شعار سال: درست است که در وسط موجهای بلند و ویرانگر کرونا هستیم و گفتن از روزهای پساکرونا بسیار دور از ذهن است، اما به هرحال شناخت تأثیری که وقایع روی زندگی روزمره و لحظه اکنون میگذارند و نیز کاری که با آینده ما میکنند هم واجب است و هم لاجرم. حتی اگر در میانه آن ایستاده باشیم. یا شاید حتی در ابتدایش! از آن جهت که اگر نایستیم و رخ در رخ وقایعی که زندگی ما را زیر و رو کردهاند قرار نگیریم و پرسش نکنیم، در دامان اضطراب ناشی از وهم آلودگی زمانه میغلتیم و رشته فهم دگرگونیها و علاجها از دستمان خارج میشود.
واقعیت این است که در طول تاریخ تعداد حوادثی که به یک باره تمام دنیا را تغییر شکل داده باشند، از نحوه سفر و خرید گرفته، تا سطح امنیت و نظارت و حتی اضافه کردن چیزهایی به ساختار زبانی و کلماتی که از آنها استفاده میکنیم، از انگشت یک دستکمترند. همهگیری بیماری ویروسی کووید۱۹ یکی از آن گلدرشتترین حادثههای جهانی است که در زمان خیلی کوتاهی توانست سبک زندگی و نگاه بشر را به زندگی و جهان در برخی مسائل بهطوری بنیادین تغییر دهد.
در کنار سوگهای پیدر پی و از دست رفتن بسیاری از افراد و چیزها، این خاصیت لحظات بحرانی است که فرصتهایی هم فراهم میکنند: در دوران کرونا شاهد استفاده پیچیده و انعطافپذیرتر از فناوری بودیم، رجعت دوباره به فضاهای باز و قدردانی از لذتهای ساده زندگی که قبلاً مورد غفلت بودند. این لیست بلندبالاست، اما هیچ کس نمیداند دقیقاً چه اتفاقی خواهد افتاد و چه مواردی ماندگار و همیشگی خواهند بود، اما در اینجا به برخی از ارزشها، عادتها و خصلتهایی که بواسطه کرونا در زندگی ما رخ داده و گویی مدت زمانی طولانیتر بعد از برچیدهشدن این ویروس با ما خواهند ماند، نگاهی میاندازیم.
زندگی در قرنطینه یا زندگی در سایه کرونا، نوعی جدید از حضور در جهان است که میتوان انتظار داشت نحوه بودن ما را در جهان و شیوه انجام دادن امور روزمره را تغییر دهد. اکنون میدانیم که لمس سطوح و چیزها، بودن در کنار دیگران و تنفس هوا در یک فضای بسته همراه با ریسک است و خطرناک. این درک خاص از جهان که از دل ترسهای جدید ما به وجود آمده به آسانی و تقریباً هرگز به طور کامل از بین نخواهد رفت. عقبنشینی از انواع تماسی که «یک زمانی خطرناک» بودند میتواند به قول دبورا تانن استاد زبانشناسی در جورج تاون، تبدیل به طبیعت دوم ما شود و غمانگیز اینکه ممکن است بزودی دریابیم که نمیتوانیم دیگر شستن دستهایمان به مدت ۲۰ ثانیه را متوقف کنیم.
موضوع دیگر، ارتباط و به طور دقیقتر ارتباط راحت با دیگران است که گویی به طور جدی خدشهدار شده است. وقتی که به مدت طولانی ما تجربه «غیبت دیگران» را از سر گذراندهایم و تماسهای فیزیکی را محدود و به دنیای مجازی حواله کردهایم به نظر میرسد یک عادت ماندگار دیگر، ترجیح دادن تماسها، قرارها و دیدارهای آنلاین به تماسهای فیزیکی و ارتباطات واقعی است. کرونا ما را از همه آدمها ترسانده پس اضطراب نزدیک شدن به دیگران و احتمالاً فاصله اجتماعی یک متر و نیم تا دومتر را تا مدتها در آینده با خود خواهیم داشت و به همین دلیل بیشتر دلمان خواهد خواست که به زهدان امن دنیای آنلاین پناه ببریم.
علاوه بر این ویروس کرونا باعث درد و رنجی مزمن و عظیم در ما خواهد شد. این امر ما را مجبور خواهد کرد که در مورد اینکه چه کسانی هستیم و برای چه چیزهایی ارزش قائل هستیم تجدیدنظر کنیم و در طولانی مدت میتواند به ما کمک کند تا نسخه بهتری از خود را کشف کنیم. حتی بهنظر میرسد تجربه قرنطینه دریچهای باز کرده است برای مراقبت بیشتر از خانه و خانواده. کرونا با تعطیلکردن اکثر فضاهای زیستی ما ازجمله محل کار، تفریحگاهها، سینماها، رستورانها و حتی خیابان و مرکز خرید، ماندن در خانه را ضروری کرد. خانه دوباره کارکردهای خویش را بازیافت و یک به یک بر ظرفیتهایش افزوده شده: کار از خانه، ورزش در خانه، حضور در کلاس درس از خانه، پخت و پز غذا و خوردن آن در خانه و بسیاری دیگر از فعالیتهایی که با خانه گره خورد، خانه را برای انسان مدرن که بیش از هر چیز تبدیل به یک خوابگاه شده بود تبدیل کرد به خانهای به معنای واقعی کلمه: جایی برای استراحت، جایی برای تفریح، جایی برای دیدار و جایی برای سکنی گزیدن. این بازگشت به خانه و بازتعریف مفهوم خانه باعث تغییراتی در نظام تقسیم کار خانگی، مراقبت از کودکان و باز تعریف خانواده و مناسبتهای قدرت در آن شد.
