ميشود.
مقالات
مقالات به اين منظور مورد بررسي قرار گرفتند تا موفقيت نوشتهها در اين مجله را نشان دهند. مطالعه شامل يك تحليل توصيفي از مطالب شامل بخشهاي پژوهشي در 52 جلد مجله در محدوده زماني تعيين شده بود. بررسي حرفه بر روي مقالات پژوهش تجربي و اصلاح شده صورت گرفت. چنين مقالاتي در بخش «پژوهش و مرور» به شكل بخش «نكات پژوهشي» مجله قرار دارد. براي همه داده ها، واحد تحليل مطالب نوشته شده بود (براي مثال مقاله پژوهشي). تحليل شامل مقالاتي كه در بخشهايي چون مقدمه مجله، گزارشها، ديدگاهها (براي مثال بخش رسمي كه در سال سوم آغاز شد)، مقالات دعوت شده (براي مثال محتواي نخستين جلد) و مرور كتاب نميشد. اندازهگيري شامل تعداد مقالات در هر جلد و تعداد صفحات هر مقاله بود.
نويسندگان
در تلاش براي تعيين نويسندگان و فعاليتهاي پژوهشي آنها در مقالات چاپ شده در مجله مديريت ورزشي، اندازهگيري بر اساس تعيين تعداد، جنسيت، اعتبار نويسنده (چه تعداد نويسنده در هر مقاله و در چه زمينه) وابستگي به موسسه، سطح دانشگاهي يا حرفهاي و موقعيت استقرار نويسنده شكل گرفت.
تحريريه
براي بررسي موقعيت سردبيري مجله، همه دبيران و اعضاي تحريريه مورد بررسي قرار گرفتند. اين بخش شامل دبير، دستيار دبير، دبير مهمان، دبيران بخشي و اعضاي شوراي سردبيري (داوران) ميشد. اندازهگيريها شامل تعداد، جنسيت و نوع داوري بود. اتكینسون (2001) و اسپندر (1981)، نقش كليدي جنسيت در تعيين محتواي آكادميك مجله را مورد بررسي قرار دادند. اتكينسون بر ارتباط اعتبار شوراي سردبيري با خط مشهاي به كارگيري جنسيت و دانش آنها تأكيد داشت (ص.13). جنسيت دبير و داور مجله ميتواند از نگاه جانبدارانه نسبت به مرور مقالات ارائه شده، مد نظر قرار گيرد. لذا بر اين مبنا، كدرها در اين مطالعه بايد جنسيت و اعضاي داوري و تحريريه را تعيين ميكردند.
روشهاي تحقيق در مقالات
براي شناسايي روشهاي تحقيق به كار رفته در مقالات، طبقهبندي پژوهش كمي يا كيفي و نوع روش تحقيق مورد استفاده قرار گرفت. اين اطلاعات، خلاصهاي از روشهاي تحقيق مورد استفاده در مجله مديريت ورزشي را فراهم مي كند و نشان ميدهد كه چه روشهايي كمتر مورد استفاده قرار گرفتهاند.
حوزههاي مديريت ورزشي
براي تشخيص محتواي حوزههاي مديريت ورزشي كه در مجله استفاده شده است، اين حوزهها بر اساس استاندارد برنامههاي درسي مديريت ورزشي در انجمن مديريت ورزش آمريكا و اروپا و مرور پروتكلهاي مورد استفاده براي آنها، طبقهبندي شدند (به انجمن مرور برنامه مديريت ورزش، 2000 مراجعه كنيد) (جدول 2 را ببينيد). به علاوه اينكه دو حوزه ديگر به اين طبقات اضافه شد: «برنامه آموزش مديريت ورزشي و «ساير». اين امر به آن دليل بود كه پژوهشگران اوليه اعتقاد داشتند كه برخي مقالات پژوهشي وجود دارند كه بر روي برخي از جنبههاي آموزشي در مديريت ورزشي مثل برنامه های درسی متمركز هستند. برخي مقالات نیز بر روي حوزههايي متمركز بودند که خارج از حوزههاي ياد شده قرار داشتند و تحت عنوان «ساير» مطرح شدند.
بخش صنعت ورزش
براي بررسي پوشش صنعت ورزش، اندارهگيريها بر اساس بخش صنعت بر مبناي موارد مطرح شده توسط پاركز و همكارانش (1998) بود. اين موارد را در جدول سه ميتوانيد ببينيد. از كدرها خواسته شد تا براي هر مقاله، بهترين مورد متناسب با اين بخش را انتخاب كنند. (توجه داشته باشيد: از آنجايي كه اين بخش محدود به كار پاركز و همكارانش بود، برخي مواردي چون صنعت آمادگي جسماني و سازمانهاي اداره كننده را در بر نداشت).
آن بخشهايي كه در اين حوزه وجود داشتند عبارت بودند از: ورزشهاي دانشگاهي، ورزش همگاني، تفريحات اردويي (براي مثال؛ فضاي باز، فوق برنامه، مركز آمادگي جسماني)، ارتباطات ورزشي (براي مثال؛ رسانه ها و روابط عموميها)، بازاريابي ورزشي (براي مثال؛ مديريت بازاريابي و فعاليتها)، مديريت اماكن و رويدادهاي ورزشي (براي مثال؛ هماهنگي، مدير)، پزشكي ورزشي (براي مثال؛ تمرين دهنده، مدير آمادگي جسماني، روانشناس)، ترويج سلامت (براي مثال؛ مدير تندرستي، معلم ورزش)، گردشگري ورزش (براي مثال؛ راهنماي تور، طراح، كارشناس)، آژانسهاي بازاريابي و مديريت ورزشي (براي مثال؛ نماينده، پژوهش)، ورزش بينالمللي (براي مثال؛ المپيكها، جام جهاني فوتبال زنان) و ساير.
مقاله متمركز بر جنسيت
براي تعيين اينكه آيا نويسنده مقاله چاپ شده در مجله مديريت ورزشي بر ورزش آقايان، بانوان يا تجارت تأكيد داشته است، ما تمركز جنسيتي مقاله را نيز اندازهگيري كرديم. چرا كه زنان نيمي از جمعيت را تشكيل ميدهند و سهم عمدهاي در ميزان مشاركت در ورزش، تماشگر ورزشي، مشتري ورزشي و مديران و مالكان مشاغل ورزشي و ديگر حوزهها دارند. لذا ميزان نويسندگان مقالات چاپ شده در مجله مديريت ورزشي، از اين باب بررسي شد (پتيز و استاتلار 2002؛ مديران زن، 2002). براي مثال اگر يك مقاله يك سازمان ورزشي مثل اتحاديه گلف حرفهاي بانوان (LPGA) را بررسي ميكرد، آن مقاله بر اساس تمركز بر ورزش بانوان كدگذاري ميشد. به طور مشابه، اگر مقاله شامل تحليل ليگ فوتبال ملی آمريكا (NFL) يا سازمانهاي مشابه آن بود، آن مقاله به عنوان ورزش آقايان كد گذاري ميشد.
كد گذاران
اين مطالعه به چهار فرد آموزش ديده نياز داشت (دو مدير حرفه ای ورزش شامل يك مرد و يك زن) و دو دانشجوي دكتراي مديريت ورزشي (يك زن و يك مرد) كه به طور مستقل از هم براي كد گذاري هر جلد اقدام ميكردند. بسته به زمان و محدوديت مالي در يك روش تحليل محتوا ميتوان از يك، دو يا چند كدگذار استفاده كرد (رديف و همكاران، 1998). منطق استفاده از چهار كدر براي اين مطالعه اين بود كه درگيري آنها در حوزه مديريت ورزش باعث شد، كدگذاري براي مطالعه نمونه و آشنايي با تعاريف پروتكل و كدها بهتر انجام گیرد(ريف و همكاران 1998). براي اين مطالعه چهار كدگذار ابتدا و به طور مستقل، 5 جلد از مجله مديريت ورزش را بررسي كردند (96% از مجموع كل مجلات مديريت ورزشي) تا آزمون پايايي يا ضريب توافق بين كدگذاران را به دست آید. اين مورد در بخش بعد توضيح داده خواهد شد. بعد از اينكه پايايي ميان كدگذاران كامل شد، تمامي 52 جلد منتخب به صورت تصادفي به چهار گروه تقسيم شدند و هر يك از كدگزاران مسووليت كدگذاري يكي از اين گروهها را بر عهده گرفتند.
پيش كدگزاري و مطالعه آزمايش (نمونه)
در تلاشي براي آزمون نظام كدگزاري، آموزش كدگزاران و تعيين هر گونه مشكل در حوزههاي مورد پوشش يك مطالعه آزمايشي انجام شد كه در آن چند جلد از مجلات مديريت ورزشي به صورت تصادفي انتخاب شدند. براي اين تحليل اوليه، چهار كدگزار هر يك پنج جلد از مجله را كدگزاري كردند. اين فرآيند پيش كدگزاري، چندين مشكل را آشكار كرد كه قبل از انجام مطالعه اصلي، مشخص و اصلاح شدند. از طريق فرآيند مطالعه آزمايشي، اين نياز مشخص شد كه چهار متغير اضافي لازم است كه به فهرست كدها اضافه شود. بعلاوه چهار طبقه اوليه دستكاري و دو طبقه اوليه به دلیل مشكلات زياد حذف شدند. ديگر تغييرات مربوط به مطالعه آزمايشي عبارت بودند از روشن و شفافسازي پروتكل كدگزاري، بهبود توصيفگرها و اضافه كردن تعدادي كد به فهرست كدگزاري.
آزمون پاياني بين كدگزاران
پايايي در اندازهگيري تحليل محتوا به اين معنا است كه چقدر كدرها با هم توافق دارند. اين اندازهگيري در تحليل محتوا با كار مستقل هر كدگزار، اندازهگيري متغيرها براي تعيين ميزان توافق امكانپذير ميشود. پايايي بر اساس اختلاف كدگزارها در كاربرد قوانين طبقهبندي مشابه براي محتواي مشابه و اعداد مشابه تعيين ميشود (ريف و همكاران 1998، ص.54). بنابر اين پايايي در تحليل محتوا به مفهوم پايايي بين كدگزاران بستگي دارد. آزمون پايايي بين كدگزاران در تحليل محتوا بايد شامل هر دو جنبه شكل توافق ساده و آماري (پي اسكات، 1955) كد شانس به ملاحظه باشد. به منظور آزمون پايايي تحليل محتوا، بايد يك پوشش منتخب از كدگزاري كدگزاران ميتواند كدي با اطلاعات مشابه باشد. در نخستين مرحله آزمون پايايي، پژوهشگران به دنبال درصد توافق هستند. اين مسأله از طريق نمودار تعداد توافق كدگزاران نمايش داده مي شود. اين درصد ميتواند حاصل كدگزاري دقيق باشد يا به شكلي ساده ميتواند حاصل توافق شانسي باشد. مرحله دوم محاسبه و ارزيابي پايايي است كه تنها از طريق شانس اتفاق افتاده باشد. اين مرحله شامل محاسبه درصد توافق با ضريب پايايي است. اين مرحله از طريق محاسبه پی آماری می باشد كه توسط اسكات ابداع شد(1955). پي اسكات شاخصي براي پايايي است كه از طريق برخي توافق كدگزاري های متأثر از شانس محاسبه می شوند. ضريب از طريق فرمول پياسكات به دست ميآيد كه مقايسهاي از فراواني توافقهاي قطعي با توافقهايي است كه انتظار ميرود از طريق شانس باشد.
براي اين مطالعه همان كدگزاران كه اطلاعاتي را در مرحله مطالعه آزمايشی كدگزاري كدگزاري نمودند، در مرحله اصلي نيز كدگزاري را انجام دادند. پايايي در تحليل محتوا به اين مسأله توجه دارد كه توافق كدگزاران در تصميمگيري چگونه است. در تلاشي براي ارزيابي پايايي بين كدگزاران، 5 جلد از مجلات به صورت تصادفي انتخاب شدند تا حجم معقولي براي مطالعه انتخاب شود (6/9%) (پوتر و لوين – دونراشتين 1999؛ ريف، ليسي و فيكو، 1998). چهار كدگزار مطالعه به طور مستقل همان پنج جلد را تحليل كردند. كسب يك سطح قابل قبول پايايي، كار سادهاي در تحليل محتوا نيست (هولستي، 1969). يك استاندارد قابل قبول و مورد توافق، پايايي بالاي 80 درصد است (ريف و همكاران 1998). ميزان استاندارد براي همبستگي در تغييرات ضريب توافق در پياسكات حدود 70 درصد در پژوهش تحليل محتوا است با پايايي پايينتر از 70 درصد(7/0) تفسیر آن در ارزش تكرار پذيري آن با همان نتيجه كار سختي ميشود (ريف و همكاران، 1988، ص.131). اين مطالعه نمره بسيار بالايي (در حد 90 درصد) بسته به درصد توافق و همبستگي براي تغيير توافق داشت. اين نمرات به عنوان بيشترين محتواي كدگزاري براي اين مطالعه قابل درك و نشانگر طبيعي بودن محتوا بودند (براي مثال؛ محل استقرار، رنگ، جنسيت و ورزش). علاوه بر اين درصد پايايي بين كدگزاران و نمرات براي مطالعه اين اطمينان را ايجاد ميكند كه تمام كدگزارها با پروتكل و فهرست كدها در طول مطالعه آزمايش، آشنا شدند.
اعتبار
اعتبار بايد در كنار پايايي تعيين شود چرا كه يك اندازه ميتواند پايا باشد اما كاربرد آن براي آن چيزي كه واقعا بايد اندازه بگيرد، دچار اشتباه باشد (ريف و همكاران، 1998). در حالي كه پايايي يك ضرورت و موقعيت حياتي براي دستيابي به نتيجه اعتبار از تحليل محتوا است، اما كافي نيست. اعتبار براي تعيين اطلاعات مطلوب حاصل از روش مطالعه، ضرورت دارد. اعتبار مستقیم سازه، رايجترين شكل پذيرفته اعتبار در ارزيابيهاي تحليل محتوا است (ريف و همكاران، 1998). اعتبار سازه ميتواند به عنوان يك ارزيابي از طبقاتي باشد كه به روشني و با طرح كدگزاري منطقي و مورد توافق، تعريف شده باشد (فولگر، هيوز و پول، 1984). پيش فرض وجود اعتبارسازه اين است كه محورهاي قابل اندازهگيري به روشني تعريف شدهاند كه پايايي قوي در كدگزاري وجود دارد و اندازهگيري حاصل از محورها همان چيزي است كه هدف اندازهگيري بوده است (بلد، تراپ، دونوهيو، 1967). اعتبارسازه در شكل ساده، اندازهگيري خاص از يك مطلب براي اطمينان از شكل ظاهر آن است. به عبارت ديگر در ظاهر آن، كار اندازهگيري و كفايت اندازهگيري براي همگان مشهود باشد.
نتايج
جمعآوري اطلاعات اين مطالعه از جنبههاي مورد بررسي در نوشتههاي چاپ شده در مجله مديريت ورزشي و ديگر جنبههاي مجله به شرح زیر حاصل شد.
مقالات
52 جلد مجله مديريت ورزشي در اين مطالعه، مشمول 217 مقاله پژوهشي در طول 17 سال (دورههاي 17-1) دوره زماني ميباشد. مجله در طول پنج سال نخست حضور خود دو بار در سال چاپ ميشد. در دورههاي سالانه شش تا نه، سالي سه بار چاپ شد. در آغاز دوره سالانه دهم، مجله مديريت ورزشي چهار بار در سال چاپ گرديد. در طول دورهها به طور متوسط بالغ بر سه جلد و 13 مقاله پژوهشي در هر سال به چاپ رسيده است.
به طور متوسط كمتر از 5 (5/4) مقاله پژوهشي در هر جلد وجود داشت. تعداد مقالههای پژوهشی در هر جلد به طور متوسطاز صفرتا هفت مورد بود. 13 جلد (25%) حاوي چهار مقاله و 12 جلد (23%) حاوي 5 مقاله بودند. 10 جلد (19%) سه مقاله و 7 جلد (14%) هفت مقاله و شش جلد (12%) شش مقاله داشتند. سه جلد دو مقاله و يك جلد هيچ مقاله پژوهشي نداشت. جلدي كه هيچ مقاله پژوهشي نداشت مربوط به دوره سالانه اول و شماره اول آن بود كه در ژانويه سال 1987 چاپ شد. اين جلد آغازين مجموعهاي از نه9 مقاله دعوتي بود.
مجموعه 233 مقاله پژوهشي، حاوي 3701 صفحه بود. مقالهها دامنهاي از شش صفحه (4 بار) تا 41 صفحه (يك بار) از نظر طول داشتند. در دوران 17 ساله، متوسط صفحات مقالات، 9/15 صفحه براي هر مقاله بود. در پايينترين سطح، 23 مقاله (10%) از 233 مقاله، 13 صفحه طول داشتند. 21 مقاله (9%) بين 11 تا 12 صفحهاي بودند. در بالاترين سطح تنها يك مقاله، 41 صفحهاي بود و بعد از آن مقالهاي ديگري 33 صفحهاي و يك مقاله ديگر هم 32 صفحهاي بود.
نويسندگان مقاله
52 جلد در اين مطالعه، حاوي 243 مقاله پژوهشي بودند كه توسط 435 نفر نوشته شده بودند. تعداد نويسندگان هر مقاله از يك تا شش متغير بودند. تعداد 101 مقاله كه توسط دو نفر به صورت مشترك نوشته شدند، در بالاترين ميزان درصد (43%) مقالهها بودند. در دومين مرتبه، مقالههاي تك نفري با ميزان 86 مقاله (37%) قرار داشت. سومين مرتبه مقالههاي سه نفري با ميزان 39 مقاله (17%) بودند. شش مقاله (3%) هم داراي چهار نويسنده بودند. هيچ مقالهاي با پنج نويسنده وجود نداشت اما يك مقاله شش نفره وجود داشت.
435 نويسنده از 139 دانشگاه يا مؤسسات مختلف بودند. در مجموع 67 (48%) مؤسسات و سازمانها، حداقل مقاله ای با دو اسم وابسته به خود داشتند. اكثريت گسترده (92% يا 128) از 139 مؤسسه كه نويسندهها به آنها وابسته بودند از دانشكدهها يا دانشگاهها بودند. تنها 11 مورد از كدگزاري ها حكايت از سازمانهاي مشاوره ای مثل مركز مشاوره ناويگان، سازمانهاي دولتي مثل فرمانداري كاليفرنيا يا سازمانهاي ورزشي مثل اتحاديه بسكتبال ملي آمريكا (NBA) مركز خدمات تفريحي كاملوپس، ورزشي كانادا و اتحاديه آماتور سافتبال آمريكا داشت.
435 نويسنده از 16 كشور بودند كه اكثريت آنها (58% يا 250 مورد) از آمريكا بودند. صدوهجده مورد (27%) از كانادا و 17 مورد (9/3%) از انگليس و 15 مورد (5/3%) از استراليا و 11 مورد (5/2%) از كره جنوبي بودند. تمامي 16 كشور و تعداد نويسندگان وابسته به آنها را ميتوانيد در جدول شماره چهار ببينيد. نويسندگان آمريكايي از 34 ايالت بودند در حالي كه نويسندگان كانادايي از آلبرتا، اونتاريو، بريتيش كلمبيا، ساسكاشون، نيوبرترويك، كيك و نيوفاندلاند بودند.
از كدگزاران خواسته شده بود تا در مرحله بعد سطح حرفهاي يا دانشگاهي هر يك از 435 نويسنده را نيز تعيين كنند. اكثر آنها (94% يا 409 نفر) از نويسندگان، هيات علمي معمولي بودند. 13 نفر (3%) كه به عنوان همكار يا ورزشكار كدگزاري شدند و پنج نفر (1%) به عنوان دانشجوي دكتري بودند. هويتهاي باقيمانده با عناويني چون مربي، دولتي يا شهروند شناسايي شدند. در مجموع 419 (96%) از نويسندگان به عنوان افرادي با وابسته استخدام به نظام دانشگاهي شناخته شدند.
از رويكرد جنسيتي، در مجموع 435 نويسنده، تعداد 263 (61%) آنها مرد و 158 (36%) آنها زن بودند و تعداد 14 نفر (3%) از آنها جنسيتشان تشخيص داده نشد (جدول پنج را ببينيد). از 86 مقاله تك نويسنده، 46 (54%) آن توسط مردان و 34 (40%) آن توسط بانوان نوشته شده بود. جنسيت پنج مورد باقيمانده ، قابل شناسايي نبود. از 209 نويسندهاي كه مقاله دو نفره نوشتند، 140 (67%) مربوط به مردان و 64 (31%) آنها بانوان بودند و 5 (2%) آنها هويت قابل تشخيصي نداشتند.
دبيران و داوران
براي هر يك از 52 جلد مجله مديريت ورزشي، جنسيت كاركنان تحريريه و داوران تعيين شدند (جدول پنج را ببينيد). در سرتاسر تاريخ مجله هر جلد تعداد برابري از نمايندگان جنسيتها را رابطه با ويراستاران اصلي داشت و همواره يك ويراستار زن و يك ويراستار مرد براي هر جلد وجود داشتهاند. از 52 جلد اين مطلعه، سخ مورد (6%) به صورت موضوعي چاپ شدند. اولين چاپ موضوعي نشريه در ژانويه 1997 در يازدهمين سال شكلگيري آن، پديد آمد. در اين جلد (دوره 11، شماره 1) عنوان مجله به اين شكل بود: «در تحقيق كابردي: راهبردهاي تغيير اجتماعي در سازمانهاي ورزشي.» در دومين جلد موضوعي (دوره سالانه 14، شماره 2)، موضوع روي جلد عبارت بود از: «ورزش دانشگاهي: فرهنگ، راهبردها و ديدگاههاي اقتصادي به سومين جلد موضوعي (دوره سالانه 15، شماره 4).» عنوان روي جلد از اين قرار بود: «ورزش در هزاره سوم (ورزش در دوره 1990 تا 2000).» در هر يك از چاپ هاي موضوعي در هر سه مورد، حداقل يك ويراستار موضوع مردانه وجود داشت. دو مورد از آنها يك ويراستار موضوع. اختصاصي مردانه داشت، در حالي كه در يك مورد (دوره 15، شماره 40)، يك زن و يك مرد به عنوان همكار جلد موضوعي وجود داشتند. در مجموع، شوراي سردبيري مجله مديريت ورزشي، به طور دايم از پژوهشگران پيشرو در مديريت ورزشي بودند. همچنان كه ويز (1995) اشاره كرد: «هيات رييسه داوري همواره به عنوان «چهرههاي شاخص» در پژوهشگران مديريت ورزشي و امروز پژوهش شناخته ميشوند (ص. 239)
نظر به نمايندگان جنسيتها در اين شوراي سردبیري، در اين 52 جلد مربوط به مطالعه، به طور متوسط 2/8 داوران زن و 10 نفر از داوران در هر جلد مرد بودند. داوران زن براي هر جلد در دامنهاي از كمترين عدد يعني سه نفر در 4 جلد تا بيشترين يعني 13 نفر در يك جلد حضور داشتهاند. داوران مرد براي هر جلد از كمترين تعداد يعني هفت نفر در سه جلد تا بيشترين تعداد يعني 12 نفر در هشت جلد ميباشند. لذا، كمترين تعداد داوران زن براي يك جلد سه نفر بود اما در مردان هفت نفر بود. در مجموع 950 فرصت داوري براي 52 جلد وجود داشت كه از اين ميزان 428 مورد (45%) به زنان و 522 مورد (55%) به مردان داده شده بود (جدول شماره 5 را ببينيد). علاوه بر اين، جدول شماره 5 مقايسه جنسيت داوران مجله مديريت ورزش با جنسيت داوران دو مجله ديگر مديريت ورزشي را نشان ميدهد. براساس اين نتايج، مجله مديريت ورزش نمايندگان نسبتاً برابر جنسيتي در مقايسه با دو نشريه ديگر دارد.
روشهاي تحقيق
بر مبناي كارهاي قبلي اولامنسون (1990) و باربر و همكاران (2001)، مقالات پژوهشي براساس نوع روش پژوهش، كدگذاري مورد تحليل قرار گرفتند. براي هر يك از مقالات از كدگزار خواسته شد تا مناسبترن نوع روش تحقيقي را كه در مطالعه مورد استفاده قرار گرفته است را مشخص كنند. بالغ بر دو سوم (68% يا 158 مقاله) از روش تحقيق كمي استفاده كرده بودند. در مجموع، 74 (32%) مقالهها هم از روش تحقيق كيفي بودند و تنها يك مقاله به عنوان تركيبي از دو روش كمي و كيفي كدگذاري شده بود.
براي 74 مقاله پژوهشي كه به عنوان كيفي كدگزاري شدند، بالغ بر نيمي از آنها (38 مقاله يا 51%) با ماهيت توصيفي كدگزاري شدند. 22 مقابله (30%) نظري و هفت مقاله (10%) با روش مروري، تحقيق را انجام داده بودند. در هر يك از حوزههاي قومنگاري، فلسفي و گروههاي متمركز دو مقاله (هر كدام 3%) و يك مقاله از نوع تاريخي كيفي كدگزاري شدند.
براي 158 مقالهاي كه تحليل دادههاي كمي را مورد استفاده قرار داده بودند، اكثريت آنها از رويكردهاي چندگانه با تحليل چند متغيره استفاده كرده بودند. بيشترين درصد (21%) از تحقيقات با چنين رويكردي از روش تحليلي عاملي بودند. 33 مقاله در اين طبقهبندي كدگزاري شدند. 29 مقاله (18%) از آمار توصيفي براي خلاصه كردن اطلاعات استفاده كردند. اين بدان معنا است كه 29 مورد از 158 مقاله كمي از تحليل يك يا دو متغيره استفاده نمودهاند (براي مثلا اندازههاي گرايش مركزي، فراوانيها، نمره Z و ديگر آمارهاي توصيفي مشابه). بقيه 18% از 29 مقاله، از آزمون T و تحليل واريانس ساده (ANOVA) استفاده كردند. تحليل رگرسيون در شكلهاي مختلف آن در درون اين رويكرد و با تحليل چند متغيره در 25 مقاله (16%) وجود داشت در حالي كه ديگر شكلهاي تحليلي چند متغيره واريانس (MANOVA) به اندازه 9% در 14 مقاله مورد استفاده قرار گرفتند و در 13 مقاله (8%) هم از روش کايسكوئر (خی دو) استفاده شده بود. باقيمانده مقالات كمي شامل آمارهاي مختلف و طبقههاي روششناختي پژوهشي چون استفاده از اندازهگيري روابط مثل تحليل همبستگي (براي مثال اسپرين و پيرسون)، تحليل تفاوتها، تحليل كوآريانس (ANCOVA) و فراتحليل بودند.
تمركز بر حوزههاي محتواي مديريت ورزش
نتايج نشان دادند كه حداقل يك مقاله در هر حوزه از مديريت ورزش وجود دارد. بيشترين درصد مقالات (38%) در رابطه با حوزه مديريت و مهارتهاي سازماني در ورزش بودند. در اين 89 مقاله پژوهشي دامنهاي از مديريت تا رهبري، از فرهنگ سازماني تا انگيزش و از تئوري سازمان تا رفتار سازماني ديده ميشود. بازاريابي ورزش در مرتبه دوم بالاترين درصد (18%) با 41 مقاله قرار داشت. ديگر حوزه محتوا با حداقل (10%) مربوط به صنعت ورزش در محتواي اجتماعي بود (ابعاد رفتاري در ورزش). اين حوزه با 24 مقاله، 10 درصد مجموع را تشكيل ميداد. همچنين 20 مقاله (9%) درباره آموزش مديريت ورزشي بود. اين حوزه شامل موضوعاتي چون آموزش، برنامه درسي، پژوهش و دانشجويان در حوزه مديريت ورزش بود. كليه موارد و طبقهها را ميتوانيد در جدول 6 ببينيد.
تمركز بر بخش صنعت ورزش
يافتهها نشان داد كه هر بخش مورد استفاده در اين مطالعه، حداقل يك مقاله در بخشهاي پزشكي ورزشي، گردشگري ورزشي و مديريت ورزشي در رابطه با آژانسهاي بازاريابي داشته است. ورزش دانشگاهي (جدول 7 را ببينيد) با 92 مقاله (40%) بيشترين سهم را در ميان مقالههاي مورد مطالعه اشت. در اين بخش موضوعاتي در ارتباط با ورزش بين دانشگاهي، تربيت بدني، ورزشهاي بين مدارس، مربيان و ورزش و تربيت بدني بين دانشگاهي وجود داشت. دومين و سومين بالاترين بخش عبارتند از ورزش همگاني با 31 مقاله (3/13%) و ورزش حرفهاي با 30 مقاله (8/12%) بودند. مقالات ورزش همگاني شامل ميزان شركتكنندگان، فعاليتهاي اوقات فراغت و باشگاههاي تندرستي بودند. بخشي با عنوان «ساير» انواع مختلف مقالات باقيمانده را پوشش ميداد به ميزان 19 (8%) بود. در اين بخش مقالاتي جاي گرفتند كه نميتوانستند در بخشهاي قبل باشند مثل مقاله مربوط به تركيب بخشهاي قبلي با كليه ورزشها، ورزش توده در همه سطح مسابقات، نظريه سازمان عمومي، استخدام، زن در ورزش و حقوق ورزشي.
مديريت ورزش تربيتي، 16 مقاله (7%) را پوشش ميداد و بر موضوعاتي چون فارغالتحصيلان مديريت ورزش، پژوهشهاي دانشگاهي، برنامه درسي و دوران تحصيل بود. كدگزاران هيچ مقالهاي را در سه بخش صنعت ورزش (پزشكي ورزشي، گردشگري ورزشي و مديريت ورزشي در ارتباط با آژانسهاي بازاريابي) پيدا نكردند. در حالي كه به احتمال زياد مقالاتي نزديك به اين بخشها وجود داشتند اما كدگزاران مكلف بودند تا هر مقاله را به نحوي كدگزاري كنند كه در مناسبترين بخش در فهرست كدها قرار گيرند. بنابراين از آنجايي كه هيچ مقالهاي در اين سه بخش جاي نگرفتند ميتوان نتيجه گرفت كه مقالات مرتبط با اين بخشها در بخشهاي مناسبتر ديگري كدگزاري شدهاند.
تمركز جنسيتي مقالات
يافتهها نشان دادند كه 110 مقاله (7%) آنها بدون تمركز جنسيني تشخيص داده شدند. با اين حال از مجموع 123 مقالهاي كه تمركز جنسيني داشتند، 38 مقاله (31%) آن بر ورزش مردان و 14 مقاله (11%) بر ورزش بانوان متمركز شده بودند (جدول 8 را ببينيد). ضمناً 71 مقاله (58%) از 123 مقاله با تمركز جنسيني بر روي هر دو جنس مرد و زن بودند. جدول 8 همچنين نشان ميدهد كه چطور اين نتايج با نتايج مربوط به دو مجله ديگر مقايسه ميشوند.
بحث و نتايج
براساس يافتههاي اين مطالعه، نتايج زير استخراج شد. نخست اين مجله حاوي 233 مقاله پژوهشي با ساختار نوشتههايي در حوزه علم مديريت ورزشي كه از سال 1987 آغاز شده بود. در واقع، برخي افراد موقعيت اين مجله را تحسين كردند چون موفق شده بود در مدت كوتاهي تحقيقات با استاندارد بالايي را جمعآوري كند (ويز، 1995، ص 239) و تبديل به منبع اصلي در انتشار دانش معتبر در اين حوزه گردد (پارك هاوس و پيتز، 2001، ص 70). با اين حال ادبيات مديريت ورزش اين مجله بيانگر معياري حاكي از فقدان مقاله براي تمامي حوزههاي مديريت ورزش و بخش صنعت تجاري ورزش بود (اولافسون، 1990؛ پاتونف 1987؛ پدرسن و پيتز، 2001؛ پيتز 2001؛ اسلاگ، 1996؛ سوسي و دوهرتي، 1996). يافتههاي اين مطالعه نيز اين ادعا را تأييد ميكند. اگرچه حداقل يك مقاله براي طبقه در حوزههاي مديريت در نظر گرفته شده بود اما تعدادي از آنها با حوزه مربوطه تناسب لازم را نداشتند و سطح وسيعي از مقالات (38% از مقالات بر روي مديريت و مهارتهاي سازماني در ورزش متمركز بودند) و در مرتبه دوم بيشترين مقالات (18% بر روي بازاريابي ورزشي) تمركز داشتند. بعد از اين دو طبقه، درصد مقالات متمركز بر روي ساير حوزهها 10 درصد و كمتر بودند. بنابراين، اين نكته ميتواند شامل اين باشد كه ميزان نابرابري از تمركز بر حوزههاي مديريت ورزشي در مقالات وجود دارد.
دوم اينكه، يافتههاي اين مطالعه با يافتههاي ديگر مطالات در مجلات مديريت ورزش و ديگر مطالعات بر روي موضوعات كتابچههاي خلاصه تحقيقات ميباشد. برداشت اختصاصي از هر مطالعه نميتواند تمامي جامعه مطالعه را با درجه بالايي از اطمينان پوشش دهد. با اين حال هنگامي كه يافتههاي هر چهار مطالعه با هم مورد توجه قرار ميگيرند، درجه بالايي از اطمينان پديد ميآيد. با تعيين چهار مطالعه كه درصد بالايي از كليت مجموعه نوشتهها را نشان ميدهند، اين سند به وجود ميآيد كه نوشتههاي مديريت ورزشي در حوزههاي مختلف در سطح وسيعي نابرابر هستند.
بنابراين، مدارك متعددي از اينكه نوشتههاي مديريت ورزشي، بازتابدهنده يا نماينده بخشهاي مختلف صنعت ورزش تجاری نيستند، حمايت ميكند و به طور نامتناسبي بر روي ورزش دانشگاهي و تا حدي ورزش حرفهاي تمركز يافتهاند. همچنان كه اشاره شد، يافتههاي اين مطالعه شبيه نتايج مطالعه پدرسن و پيتز (2001) بر روي ديگر مجله مديريت ورزش يعني فصلنامه بازاريابی ورزشي بود. با اين حال، مطالعه حاضر نشان داد كه تمركز در ورزش همگاني (3/13%) كمي بالاتر از ورزش حرفهاي (8/12%) بود. پدرسن و پيتز يافتند كه در بخش صنعت ورزش، بيشترين مقاله بر روي ورزش حرفهاي (36%)، بازاريابي ورزشي (19%)، ورزش دانشگاهي (12%)، ورزش همگاني (8%)، مديريت ورزش و آژانسهاي بازاريابي (7%) و ارتباطات ورزشي (7%) ميباشد. نتايج مطالعه حاضر نشان ميدهد كه بيشترين درصد مقالات، مطالعاتي بر روي ورزش دانشگاهي (92 مقاله، 40%) و در مرتبه بعد، «ورزش همگاني» با 3/13%، سپس «ورزش حرفهاي» با 8/12% قرار داشتند. به علاوه اين نتايج مشابه با يافتههاي موندلو و پدرسن (2003) در مطالعه بر روي ديگر مجله مديريت ورزشي يعني مجله اقتصاد ورزش بود. نتايج آن مطالعه نيز يك توزيع نابرابر را نشان داد. موندلو و پدرسن گزارش كردند كه بخش صنعت، به 80% ورزشهاي حرفهاي (و آن هم 8/51% آن به چهار ورزش بزرگ مردان 2/28% آن به ديگر ورزشهاي حرفهاي تقسيم شده بود) و 1/7% آن به ورزش دانشگاهي تقسيم شده است.
در سومين گام، اگرچه زنان نيمي از جمعيت را تشكيل ميدهند و تعداد نفرات در ورزش را افزايش ميدهند، يافتههاي اين مطالعه نشان ميدهد كه اين نكته در مقالات مجله مديريت ورزش مورد توجه قرار نگرفته است. از مقالاتي كه با تأكيد جنسيني شناخته شدند، بيشتر از دو برابر تعداد درصد مقالات بر روي ورزش مردان متمركز شده بود. طوري كه بيشترين درصد آن (58%) بر هر دو جنبه جنسيني بود. اين يافته مشابه يافتههاي تحقيق قبلي بود. پدرسن و پيتز (2001) گزارش كردند كه تمركز جنسيتي مقالات در فصلنامه بازاريابي ورزش، 28% روي ورزش مردان و 8% روي ورزش زنان است، در حالي كه 24% بر روي هر دو جنس تمركز داشتند. به طور هشداردهندهاي نتايج تحليلي مجله اقتصاد ورزش (موندو پدرسن، 2003) نشان ميدهد كه توزيع نابرابري بين تمركز جنسيني وجود دارد.
اين نتايج عبارتند بودند از 2/81% ورزش مردان و 1/14% مربوط به هر دو جنسيت و 7/4% بدون تمركز جنسيني و هيچ مقالهاي هم درباره ورزش بانوان وجود نداشت. اين مسأله حل نخواهد شد اگر تشويق لازم براي فقدان چنين توازني بين تعداد مقالات مربوطه ورزش مردان و زنان صورت نگيرد زيرا فرصتهاي مطالعه براي ورزش بانوان، بسيار زياد است.
در چهارمين گام و قسمت مربوط به نويسندگان، نتايج ذيل ميتواند قابل رسم باشد. تعداد و درصد نويسندگان زن و مرد مقالههاي پژوهشي به ترتيب 36% و 61% بود. اين يافته شبيه يافتههاي مطالعات پيش از آن بود. پدرسن و پيتز در مطالعه بر روي فصلنامه بازاريابي ورزش گزارش كردند كه نابرابري هشداردهندهاي در تعداد نويسندگان با توجه به جنسيت وجود داشته است (ص.22). به طور مشابه يافتههاي مطالعه موندلو و پدرسن بر روي مجله اقتصاد ورزش نشان داد كه اين نابرابری بسيار بيشتر است: 3/95% نويسندگان مرد و 7/4% نويسندگان زن بودند (موندلو و پدرسن پيشنهادي بر روي اين يافته ارائه نكردند). اگرچه نابرابري در تعداد مقالات نگارش شده توسط بانوان و آقايان در مجله مديريت ورزش وجود داشت اما باز هم نابرابري آن به اندازه دو مطالعه قبل نبود.
نويسندگان مطالعه حاضر و نويسندگان دو مطالعه ديگر، تلاشي براي تعيين دلايل اين نابرابري نداشتند. با اين حال، آگاهي عمومي بر اين است كه بين تعداد اعضاي هيأت علمي مديريت ورزش زن و مرد تفاوت وجود دارد. تعداد مردان در اين تحقيق تا اندازهاي بيشتر از زنان بود. بنابراين شايد يك توضيح جانبدارانه از اختلاف در تعداد جنسيت نويسندگان در اين مجلات وجود دارد، با اين حال اين تعداد به نوعي بازتاب دهنده جنسيت اساتيد ميباشد. جالب خواهد شد اگر تحقيقات آينده ميتوانست با ارائه برخي تعداد واقعي و توضيحات آن ارائه شود.
در پنجمين گام، اين مجله آمار مثبتي در رابطه با جنسيت دبيران و داوران نسبت به دو مطالعه ديگر داشتند. در مطالعه حاضر، دبير مجله مديريت ورزش از تعداد نصف به نصف برخوردار بودند. در مقايسه با دو مجله ديگر، آمار مجله مديريت ورزش بسيار عالي است. يافتههاي مطالعات بر روي فصلنامه بازاريابي ورزش و مجله اقتصاد ورزش يك ارقام هشداردهندهاي از وجود دبير زن در تحريريه نشان ميدهد. به علاوه مجله مديريت ورزش از 45% زنان و 55% مردان تشكيل شده بود، در حالي كه فصلنامه بازاريابي ورزش 35% زن و 65% مرد و مجله اقتصاد ورزش آمار هشداردهنده 3% زن و 97% مرد داشتند.
به طور قطع، تحقيق در اين حوزه از دو جنبه مورد هشدار قرار ميگيرد. نخست اينكه تحقيق به بررسي دلايل نابرابري جنستي در كاركنان تحريريه نياز دارد. دوم اينكه تحقيق به تعيين سوگري جنسيتي در رابطه با انواع و موضوعات كل مقالههاي ارائه شده و چاپ شده در مجله نياز دارد. به عبارت ديگر، در يك نگاه كلي در ارقام به دست آمده در جداول 6 و 7 ميتوان تخمين زد كه بين جنسيت دبيران و داوران و جنسيت نويسندگان و تمركز جنسيتي مقاله، رابطه وجود دارد. همچنان كه اتكینسون (2001) اشاره ميكند، در اكثر موارد يك رابطه نزديك بين درصد مردان در شوراي سردبيري و درصد مقالههاي نوشته شده توسط مردان وجود دارد(ص 13).
كاربرد مطالعه و حوزههاي مرتبط با آن براي مديريت ورزش
مطالعه حاضر ظرفيت کاربردی وسیعی دارد. نتايج مداركي را فراهم كرد كه مجله در ارائه نوشتههاي حوزههاي مديريت ورزش و بخش صنعت ورزش دچار كوتاهي شده است. با اين حال، هنگامي كه مقايسه دو مجله مربوط به مطالعات قبلي صورت گرفت، مجله مديريت ورزش پيشرفت مثبت بيشتري را نشان داد. اين موارد مبتني بر مطالعات اختصاصي روي اين نتايج بود و هدف مطالعه، تلاش براي يافتن چرايي اين مسأله نبود. براي مثال، موضوعات در مجله، احتمالاً علايق نويسندگانش را منعكس ميكند. به طور قطع، دبيران مجله، كنترلي بر روي علايق پژوهشي نويسندگان ندارند و لذا هيچ كنترلي بر روي مطالبي كه به آنها تسليم ميشد، نداشتند. با اين حال علايق شخصي به تنهايي، مشكل مسووليت حرفهاي فرد براي تأمين مجموعهاي از نوشتههاي مناسب در حوزه مديريت ورزش نبود. اين مسأله اين سؤال را ايجاد ميكند: چه كسي مسؤول نظرات و تطبيق نوشتهها با مجموعه مديريت ورزش را دارد؟ افراد ذينفع در مديريت ورزش شايد دانشگاهيان، دانشجويان، صاحبان و دبيران مجله، نويسندگان كتاب و فعالان در عرصه صنعت ورزش باشند. ما مسؤوليت اوليه را به دوش دانشگاهيان مياندازيم چرا كه آنها مسؤول آموزش مديريت ورزش هستند. اين آموزش مناسب افراد است که آنها را برای کار در صنعت تجاری ورزش آماده می کند.
ويراستاران مجله افراد دانشگاهي هستند. آنها مسؤوليتي به عنوان دروازهبانان برخي از نوشتههاي مديريت ورزشي دارند. مباحث در مجموعه دانشگاهي، اكثر اوقات توسط چاپ و درگيري با مؤسسات دروازهباني در چاپ شكل ميگيرد(اتكيسنون، 2001، ص 20). قدرت و كنترل با دروازهباني كه اتكيسنون (2001) و اسپندر (1998) به عنوان ويراستاران، داوران و مشاوران چاپ مينامند، شكل ميگيرند. اين افراد، مجموعه ويژگيهايي دارند كه آنها را در مركز موضوعات رشتههايشان و تشويق افراد فعال در اين حوزه قرار ميدهند. (اسپندر، 1981، ص. 186). اگرچه ويراستاران هيچ كنترلي بر روي علايق محققان ندارند اما ويراستاران ميتوانند در پژوهشي در حوزههاي ويژهاي مؤثر در پوشش موضوعات در مجله، نفوذ داشته باشند. براي مثال اين مسأله ميتواند با موضوع اختصاصي ويژهاي دنبال ميشود: ويراستاران مجله ميتوانستند با اختصاص موضوع ويژه و پوشش موضوعاتي كه مورد توجه قرار نگرفته يا كمتر به آن توجه شده و با دعوت از ويراستاران ميهمان آن موضوعها را مديريت كنند. اين روش بسيار مؤثرتر و اثربخشتر از آن حالتي است كه به روش سنتي، در انتظار ارائه عقايد و موضوعاتي براي ارائه شد.
نياز به بررسي در ارتباط با جنسيت نيز به اين مطالعه ارتباط دارد. حتي با وجود ارقام بهتري نسبت به مطالعات قبلي بر روي ديگر مجلات، مطالب در مجله مديريت ورزش تناسب لازم بخش صنعت در ارتباط با ورزش بانوان را نشان نميدهد. ويراستاران مجله مديريت ورزش به خوبي مالكان مجله يعني انجمن مديريت ورزش امريكاي شمالي (NASSM) به بررسي براي اين مسأله و ديگر امور مربوط به جنسيت به دنبال راهي عاقلانه ميگردند. همچنان كه توسط آيجيسون (2001) مطرح شد، دستياران دانشگاهي كه ارتباطات با مجلهاي دانشگاهي را هدايت ميكنند، وظيفه دارند كه اطمينان يابند كه مجلههايشان بر روي اعضاي آنها حساب ميكنند(ص17).
يافتههاي اين مطالعه منجر به مدركي تجربي دال بر اشتباهات رهبران مديريت ورزش در ارتباط با پوشش نابرابر در ارائه مقالات نماينده حوزههاي مديريت ورزش، بخش صنعت ورزش و ورزش بانوان شد. بنابراين اين نتيجه نشان ميدهد كه به تأملي براي بهبود عمق و وسعت نوشتههاي پژوهشي در مديريت ورزش نياز است. پژوهشگراني چون پاركز، پاتون، پيتز، اولانسون، چلادوراي و اسلاك كمبود زايد در حوزههاي مورد پوشش مديريت ورزش را به چالش و پرسش كشيدهاند. اكثر اوقات اثر معيني از نوشتهها در این حوزه طوري نيست كه مطالعه مديريت ورزش به درستي منطبق با مطالعه مديريت ورزش دانشگاهي و برخي ورزشهاي حرفهاي باشد. پاتون (1987) بعد از نتايجي كه از بررسي خود بر روي نوشتههاي مديريت ورزش به دست آورد و متوجه شد كه اكثر آنها بر روي مشاغل ورزشهاي دبيرستاني و دانشگاهي متمركز بودند، پژوهشگران مديريت ورزش را براي بهبود ديدگاهشان به چالش كشيد. اسلاگ (1996) اضافه ميكند كه مجله مديريت ورزش 65% مقالات خود را به تربيت بدني و ورزش بين دانشگاهي اختصاص داده است. يك ارزيابي پيگيرانه توسط پيتز (2001) بر روي مجلات مديريت ورزش، كتابچههاي خلاصه مقالات سمينارها و كتابهاي درسي مديريت ورزش به این نتيجه ختم شد كه تغييرات كمي در تمركز مطالعات بر روي ورزش دانشگاهي صورت گرفته بود و اين رويكرد همواره بيشترين سهم را دارا بود. پيتز پژوهشگران مديريت ورزش، ناشران و ويراستاران را براي پذيرش مسؤوليت بيشتر در امر توسعه ديدگاه انتشاراتي خود به جنبههاي وسيع حوزه مديريت ورزش، علاوه بر ورزش دانشگاهي و حرفهاي مورد نقد قرار داد. همچنانكه سوسي و دوهرتي (1996) بيان كردند در حالي كه مطالعات چندگانهاي بر روي موضوعات كليدي، مورد حمايت است و پژوهشگران اغلب از طريق يك احساس قدرتمند به سمت انجام پژوهشهاي مشابه تشويق ميشوند، لذا حوزه فرصتهاي پژوهش در مديريت ورزش، داراي محدوديت ميشود (ص498).
اين مسأله نشان ميدهد كه مجموعه دانشی در پژوهش های مديريت ورزش نياز است که با يك ديد و رويكرد پژوهشي مناسب نوشتههاي اين حوزه را بهبود دهد و خلأها را پر نمايد. اين مسأله اين اطمينان را به وجود ميآورد كه نوشتههاي اين حوزه بازتابي از آن چيزي است كه محققان حوزه مديريت ورزش ادعا ميكنند در محدوده صنعت تجاری ورزش قرار دارد.
نوشتهها بر تعاريف اين حوزه اثر دارند. مهمترين نكته اينكه پژوهشگران بايد بدانند كه كجاها به پيشرفت نياز دارند و در آن محورها تلاش بيشتري داشته باشند.
رشد مديريت ورزش فراتر از حوزه تربيت بدني بوده است. بسياري از برنامههاي مديريت ورزش در ارتباط كامل با تربيت بدني و ورزش به عنوان اداره ورزش مطرح ميشدند. اما امروزه حوزه مديريت ورزش بسيار وسيعتر از اداره ورزش است. در واقع اين بخش از مديريت ورزش تنها بخش كوچكي از 195 ميليارد دلار صنعت ورزش را به خود اختصاص ميدهد(بروگتون، 2001).
با وجود اينكه اين پرسش مطرح است كه چرا هنوز هم اداره ورزش در برنامههاي يادگيري سطح بالا و نوشتههاي دانشگاهي مديريت ورزش، مورد تأكيد بيشتري قرار دارد؟ لذا بر دانشگاهيان واجب است تا به اين واقعيت توجه نمايند كه نياز است تا حوزه دانشگاهي جوان مديريت ورزش به مرزهايي فراتر از «اداره ورزش» گسترش یابد. همچنان كه سوسي و دوهرتي (1996) اشاره كردند، پژوهشگران مديريت ورزش درسطح قرار دارند و موضوعاتي عميقتر براي اثربخشي و كارآيي بيشتر مديريت ورزش وجود دارند كه بايد مورد بررسي واقع شوند (ص 498). علاوه بر اين، باربر و همكاران (2001) هم بيان كردهاند كه موضوعاتي در مدیریت ورزش ظهور کرده اند كه وقت بررسي آنها فرا رسيده است(ص. 230).
نياز براي پژوهشهاي بعدي
اين نياز وجود دارد كه اين مطالعه در سالهاي مختلف تكرار شود و نتايج آن با نتايج اين بررسي مقايسه شود و تغييرات آینده مجله مورد بررسي قرار گيرد. همچنين اين نياز وجود دارد تا بررسيهاي بيشتري بر روي ديگر مجلات مرتبط با اين حوزه جوان صورت گيرد تا ماهيت اين حوزه مطالعاتي دانشگاهي بهبود يابد. حوزه مديريت ورزش به تازگي و در دو دهه گذشته شروع به انتشار نشريه دانشگاهي تخصصي نموده است، اين در حالي است كه در ديگر رشتههاي مطالعاتي، نشرياتي با قدمت مربوط به اوايل قرن بيستم ديده شده است. به طور رايج، بالغ بر 12 مجله براي نوشتههاي نظري حوزه مديريت ورزش وجود دارند كه اكثر آنها از سال 1990 شروع شدهاند. با اين پيشزمنيه ذهني، به منظور تعيين پيشرفت اين رشته، اين نياز وجود دارد كه حوزه مديريت ورزش يك نگاه دروني به اين نشريات پژوهشي خود داشته باشد. همچنين به منظور تعيين اينكه آيا موقعيت فعلي نوشتهها بازتابدهنده همان چيزي است كه پژوهشگران مديريت ورزش باور دارند كه در صنعت تجاری ورزش وجود دارد، اين معيار به بررسي دروني نيازمند است تا ميزان پيشرفت و نيازهاي لازم براي اين پيشرفت تشخيص داده شود.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از وبلاگ مدیریت ورزشی، تاریخ 29 آذر 94، کد مطلب: -: www.robattakapoo.blogfa.com