پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
چهارشنبه ۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ - 2024 April 24
کد خبر: ۳۴۰۵۶۵
تاریخ انتشار : ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۲۰:۰۱
آیا کارگران قربانیان دست و پابسته این شرایط حادث شده بودند؟ از حیث همنوایی پوپولیستی و روشنفکران می‌شود گفت بله! اما اگر به دنبال عبرت‌های تاریخی هستیم باید منصف‌تر باشیم؛ کارگر زحمتکش! تو هم متهمی! شما و طبقه شما هم در آنچه به روزتان آمده است، کم تقصیر نبوده اید. کسانی که می‌خواستند به مدد بی ثباتی سیاسی و بی حساب و کتابی اخلاقی مملکت، یک شبه صاحب کارخانه شوند باید هم پای لرز بیکاری و دربدری امروز بنشینند!

شعار سال:نمي خواهم براي توصيف وضعيت امروز كارگران كشور، گريزي به رژيم قبل بزنم. فقط كافي است اندكي به عقب برگرديم. به روز 11 ارديبهشت 1358 كه حدود دو و ماه نيم از پيروزي انقلاب اسلامي سپري شده بود.

 التهابت سياسي، اعتصابات زمستان 57، كمبود مواد اوليه و خروج برخي سرمايه ها و ايضا فرار معدود سرمايه داران ترسيده و يا  وابسته به حكومت پيشين، مسلما بر روي فضاي توليدي تاثير گذاشته بود اما هنوز تير خلاص به اقتصاد صنعتي كشور شليك نشده بود و واحدهاي توليدي، كم كم داشتند از شوك سياسي خارج مي شدند و به چرخه توليد باز مي گشتند
 
دودكش كارخانه ها، دود مي كرد، كارگران مشغول بكار بودند و كارفرمايان با همان لباس هاي اتوكشيده و اتومبيل هاي گرانقيمت قبلي همچنان وارد فضاي كارخانه ها مي شدند و به رتق و فتق امور مي پرداختند. پرداخت منظم حقوق ها ازسرگرفته شد، خانه هاي سازماني در دست كارگران باقي ماند و سرويس هاي آمد و شد، دوباره راس ساعت شروع به حركت كردند.
 
براي اين چريكهاي خسته، صندلي بياوريد !
 
انقلاب سياسي با سرنگوني رژيم پهلوي، كه در سالهاي اخير حتي با صاحبان صنايع در افتاده بود، بدون آسيب جدي به اقتصاد كشور، پيش مي رفت كه ناگهان گروههاي سياسي چپ ماركسيستي و اسلامي كه در فضاي آزاد يكسال بعد از انقلاب، نفسي تازه كرده بودند، با سبيل هاي پهن  و ريش هاي دراز و پرچم هاي سرخ و سياه، جلوي درب كارخانه ها ظاهر شدند. يكي فرياد زد «براي اين چريكهاي خسته، صندلي بياوريد» !
 
چريك هاي قهرمان كه اغلب كارگر زاده هاي دانشگاه رفته در رژيم پيشين بودند، شروع كردند به روخواني خطابه هايي كه در زنگ انشاي دبيرستانها نوشته و در زندان تمرين كرده بودند. ماحصل حرف آنها اين بود كه اين دستمزدها، اين نوع بيمه ها، اين شيوه بازنشستگي، اين سرويس هاي حمل و نقل، اين سود و سهام انقلاب به اصطلاح سفيد، اين ورزشگاهها و خانه هاي سازماني كوچك و در مجموع اين زندگي كه شما داريد، شايسته طبقه كارگر ايران نيست! شما توسط بورژوازي وابسته استثمار شده ايد! « كارگران جهان متحد شويد»!
 
روز بعد مجاهدين خلق ظاهر شدند و با نهج الباغه اي در دست و كتابي از شريعتي زير بغل، كوشيدند تا ثابت كنند اسلام از روز اول هم با مالكيت خصوصي سازگاري نداشته است. بنابراين، اين سرمايه داران خونخوار و شكم پرست، شما را به لقمه ناني فريفته اند. اين زندگي در خور كارگر مسلمان و انقلابي نيست و بهره كار شما را بورژوازي پليد، بلعيده است! پيش به سوي رهايي طبقه زحمتكش!
 
نيروهاي حزب اللهي و روحاني كه از اول هم ميانه اي با كارگر صنعتي نداشتند و ميان حاجي بازاري و كارگر پادويش، اولي را «حبيب خدا» مي ناميدند، كوشيدند تا از غافله كارگر نوازي عقب نمانند. كم كم سخن گفتن از حقوق كارگران بر روي منابر باب شد كه چه نشسته ايد وقتي كارگران مومن و انقلابي، اسير القائات مشتي فدايي و مجاهد و كمونيست شده اند حال آنكه هيچ مكتبي به اندازه اسلام از حقوق كارگر دم نزده است. غيرت انقلاب ما كجا رفته است كه كارخانه دار طاغوتي آنهم سه ماه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، همچنان به كارگر متدين ما امر و نهي مي كند!
 