علاوه بر تعطیل شدن بیشتر رستورانها بسیاری از افراد برای تهیه غذا بار دیگر به آشپزخانهها بازگشتند و به تعبیری میشود گفت شاهد احیای آشپزخانهها در خانهها بودیم. قرنطینه فرصتی بود برای یادگیری و پختن نان و شیرینی و غذا. و، اما یکی از مهمترین تغییراتی که کرونا در زندگی ما ایجاد کرده و حداقل تا مدتها ماندگار به نظر میرسد، مربوط به سلامت روان ماست. نیویورک تایمز همین چند روز پیش گزارشی منتشر کرد از روزگار مردم گرفتار در قرنطینه. در این گزارش آمده که بشر امروز دست به گریبان حالتی است که وصفش با واژگان ساده و حالات و احساسات شناختهشده بشر ممکن نیست. گزارش این حالت را لینگوئیشینگ (languishing) نامیده بود که اگرچه بیش از همه به عدم تمرکز و مهآلودگی ذهنی نزدیک است، اما در واقع ترکیبی است از عدم تمرکز، رکود و پوچی، ناامیدی، بیافقی، بدبینی، انتقامجویی، خشم و حتی بیهدفی در عین سرخوشی.
سلامت روان طیفی از افسردگی تا شکوفایی را در برمیگیرد. شکوفایی اوج رفاه است: شما دارای معانی ذهنی قوی، تسلط بر زندگی و اهمیت برای دیگران هستید. افسردگی دره و سقوط رفاه است: شما احساس ناامیدی، پوچی و بیارزشی میکنید. آدام گرانت استاد دانشگاه پنسیلوانیا در این گزارش با ارجاع به این طیف توضیح میدهد که متوجه شده در پاندمی انسانها در تمام کره زمین گویی گرفتار در خلأیی هستند که بین افسردگی و شکوفایی وجود دارد. خلأیی که با عدم رفاه نسبتی وثیق دارد. گرانت میگوید کسی که دچار وضعیت languishing است علائم بیماری روانی ندارد، اما الگویی مثبت برای سلامت روان هم نیست. بههمین دلیل هم در دوران کرونا مردم با تمام ظرفیت کار نمیکنند و کلافه هستند.
گرانت میگوید که این اصطلاح یعنی همان languishing توسط یک جامعه شناس بهنام کوری کیز ابداع شد. تحقیقات وی حاکی از آن است که افرادی که به احتمال زیاد در دهه آینده دچار افسردگی اساسی و اختلالات اضطرابی میشوند، کسانی نیستند که امروز در اوج کرونا با علائم افسردگی روبهرو هستند. بلکه آنها افرادی هستند که اکنون درحال تجربه وضعیت languishing هستند. این محقق به این نتیجه رسیده که بسیاری از افرادی که به خاطر کرونا وضعیت languishing را تجربه میکنند بهصورت طولانی و ماندگاری با آثارش از جمله بیتفاوتی نسبت به بیتفاوتی و پوچی خود دست بهگریبان خواهند بود؛ و این تنها بخشی از، از دسترفتههای همیشگی ما در پی همهگیری کروناست. هراس از غریبهها، حفظ فاصله اجتماعی و عاطفی با دیگرانی که نمیشناسیم یا حتی میشناسیم، تغییر کردن برخی عادتهای سفر رفتنمان و از همه مهمتر، آن آسودگی ذاتی که آموخته با زندگی و شخصیت هر یک از ما بوده، بخشی از چیزهایی است که حداقل میتوان گفت کرونا از نسلی که این روزها جوانی و میانسالیاش را تجربه میکند گرفته و احتمالاً پس نخواهد داد!
چه چیزهایی از دوران کووید-۱۹ با خودمان به آینده میبریم؟
ارثیه کرونایی
صادق پیوسته جامعهشناس
یکی از پیچیدهترین دگرگونیها، در سطح باور عمومی به علم و بویژه پزشکی رخ داده است. شکستن اعتماد مطلق به پزشکی و باور به این که دردهای همهگیر و بیدرمان ممکن است پدید آیند، بر خاطرات، قصههای عامیانه و همچنین تولید آثار ادبی و تخیل جامعه از آینده مؤثر بوده است و تأثیر آن تا حدی باقی خواهد ماند.
جامعه آنقدر منعطف است که با ضربه کووید-۱۹ دگرگون نمیشود. چند سال دیگر، اثری از کووید-۱۹ و مضحکه مردم ماسک به صورت نیست. فس فس مواد ضدعفونی که همهجا را فتح کرده است، از سپهر فضای عمومی بیرون رانده خواهد شد و لشکر توصیههای بهداشتی گرچه به سختی چهره جامعه را اشغال کردند، اما بهسادگی عقبنشینی خواهند کرد. با این حال، اینجا از اینها سخن نمیگوییم. نگاه ما به آن چیزهایی است که از کرونای چینی در متن بسیاری از جوامع باقی خواهند ماند. پدیدهها، عادتها، باورها و هنجارهایی هستند که، خوب یا بد، از این کرونا به بعد، آشنا و ساکن جامعه خواهند بود. کووید-۱۹ سختجان، ارثیههایی دارد برای این و آن و شاید برای همگان.
۱. ترس از پاندمی
اولین ارثیه، جدی شدن دوباره مفهوم «بیماریهای همهگیر» است. گرچه از سری کروناها هم هر سال زیاد کشته داشتیم مثلاً آنفلوانزای خوکی و مرغی هم بد کشنده بودند، اما ترس چندانی از آنها وجود نداشت. ناشناختگی درمان، کووید-۱۹ را رازآمیز و ترسناک کرد. این ترس، ترس از سرفه و تب و لرز و بدن درد، احتمالاً تا مدتها لااقل با نسلی از بشر خواهد ماند.
۲. معاشرت دستخوش تغییری بنیادین؟
فاصلهگیری مردم از یکدیگر در وضع بیماری، پیش از این هم برای بیماریهای ویروسی آشنا بود، اما پس از کرونای اخیر، بیشتر از پیش معمول خواهد شد. موارد جدیدتر، ماسک و الکل هستند. تجربه عمومی ماسکزدن را جز در کارخانهها و شهرهای آلوده ندیده بودیم، اما پس از این احتمالاً برای دورههای سرماخوردگی و آنفلوانزا هم در پارهای از جمعیت انسانی باقی خواهد ماند و احتمالاً از گستردگی همهگیریهای کمخطر خواهند کاست. برخی بر این باور هستند که دستدادن و روبوسی و بقیه آداب معاشرت هم دستخوش دگرگونی میشود. در این نظر میتوان به تردید نگریست چرا که این کنشها، ریشههای تاریخی و فرهنگی ژرفی دارند و به بسیاری هنجارهای دیگر متصل هستند. چنین کنشهایی، فنروار پس از هر حادثه بهجای خود بازمیگردند. ممکن است مثلاً در ایران ظرفیت تاکسیهای سواری که بهطور معمول ۵ نفر در نظر گرفته میشد و با کرونا ۴ نفر شد، همان ۴ نفر باقی بماند، اما این که مردم در سلام و احوالپرسی دست ندهند و دور بایستند، به این سادگیها باقی نخواهد ماند.
۳. افسونزدایی از علم و پزشکی
یکی از پیچیدهترین دگرگونیها، در سطح باور عمومی به علم و بویژه پزشکی رخ داده است. شکستن اعتماد مطلق به پزشکی و باور به این که دردهای همهگیر و بیدرمان ممکن است پدید آیند، بر خاطرات، قصههای عامیانه و همچنین تولید آثار ادبی و تخیل جامعه از آینده مؤثر بوده است و تأثیر آن تا حدی باقی خواهد ماند. روی دیگر این باور، اهمیت یافتن پزشکی و سیستمهای درمان نزد مردم است. گرچه باور به معجزهگونگی پزشکی شکسته است، اما بر اهمیت آن بهعنوان راه آزمون و خطای علمی که زمان نیاز دارد تا مسأله را حل کند، افزوده شده است. میتوان گفت نگاه به پزشکی واقعیتگراتر و افسونزدودهتر شده است. همین است که شیوههای درمان جایگزین و طب مکمل را هم در کنار پزشکی برجسته میسازد.
۴. همگرایی و همسرنوشتی جهانی
اما کنشی در سطح جهانی هم پدید آمده است که احتمالاً تجربهای مناسب برای تکرار در آینده باشد. کار مشترک کشورها و مؤسسات تحقیقاتی مختلف و هزینهکردن بیشتر که سرعت رسیدن به راهحل را افزون کرده است. در این بین، کشفها و اختراعهایی تازه صورت گرفتهاند که بر درمان بیماریهای دیگر هم مؤثر خواهند بود. این کنشهای علمی و فنی جمعی و همکارانه و هزینههای بیشتر برای سیستمهای بهداشت و درمان تا حدودی باقی خواهند ماند و در سطح خُرد با دگرگونی سبکهای زندگی در برخورد با بیماری و جدی گرفتن آن ترکیب خواهند شد. در کنار اینها و مهمتر از اینها، حس همسرنوشتی است. اینک نهتنها قشر مرفه بلکه اگر کل یک ملت واکسن بزنند هم کافی نیست و ایمن نیستند. همه مردم جهان باید ایمن شوند تا جهشهای تازه ویروس پدید نیاید و واکسنها را کماثر نکند. این که مشکلی باید برای تمام بشر حل شود و مرفه بودن یک قشر یا یک کشور نجاتدهنده آن قشر یا ملت نیست، حس بشری عام و مهمی پدید آورده است. دولتها مجبور شدهاند برای همه واکسن بخرند. طنز تاریخ این که کمونیزم دولتی فاجعه آفرید، اما کمونیزم در برخورد با کرونا تنها راه حل شد. این اخلاق جمعگرایانه، نقطه ارجاعی مهم چه در زندگی روزمره و چه در سیاستگذاری حکومتی خواهد بود. بگذریم از این که در ایران از تسریع در واکسیناسیون با پرداخت پول سخن گفته شده است؛ تحفهای معنادار در پس شعارهای مبارزه با سرمایهداری غرب!
