پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
جمعه ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - 2024 March 29
کد خبر: ۲۴۱۱۳۷
تاریخ انتشار : ۰۴ آبان ۱۳۹۸ - ۱۰:۲۷
در مصاحبه با دکتر سعید ناجی، به ارزیابی چگونگی وضعیت نظام آموزشی با توجه به مطالب بخش اول و دوم مصاحبه پیرامون روش آموزش تعلیمی و حفظی در آموزش و پرورش کشور ما، پرداخته شده است.

شعارسال: در مصاحبه با دکتر سعید ناجی، به ارزیابی چگونگی وضعیت نظام آموزشی با توجه به مطالب بخش اول و دوم مصاحبه پیرامون روش آموزش تعلیمی و حفظی در آموزش و پرورش کشور ما، پرداخته شده است.

با توجه به مطالبی که فرمودید وضعیت نظام آموزشی ما را در ایران چگونه ارزیابی می‌کنید؟

)با لبخند) این نقدهایی که ما وارد می‌کنیم به نظام‌های آموزشی اروپایی است. در ایران مشکلات شاید بیش‌تر باشد و تغییراتی هم که داده‌ایم، شتاب‌زده بوده است. علی‌رغم اینکه در نظام آموزشی ما معلمان و مدیران بسیار دلسوزی وجود داشته و دارد ولی این سیستم تعلیم و تربیتی ما سیستمی ازاینجا مانده و ازآنجا رانده است.

مثلاً اگر نظام آموزشی ۵۰ سال پیش غرب را شبیه پیکان بدانیم نظام آموزشی ما همین پیکان را نگه‌داشته و فقط تغییراتی در بدنه و … به عمل‌آورده است. مثل این است که ما دو تا چرخ و میله و چند تا هم پیچ را ریخته‌ایم وسط و گفته‌ایم این ماشین است و بچه‌ها هم می‌روند آنجا و درواقع خاک‌بازی می‌کنند و فکر می‌کنند درس‌ خوانده‌اند و ماشین سوار شده‌اند، درحالی‌که اصلاً ماشینی در آن وسط وجود ندارد.

این پیکان ‌هم شاید به‌واسطه برخی تغییرات ازکارافتاده یا فقط اگر هم کار کند بیشتر به درد رتق‌وفتق امور زندگی بزرگ‌ترها (شامل مؤسسان و چرخانندگان مدارس و مؤسسات آموزشی مکمل) می‌خورد و دانش‌آموزان به‌جای سوارشدن فقط هولش می‌دهند و دودش را تحمل می‌کنند.

من احساس می‌کنم که با گذشت زمان و با تغییر مقتضیات زمانه و تغییر شناخت از انسان و از معرفت‌شناسی و آموزش، دیگر ماشین قدیمی بسیار عجیب‌وغریب و ناکارآمد به نظر می‌رسد و تغییراتی هم که داده‌شده است (مثل دروس جدید یا کتاب‌های کمک‌آموزشی یا مؤسسات و آموزشگاه‌های موازی) با مهندسی درستی صورت نگرفته است.

همه‌چیز را فقط انداختیم آن وسط، بدون این‌که مهندسی داشته باشیم، ما بدون این‌که حتی تغییرات آن نظام اروپایی را که آن‌هم غلط قدیمی و توأم با ضعف است، نتوانسته‌ایم پیاده کنیم. البته شاید اگر این‌ها را فقط می‌انداختیم آن وسط، یک‌جوری کنار هم قرار می‌گرفتند که می‌توانست کارایی داشته باشد.

اما علاوه بر آن یکسری مشکلاتی در یادگیری بچه‌ها در ایران وجود داشته که باعث شده نهادهایی هم‌عرض مدارس در ایران به وجود آمده که به بچه‌ها کمک کنند که بهتر یاد بگیرند، ولی آن‌ها خودشان به مراکزی تبدیل‌شده‌اند که با اهدافشان در تعارض است.

مثل این است که اصلاً هدف آموزش‌وپرورش یا دست‌کم بخشی از آن به چرخیدن چرخ این مؤسسات و این مراکز آموزشی اختصاص پیداکرده است. شبیه برخی از دانشگاه‌ها. پیچیده است و نمی‌توان در این مجال همه‌ی مطلب را بازگو کرد.

مثلاً شما می‌خواهید امتحان بگیرید که سطح دانش‌آموزان مشخص شود، بعد کم‌کم مشخص می‌شود که مدارس می‌خواهند سطح علمی خود را بالاتر نشان دهند و اینجا یک سری ارتباطات مالی شکل می‌گیرد و شما می‌بینید که به‌تدریج بچه‌ها وجه‌المصالحه قرار می‌گیرند که سطح مدرسه بالاتر نشان داده شود و به‌این‌ترتیب دانش‌آموزان و مشتریان بیشتری در سال بعد عاید مدرسه شود.

و آن مراکز فرعی که امتحان می‌گرفتند، از این محل درآمدی برایشان حاصل شود. این مسائل در ایران اضافه‌شده و این‌ها را اگر بخواهیم بنویسیم دو سه جلد کتاب می‌شود. این موضوع مثل مسئله غم‌انگیز پایان‌نامه نویسی و قبول سفارش است. شاید خیلی‌ها می‌دانند و راهی برای حل این معضل پیدا نمی‌کنند. ولی ممکن است به بعضی‌ها هم بربخورد.