خانه هاي سازماني كوچكتر و شكم صاحب كارخانه بزرگتر از هميشه به نظر مي رسيد!
 
از فرداي آن روزها، ديگر دست و دل كارگران صنعتي به كار نمي رفت. احساس خسران تاريخي به سراغشان آمده بود. تازه داشت يادشان مي آمد كه در جايي خوانده بودند كه كارل ماركس گفته بود در يك نظام سوسياليستي بايد « صبح ها كار كرد، بعد از ظهرها به ماهيگيري رفت و شب ها ويلون نواخت». يكي گفت حديثي از روحاني محل شنيده است كه حقوق كارگر قبل از آنكه عرقش خشك شود، بايد پرداخت شود. خلاصه از آن روز به بعد، همه چيزشان، زشت و ناموزون مي نمود ؛ خانه هاي سازماني كوچكتر و شكم صاحب كارخانه بزرگتر از هميشه به نظر مي رسيد.
 
كارگران ناراضي از اول خرداد 58 براي تغيير زندگي اي كه در شانشان نبود، دست به كار شدند. به محض اينكه ماشين صاحب كارخانه وارد شد، درب ورودي را بستند و زنگ دادگاه خودسرانه را نواختند. كارفرمايي مي خواست حرف بزند و از خود دفاع كند. يكي از كارگران كه 6 ماه پيش با سفارش اين و آن استخدام شده بود،  فرياد زد تو حرفهايت را زده اي ! اكنون ما مي گوييم و تو گوش كن! تو محكومي به خاطر يك عمر استثمار، ثروت اندوزي و بناي زندگي اي كه در شان كارگر ايراني نيست!
 
و به اين ترتيب، در گوشه و كنار كشور، شورش ها و اعتصابات كارگري آغاز شد. صاحب يك كارخانه ذوب فلزات را از بالاي كوره آويزان كردند و قلم و كاغذ به دستش دادند كه بنويسد و امضاء كند كه مثلا 500 تومان به حقوق كارگران اضافه خواهد كرد. كارخانه دار ديگري را در بشكه فلزي قرار داده و درب بشكه را جوش داده و دور تا دور كارخانه غلطاندند تا بابت يك عمر بهره كشي ابراز ندامت كند. خلاصه كار به جايي رسيد كه هيچ كارفرمايي جرات ورود به كارخانه اش را نداشت.
 
«بورژواها» رفته بودند اما از حقوق آخر ماه «پرولتاريا» خبري نبود
 
كارخانه ها بلاصاحب ماندند و شوراهاي كارگري تشكيل شد تا امور بر زمين مانده را با دانش نداشته خود، تمشيت كنند. زمزمه هايي از واگذاري مالكيت كارخانه ها به كارگران شنيده مي شد كه بسيار اغوا كننده و  وسوسه انگيزي بود؛ يك شبه مي شد بدون طي طريقي، از كارگري به كارفرمايي رسيد! واي خداي من! شكرت …
 در و ديوار كارخانه ها پرشد از شعار و تصاويري كه ضد مالكان اصلي كارخانه ها و در حمايت از كارگران و شوراهاي كارگري بود. اما مشكل كوچكي بروز كرده بود.؛ به همان ميزان كه شعارها بلند تر مي شد،ميزان توليد و بهره وري كاهش مي يافت. «بورژواها» رفته بودند اما از حقوق آخر ماه «پرولتاريا» خبري نبود. كارگران گرسنه، يقه شوراهاي كارگري گرفتند اما اثري نكرد و كار به دولتي سازي كارخانه هاي خصوصي رسيد
 
در 24 تير ماه 1358 قانون خلع مالكيت و مصادره كارخانه هاي بزرگ خصوصي آغاز شد. با آغاز جنگ و تحريم و در چرخه اي از فساد و ناكارآمدي، كارخانه هاي مصادره شده نيز با افت توليد و تعطيلي تدريجي مواجه شدند. ميزان توليد صنعتي به يك سوم سال 56 كاهش يافت و دوسوم كارگران در عرف كارخانه داري در زمره نيروي مازاد قرار گرفتند كه حقوق آنها نه از محل توليد، بلكه مي بايد از بودجه نفتي و دولتي پرداخت مي شد. كارد به استخوان رسيد.
 
