شعار سال: کتاب «خاطرات ناتمام» خاطرات شیخ مجیبالرحمان، رهبر استقلال بنگلادش است که به کوشش آرمین منتظری ترجمه شده و از سوی انتشارات کتابسرا منتشر شده است. این کتاب دستنوشتههای مردی است که دست خالی و صرفا با تکیه بر قدرت و حمایت مردم بنگال کشور بنگلادش را به وجود آورد. هر چند شیخ مجیبالرحمان به همراه تعداد زیادی از اعضای خانوادهاش در حمله تعدادی از اعضای کودتاچی ارتش در خانه خود ترور شد، اما بنگلادش مسیر خود را پیدا کرد و امروز این کشور توانسته یکی از کشورهای رو به توسعه در آسیا باشد. بنگلادش طی سالهای گذشته توانسته در بخشهای کشاورزی و صنعت مسیر رو به رشدی را طی کند و رشد اقتصادی بسیار خوبی را تجربه کند. مترجم کتاب میگوید: «در ترجمه این کتاب صرفا دستنوشتههای شیخ مجیبالرحمان اساس کار بوده است و هیچگونه دخل و تصرفی در متن صورت نگرفته است.»
شیخ مجیبالرحمن هنگام زندانی شدنش در فاصله سالهای ۱۹۶۷ تا ۱۹۶۹ به رشته تحریر درآورد. ۲۰ سال بعد از مرگ مجیبالرحمان یادداشتهای شخصی او درباره زندگی این رجال سیاسی پیدا شد و این دست نوشتهها پس از ترور وی توسط دخترش شیخ حسینه گردآوری و منتشر شد. در این نوشتهها بسیاری رویدادهای دوران کودکی و جوانی شیخ بهچاپ رسیده است. مجیبالرحمن درباره خانواده و از جنبشهایی که از زمان دانشجویی به آنها پیوسته بود سخن گفته است. این یادداشتها نزد دخترش شیخ حسینه واجد، رییس دولت کنونی بنگلادش نگهداری میشد تا اینکه برای نخستین بار به سال ۲۰۰۴ در قالب کتاب در دسترس بنگلادشیها قرار گرفت.
در این کتاب روایتهای مبارزات شیخ مجیبالرحمن از دوران دانشجوییاش (سال ۱۹۴۰) تا مبارزات برای دموکراسی (۱۹۵۵) نیز ارائه شده است. شیخ مجیبالرحمن خواستار یک جمهوری سوسیالیستی بود. پس از تشکیل کشور پاکستان و تحمیل زبان اردو بر جمعیت بنگالی زبان، در پاکستان شرقی توسط دولت به سال ۱۹۵۲، در پاکستان شرقی نهضت زبان مادری شکل گرفت. در این نهضت شیخ مجیب الرحمن بعنوان رهبر خط مقدم ظاهر شد و برای حقوق دموکراسی مبارزه کرد و تلاشهایش سرانجام به تشکیل کشور بنگلادش منتهی شد. با این اوصاف سال ۱۹۷۵، یعنی چهار سال پس از تأسیس کشور مستقل بنگلادش در این کشور یک کودتای نظامی رخ داد که بر اثر آن شیخ مجیبالرحمن و خانوادهاش و کارکنان دفترش همگی کشته شدند، این میان تنها دو دختر او که در اروپا حضور داشتند از مرگ نجات پیدا کردند که شیخ حسینه واجد یکی از آنهاست.
داستان پیوستن شیخ به حزب عوامی لیگ و گرفتن رهبری آن و هدایت ملت به طرف استقلال و آزادی از جمله خاطراتی است که در کتاب خاطرات ناتمام مسطور است. در صفحات آخر کتاب، نمونههایی از یادداشتهای با دست خط خود شیخ مجیب الرحمن به چاپ رسیده است. هرچند شیخ مجیبالرحمان به همراه تعداد زیادی از اعضای خانوادهاش در حمله تعدادی از اعضای کودتاچی ارتش در خانه خود در ۱۵ اوت سال ۱۹۷۵ ترور شد بنگلادش مسیر خود را پیدا کرد و امروز توانسته یکی از کشورهای رو به توسعه در آسیا باشد. بنگلادش طی سالهای گذشته در بخشهای کشاورزی و صنعت مسیر رو به رشدی را طی کرده است.
وی در این کتاب مقدمهای نوشته که بنا به گفته خودش این مقدمه را در زندان نوشته است و بعد از اینکه از زندان آزاد شد مدتی طول کشیده تا کتاب را منتشر کند. وی مینویسد: «وقتی کار خاطرات و روزنوشتها به پایان رسید من چهار دفترچه یادداشت را یافتم که زندگینامه در آنها نوشته شده بود. در تاریخ ۲۱ اوت سال ۲۰۰۴ در راهپیمایی سیاسی که توسط حزب عوامی لیگ بنگلادش ترتیب داده شده بود نارنجکی منفجر شد. هدف از انفجار این نارنجک کشتن من بود. در این حمله بیست و چهار نفر از جمله خانم آیوی رحمان، رئیس شاخه زنان حزب عوامی لیگ کشته شدند. نجات یافتن من از این حمله یک معجزه بود، اما غم و اندوه و افسردگی بعا از این حادثه سراسر وجودم را فراگرفت و درست در همین زمان بود که دفترچه یادداشتهای باارزش پدرم که در آنها زندگینامه خود را نوشته بود، یافتم...»
مجیبالرحمان در خاطراتش میگوید: «پ
درم همیشه روزنامه میخواند. او اشتراک روزنامههای آناندا یازار، باسوماتی، آزاد و ماهنامههای محمدی و سوگات را خریده بود. من از همان کودکی این روزنامهها را میخواندم. از آنجایی که به دلیل عمل جراحی چشم، چهار سال مدرسه نرفتم، در کلاس از همه همکلاسیهایم بزرگتر بودم. در مدرسه پسر خیلی لجوجی بودم. باند خودم را در مدرسه داشتم و هر کسی که خلاف نظر من رفتار میکرد و یا مرا اذیت میکرد، بدون ترحم تنبیه میکردم. خیلی اهل دعوا بودم. اگر کسی به هر کدام از اعضای باند من توهین میکرد، سزایش را کف دستش میگذاشتم. پدرم دیگر از رفتار خشونتآمیز من جانش به لبش آمده بود.»
در بخشی از کتاب میخوانیم: «مسلما هیچ زبانی به اندازه بنگالی برای واژه «حسادت» معادل ندارد حسادت به زبان بنگالی دقیقا به معنای «مردن و سختی کشیدن از حال و روز خوب دیگران است. زمانی که ازدواج کردم ۱۳ سال داشتم رونو همسرم در آن زمان تنها سه سال داشت ما بنگالیها دو وجه داریم از یک سو اعتقاد داریم که مسلمانیم و از سوی دیگر بنگالی هستیم کشورهای معدودی در سراسر جهان هستند که خاک حاصلخیزی به مانند خاک بنگال دارند، اما ما همچنان فقیریم. نمیتوان به اقلیت اجازه داد جلوی رسد و پیشرفت اکثریت را بگیرد و چه کسی خوشبختتر از کسی است که از نعمت رضایت والدین برخوردار باشد.»
شیخ مجیبالرحمان هفدهم ماه مارس سال ۱۹۲۰ در روستای تونگیپارا واقع در شهرستان گوپالگانج که حالا به بخش تبدیل شده در بخش فریدپور به دنیا آمد او از میان چهار دختر و دو پسر سومین فرزند بود. در هفت سالگی مجیب تحصیل در مدرسه ابتدایی گیمادانگا را آغاز کرد در ۹ سالگی او را در مدرسه دولتی گوپالگانج در کلاس سوم پذیرفتند در ادامه نیز به یک مدرسه محلی رفت که توسط مبلغان مسیحی اداره میشد. فعالیت سیاسی مجیب از سال ۱۹۳۹ بعد از دیدارش با حسین شهید سهروردی (حسین شهید سهروردی زاده ۸ سپتامبر ۱۸۲۹- درگذشته ۵ دسامبر ۱۹۶۳ سیاستمدار اهل پاکستان و از سپتامبر ۱۹۵۶ تا اکتبر ۱۹۷۵ نخستوزیر این کشور) آغاز شد.
کتاب «خاطرات ناتمام» خاطرات شیخ مجیبالرحمان، رهبر استقلال بنگلادش با ترجمه آرمین منتظری در ۴۹۰ صفحه، شمارگان ۱۱۰۰ نسخه و قیمت ۹۹ هزار تومان از سوی انتشارات کتابسرا منتشر شده است.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات، برگرفته از ایبنا، تاریخ انتشار:۲۴ دی ۱۳۹۹، کد خبر:۳۰۱۲۰۲