خب حالا خیلی هم وارد نقد نظام آموزشی نشویم. بگذارید یک سؤال مبنایی‌تر بپرسم. چه اصلاحی در نگاه ما به نظام آموزشی، می‌تواند منجر به تحولی مثبت در آن شود؟

من دیشب داشتم به این موضوع فکر می‌کردم که مثالی بزنم تا مطلب ساده شود. ما از چند زاویه مختلف باید در نظام آموزشی تحول ایجاد کنیم که درواقع این نوعی تحول در برخی مبانی فلسفی محسوب می‌شود. نخست دیدگاه ما به انسان و کودک است که باید متحول شود.

به‌تدریج در طول تاریخ دیدگاه‌ها نسبت ما به انسان ازلحاظ تجربی عوض‌شده که اگر مثلاً همین چند صدساله گذشته را در نظر بگیرید، زمانی نظام فئودالیته یا ارباب‌رعیتی حاکم بوده است. یعنی برخی انسان‌ها بودند که رأیشان رأی بود و بقیه اولاً حق رأی نداشتند و باید رأی آن ارباب‌ها را اجرا می‌کردند و حقوق دیگری هم نداشتند و دوما اصلاً عقل آن‌ها به رسمیت شناخته نمی‌شد.

عقل دهقان‌ها نسبت به ارباب‌ها ناقص‌تر تلقی می‌شد چه برسد به این‌که ارباب بخواهد از او مشورت بگیرد. ارباب‌ها خود را متولی دهقان‌ها می‌دانستند که باید به دهقان‌هایی که حتی نمی‌توانند گلیم خود را از آب بیرون بکشند، کمک بکنند.

در مرحله‌ی بعدی عقل مردان به رسمیت شناخته شد و یکی از مصداق‌هایش حق رأی برای انتخاب مثلاً یک رئیس‌جمهور یا… بود. در مرحله‌ی بعد عقل زنان ‌هم به رسمیت شناخته شد. فهمیدند و به رسمیت شناختند که زنان ‌هم از عقل بهره‌مندند که بتوانند صلاح خود را تشخیص بدهند و به زبان بیاورند.

در مرحله‌ی بعد سیاه‌پوستان که در ابتدا همراهان کریستف کلمب فکر می‌کردند آن‌ها موجوداتی متفاوت‌اند و پایین‌تر از انسان و حیوان‌اند و اصلاً آن‌ها را آدم حساب نمی‌کردند. فکر می‌کردند عقلی در سر این‌ها نیست و به‌اصطلاح وحشی‌اند و همدیگر را می‌کشند و ما باید این‌ها را بیاوریم در شهر، اهلی‌شان کنیم، به ایشان تمدن و نان و غذا هم بدهیم. چنین تصور نمی‌شد که این‌ها بتوانند خودشان گلیم خودشان را از آب بیرون بکشند یا مشورتی به ما بدهند.

بعدها در پیشرفت تمدن تجربی، ما به این نتیجه رسیدیم که آن‌ها هم عقل و شعور داشته‌اند و حق‌وحقوق و صلاح خودشان را بهتر از ما می‌فهمند (البته این هنوز در برخی کشورها کاملاً به رسمیت شناخته‌نشده است). کشفیات جدیدی که رخ داد به ما فهماند که بچه‌ها هم همین‌گونه اند.

ما ابتدا برای بچه‌ها نظام آموزشی اجباری طراحی کردیم و فکر می‌کردیم که خوب و بد را نمی‌فهمند و ما باید به آن‌ها فیزیک و ریاضیات و ادب یاد بدهیم که وقتی بزرگ شدند به دردشان بخورد یا نگویند که چرا این‌ها را به ما یاد ندادید.

ما فکر می‌کردیم بچه‌ها عقل و شعور ندارند و نمی‌توانند صلاح خود را بفهمند و کاری برای خودشان بکنند و باید مراقب آن‌ها باشیم تا به خودشان آسیب نزنند و اگر هم موقعی بخواهد کاری انجام دهد، باید با اجبار با آن‌ها برخورد کنیم.

البته ما مسئول تأمین امکانات و تغذیه و تفریح آن‌ها هم هستیم. اما در مرحله‌ی جدید، کشفیات دانشمندان به اینجا رسید که فهمیدیم بچه‌ها خیلی می‌فهمند و خوب هم می‌فهمند. اگر هم بهتر از ما نباشند خیلی هم ضعیف‌تر از ما بزرگ‌ترها نیستند.

یعنی نظیر همان تصوری که در مورد سیاه‌پوست‌ها داشتیم، در مورد بچه‌ها هم داشتیم ولی بعد فهمیدیم که بچه‌ها هم مثل سیاه‌پوست‌ها عقل دارند و می‌فهمند، اما چون زبان قوی ندارند که از فهم و عقلانیت خودشان دفاع کنند، ما گمان می‌کردیم که این‌ها نمی‌فهمند.

ادامه دارد


شعار سال،با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت خبری بردار  ،تاریخ انتشار: 26 مهر 1398،کدخبر: ،www.bordar-ensani.ir

اخبار مرتبط
خواندنیها-دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین