شعار سال: یک سالی است که بحران کرونا تمام شئون زندگی جامعه ایران را تغییر داده است و یکی از اصلیترین مسائلی که برای جامعه پیش آمده است، آموزش و پرورش فرزندان ما است. در این یک سالی که گذشت آموزش و پرورش تلاش کرد که با آموزش مجازی آموزش و پرورش را تعطیل نکند. اما این یک سال بحرانها و مشکلاتی داشت و در کنار آن هم درس های زیادی برای مجموعه آموزش و پرورش کشور به وجود آمد. با مرتضی نظری کارشناس مسائل آموزش و پرورش درباره تجربه آموزش مجازی در این یک سال صحبت کردیم و نکاتی که در این یک سال آموزش و پرورش از آن درس گرفت و جامعه نسبت به آن حساسیت پیدا کرد، مورد بررسی قرار دادیم.
آقای نظری به دیدار خوش آمدید. در این یک سال چه اتفافاتی رخ داد؟ آموزش و پرورش با چه مسائلی روبهرو شد و در عمل چه کارهایی میکردند؟
امسال متفاوتترین سال آموزشی جهان بود و فقط کشور ما درگیر آن نبود، اما بضاعت آموزشی هر کشوری به میدان آمد که چقدر میتواند با شرایط متفاوت و خاصی که پیش آمده خودش را تطبیق بدهد. من از کلمه پاسخگویی استفاده میکنم. اینکه نظامهای آموزشی چقدر میتوانند پاسخگوی جامعه خودشان در شرایط خاص باشند. شرایطی که ما الان در آن یک سال آموزشی را سپری کردیم برای همگان برابر بود. همه کشورها از جهان اول تا جهان سوم، شمال و جنوب با این شرایط برابر مواجه بودند. اما اینکه آموزش و پرورشها به عنوان نهاد و به عنوان نظام آموزشی چه مواجههای با این سال متفاوت داشتند، به اعتقاد من یک آزمون عادلانهای بود که میتوان آن را سنجید که کشورهای مختلف چقدر توانستند همپای یک اتفاق به نیازهای جامعهشان پاسخ بدهند. اگر بخواهم یک مرور خیلی فشرده داشته باشم امسال در سطح جهان خیلی تحرک گفتمانی ایجاد شد خیلیها متوجه نقاط ضعف مدرسه شدند. خیلی از حرفها و نقدهایی که قبل از کرونا راجع به اینکه آیا مدرسه در ریل درستی حرکت میکند و خیلی شنیده نمیشد و دیده نمیشد در شرایط کرونا هم شنیده شد. خوب هم شنیده شد. حتی تحرکات رسمی برای چاره اندیشی شروع شد. تحرکات مبارکی که در شرایط قبل از کرونا مسئولین و سیاست گذاران آموزش و پرورش شاید خیلی برای آن وقت نمیگذاشتند. یا آن را به عنوان یک دستورالعمل در کنار سایر اولویتهایشان میدیدند.
اگر امروز به سراغ نظام آموزشی ایران بیاییم، بین ۱۲۰ یا ۱۳۰ سال از استقرار مدرسه به عنوان یک نهاد مدرن میگذرد. از زمانی که مدرسه به عنوان یک جایی که به موضوعات درسی متفاوت بپردازد حدود ۱۲۰ سال از استقرار آن میگذرد. نهاد مدرسه از بدو تولد یکسری مسئلهها داشته است. این مسئله خاص ایران هم نیست. چالشهای آموزش و پرورش یک مسئله جهانی است. دائم به روز شوندگی و اینکه بتواند به مسائل پاسخ دهد موضوعی نیست که مختص ما باشد. منتهی بر اساس مقیاسی که داریم و در ظرف جغرافیایی و مکانی که صحبت میکنیم، موضوع ایران است. قبل از کرونا نهاد مدرسه با مسئلهها و چالشهایی مواجه بود. کرونا بر آنها اضافه شد و آنها را بیشتر نمایش داد. شرایط کرونا مسئلههای تاریخی آموزش و پرورش را بیشتر به میان آورد. یکی از آنها بحث نوآوریهای آموزشی و تکنولوژی آموزشی است. شاید برای اولین بار است که میخواهم یک پرسش مطرح کنم و این سایت آن را رسانهای کند. آن اینکه مسئله اصلی نظام آموزشی ایران چیست؟ این سوال خیلی ساده است. تقریباً حدود ۱۰ تا مورد شناسایی کردهام که بگویم هیچ کدام از این مورد بسیار آشنا به ذهنها مسئله اصلی آموزش و پرورش نیست. الان بزرگترین و پررنگترین مسئله مدرسه در ایران را شما چه میدانید؟ گفتید سه و نیم میلیون دانشآموز تبلت ندارند. یعنی دسترسی به آموزش ندارند و دسترسی به یک حق اولیه ندارند. اگر از من بپرسند مسئله اصلی آموزش و پرورش چیست؟ میگویم نداشتن تجهیزات و دسترسیهای اولیه به آموزش مسئله است، اما مسئله اصلی نیست. اگر نبض خانواده آموزش و پرورشیها را بگیرید ـ که من هم با افتخار جزو این خانواده هستم ـ یک گلایه دارند. گلایهای که دارد تاریخی میشود. میگویند آموزش و پرورش اولویت دولتها و حتی حاکمیت نیست. من معتقدم این حرف درست است و آموزش و پرورش اولویت نبوده است. ولی این مسئله اصلی نیست. یک عبارت آشناتری تحت انتصابات ضعیف است. از انتصابات سفارشی گرفته تا انتصابات ضعیف و انتصابات غیرتخصصی وجود دارد. داستان معمرین وزارتخانه و کسایی که کنار نمیروند و با وجود بازنشستگی باز هم هستند. چرا به جوانترها میدان داده نمیشود؟ این حتماً جزو مسائل آموزش و پرورش است، ولی مسئله اصلی نظام آموزشی ایران نیست. یک عبارت آشنای دیگری که تلخ است و حتماً جزء مسئلهها است بحث شکاف آموزشی، نابرابریهای آموزشی، بی عدالتیهای آموزشی است. اینکه صندلیهای دانشگاههای برتر عمدتاً به مدارس برند میرسد و مدارس برند متعلق به طبقه مرفه جامعه است. اینجاست که آن نظریه معروف تکرار میشود که مدرسه خودش به بازتولید نابرابری و بی عدالتی کمک میکند. حتماً این مسئله جز مسائل آموزش و پرورش است، ولی مسئله اصلی نیست. یک عبارت دیگری برای شما و بنده و همه خانواده آموزش و پرورش خیلی آشنا است، مسئله بودجه آموزش و پرورش است. اینکه سهم آموزش و پرورش از سبد بودجه و سرانه کلان کشور اندک یا مطلوب نیست. این حرف و انتقاد بسیار وارد است. ولی من در این گفتگو با ادله خودم میگویم که این هم مسئله اصلی نیست. سند ۲۰۳۰، لیبرالیسم، نولیبرالیسم، سکولاریسم و ... حتما میتواند جزو مسائل باشد، ولی مسئله اصلی ما نیست. میدانید وزن زیادی برای سند ۲۰۳۰ و نفوذ و این عبارات قائلاند. ولی عاملی که مسئله اصلی آموزش و پرورش است یعنی مدرسه نمیتواند پاسخگوی جامعه باشد و نمیتواند در یک کلام برای جامعه، برای فرایند توسعه کشور، برای تولید و تربیت شهروند مطلوب، شهروند مفید رضایت بیافریند، اینها هم جزو مسائل آموزش و پرورش نیست. ادلهای که از جانب افکار عمومی مطرح میشود مثلاً کیفیت پایین مدارس دولتی و این مواردی که من شمردم. یا بافت و ساختمان مدارس فرسوده است. نزدیک به یک سوم بلکه نصف مدارس نیاز به مرمت و ۳۰ درصد مدارس نیاز به بازسازی فوری دارد. بازسازی فوری یعنی هر لحظه امکان ریزش یا فرونشست است. به ویژه در نقاط پرتراکم خاصی از کشور که فقط در منطقه بازار تهران نیست در اکثر جاهایی که سازههای ضعیف دارد، این هم مسئله اصلی آموزش و پرورش نیست. من گفتم همه اینها مسائل آموزش و پرورش است، ولی مسئله اصلی نیست. من میخواهم بگویم چه مسئلهای، مسئله اصلی است که همه اینها از آن زاییده میشود و تولید میشود.
اگر دیدار امروز در این گفتگو بتواند سر منشاء یک گفتگو باشد از من کمترین شروع شود و به باسوادترها ختم شود و ادامه دهید خیلی کار بزرگی است. چه مسئلهای همه اینها را باز تولید میکند و به اعتقاد من از دل آن آسیبهای کوچکتری تولید میشود. قبل از اینکه به آن اشاره کنم میخواهم یک مثال بزنم. آموزش و پرورش ما از زمانی که آغاز شد به ویژه از دهه ۴۰ که مراوداتی بین ما و آمریکا اتفاق افتاد، کارشناسانی از آمریکا وارد ایران شدند و متقابلاً کسانی از دستگاه وزارت فرهنگ، هم به آمریکا سفرهایی کردند و نظام آموزشی آنجا را گرفتند و در اینجا به معلمان آموزش دادند. در واقع آموزش و پرورش ما با رویکرد کلان آن زمان شروع شد. امروز جنسی از مسائل آموزش و پرورش ما با نظام آموزشی آمریکا یک مقدار شباهت دارد. اگرچه نظام آموزشی آمریکا تلاش کرده است از حدود ۳۰ سال پیش از آن چیزی که به اعتقاد من مسئله اصلی است عبور کند. قبل از آن یک مثال میزنم. در این ۶ دهه گذشته از دهه ۴۰ تا کنون نوع نگاه آموزش و پرورش ما مسائلش مثل یک قطار بوده که یک لوکوموتیوران دارد، چند تا واگن و داخلش مسافران نشستند. هر وزیری هر دولتی میآمده نگاهشان به رسیدگی به مسائل آموزش و پرورش نهایتاً به اینجا میرسید که اگر کت و شلوار لوکوموتیوران عوض کنیم احتمالاً حالش خوب شود. یا سیستم تشریفات و پذیرایی داخل واگنها باید بهبود پیدا کند تا حال مسافران خوب شود. تصور کنید مسافران خانوادهها و دانشآموزان هستند و هر واگن هم یک مسئول دارد که ادارات و معلمین باشند. حتی بعضیها میگفتند این گونه تحول حاصل نمیشود و باید واگنها را نوسازی کنیم. گاهی ما در طول این ۴۰ یا ۵۰ سال گذشته شاهد نوسازی واگنها بودیم. ولی در برآیند و نتیجه کار چیزی حاصل نشده است. قطار ما را به مقصد باشکوهی نرسانده است. بعضی از دولتها عمیقتر شده و گفتند تعمیر اساسی کنیم. پس از تغییرات و اصلاحات و رسیدگیها و تحولهای بنیادین در ۴۰ یا ۵۰ سال گذشته در نهاد آموزش از تعویض کت و شلوار لوکوموتیوران نهایتاً به تعمیر موتور قطار رسیده است. وقتی همه این دست تغییرات را انجام میدادند و میدیدند اتفاقی نمیافتد. یعنی سالی از پنج هزار تا امسال که صحبت از ۱۰۰ هزار میلیارد تومان بودجه تزریق میشود، ولی خروجی که به شما میدهد و میوه این مسیر و این نهاد میوه توسعه، پیشرفت، بهتر شدن فرهنگ عمومی نیست و هر آنچه که از آموزش و پرورش مورد انتظار است اعم از رفتار خوب، فرهنگ خوب، نیروی کار با مهارت و یک نسل با تعادلی که هم استعدادش شکوفا شده هم هیجاناتش را کنترل کند؛ هیچ کدام از اینها به وقوع نپیوسته است یا خیلی کم بوده است. اگر هم نتایجی داده کسانی بودهاند که واگن را ترک کردهاند و پیاده شدهاند و رفتهاند. غافل از اینکه آن چیزی که باید مورد بازنگری و بازاندیشی انتقادی میشده مبانی نظری و رویکردهایی بوده که این ساختمان را بر روی آن میساختهاند. «ریل» تعبیر درستی است و من از آن به عنوان مبانی نظری و رویکردی استفاده میکنم. شاید این عنوان، یک عنوان جذاب هیجان انگیز رسانهای نباشد، ولی اجازه دهید برای یک بار هم که شده بگوییم تحول بنیادین به معنای تزریق بودجه نیست. تعویض لوکوموتیوران یا وزرا نیست. کارنامه عملکرد آموزش و پرورش دولتها و وزرا را ببینید. همه گزارش میدهند شامل همین کلید واژهها که نظام رفاهی معلمان را چه کردیم. چه تعداد مدرسه ساختیم و بازسازی کردیم. در خصوص حقوق معلمان و مثلاً مناطق محروم اقداماتی صورت گرفته است. آیا این اقدامات چیزی فراتر از تغییرات روبنایی است؟ مبانی نظری آموزش و پرورش تولید ناکارآمدی میکند. اگر امروز پدر و مادرها نگران هستند که بچههای ما بی سواد بار میآیند. دائم در خانه هستند. امتحانشان هم که گروهی میدهند. ما معلمان باید واژههای ادبیات این نسل را بدانیم و میگویند حرکت زدیم یا تیم زدیم. منظور این است که تیم شدیم و امتحان دادیم. پدر و مادرها و جامعه در خصوص آموزش و پرورش امسال که کرونایی بود میگویند که بچههایمان دارند بی سواد بار میآیند. بعد از آنها میپرسیم که پدر و مادر گرامی میشود بگویید چه نشانهای دیدهاید که میگویید بچه ما بی سواد بار میآید. میگویند درس که نمیخواند و امتحان درست و حسابی هم که نیست. کلید واژههایی که جامعه بیان میکند اشاره دارد به همان ریلی که قطار دارد بر روی آن حرکت میکند. نام آن ریل رفتارگرایی است. ریلی که تولید ناکارآمدی میکند و آموزش و پرورش رضایت نمیآفریند، نامش نظام آموزشی تنبیه و پاداش است. نامش نظام آموزشی نخبگان گرا است. نظام آموزشی کمی گرا است یعنی بر اساس نمره است. همه اینها اعم از نمره گرایی، نخبه گرایی، جداسازی دانش آموزان بر اساس بهره هوشی ریاضی، آزمون و رقابت که شاهکلید همه اینها است و حافظه محوری تشکیل دهنده تفکری هستند که در روانشناسی به آن رفتارگرایی میگویند. یعنی از نظر ما آموزش و پرورش زمانی موفق است که دانشآموزان به نتیجه مطلوب ما برسند. این یعنی درب خلاقیت بسته شد و تفاوتهای فردی دانش آموزان نادیده گرفته شد. این تفکر مربوط به دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ است. ۱۹۶۵ به بعد یک رویکرد جدیدی در دنیا در بین روانشناسان متولد شد که به مرور وارد رویکرد شناخت گرایی شدیم. یعنی یک مقدار از توجه به نمره دست برداریم. الزاماً قرار نیست همه یک واحد درسی را با آن نتیجهای که میگوییم، تمام کنند.
متوجه بحث مبانی نظری ـ رویکردی شما که بحران اصلی آموزش و پرورش است شدم. میخواهم این مسئله را در تجربه یک سال اخیر برای من به صورت مصداقی توضیح دهید که چه شد به تعبیری ما ۳ میلیون دانش آموز محروم از تحصیل داریم. برخی معتقدند خانوادههایی که چند فرزند دارند این آمار به ۷ میلیون هم میرسد؟
بر اساس همین وضعیتی که عرض کردم برخی از کشورها در سال کرونایی زودتر خودشان را آماده کردند، چون زیرساختهای فناورانه آمادهتری داشتند. چرا که آموزش و پرورش برایشان اهمیت داشت لذا آن را در جایگاه واقعی تری قرار دادند. ولی ما، چون نگاهمان به آموزش و پرورش یک نگاه کاملاً یکسان سازی است و عموماً هدف از مدرسه این است که بچهها به یک سری نتایج معلوم و مشابه برسند که کاملاً فضای فیکس شده است. حتی در ابتدای کتابهای درسی میگوییم از دانش آموزان عزیز انتظار میرود در پایان این فصل این مباحث را بدانید و این نتایج را هم بگیرید. یعنی ما دانش آموز را ربات فرض میکنیم. ما معلمان را هم ربات فرض کردیم. به معلم هم دیکته میکنیم. سال کرونایی یعنی امسال باعث شد که یک گریز از مرکز اتفاق بیفتد نظارت به معنی مستقیم که ما دانش آموز را ببینیم و راستی آزمایی کنیم که چگونه تکالیفش را انجام داده است، وجود نداشت. این گریز از مرکز را امسال شاهد هستیم. نظارت فیزیکی بر کار دانش آموز تقریباً به حد خیلی سختی رسیده است. مدام تلاش میکنند آپشنهایی بر روی نرم افزارها بگذارند که صدا را بگیرد یا اطراف را ببیند که دانش آموز تقلب نکند. همه اینها نشان میدهد که یک اراده ملی حاکمیتی اتفاق بیفتد سه و نیم یا ۵ میلیون تبلت را هم به دانشآموزان محروم برسانید و آنهایی هم که در شهرها مشکل فنی دارند و اینترنت را با سرعت بالا برسانید، به اعتقاد من در نتیجه هیچ تغییری ایجاد نمیشود. چون قرار است مدرسه بر روی یک ریل حرکت کند. شما همان درسهایی که یک نسل کم تحمل تربیت میکند بر روی شاد قرار میدهید. قطعاً تلخ است که بچههای ما برای همین آموزش هم باید تبلت داشته باشند من اصلا از این بی عدالتی دفاع نمیکنم و من به سهم خودم به عنوان عضوی از خانواده آموزش و پرورش تلاش کردم که کارهای خیرانهای برای برخی از مناطق انجام شود. عرضم این است شما اگر سرعت اینترنت را بالا ببرید، تبلت هم تامین کنید، مدارس را هم درست کنید و پدر و مادرها هم توجیه شوند، چون ریل گذاری ما ریل گذاری رقابت، آزمون و همه این مسائلی است که نام بردیم در نتیجه تغییر ایجاد نمیشود.