۵. دلزدگی از باورهای ایدئولوژیک مرگبار
از سوی دیگر، در روانشناسی سیاسی بسیاری از مردم، ترس از پوپولیزم و باورهای ایدئولوژیک مرگآور، یادگاری است که از این دوره میماند و برای خاطرات جمعی مردم، برههای حساس و مهم خواهد شد. این که ترامپ با ناچیز جلوه دادن بیماری از کنترل آن بازماند و میلیونها نفر را گرفتار کژاندیشی خود کرد و سرانجام رئیسجمهوری تکدورهای شد، بزودی فراموش نمیشود. روی دیگر آن، بیان باورهای غیرعلمی و سهلانگاری از سوی مسئولان کشور ماست که فاجعه اخیر را در ایجاد تأخیر در واکسیناسیون سبب شده است. نبردهای ایدئولوژیک و کمبود نقدینگی، دست نیافتن بهنگام به واکسن و در نتیجه مرگ هزاران نفر را پدید آورد که ممکن بود زنده بمانند. به این ترتیب در باور مردم ثبت خواهد شد که امید بستن به باورهای پوپولیستی، شعارمحور و ایدئولوژیک ممکن است سرنوشتی در حد مرگ به بار بیاورد.
۶. نظارت و کنترل شدید با ما خواهد ماند؟
یکی از پیامدهای منفی این دوره که در آینده احتمالاً سبب کشمکشهای جدی میشود، عادی شدن کنترل ارتباطات و فضاهای جمعی توسط دولتها به بهانه حفظ سلامت است. امروز این اقدامها معمول هستند و علل توجیهپذیر دارند، اما فردا و فرداها، برخی از این اقدامها به شکل مناسکی باقی خواهند ماند و محل مناقشه خواهند شد.
۷. دیجیتالیشدن زندگی روزمره
آخرین نکته، دیجیتالیتر شدن زندگی روزمره چه از نظر شغلی و چه از نظر خانوادگی است. اگر پیش از جهانگیر شدن کووید-۱۹ تصور میشد افراد سالمند دیگر نیازی نیست با ابزارهای ارتباطی جدید کنار بیایند یا چندین سال و شاید دهه طول بکشد که بسیاری از کسبوکارها و بیش از آنها، نهادهای دولتی، سیستمهای ارتباطی، اطلاعاتی و اداری خود را دیجیتالیزه کنند، در سال اخیر همه با جهان دیجیتال آشنا شدهاند و سامانههای دیجیتال را راه انداختهاند؛ بنابراین کرونا ما را شتابان به فضای زندگی مجازی و دیار چهرههای دور از هم و نزدیک به هم برد. گرچه ارتباط مجازی لطف ارتباط نزدیک را ندارد، اما امکان ارتباط از دور هم خود شکلی از نزدیک شدن است.
آیا بعد از پیدایش واکسن همگانی، دوباره آیینها و شعائر و رسومات حوزه آموزش احیاء خواهند شد؟
دانشگاه در عصر پساجدید
سیدجواد میری جامعهشناس
مدرسه و دانشگاه، «میدان انباشت شعائر» هستند و در عصر پساجدید این ساحت شعائر و رسوم و آیینهای سمبلیک (کلاس و میز و صندلی و کتاب و معلم و نمره و امتیاز و حضور و غیاب و کدهای پوششی و آرایشی و تکلیف و مشق و ساعت کلاس و پرسش و آزمون و تقلب و ...) همگی به یکباره فرو ریختند
اگر به تاریخ اجتماعی اپیدمیها در جهان بنگریم یک نکته غیر قابل انکار است و آن نکته این است که اپیدمیها تلفات شدیدی بر جوامع وارد میکنند، بر نتایج جنگها تأثیر بنیادین دارند، اما البته، به صورت پارادوکسیکال، راه را برای ابداعات نوین و بسط شگفتآور علوم و تغییر در نظامهای اقتصادی و سیستمهای سیاسی و حتی نظام باورها بهوجود میآورند. حال اگر از این منظر به دانشگاه و نظام آموزش بنگریم آیا میتوان تأملی انتقادی در این باب داشت؟
اما پیش از اینکه بتوانیم تأملات خود را صورتبندی کنیم، نیاز داریم یک مفهوم کلیدی را تشریح کنیم تا بحثهایمان در مورد دانشگاه و نظام آموزشی درست درک شود. عصر «پساجدید» یعنی چه؟ آیا این مفهوم صورت دیگری از مفهوم «پسامدرن» است که برخی آن را در تقابل با مدرن و مدرنیته و برخی دیگر در امتداد مدرن و مدرنیته مفصلبندی تئوریک کردهاند یا به کل مفهومی آلترناتیو است که برای مفهومینهکردن وضع نوین بشری ابداع شده است؟ مفهوم پساجدید مترادف با پسامدرن یا مدرنیته نیست بل ابداع این مفهوم تلاشی است برای درک وضعیت نوینی که بر بشریت حادث شده است و محتوایش این است که مدرن و پستمدرن از منظر اروپامدارانه بر وضعی اطلاق میشد که در آن (مبتنی بر چشمانداز انسان اروپایی) جهان بشری دستخوش تحولات تمدنی کلانی شد و مهمترین مؤلفه این تحولات -برخلاف آنچه در تاریخ نگاریهای استاندارد نوشته شده است که سخن از انقلابات علمی و سیاسی و صنعتی زده میشود- مفهوم «نرمالیته» بود. به عبارت دیگر، از منظر ایرانی جهان به عصر مدرن و پست مدرن تفکیک نمیشود بلکه تحولات ۳۰۰ساله (و به اعتباری ۵۰۰ساله) یوروسنتریکی بنای «عصر جدید» را تشکیل میدادند و دستاورد بزرگ این عصر جدید طرز تلقی انسان از مقوله نرمالیته بود که موجب شده بود آدمیان و جوامع بشری در همه عالم پیگیر این باشند که «وضع غیرنرمال» خود را مطابق با «نرمالیته جدید» در همه ساحات بشری بازتعریف کنند و این بازسازی در تاریخ ایران قدمتی ۲۰۰ساله دارد، اما اکنون ما با پایان عصر جدید روبه رو شدهایم و پیش روی ما و جهان بشری عصری نوین در انتظار است.
اما پرسش اینجاست که نام این عصر چیست؟ برخی سخن از وضعیت کرونایی یا عصر پساکرونایی به میان میآورند، اما این صورتبندی اپیدمیولوژیک تقلیلگرایانه است و نمیتوان هستی انسانی و آنتولوژی جامعه را ذیل مفاهیم مدیکال صورتبندی کرد. حال در این وضع «پساجدید» ما در «موقعیت بینابینی» قرار گرفتهایم که نرمالیته جدید پاسخگو نیست، ولی همزمان نرمالیته عصر پساجدید هم ظهور نکرده است. این وضعیت بینابینی هم مولد «اضطراب» است و هم موجد «خلاقیت» و جامعه و نهادهای آن همگی در حالت «خوف و رجا» قرار که نه بل بیقرار شدهاند تا نرمالیته عصر پساجدید بتدریج شکل بگیرد.
در این بین یکی از نهادهای مهمی که در عصر جدید شکل گرفته بود نهاد آموزش (مدرسه و دانشگاه) بود که با فروریختن چارچوب «نرمالیته جدید» دچار شدیدترین تعلیقها شده است، ولی فهم این تحولات و راه مدیریت این نهاد نیازمند تأملات نظری جدی است (که هم محلی -در سطح ایران-می تواند باشد و هم جهانی) تا بتوان سیاستگذاریهای مطابق با لوازم نرمالیته پساجدید را در عصر پساجدید سامان داد.
اما دانشگاه و مدرسه در عصر پساجدید در مواجهه با «نرمالیته پساجدید» چه وضعیتی پیدا خواهند کرد؟ بسیاری از فیلسوفان و جامعهشناسان، دانشگاه (و نهاد آموزش به طور کلی) را به صورت نهادی تحلیل میکنند و این امر موجب شده است که ابعاد مهمتر آن را که به دانشگاه قوام و دوام داده است، مورد التفات جدی قرار ندهند. اینکه دانشگاه یک نهاد است، من رد نمیکنم، اما این بخشی از واقعیتِ آموزش است؛ یعنی هنگامیکه به این واقعیت اجتماعی از منظر کارکردها نگاه کنیم، ولی اگر به آموزش (چه در سطح مدرسه و چه در سطح دانشگاه) از منظر سمبلیک نگاه کنیم آنگاه درخواهیم یافت که این دو «میدان انباشت شعائر» هم هستند و در عصر پساجدید این ساحت شعائر و رسوم و آیینهای سمبلیک (کلاس و میز و صندلی و کتاب و معلم و نمره و امتیاز و حضور و غیاب و کدهای پوششی و آرایشی و تکلیف و مشق و ساعت کلاس و پرسش و آزمون و تقلب و...) همگی به یکباره فرو ریختند.
ممکن است بگویید بعد از پیدایش واکسن همگانی، دوباره آیینها و شعائر و رسوم احیا خواهند شد، ولی یک نکته را نباید در باب شعائر فراموش کرد و آن این است که آنها تا زمانی کارکرد دارند که شما نسبت به آنها خودآگاهی ندارید بلکه بر اساس سنت و باور ناخودآگاه به شعائر ملتزم هستید و به مجرد اینکه دریافتید که میشود آنها را کنار گذاشت و کماکان دانش فرا گرفت و آموزش داشت آنگاه «چیزی» شکسته میشود و آن «چیزی» که شکسته شده است دوباره قابل احیا نیست. به دیگر سخن، وقتی شما شعائر را به معنای مقررات و قواعد و دستور ببینید، آنگاه جهان معنایی که این شعائر به آنجا اشارت داشت قابل احیا نخواهد بود. این سخن بدین معناست که علم و نهاد علم و دانشگاه و مدرسه جهانی از هنجارها و نرمها و نرمالیته در عصر جدید ایجاد کرده بودند و همگی چنین میپنداشتند که این تنها صورت ممکن آموزش است، ولی فروپاشی یا تعلیق حالیه آن نشان داد که این صورت جدید صرفاً صورتی از صور تاریخی است که دورانش به سر رسیده است. هنگامیکه انسان به این شعور وجودی وجدان پیدا میکند، شعائر پیشین رنگ میبازند و او خود را در «آستانه» میبیند. ما اکنون در آستانه هستیم. این آستانگی هم فرصت است و هم تهدید.
آیا شیوه کار کردن ما برای همیشه تغییر میکند و دیگر مانند گذشته نخواهد شد؟
آینده کار از هر جایی
رضا قربانی روزنامهنگار فناوری
حالا پرسنل شرکتها میتوانند هر جایی که دوست دارند زندگی کنند و برای هر کمپانی در هر نقطهای از دنیا کار کنند؛ این یعنی انعطافپذیری بالاتر برای همه. احتمالاً رفتوآمدها هم کاهش پیدا میکند و افراد شاید بتوانند بهتر بین کار و زندگیشان تعادل برقرار کنند.
آیا کار در یک محل مشخص و جلسههای حضوری جایش را به دورکاری در خانه و جلسههای آنلاین میدهد؟ «آیا واقعاً لازم است کنار هم در شرکت جمع شویم تا کارمان را انجام دهیم؟» به نظر میرسد تا چند سال پیش پاسخ بسیاری به این سؤال نه بود؛ ولی اکنون به نظر میرسد خیلیها متوجه شدهاند که میتوانند یکجا جمع نشوند و با هم کار کنند. افراد، تیمها و همه کسانی که کار میکنند میتوانند پراکنده باشند و کارشان را هم بخوبی انجام دهند. ولی اکنون سؤالهای جدیدی پیش روی ما قرار گرفته است: آیا شرکتهایی که کاملاً بهصورت دورکاری فعالیت میکنند یا بخش مهمی از کارشان را بهصورت دورکاری انجام میدهند آینده سازمانها هستند؟ آیا دورکاری آمده که بماند؟
شکی نیست که این مدل از کار کردن مزایای قابل توجهی هم برای کسبوکارها و هم برای کسانی که کار میکنند دارد. حالا سازمانها میتوانند هزینههای مربوط به ملک را کاهش داده و حتی حذف کنند. حالا کسبوکارها میتوانند از سراسر جهان نیروهای با استعداد را استخدام کنند. برای کار کردن در کمپانیهای جهانی لزوماً نیازی به مهاجرت نیست. پژوهشها هم نشان میدهند که با دورکاری بهرهوری پرسنل افزایش پیدا میکند. حالا پرسنل شرکتها میتوانند هر جایی که دوست دارند زندگی کنند و برای هر کمپانی در هر نقطهای از دنیا کار کنند. این یعنی انعطافپذیری بالاتر برای همه. احتمالاً رفتوآمدها هم کاهش پیدا میکند و افراد شاید بتوانند بهتر بین کار و زندگیشان تعادل برقرار کنند.
همهچیز به این زیبایی که تصویر شد نیست؛ نگرانیهایی هم وجود دارد. مواردی مثل ایدهپردازی و حل مسأله، به اشتراک گذاشتن دانش، روابط اجتماعی، همراهی و همدلی، راهنماییکردن، ارزیابی عملکرد و پاداشدادن و امنیت دادهها و مقررات مربوط به آنها هنوز گنگ و مبهم است.
با وجود این مسائل پاندمی کرونا باعث شد ذهن رهبران باز شود که دورکاری را برای همه یا بخشی از پرسنل خود استفاده کنند. حالا شرکتهای زیادی در جهان دورکاری را پذیرفتهاند. برخی هم که امسال مجبور شدند از دورکاری استفاده کنند، در حال تصمیمگیری در مورد این موضوع هستند که در بلندمدت از کدام مدل کاری استفاده کنند.
دورکاری پدیده جدیدی نیست
البته که دورکاری پدیده جدیدی نیست؛ اولین بار در دهه ۷۰ میلادی دورکاری خلق شد. آن زمان قیمت سوخت به دلیل تحریم نفت اوپک در سال ۱۹۷۳ بالا رفت؛ همین موضوع بالا رفتن قیمت سوخت هزینههای رفتوآمد را هم افزایش داد. این موضوع باعث شد که افراد در محل کار حاضر نشوند و از منزل، کافیشاپها و کتابخانهها به کار خود ادامه دهند و فقط گاهی اوقات در شرکت حضور پیدا کنند. این رفتار باعث شد که برنامههای کاری پرسنل انعطافپذیرتر شود که به آنها اجازه میداد فرزندان خود را از مدرسه به خانه ببرند؛ به کارها رسیدگی کنند، یا ورزش کنند بدون اینکه کسی آنها را به از زیر کار در رفتن متهم کند. رفت وآمد کمتر در آن زمان باعث صرفهجویی در زمان میشد و کارکنان مرخصی استعلاجی کمتری هم درخواست میکردند. با پیشرفت کامپیوترهای شخصی، اینترنت، ایمیل، ارتباطات پهنباند، لپتاپ، تلفن همراه، محاسبات ابری و تماس تصویری استفاده از دورکاری از سالهای ۲۰۰۰ به اینسو افزایش یافت. دوران کرونا ثابت کرد که نه تنها دورکاری برای افراد متخصص ممکن است بلکه بهتر هم این است که از این مدل کاری استفاده کنند.
آیا این موضوع تغییری بلندمدت به سمت دورکاری کامل را بهدنبال خواهد داشت؟
مطالعات نشان میدهد که کار کردن از منزل مزایای متعددی را برای افراد و سازمانها به همراه دارد که میتوان آنها را در قالب بهرهوری و مشارکت بیشتر مشاهده کرد، اما وقتی همه یا بیشتر کارمندان به دورکاری روی بیاورند، در زمینه ارتباط، به اشتراک گذاشتن دانش، روابط اجتماعی، ارزیابی عملکرد، امنیت و ... چالشهایی بهوجود میآید. با روی آوردن شرکتهای بیشتر به سیاستهای دورکاری، رویکردهای خوبی در حال پدید آمدن است. سازمانهایی که از دورکاری استفاده میکنند، این توانایی را دارند که جریان فرار مغزها را که در بازارهای نوظهور، شهرهای کوچک و مناطق روستایی اتفاق میافتد، متوقف کنند. حضور فیزیکی در اداره (با اتاقهای جلسه، مکانهای استراحت و فرصتهایی که برای تعاملات رسمی و غیررسمی فراهم میکند) مدت زیادی رایج بوده و به یک سبک زندگی تبدیل شده، به همین دلیل نمیتوان بهراحتی از دست آن خلاص شد. علاوه بر این موانعی وجود دارد که اجازه نمیدهد دورکاری کامل در سازمان، قابل کنترل و موفقیتآمیز باشد. البته تجربه دورکاری کامل که به دلیل کرونا اتفاق افتاد، به سازمانهای دانشبنیان و کارمندانشان نشان داد که با صرفکردن وقت و انرژی میتوانند این دغدغهها را برطرف کنند. آن چیزی که مشخص است این است که دریچهای به روی ما باز شده است و بعید است با آنچه دیدیم بتوانیم مانند گذشته به کارمان ادامه دهیم. چیزهای زیادی برای همیشه تغییر میکند، ولی ممکن است ما هنوز برای این تغییرات آماده نباشیم.
آیا کووید۱۹ معنای زیستن را جابهجا خواهد کرد؟
تغییر در ساختار تغییر
دکتر عباس نعیمی جورشری جامعهشناس
اگر بپذیریم «معنای هستی» در زیستن، محصول کنار هم قرار گرفتن مجموعهای از عناصر «غیر» است آنگاه میتوان به تغییر این عناصر از درون و اثرگذاری تغییرات آنها بر مجموعه منتسب نیز سخن گفت. عناصری با وجه عینی پررنگ یا وجه مفهومی غلیظ. بر همین مبنا میتوان پرسید که کرونا چه عناصری را تغییر داد؟ کدام یک از این تغییرات عمیق و بنیادین بوده و کدام یک گذرا؟ آیا زیستن معنای خود را جابهجا کرده است؟ برای پاسخ به این پرسش میتوان نمونههایی چند سراغ گرفت که تغییر را بر خود دیدهاند. در اینجا، اما من خود تغییر را مقصود قرار دادهام. تحت تأثیر کرونا، «ساختار تغییر» چه تغییری کرده است؟ نکات زیر در این باره سزاوار اعتناست.
«مرز تغییر» در سطح روزمره تابعی است از امر عرفی که محصول تکرار رفتارها و تفکرات است. امر روزمره، حد مشخصی از تغییرات را تجویز میکند. جواز تغییر در امور زیست اجتماعی، سطح معینی دارد. تولد، مرگ، سخن گفتن، راه رفتن، خانه، خواب، پوشش، پاکیزگی، حساسیت، اجحاف، لذت، ... همه و همه اجازه دارند در سطح مشخصی تغییر کنند. این جواز توسط عرف اجتماعی تعیین میشود. جهان روزمره منبعث از فرهنگ جغرافیایی، استانداردهایی از تغییر را تعریف میکند. اما این تغییر توسط پاندمی مورد هجوم قرار گرفت. مرزهای تغییر به سطحی در «آن سوی باور» گسترش یافت. مرزهایی که توسط ذهن تعیین و توسط تفاهم یا اجبار، به قانون جمعی بدل میشد. این باور در جهان پیشاپاندمی همان حدود تغییر بود که در «لحظه بیماری» متحول شد؛ بنابراین مرز تغییر، تغییر کرد. وسعت آن به خارج از باور روزمره کشیده شد. امر روزمره به «مکان»ی رفت که محال مینمود یا دور از انتظار. انتظار، خود را تبعید کرد به فراتر از امر روزمره تغییر!
تغییر در ارتباط، تغییر در فراق، تغییر در لذت، تغییر در امنیت، تغییر در سکسوالیته، تغییر در خوراک، تغییر در فاصله، همه و همه ساختی از تولید روزمره بودند که تغییرات آنها توسط ویروس به خارج از تعاریف رایج، رانده شد.
«محتوای تغییر» تحت تأثیر «اجتناب» قرار دارد. جهان پاندمیک بجز مرزها، در محتوای تغییر نیز تغییر ایجاد کرد. ساخت ذهنیت در انتظار امری است که تجربه شده است. ساخت اجتماعی نیز امور زیسته را بهرسمیت میشناسد. برای تجربههای زیسته برنامه مینویسد. اما تجربه نزیسته در «جدول نمونه ای» تغییرات قرار ندارد. ما به طور معمول، تغییر را در فهرست تجربههای زیسته جستوجو میکنیم. فرایند تطبیق را براساس چنین فهرستی رقم میزنیم. اما وقوع کرونا بر ساحَت ذهنیت به مثابه هجمهای است علیه فهرست فوق. عناوین رنگ میبازند. تیترها و زیرتیترها کمرنگ و یا بیرنگ میشوند. تحتتأثیر چه چیز؟ پاسخ همانا عناوین نویی است در فهرست تغییر! مرگ چنان تیتری بزرگ بر دیوار زندگی کوبیده شده که در زیرتیترهایی مشخص عیان میشود. مرگ در معیت کرونا گاه تجمع هراس دارد و گاه تجمع ملال. هراس و ملال در محتوای زیستن وجود داشتهاند، اما در کسوت کرونا به پدیداری بدیع و بکر میانجامند. مفاهیم زندگی و فاصله نیز از این جمله است. این سرفصلها به گونههایی جدید جهش مییابند. مشتقات جدیدی را نمایندگی میکنند. مثلاً فاصله در پروتکلهای مراقبتی پاندمیک به عنصری کلیدی تبدیل میشود. این تغییر در محتوای تغییر است.
«شدت تغییر» اگرچه با مرز و وسعت تغییر قرابت معنا دارد، اما متمایز از آن است. بیماری مرگبار جهانی از صفات متنوعی بهره میبرد که شدت یکی از گونههای آن را نمایندگی میکند. برآورد تغییر در زیست پیشاکرونا تابع کیفیت و کمیت مشخصی بوده که واکنش انسان را تعیین میکرد. این تعینگری خود محصول قدرت پدیده بوده است. تکرار، تجلی عینی این امر است. زیست کرونایی به «شدت مراعات» محکوم است، شدت خویشتنداری، شدت اجتناب، شدت شکیبایی، شدت غمپذیری، شدت تابآوری. شدت سنگرگرفتن در پشت معنای «دیواری» خانه و معنای «نخی» ماسک و معنای «استعمال» صابون و الکل، معنای «دچار بودن» سوگ در فقدان دیگری و معنای «ملال» ناشی از طویل بودن زمان! بشدت استعمال دقت کنید. خودتبعیدی را در فرد به بلوغ میرساند. تبعید به سنگرهای معنا! این نتیجه شدت تغییر است. شدت به اجزای بدن وارد میشود. شدت به مناسبات تن با جهان پیرامون وارد میشود. اینگونه شدت تغییر نزد انسان کرونازده تغییر کرده است.
در یک جمعبندی هنگامی که درباب تغییرات بشر کرونازده سخن گفته میشود، تغییری معرفتی نیز در متن آنها وجود دارد که پنهان است. تغییری ژرفتر از تغییرات عینی ملموس. آن تغییر همانا در خود مفهوم تغییر نهفته است که جایگاه را دگرگون کرده. ساختار تغییر در درک بشر کرونازده متحول شده است. این امر احتمالاً دارای صفاتی است پایدار و زیربنایی. تغییر در مرز، محتوا و شدت تغییر!
شعار سال، با اندکی تلخیص واضافات برگرفته از ایران آنلاین، تاریخ انتشار: ۱۰اردیبهشت ۱۴۰۰، کد خبر: ion.ir، ۶۹۷۱۴۲