شعار سال: در حال حاضر مرکز اسناد و کتابخانه سازمان میراث فرهنگی از کمبود جا،نبود سیستم تهویه مناسب و... رنج میبرد. از سویی سایر مراکز معاونت میراث فرهنگی هم اعم از دفتر ثبت و حریم، دفتر محوطهها و بناها و بافتها و دفتر امور پایگاهها و دفتر اداره کل موزهها هم از کمبود جا رنج میبرند.اگر این جابهجایی به دلیل کمبود جا است عقلانی به نظر میرسد که زیر مجموعههای دیگر معاونت میراث فرهنگی بویژه دفتر ثبت که خود در برخی واحدهای مرکز اسناد و کتابخانه سازمان جای گرفته این اقدام را انجام دهد.
هرکدام از زیرمجموعههای دیگر معاونت میراث فرهنگی بخش اداری هستند، و جابهجایی دفترشان نهایت یک هفته الی 10 روز طول میکشد اما بردن و انتقال اسناد و کتابخانه نیاز به زمان طولانیدارد و حداقل یکسال زمان میبرد. ضمن آن که داخل سازمان دسترسی پرسنل، کارمندان و مراجعهکنندگان به سازمان به این اسناد و کتابها راحتر خواهد بود.
مرکز اسناد و کتابخانه پیش از انتقال به شیراز، در همین محل کنونی مستقر بود اما وسعت جای آن به مراتب بیشتر بود چرا که فضای کنونی محل استقرار دفتر ثبت آثار و حفظ و احیاء میراث ناملموس و طبیعی و بخشی از محل کنونی دفتر امور موزهها در اصل متعلق به مرکز اسناد و کتابخانه بوده که پس از جابهجاییهای معاونت میراث فرهنگی از سال 92 بخشی از فضا به این دو زیر مجموعه معاونت میراث فرهنگی اختصاص یافته است و از وسعت مرکز اسناد کاسته شده است.
هرچند شاید به زعم برخی فضای مرکز آموزش عالی میراث فرهنگی فضای خوبی برای مرکز اسناد است اما جمع کردن و بستهبندی دوباره این کتابها و اسناد و قفسهها و دیوارهای حایل، ادغام کتابخانه مرکز آموزش عالی میراث فرهنگی با مرکز اسناد سایر زمان بر است.
از سویی هر چند مرکز اسناد به شدت از کمبود جا رنج می برد، اما قرار بود پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری ساختمان تاریخی نبش خیابان سرهنگ سخایی را خریداری کند و پژوهشگاه در آن مستقر شود و مرکز اسناد و کتابخانه هم به آن مکان منتقل شود. امری که هنوز تکلیف آن مشخص نیست. قطعا در حالت ایدهآل اگر این ساختمان خریداری شود و پژوهشگاه درون آن مستقر شود و مرکز اسناد هم به آنجا منتقل شود دسترسی پژوهشگران به اسناد آسان میشود.
اکنون پژوهشگران در خیابان سی تیر مستقرند و مرکز اسناد در خیابان زنجان نزدیک میدان آزادی قرار دارد. با این حال بیشتر مخاطبان کنونی مرکز اسناد دانشجویانند که به اجبار گذرشان به این کتابخانه و مرکز اسناد تخصصی میافتد و پژوهشگران به علت دوری راه کمتر به آنجا میروند.
اما پیشتر که سازمان کارکردی پژوهشی داشت، بیشتر پژوهشگران را میشد در کتابخانه و اسناد یافت. راهی هم از کتابخانه تا دفتر کارشان نبود. نهایت اگر کسی سراغشان را میگرفت، نشانی کتابخانه را میدادند. این دسترسی باعث شده بود کارهای پژوهشی خوبی صورت بگیرد و همه راضی بودند. اما اکنون از کل پژوهشگاه فقط مرکز اسناد داخل سازمان مرکزی میراث فرهنگی قرار دارد.
در حال حاضر رفتن پژوهشگران از سی تیر به خیابان زنجان با شکلات زیادی رو به رو است و تعداد مراجعه کنندگان از این طیف کاهش یافته است حال اگر فرض بر این باشد که ین مرکز به مرکز آموزش عالی میراث فرهنگی انتقال پیدا کند، رسماً در طول سال چقدر امکان دارد که پژوهشگری به نیاوران بروند و از مرکز اسناد و کتابخانه سازمان میراث فرهنگی بهره ببرد؟
از سویی نفس جابهجایی هم خودش مسألهای است. میگویند چهار بار اسبابکشی معادل یک بار آتشسوزی است. فرضاً تأثیر این جابه جایی بر روی کاستها که به یک تعادل دمایی رسیدهاند و با یک آب و هوایی به تعامل رسیدهاند،چه خواهد بود؟همان کاستهایی که گویشهای مختلف دستکم از 80 الی 70 سال پیش بر روی آنها ضبط شده و خیلی از گویشها در حال حاضر از بین رفته است. اگر هم بهانه دیجیتال کردن باشد باز هم فرقی در ماهیت ماجرا ندارد. کاستها و نواریهای سلولوزی به صورت خودبه خودی امکان احتراق برایشان فراهم است. زمانی این بخش دستگاه هوشمند لیزری داشت که به محظ تغییر دما آلارم میداد و خود خاموش کن بود اما پس از این جابهجایی ها دیگر سازمان قادر به بازیابی دستگاه نبود و مشکل را با چند کپسول آتشنشانی حل کرد.
در نهایت هرچند انتقال اکنون مرکز اسناد و کتابخانه بی شک قابل قیاس با انتقال دوران ریاست حمید بقایی بر این سازمان نخواهد بود و تمهیدات لازم در نظر گرفته خواهد شد اما آیا این آخرین جایی است که مرکز اسناد در آن رحل اقامت خواهد گزید یا نه دوباره اگر ساختمان مورد نظر پژوهشگاه خریداری شد به آنجا انتقال مییابد؟یا این که قرار است کل پژوهشگاه به مرکز آموزش عالی انتقال یابد؟ آیا این موضوع مورد توجه قرار خواهد گرفت که مرکز اسناد با پژوهشگاه قابل تعریف است اگر آن را مجرد و تفکیک کنیم بعدها هم از دست میرود.
نگاهی به تاریخچه آنچه بر بخش میراث فرهنگی رفته است نشان میدهد چارت پژوهشگاه پس از ادغام گردشگری با سازمان میراث فرهنگی به شدت نزول پیدا کرد و به غدهای چرکین برای سازمان تبدیل شد. زمانی که سازمان میراث فرهنگی زیر نظر وزارت علوم و نه معاونت ریاست جمهوری بود، کل مجموعه سازمان حکم یک پژوهشگاه را داشت. در نتیجه مرکز اسناد و کتابخانه هم جزو همین بخش پژوهشگاه و جزو همین سازمان بود اما اکنون فقط به نوعی به سازمان وابسته است. در نتیجه در آن زمان پژوهشکده هنرهای سنتی، گروه مردمشناسی، باستانشناسی و ... همه در سازمان مستقر بودند و همه به مرکز اسناد دسترسی و نیاز داشتند.
در آن زمان ساختمان فعلی پژوهشگاه، پژوهشکده حفاظت و مرمت بود و تمام طراحی آن هم با توجه به نیاز پژوهشکده حفاظت و مرمت اجرا شده بود.
بعدها ساختمان عمارت مسعودیه به همت مرحوم «حسن ابراهیم حبیبی» خریداری شد و در اختیار سازمان میراث فرهنگی قرار گرفت تا همه باستانشناسان و مردمشناسان ... در آن استقرار یابند و ساختمان کنونی سازمان میراث فرهنگی مشهور به «ارگ آزادی» که طراح و معمارش حسین امانت بود به مرکز هنرهای سنتی تبدیل شود. قرار بود اینجا کارگاههای هنرهای سنتی دایر شود و در داخلش بازار صنایع دایر باشد.
داستان ارگ آزادی از آنجا آغاز میشود که امانت هنگام طراحی بنا، این موضوع را مد نظر داشت که اطراف برج آزادی(طراح این بنا هم بود) که اکنون به پایانه تاکسی و اتوبوس تبدیل شده به بازارچهی صنایع دستیای تبدیل شود که در ساختمان فعلی سازمان میراث فرهنگی تولید میشد. بعدها طرح تغییر پیدا کرد و قرار شد همین ساختمان ارگ آزادی(محل فعلی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری) به کارگاه تبدیل شود و ورودیهایش محل بازارچه فروش آثار هنرهای سنتی وصنایع دستی باشد. به این ترتیب صنایع دستی و هنرهای سنتی هم تقویت شود. به عبارتی قرار بوده محل کنونی سازمان تبدیل به یک مرکز فرهنگی هنرهای سنتی شود که صفر تا صد آن از پژوهش، ایجاد کارگاه، پرورش هنرمند، تولید آثار و فروش آن را در بر بگیرد.
پس از انقلاب با تشکیل سازمان میراث فرهنگی، ارگ آزادی کلا تبدیل به مرکز اداری میشود. بعدها که مسعودیه را به سازمان میراث فرهنگی تعلق گرفت، قرار شد ساختمان ارگ آزادی به کاربری پیشین خود باز گردد و همهی قسمتهای سازمان میراث فرهنگی در ساختمان تاریخی عمارت مسعودیه مستقر شود که مسوولیت مرمت آن هم بر عهده مرحوم «باقر آیتالله زاده شیرازی» بود. در ابتدا معاونت حفظ و احیا و معاونت پژوهشی و پژوهشکده باستانشناسی در این محل و در قسمتهای مرمت شده، مستقر شدند. قرار بود بعدها قسمت شاهنشین به دفتر ریاست تبدیل شود و در باقی جاها هم به تدریج گروههای مختلف میراث فرهنگی مستقر شوند.
که با آمدن دولت نهم و دهم ادغام گردگری و صنایع دستی با سازمان میراث فرهنگی، کل سیستم سازمان میراث فرهنگی به هم ریخت و در عملیات انتحاری عمارت مسعودیه به بخش خصوصی واگذار شد و میراثیان از عمارتی که برایش عمر و زندگیشان را گذاشتند اخراج شدند، صنایع دستیها هم روانه اصفهان و قزوین و شیراز شدند. این در حالی بود که میراثیان زندهیادان محمد مهریار، مسعود آذرنوش و باقر آیتالله زاده شیرازی را در همین اثنا از دست داده بودند، درهای گرانبهایی که بودنشان در آن روزها به شدت نیاز بود اما هر یک به دیار باقی شتافتند تا بیش از این روزهای مصیبت بار میراث فرهنگی را نبینند.
ذکر این نکته هم ضروری است که در فاصله رفتن سید محمد بهشتی و آمدن اسفندیار رحیم مشایی چند صباحی هم حسین مرعشی رییس سازمان میراث فرهنگی بود. او که معتقد بود رفتن به عمارت مسعودیه کار عاقلانهای نیست دستور داد تا در خیابان «وزرا» ساختمانی ناتمام خریداری شود. مبلغی هم بابت اتمام ساختمان پرداخت شد که با رفتن مرعشی و آمدن تیم دولت نهم این پروژه هم شکست خورد چرا که سازمان اعلام کرد ما خواهان این ساختمان نیستیم و آن را جزو اقدامات ناشایست مرعشی محسوب کردند و یکی از نخستین اقدامات ریاست جدید سازمان این شد که ساختمان را به مالکان قبلی پس داد!
بعدها همین تیم اعلام کرد که پژوهشگاه باید از سازمان جدا شود چون از چارت سازمانی جدا شده است. اما با گذشت زمان شاید بهتر باشد بگوییم با این اقدام به صورت غیر رسمی ریاست سازمان با پژوهشگاه و پژوهشگران قطع رابطه کرد چرا که عصاره و عنصر اصلی سازمان میراث فرهنگی همین پژوهشگران بودند که به شدت به عملکرد ریاست سازمان انتقاد داشتند و نسبت به اقدامات او گارد میگرفتند. به این ترتیب به نوعی پژوهشگاه به تبعیدگاه تبدیل شد و با رفتن «رسول وطن دوست» رییس پژوهشکده حفاظت و مرمت و آمدن «احمد میرزا کوچک خوشنویس» کل پژوهشکدهها پس از اتفاقات رخ داده مانند واگذاری عمارت مسعودیه و... بالاجبار در ساختمان فعلی پژوهشگاه که در اصل زمانی فقط پژوهشکده حفاظت و مرمت بود، مستقر شدند.
زمانی وطن دوست، مرحوم شیرازی،اکبر زرگر و مهدی حجت با وزارت امور خارجه وارد شور شدند و محل فعلی پژوهشگاه به سازمان میراث فرهنگی واگذار شد و کل ساختمان برای پژوهشکده حفاظت و مرمت طراحی شد.
پیشتر اسم این مکان مرکز تحقیقات حفاظت و مرمت بود. در ساختمان سفید رنگ داخل موزه ملی که اکنون پژوهشکده باستانشناسی است هم دستگاههای حفاظت و مرمت مستقر بود. با گرفتن این زمین و ساخت بنای فعلی، پژوهشکده حفاظت و مرمت کامل در آن مستقر شد.
حال با نگاه به سیر اتفاقات افتاده بر پیکر نیمه جان میراث فرهنگی، یادآوری این نکته هم ضروری است که مرکز اسناد در چارت پژوهشگاه دیده شده است و نمیتواند از آن جدا شود. چرا که پژوهشگاه باید حتما یک کتابخانه و مرکز اسناد داشته باشد وگرنه با وزارت علوم دچار چالش میشود. بازگشت مرکز اسناد به تهران و استقرار آن در سازمان میراث فرهنگی مثله شده زمان و هزینه و وقت زیادی برد هرچند دیگر نه پژوهشگاه و نه پژوهشگران رمق و دل و جان سابق را ندارند و هویتشان بر باد رفته است.
اکنون مرکز اسناد واقعا کمبود جا دارد همچنان که معاونت میراث فرهنگی و پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری کمبود جا دارند. در این بین اسناد معاونتهای مربوطه هم به خیل اسناد آواره افزوده شده است به عنوان مثال اسناد میراث فرهنگی استان تهران زمانی در خانه امام جمعه مستقر بود اما اکنون به مرکز اسناد تحویل داده شد. یا دفتر محوطهها، بناها و بافتهای تاریخی خودش در عمارت مسعودیه یک مرکز اسناد داشت اما چون کمبود جا داشت مدتی این اسناد در موزه ملی ماند و بعد به علت کمبود جا روانه مرکز اسناد شد. به این ترتیب به نظر میرسد مرکز اسناد سازمان میراث فرهنگی در حال حاضر بیشتر به انبار سند تبدیل شده باشد تا مرکز اسناد. و بخشی از خیل کارتنهای تلنبار اسناد این مرکز در بخش اسناد راکد نگهداری میشود.
باستانشناسی هم اسنادش را در ساختمان خودش نگهداری میکند. حال متولیان سازمان میراث فرهنگی که هرکدام چند صباحی بر این صندلی تکیه میزنند و میروند باید تصمیم جدی بگیرند.
نخست چرا باید مرکز آموزش عالی میراث فرهنگی به چنین فرجامی برسد؟ راهکار چیست؟ چرا خیل مدیران همچنین معاون میراث فرهنگی که خود زمانی هیأت علمی همین مرکز بودهاند روزه سکوت گرفتهاند و با ریاست جمهوری، وزارت علوم و سایر مراکز ذی ربط وارد شور نمیشوند. نفس تبدیل یک مرکز آموزشی به یک مرکز اداری آن هم در داخل سازمان میراث فرهنگی به حد کفایت مایه شرمساری است.
دوم تکلیف بنای عمارت مسعودیه و عمارتی که پژوهشگاه تصمیم به خریداری آن داشت(واقع در سرهنگ سخایی) چیست؟ یعنی کل مسوولان سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری قدرت چانهزنی و تأمین بودجه از سوی دولت برای خرید عمارت سرهنگ سخایی و تعیین تکلیف مصیبت بار عمارت مسعودیه را ندارند ؟ آن معاون رییس جمهوری که امروز وزیر است و آن رییس صندوق حفظ و احیایی که امروز نیست چه پاسخی در خصوص اقداماتشان در همین دولت دارند؟ فرق اقدامات آنها با روسای سازمان دولت دهم در خصوص عمارت مسعودیه چیست؟ عمارت مسعودیه خاستگاه و جایگاه میراثیان است اما دریغ از همتی که آن را پس بگیرد و دریغ از همتی که بخواهد برای میراثیان کاری انجام دهد.
سوم اگر قرار به رفتن مرکز اسناد است، یکبار تصمیم گیری شود که این جگر زلیخا کجا باید برود؟ اگر قرار به رفتن است و اگر قرار است مرکز آموزش عالی میراث فرهنگی چراغش برای همیشه خاموش شود حداقل میراثیان در آن استقرار یابند یا معاونت میراث فرهنگی یا پژوهشگاه. در غیر این صورت چرا باید مرکز اسناد و کتابخانه بار دیگر اسبابکشی کند در یک کلام به تبعیدگاه برود، جایی که در بهترین حالت پژوهشگران و میراثیان سه سال یکبار هم دیگر به آن سر نخواهند زد.
سایت شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت خبری اسکان نیوز ، تاریخ انتشار 3تیر 98، کد خبر: 20761، www.eskannews.com