پس از دو جنگ جهانی اول و دوم و تأثیرش بر کل جهان، و آغاز جنگ سرد و پیامدهای دشوار آن، هم در اروپا و هم در کشورهای عقب مانده و در حال رشد که آغاز روند جدیدی از دخالتهای تجاوزکارانه و جنگ افروزیهای دولتهای امپریالیستی در ویتنام، الجزایر، افغانستان، ایران (در حال حاضر کاری با مسائل و مشکلات ناشی از تمرکز قدرت و یا فقدان دموکراسی در ایران نداریم)، عراق و … رقم زد، و همچنان که حوادث دهه شصت در کشورهای رشد یافته را؛
شعار سال: پس از دو جنگ جهانی اول و دوم و تأثیرش بر کل جهان، و آغاز جنگ سرد و پیامدهای دشوار آن، هم در اروپا و هم در کشورهای عقب مانده و در حال رشد که آغاز روند جدیدی از دخالتهای تجاوزکارانه و جنگ افروزیهای دولتهای امپریالیستی در ویتنام، الجزایر، افغانستان، ایران (در حال حاضر کاری با مسائل و مشکلات ناشی از تمرکز قدرت و یا فقدان دموکراسی در ایران نداریم)، عراق و … رقم زد، و همچنان که حوادث دهه شصت در کشورهای رشد یافته را؛ که بر اساس شان، شرایطی به وجود آمد تا متفکرانِ جهان غرب به تأمل درآمده و تمایل به ثبت اندیشههایی پیدا کنند، که همگی حاصل «تجربههای زیسته» در آن دوران دشوار بود؛ و در این لحظات بود که مرحله جدیدی از تفکر مدرن، پا به جهان گذارد که کارش خوانشی انتقادی نسبت به اندیشههای مدرن بود. این دسته از اندیشههای نقادانه، «مدرنیته متأخر»، و یا به قولی پست مدرنیسم انتقادی (منتقد عقلانیت خود محورانه و سرکوبگر مدرن) اطلاق گردید؛ و کار بسیار ضروری و دشواری را عهده دار شد؛ زیرا میبایست «مدرنیته»ای بررسی میشد که قدرتی خود محورانه تولید میکرد. چه در عرصه دولت، و ساختارهای فرهنگی و آموزشی و یا …؛ و یا در عرصه جهانی، با نیّت نفوذِ امپریالیستی در نیروهای اپوزیسیون کشورهای عقب مانده و در حالِ رشدی که مخالف سیاستهای خودمحورانه حکومت و دولت محلی خود بوده و هستند. منظور مشخصاً نیرو و یا نیروهای اپوزیسیون در کشورهای محلی (اعم از ساکن در کشور خود و یا مهاجرت کرده به غرب) اند که برای کشورهای مدرن امپریالیستی، به گروه هدفی میمانند که بتوانند تأثیر گذاریِ مورد نیاز امپریالیستیِ خود را در آنها به وجود آورند، تا در صورت دست یافتن به قدرت، اهل سازش و تابع سیاستهای آنان باشند؛ که در چنین وضعیتی معمولا کار نیروهای اپوزیسیون در کشورهای عقب مانده و یا در حال رشد بسیار دشوار میگردد، چرا که هم میبایست در مقابل فشارهای سرکوبگرایانه حکومت محلیِ خود تاب آورند، و هم پایشان به دامهای امپریالیستی نلغزد و از اهداف و مقاصد ملی خویش دور نشوند و در این مورد در خصوص جهان پسا آرمانشهر و نیز فروپاشی حکومتهای به اصطلاح کمونیستیِ شوروی و متحدان اروپای شرقی اش، احتمالا بتوان از تجربههای زیستهی محافل روشنفکری ـ سیاسی ایران نمونه آورد؛ که به نظر میرسد امروزه رویکردی به شدت متضاد با نگرش و موضع پیشین خود پیدا کرده اند …
باری، به غیر از مناطق جنگی و آشوب زده، نمیباید افشاگریهای نقادانهی پست مدرنیستی را در جهان امروز دست کم گرفت. گرچه متفکرانِ مدرنیته متأخر، دیگر اشتیاق و رغبتی، جهت برساختن جهان اتوپیایی ندارند و به آن نمیاندیشند، اما با ثبت مواضع، و ادبیاتِ انتقادی خود، به خوانش جدیدی از موقعیتهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگی دست یافته اند؛ و با گشاده دستی آنرا به این سو و آنسوی جهان، یعنی در هر جایی که نئولیبرالیسم سلطه یافته باشد، به نیروهای مترقی محلی انتقال داده اند. از اینرو میتوان گفت، از طریق ترجمه اندیشههای متفکران انتقادیِ پست مدرنیستی، که همگی آموزههایی هستند در طریق شناخت و نحوه درک و عملکرد قدرت در عصر جدید، چه در کشورهای عقب مانده یا در حال رشد و یا حتی رشد یافته، با وضعیتی مواجه میشویم که بیشباهت به ارسال تجهیزاتِ رمزگشایی از قدرت، به مناطق مختلف دنیا نیست؛ چه آنجا که به روابط نهادینه شدهی بیناساختاری میپردازد و یا آنجا که لازم است تکبر و نخوت مدرنیتهی استعماری را به تمسخر گیرد و یا جایی که سر از نژادپرستی در میآورد.
به هرحال، آثار این گروه از متفکران، نشانههای «دیستوپیاییِ» نئولیبرالیستی در جهان را آشکار کرده و به ما میآموزد تا چگونه از چهرهی قدرتی که خود را مدافع «دموکراسی» و ترویج دهنده «آزاد اندیشی» میداند، نقاب برگیریم. به عنوان مثال میتوان نفوذ و انتقال خشونتی را دید که در کار نهادینه کردن نگرش «تبعیض آمیز» و یا «دیگر ستیز» (متفاوت از خود)، در ساختار آموزشی، ایمانی و دینی است؛ و از طریق رسانههای (تبلیغاتی، ایدئولوژیکی)، خود را بازتولید میکند…؛ در برابر چنین اعمالی، کار اندیشمندانِ پست مدرن (مدرنیته متآخر) دستیابی و افشای «دستکاریهای نیت مندانه»ای است که در «نحوه تلقی و دیدن در قلمرو عمومی» اثر گذار است.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از انسانشناسی و فرهنگ، تاریخ انتشار: ۲۹ بهمن ۱۳۹۹، کد خبر: -، anthropologyandculture.com