بر اساس آماری که مؤسسه لگاتوم سنجیده است رتبه کیفیت آموزش و سرمایه انسانی کشور ما از بین ۱۴۸ کشور، ۷۷ است. این مؤسسه چندین شاخص را میسنجد و سالی یکبار این آمار را به روز میکند. مؤسسه لگاتوم یک مؤسسه بین المللی بدون سوگیری است. آیا نباید شجاعانه خودمان را نقد کنیم؟ این همه المپیادی میروند و مدالهای جهانی میگیرند. هیچ کدام از اینها در رتبه عمومی قابل تعمیم نیست. یعنی اگر بچههای سمپاد و بچههای با استعداد که سرمایه این کشور هستند و مثل بقیه بچهها موجب افتخار هستند، مدال میآورند این مدال آوری قابل تعمیم نیست. چون ما میانگین را میبینیم. میانگین آموزش و پرورش ما این است که رضایت تولید نمیکند. از همه این بحثهایی که کردیم الان در آستانه ورود به سال ۱۴۰۰ هستیم که مقدمهای برای ورود به قرن جدید است میخواهیم بدانیم که چه اتفاقی میافتد؟ به اعتقاد من آموزش و پرورش ما در یک دوراهی قرار دارد. نهاد مدرسه در یک دو راهی قرار دارد. با این وضعیت یا آموزش و پرورش ما باید به سمت حرفهای شدن برود یا با کمال تاسف به مرگ تدریجی مبتلا خواهد شد. حرفهای شدن به چه معنا است؟ یعنی نهاد آموزش در استخدام معلم، سختگیرانهترین شرایط را پیاده کند و سفارشهای عمه و خاله و مجلسی و بالا و پایین و محفلی را مبنای استخدام افراد قرار ندهد. این حرفهای شدن در تامین نیروی انسانی است. حرفهای شدن یعنی یک گروهی در ساختمان سر کریم خان- ایرانشهر- ننشینند و برای ۱۰۶ هزار مدرسه کشور تصور کنند که میتوانند نسخه شفابخش بنویسند که به اعتقاد من این شیوه برنامه ریزی درسی و تألیف و چاپ کتاب درسی متمرکز برای صد هزار مدرسه خودخواهانهترین روش مدیریت و مدرسه داری است که در سالی که گذشت زشتترین و غیرعلمیترین و غیر تربیتیترین شکل خود خواهی تعلیم و تربیت را دیدیم توسط تیمی که کتاب درسی تألیف شده است و در آستانه چاپ چند تا نماد فرهنگی را از کتاب درسی بچههای ایران بیرون میکشند. آرامگاه کوروش کبیر، فلان بنای تاریخی در کرمانشاه، نام هنرمندان ما اینها مفاخر ادبی و فرهنگی، ملی مذهبی ما هستند و عامل انسجام ما هستند.
به نظر من این فقط حذف یک سری بخشها از کتابهای درسی نیست. یک رویکرد کلان بر اساس یک سری گروههای خاص دارند کتابهای درسی را به مرور تغییر میدهند.
درد ما حذف آن عکسها نیست. بچهها وقتی استاد شجریان را نشناسند حتما به سمت چیزهایی میروند که دست و پای شما میلزرد. خب شما کار فاخر را به بچه معرفی کنید. در یکی از مدارس ورامین بود- اگر اشتباه نکنم- بچهها یکی از کارهای به یاد ماندنی دماوند آواز ایران مرحوم استاد شجریان را هم خوانی میکردند. حذف یک اسم و نماد حتماً تلخ است، اما مسئله من این نیست. من میگویم آموزش و پرورش دو راه بیشتر پیش رو ندارد یا باید حرفهای بشود یا به مرگ تدریجی و حذف دچار میشود. شاید گفته شود عجب شعار هیجانی است. حذف به چه معنا است؟ یعنی ۱۰۶ هزار مدرسه دیگر نخواهد بود؟ این مدارس خواهند بود، ولی به حاشیه کشانده شده است. شما بر روی مدرسهای که به انزوا گراییده و هیچ نقش اجتماعی ندارد چه اسمی میگذارید؟ مهم این است که مدرسه در زندگی خانواده مؤثر باشد. حرفهای شدن آموزش و پرورش به معنای اعتماد به مدرسه است. یعنی من در خیابان قرنی رنگ گچ مدرسه را هم تعیین نکنم. یعنی دست از باید و نباید بکشم و به معلم و مدیر مدرسه اعتماد کنم او کسی است که از ۱۰ فیلتر گزینش و استخدام و آزمون گذشته است. باز هم در کارش دخالت میکنیم. دخالت به معنای صدور بخشنامه است. مدیریت بخشنامهای عامل انحطاط آموزش و پرورش است. حرفهای شدن یعنی دست از خود برتربینی ما پایتختنشینان و قرنی نشینان و ایرانشهرنشینان - منظورم ساختمانهای سازمان پژوهش است- دست بکشیم. ساختمان قرنی و علاقهمندان خیابان کریم خان عقل کل نیستیم. ما فقط نقش سیاستگذاری و نظارت راهبردهای کلان داریم.
در این دوران کرونا هم شاهد بودیم که باز هم از ساختمان قرنی مدیریت میکنند. حتماً باید کلاسها در شاد برگزار شود مصداقهای آن را همه میبینند و این مسیر دارد ادامه پیدا میکند.
قطعاً این به معنی وادادگی نیست. حرف ما این نیست که کنار بکشیم و هر کسی کار خودش را بکند. بلکه نظارت باید باشد. مأموریتهای کلان آموزش و پرورش باشد. به هر حال نظام سیاسی، نظام اجتماعی، نظام فرهنگی جهت گیریهای کلانی برای کشور دارد. همه کشورها این سیاست گذاریهای کلان را دارند. این قسمت به معنی ایدئولوژی اندیشی نیست. حتی کشورهای سرمایه داری و لیبرال هم برای خودشان ترجیحات ارزشی دارند. نظام سیاسی کشور ما همین را میخواهد. بحث من این است که ما برای حرفهای شدن اعتماد بیشتر کنیم، تفویض اختیار کنیم و اجازه دهیم معلمها فکر کنند. ما معلم را حذف کردیم. حضور فیزیکی معلم را میخواهیم که کلاسش را اداره کند. در حالی که باید معلم را توانمند کنیم. یک بخشی از توانمندی تقویت علمی و تقویت رفاهی او است. یک بخشی از توانمند شدن مدرسه و معلم کاهش دخالت است. مصادیق اینکه چگونه حرفهای شویم بسیار است. آموزش و پرورش ما به یک کاغذ وابسته است. آموزش و پرورش و مدرسهای که به یک کاغذ وابسته است و اگر آن را قطع کنیم دیگر حیاتی ندارد. آیا اینقدر در کشور جرأت داریم امروز سایت وزارت آموزش و پرورش یک نظر سنجی بگذارد و بگوید به مدت یک ماه هفتهای یک روز دانش آموزان مختار هستند به مدرسه بروند یا نروند. میتوانیم حدس بزنیم نتیجه چیست. در دنیا یک جنبشی به وجود آمده است. ما باید به این جریانات جهانی ارزش بگذاریم و آنها را در دستگاه معنایی و ارزشی خودمان ایرانیزه کنیم. به بهانه سند ۲۰۳۰ و مبارزه با سکولاریسم و لیبرالیسم هر جریان معلمی میخواهد صحبت از یک تجربه جدید داشته باشد با چماق تکفیر مواجه میشود. ما افتخار میکنیم که متعلق به فرهنگ دینی و ایرانی اسلامی هستیم که میگوید به استقبال نوآوریهای جهان بروید و دنیا را بگردید. آیه قرآن این را میگوید. این جریان خیلی جریان خطرناک تری از ۲۰۳۰ است. قطعاً ما باید بر مبانی ارزشی خودمان تأکید کنیم. اما اینکه تا کسی صحبت از تجربههای کشورهای پیشرفته در آموزش و پرورش میکند با پرچسبهای دینی و سیاسی و عدم تقید به مبانی ارزشی مواجه میشود، کج سلیقگی است. باعث میشود ما درها را به روی آموزش و پرورش ببندیم.
یک جنبش مبارکی در جهان اتفاق افتاده و تقریباً وارد دهه دومش میشود. اینکه آموزش و پرورش و امر آموزش اگر یک امر مبتنی بر انتخاب ذوق و سلیقه یادگیرنده نباشد جز یک زجر و شکنجه نمیتوان اسم دیگری بر آن گذاشت چه برای معلم و چه برای دانش آموز. تبدیل کردن نهاد مدرسه به یک محیط شوق انگیز و معنی کردن آموزش بدان معنی که آموزش مساوی با یادگیری در فضای دوست داشتنی است و یادگیری شوق انگیز است یک جریان جهانی است. کشورها به این سمت میروند که مدرسه را از یک نظام زمانی یعنی از صبح تا عصر و یک فضای مکانی در یک چهاردیواری و با یک سری بایدها و نبایدها به یک فضایی برای هر چه شوق انگیزتر شدن و برای هر چه دوست داشتنیتر شدن تبدیل کنند. یعنی یادگیری زمانی اتفاق میافتد که بچهها خودشان در محتوا دخالت داشته باشند. رفتارگرایی بعد شناخت گرایی شد و به رویکرد جدید سازنده گرایی یا ساخت و ساز گرایی میگویند. یعنی دانش آموز و معلم در محتوایی که میخواهد آموزش دهد خودش دخالت دارد. رویکرد کاملاً تعاملی است. اینها مسئله عجیب و غریبی نیست در دنیا دارد اتفاق میافتد. یعنی کاهش امتحان، یعنی اینکه پدر مادرها نگران نمیشوند که بچهها بیسواد بار آمدهاند. امتحان آخرین جلسه یادگیری است. یعنی اینکه جداسازی نداشته باشیم. این جنبش جهانی مال کشور خاص نیست بلکه یک تقاضای مردمی که آموزش را به یک محیط شوق انگیز تبدیل کنیم و تفاوتهای هر فردی را به رسمیت بشناسیم. دست از غربالگری و جداسازی بچهها برداریم ضریب هوشی و بهره هوشی مبنای برتری، پایینتری، بالاتری، چپ و راست شدن بچهها نیست. مبنای جداسازی آنها نیست. همه چیز باید درون مدرسه اتفاق رخ دهد.
از همه مهمتر آموزش و پرورش ما به شدت روانشناسی زده است. آن هم گرایش خاصی از روانشناسی رواج دارد. نگاه جامعه شناسانه در آموزش و پرورش ما غایب است. در اینجا من قصد جسارت به دستاوردهای علم روانشناسی ندارم. در کشور ما و اکثر کشورهایی که هنوز درگیر این نظام تنبیه و پاداشی و آزمون رقابت هستند، امر آموزش را یک امر فردی -روانی میبینند. در حالی که رویکردهای جدید جامعه شناسی میگوید امر آموزش یک امر اجتماعی است. نهاد مدرسه ادامه محله و خانواده است. یک چیز کنده شده و جدا شده نیست. یک مقداری برای حرفهای شدن برای ورود دیدگاههای جامعه شناسانه باید میدان تعریف کنیم. عرض میکنم با دستگاه فکری و فرهنگی خودمان خیلی روانشناسانه زده شدهایم. تعلیم و تربیت را روانشناسانه نگاه میکنیم.
میخواهم چند تا پیشنهاد مطرح کنم. در شرایط کرونا مدرسه از میزان اقتدار مدرسه وزن کِشی شد. در سالی که گذشت شاهد وزن کشی اقتدار و نفوذ مدرسه بودیم؛ و آن اینکه اگر اجبار حضور فیزیکی بچهها در مدرسه نباشد کاری برای انجام دادن نداریم. ما یک مسئلهای که به شدت با آن مواجه هستیم این است که اکادمیسینها و چهرههایی که ما افتخار شاگردی آنان را داریم یعنی دانشگاهیان حوزه علوم تربیتی با یک محافظه کاری عجیب و غریبی از جانب اینها مواجه هستیم. این جفای به آموزش و پرورش است. اگر که امروز نظام آموزشی ما دچار انواع ناکارآمدیها است، بخشی از اینها را ما باید به خاطر کم کاری حضور کم انتقادی اهالی دانشگاه بدانیم. ۱۵ یا ۱۶ دانشکده علوم تربیتی در کشور داریم کسانی که کتاب هایشان تدریس شده است. خیلی از مدیران مدارس ما آثار اینها را خواندهاند. من به عنوان یک معلم و فرهنگی که یک مقدار مسائل را تحلیل میکنم، کمتر شاهد هستیم که مبانی نظری را نقد کنند. چرا سند تحول را تابو میکنیم؟ مگر بند پایانی سند تحول نمیگوید هر ۵ سال یک بار باید به روز رسانی شود. نقد شود. چرا حاضر نیستیم سند تحول را نقادی کنیم. چگونه میشود در جهان پرشتاب امروز یک سندی را رونمایی کرد و خط کش گذاشت که هر کسی آن را حفظ کند. اگر سند تحول به یک جریان تحولی ارتباط گیرنده با افراد تبدیل نشود. یک مانعی به سایر موانع میشود.
اصلاً سند تقریباً به یک کتاب مقدسی تبدیل شده که انگار قرار نیست کسی به سراغ آن رود بازنگری بکند. هر چند برخی مسئولان آموزش و پرورش در مقام حرف میگویند باید بازنگری صورت گیرد، اما در عمل چیزی شاهد نیستیم. شما این مسئله را چگونه میبینید؟
سند تحول یک سند قابل احترام است. احترامش به این دلیل است که افراد دلسوز و صاحبنظر این سند را نگاشتهاند. یک تلاش جمعی است. جمعی بودن این تلاش، قابل احترام است. اما من از بیرون نگاه میکنم. معلمین ما از عناصر مغفول سند تحول هستند. گفته میشود هر شغلی یک شاکله دارد. مثلاً گفته میشود شالکه وزارت بهداشت پزشک و پرستار هستند. در وزارت مسکن راه و شهرسازی مهندس، راهساز هستند. شاکله شغل آموزش و پرورش معلم است. یعنی تمام پستها ستادی و مدیریتی باید در خدمت معلم باشند. به صورت میانگین معلمین ما با مفاهیم سند تحول بنیادین ارتباط برقرار نکردهاند. مسئله کلان نظام آموزشی ما این است که معلم وارد کلاس میشود. بدون اینکه دانش آموز از او پرسشی کرده باشد شروع میکند دو بار تخته را مینویسد و پاک میکند! پرسش از معلم نشد! چرا معلم از چیزی صحبت میکند که خواستهای در برابرش نیست؟ چرا اول ذهنها را به چالش نمیکشد؟ بچهها بپرسند در خلال این که تشنه شدند و شوق در آنها به وجود آمد، مباحث را نه مستقیم به روش سخنرانی که جزء ناکارآمدترین روشهای تدریس و یادگیری است، با روش تلفیقی، ترکیبی و تعاملی تدریس کند. چرا اینگونه است؟ به خاطر اینکه در آموزش و پرورش هم با این معلم این گونه برخورد شده است. بخشنامه و محتوایی را به مدارس ابلاغ میکنیم به تعبیر پروفسور عشایری استاد عزیز (از.. به.) است. همیشه موضع ما از بالا به پایین است. از قرنی به مدرسه! این الگو را تغییر دهید. اصلاً رابطه ما با مدرسه نباید بالاتر باشد باید کاملاً افقی بلکه برعکس باشد.
امروز در برخی از این کشورهای پیشرفته برنامه درسی بر روی سایت میگذارند و میگویند میخواهیم به روز رسانی کنیم اگر نظری دارید مطرح کنید. جامعه شامل نهادهای مختلف اعم از انجمن اولیا، خانواده، رسانه، پلیس، بیمه و نهادهای مختلف اجتماعی و سازمانها کامنت میگذارند و نظر میدهند. مثلاً پلیس میگوید این مفهوم را نظر سنجی کردهام. رانندهها یک سری قوانین را رعایت نمیکنند. مدرسه به من کمک کند فرهنگ سازی کنم. جامعه در آن برنامه درسی مشارکت دارد. مقایسه کنید فردی یا یک تیم چهار یا پنج نفرهای بدون اجازه و به خودخواهانهترین شکل ممکن به کتاب درسی دست میبرند که کارشناسان آن را تأیید کردهاند یعنی کارشناسان تألیف آن را به مرحلهای رساندهاند هر چند آن هم قابل نقد است، ولی به هر حال یک عقلی جمعی بوده است. لحظه آخر پای پرواز دو تا المان را حذف میکنند یا دو تا محتوا را تغییر میدهند. این به معنای نادیده گرفتن سرمایه یک ملت است. رابطه ما با مدرسه رابطه بالا به پایین است. در حالی که این روابطه باید مبتنی بر احترام باشد. باور کنیم معلمین ما میفهمند. مدیر مدرسه ما شخصیت دارد. مدیریت بخشنامهای به مرگ تدریجی مدرسه منجر میشود. چون مدیر میگوید من اگر خلاقیت هم از خود نشان دهم آنها که نمیبینند. آنها چیزی را میبینند که منطبق با بخشنامه باشد. بوروکراسیهای زائد در شرایط جدید پسا کرونا بدون تعارف باید کنار گذاشته شود. بر اساس دیتاهایی که الان داریم و شرایطی که دارد رخ میدهد مدرسه از زمان مندی و مکان مندی عبور کرده است. یعنی ایجاد کرد. یعنی به لحاظ قوانین و بوروکراسی از مدرسه اعتبارزدایی شد. کلاس میتواند ساعت ۶ عصر تشکیل شود. نیمه شب بچه بحثی را گوش دهد. یگانه منبع معرفتی بودن معلم از بین رفته است و منابع بیشتری در اختیار است. این مسئله قبلاً هم رخ داده بود، اما کرونا با یک فرمان بدون تعارف تری اینها را اجرا کرد و مدرسه را بست. خیلی از فرایندها را تعطیل کرد یا در آن ترک ایجاد کرد.
اگر ما این روند دیجیتالیزه شدن و الکترونیکی شدن تمام ساحتهای یادگیری را به رسمیت نشناسیم و بخواهیم با این جریان با یک اپلیکیشنهای واقعاً دست چندم که در شأن خانوادههای ایرانی و بچههای مستعد ایران نیست، برخورد کنیم و اجازه ندهیم فضای خصوصی و مشارکت بخشهای غیر دولتی وارد شود. ما جوانان خلاق زیادی داریم. وزارت آموزش و پرورش درگیر باید و نبایدهای خودش و رفتارهای هنجاری بالا به پایین است مثلا فقط شاد باشد ما با دست خودمان، خودمان را بی اعتبار میکنیم. غیر از این است که مدارس اکثراً اعلام کردند که برای خالی نبودن عریضه و تیک خوردن حضور مدرسه مثلاً به عنوان مثال شهید حسینی، مدرسه امید به شاد مراجعه میکنند و بعد به اسکای روم و دهها اپلیکیشن دیگر مراجعه میکنند. چرا اینقدر تمرکز باید وجود داشته باشد. مرکز نظارت بکنید و خط قرمزها را مشخص کنید. ما با روش بالا به پایین عضلههای مدیران مدارس را ضعیف بار آورده ایم. چون از آن کار نکشیده ایم. آنها منتظر هستند از بالا یک دستورالعمل بیاید. امروز وقتی به سراغ مدیران مدارس میروید میبینید خلاقیت شان به تعطیلی کشیده شده است. معلمان با عشق و فداکاری کار میکنند، ولی آنجایی که شما میخواهید خلاقیتی از خودشان بروز دهند، معمولا به درب بسته میخوردند. آیا این بدان معنی است که معلمان ما خلاق نیستند. اتفاقاً خلاق هستند، اما از بس ما نگاه بالا به پایین داریم و بخشنامهای نگاه میکنیم آنها کم انگیزه شدهاند.
من تا اینجا یک جمعبندی از صحبتهای شما داشته باشم. ما با یک سری بحرانهای مختلف روبهرو هستیم. از عدالت آموزشی، کارآمدی و معیشت معلمان و همه این موارد از ذیل آن بحرانی که پیرامون مبانی نظری- تئوریک وجود دارد تعریف میکنید. ما امروز در این وضعیت هستیم. بحرانهای خودمان را هم داریم. چند ماه آینده هم احتمالاً دولتی تغییر میکند و دولت جدید و تیم جدید و ماجراهای خودش را دارد. یک سری توصیه به ما بدهید که آموزش و پرورش، خانوادهها و معلمان چه کنند؟
پرسش بسیار استراتژیک و مهمی را فرمودید. در آمد و رفت دولتی یک دغدغه عجیب و غریبی در بین خیلی از علاقهمندان و دلسوزان تعلیم و تربیت به وجود میآید که آموزش و پرورش در دولت جدید چه جایگاهی خواهد داشت؟! پیشنهاد میکنم به سیری که شروع شده احترام بگذارند. استدعا میکنم آموزش و پرورش دست از یکسویه بودن بردارد. به معلم و مدیران مدارس تفویض اختیار کند. ما لازم نیست بابت یک سری مسائل بدیهی بالای سر مدیر مدرسه ناظر بفرستیم. اتفاقاً باید ناظر بفرستیم ببینم مدیر چه میخواهد. از همه مهمتر اینکه نظر جامعه را در آموزش و پرورش بیشتر دخالت بدهیم. یکی از خیرین مدرسهساز در مراسمی که من همراه یکی از وزرا برای افتتاح یکی از مدارس رفته بودیم، تحت تاثیر یک سری صحبتهایی که شده بود مبنی بر اینکه مدارس مهارت نمیآموزند دیالوگی داشتیم و گفت من نمیدانم این مدرسه که مثلاً هر چقدر هزینه میشود یک مدرسه را جمع کنیم در این مدارس چه چیزی آموزش داده میشود. این دغدغه یک خیر مدرسه ساز است. به معلم و مدیر مدرسه در عمل کمتر بخشنامه کنیم و بخشنامهها را معکوس کنیم. ببینیم آنها چه میخواهند؟ و از همه مهمتر اینکه این نگاه خود عقل کل پنداری را کنار بگذاریم. قرار نیست که ما در تهران دچار پایتخت محوری شویم و برای ۱۰۶ تا ۱۱۰ هزار مدرسه کشور نسخه بپیچیم. این نگاه تجویزی جواب نمیدهد در ازای آن نظارت را بالا ببریم. یک نکته که برای سال ۱۴۰۰ مطمئنم اگر این اتفاق بیفتد خیلی به نفع آموزش و پرورش میشود. گاهی اوقات رسانهها ناخواسته سطح انتظار جامعه را از آموزش و پرورش پایین نگه میدارند. من به عنوان یکی از کارهای کیس استادی زمانی مسئولیتی در وزارتخانه داشتم توسط کارشناسان وزارتخانه تقاضا کردیم هم تجربی و هم دیتاهایی که دارند تقریباً ۱۵ یا ۱۶ سال کلید واژههای اصلی رسانهها که وقتی به آموزش و پرورش میرسند چه چیزهایی کلید واژههای اصلی شان است استخراج کردیم. ۲۰ یا ۳۰ کلید واژه بیشتر نبود. بیمه، ایزوگام سقف مدرسه، رفاه معلم، حقوق معلم -که حتماً مهم است- من معتقدم راجع به حقوق معلم اصلاً نباید تعارف کرد. اما اگر ۲۵ واژه کلید واژه اصلی را برای شما برشمارم حق میدهید که وضع آموزش و پرورش اینگونه باشد. مطالبه حرف مردم در آن نیست. تا اینکه در چند سال اخیر یک نگاه تحولی در بعضی از رسانهها وجود دارد. وقتی به وزیر میرسیم باز هم سوالات ۲۰ سال گذشته را نپرسیم. سؤال بپرسیم ما که آنقدر به مدالهای طلا افتخار میکنیم پس چرا رتبه ما ۷۷ است؟ چرا سواد ریاضی و علوم بر اساس آزمون تیمز و پرلز جزء سه یا چهار کشور آخر منطقه هستیم؟ چرا بچهها وقتی به کلاس چهارم یا پنجم ابتدایی میرسند نمیتوانند یک متن ساده را بخوانند. چرا مطالبات خانوادهها در مدرسه داری و شیوه اداره مدرسه گنجانده نمیشود؟ چرا اینقدر به مدرسه بخشنامه ارسال میکنید؟ حرف معلم را میزنند، اما ناخواسته سقف انتظار یا تصویری که از معلم در ذهن جامعه شکل گرفته بر این مبنا یک گروهی هستند که نسبت به حقوقشان گلهمند هست. با کمال تأسف ما رسانه ایها در این تصور نقش داریم. آیا معلم فقط همین است؟ شما فداکاریهای معلمان را کمتر میبینید به خصوص در سال کرونایی که داشتیم به زعم بنده جایگاه شغل پرستار و پزشک نسبت به جایگاه شغل معلم خیلی پیشی گرفت و معلمها دچار تنزل رتبه اجتماعی شدند.
خودمان را آماده کنیم برای اینکه سال آینده مدرسه به این سمت میرود که دچار تمرکززدایی از منابع آموزشی خواهد شد. به دلیل این که دسترسی خانوادهها و دانشآموزان به منابع اطلاعاتی و منابع علمی بسیار زیاد شده است. روند سبقت گرفتن سواد دانش آموزان از معلمان که چند سالی است شروع شده است. به دلیل الکترونیکی شدن آموزش و پرورش ما شاهد فرسایشهای شغلی بسیار زیادی در بین معلمان هستیم. معلمین عزیزی که در فداکاری بی نظیر هستند، اما همسو شدن و هماهنگ کردن خودشان با این تحولات الکترونیکی، اپلیکیشنها، آموزش بر بستر فضای مجازی یک مقداری نامأنوس هستند. این هم به دلیل کم کاری آموزش و پرورش است. از این جهت ما با فرسایشهای شغلی زیادی مواجه هستیم. قبلاً معلم سر کلاس تدریس میکرد و تمام میشد. در اینجا باید با ابزار و مفاهیم جدید کار کند مهارتهای فنی و تکنیکی نیاز است.
من فکر میکنم آموزش و پرورش باید در تابستانی که پیش رو داریم یک فاز چند ماهه برای ارتقای سواد فنی و تکنیکال معلمان تدارک ببیند. اتفاق دیگری که قطعاً رخ خواهد داد این شیوه ارزشیابی و امتحان گرفتن که رعشه به تن دانشآموزان و همه هم نسلیهای ما میانداخت قطعاً تغییر خواهد کرد. دیگر این منطق جواب نمیدهد. باید شیوههای جدید ارزشیابی و یادگیری را باید تمرین کنیم. نهاد مدرسه اگر میخواهد به بی کارکردی و کج کارکردی و کمکم حذف شدن از اولویتهای جامعه تبدیل نشود باید خودش را به روز رسانی کند. دست از یکسری بایستههای خودش بردارد و تغییرات و نوزاییهایی در خودش ایجاد کند که بتواند پاسخگو باشد و رضایت تولید کند. اینکه ۱۰۰ هزار میلیارد تومان هزینه شود، اما معلم ناراضی باشد، خانواده از آموزشی که میبیند ناراضی باشد، دانشآموز لذت نبرد و احساس پیشرفت نکند بدین معنا است که یک جای کار میلنگد. به اعتقاد من مبانی نظری باید نقد شود. مبانی نظری که بر اساس آن این ساختمان بنا شده است.
یک نکتهای هم که در بحثهای مربوط به آموزش و پرورش در دوره کرونا مغفول میماند مسائل پرورشی و تعلیم و تربیت مفهوم کلی است. در این باره چه اتفاقی میافتد و چه کاری باید بکنیم؟
قبل از کرونا تقریباً از دهه گذشته غلبه آموزش بر پرورش کمتر شده است. خیلی از رویکردهای جدید روانشناسی و جامعه شناسی میگویند آموزش و پرورش یعنی پرورشی. یعنی همین فعالیتهای اجتماعی که در کشور ما یک سیلابس درسی بسیار مهجور و کم اهمیت است. مسئولین آموزش و پرورش و معلمان نگران نباشند. اتفاقاً حلقه مفقوده جامعه ما فعالیتهای پرورشی است. همین که بچهها بتوانند کار تیمی با هم بکنند. همدلی بکنند. مسئولیت شناس باشند. هویت ملی داشته باشند. به اعتقاد من در سال پیش رو از اهمیت موضوعات درسی کاسته میشود. اتفاقاً بر یک سری فعالیتهای غیر درسی و آموزشی که متعلق به آموزش و پرورش غیررسمی بود افزوده خواهد شد و این اتفاق مبارکی است. ما باید افتخار کنیم از اینکه بچهها در فضای مجازی دارند خیلی چیزهای را تجربه میکنند که در فضای مدرسه حضور خبری از آنها نبود.
کرونا با اینکه در این یک سال گذشته آدمهای زیادی را از ما گرفت. عزیزان زیادی را از دست دادیم، اما در یک سری از حوزهها بر سر ما و مسئولین و جامعه فریاد زد که این فجایع، بیعدالتیها و این ناکارآمدیها دارد رخ میدهد. باید به آموزش و پرورش به عنوان مثال با ۵ میلیون یا ۳ میلیون دانشآموز محروم از تحصیل و با این حجم ناکارآمدی که در این دوره نشان داد باید توجه ویژهای شود. تلاش کردیم در این گفتگو درباره این موضوعات صحبت کنیم. من رسول شکوهی با افتخار از مرتضی نظری کارشناس مسائل آموزش و پرورش میزبانی کردم.
شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته ازپایگاه خبری تحلیلی دیدارنیوز ، تاریخ انتشار:10 فروردین 1400، کدخبر: ، www.didarnews.ir،84593