از آغاز دهه 70 شمسي سياست خصوصي سازي كارخانه هاي نيمه تعطيل دولتي و بحث تعديل نيروي مازاد، مطرح شد. پرولتارياي انقلابي جا خورد! سرصدايي بالاگرفت و وزارت كار و خانه كارگر كه در كنترل نيروهاي چپ اسلامي بودند، دست به كار شدند و قانوني را در حمايت از كارگران نوشتند و تصويب كردند كه در هيچ جاي دنيا سابقه نداشت. به موجب اين قانون هيچ كارگري، تحت هيچ عنواني نمي توانست اخراج شود!
 
كارفرمايان واقعي از خريد كارخانه هاي داراي چالش كارگري عقب نشستند و راه براي سرمايه داران رانتي و دلال بازشد. از قضا، تعدادي از كارخانه هاي مشكل دار بابت رد ديون دولتي به وزارت كار و سازمان تامين اجتماعي ( شستا) فروخته شد و حالا وزارت كار، كارفرمايي شده بود كه مجبور بود از كاهش هزينه هاي توليد از ناحيه توازن( اخراج) نيروي كار دَم بزند. تيري كه رها كرده بود به سوي خودش كمانه كرده بود. در غياب توليد( كه دلمشغولي سرمايه دار رانتي نبود)، پرداخت حقوق كارگران به تعويق افتاد و دو باره بحران ها و شورش هاي كارگري آغاز شد.
 
تا اطلاع ثانوي استخدام كارگران ممنوع است!
 
كارگران گرسنه به دنبال سناريوي نوستالوژيك سال 58  رفتند كه ديدند «اين تو بميري از آن تو بميري ها نيست»!. آنهايي كه روزگاري كارفرماي طاغوتي را از سقف كارخانه آويزان مي كردند اكنون با كوچكترين حركتي در مقابل كارفرمايان جديد ( عمدتا آقازاده و شبهه امنيتي) به عنوان نيروي مخرب و عامل بيگانه مورد تعقيب قرار مي گرفتند. تلويزيون هم آماده بود تا اعترافات كارگران معترض و مزدور را مستقيما به اطلاع امت حزب الله برساند!
 
امروز 42 سال بعد از 11 ارديبهشت سال 58، آن صحنه آرايش كارگر و كارفرما به كلي عوض شده است. كارخانه هاي دولتي تا اطلاع ثانوي استخدام نيرو ندارند تا كارگر مازادي نداشته باشند. كارخانه هاي بزرگ خصوصي شده يا خصولتي در دست نيروها و نهادهايي است كه كارگران را ياراي در افتادن با آنها نيست و معدود واحدهاي صنعتي خصوصي فعال هم به خاطر تحريم و نبود مواد اوليه و از همه مهمتر فشارهاي مضاعف سازمان تامين اجتماعي، دندان طرح توسعه كاري و جذب نيروي كار جديد را از جا كنده اند.
 
خلاصه اكنون كارگران ماندند و «قانون كار».  اما نه كاري مانده و نه كارفرمايي! جوان تحصيل كرده با مدرك دانشگاهي در دست، التماس مي كند كه به عنوان كارگر روزمزد و محروم از همه حقوق صنفي، دستش را جايي بند كنند اما از كار خبري نيست. حكايت همان كارگر مشغول كار هم زير بار گراني و تورم، بهتر از او نيست. هرچه بيشتر مي دود كمتر مي رسد. شهريه پسر، جهيزيه دختر، قسط خانه، هزينه بيماري پدر و دهها خرج ديگر، هر كدام لگدي بر جسم و روح  مجروح اوست.
 
كارگر زحمتكش! تو هم متهمي!
 
مسئول اين وضع كيست؟ فعلا هيچ كس! چندسالي همه هرچه فرياد داشتند بر سر كارفرماي بازمانده از رژيم قبل كشيدند. بعد نوبت به شكستن كاسه كوزه ها بر سرخصوصي سازي و تعديل اقتصادي و نئوليبراليسم رسيد و امروز هم عامل بيچارگي كارگران و بي كاري نيروي كار، تحريم ها و نفوذي ها و دشمنان بي شمار داخلي و خارجي معرفي مي شوند. فعلا هيچ كسي، هيچ اشاره اي به آن شعارهاي آتشين و تقابلات ساختگي كارگر و كارفرما و در نتيجه، فرار سرمايه و سرمايه دار از كشور نمي كند!
 
سوال ديگري طرح مي كنم؛ آيا كارگران قربانيان دست و پابسته اين شرايط حادث شده بودند؟ از حيث همنوايي پوپوليستي و روشنفكران مي شود گفت بله! اما اگر به دنبال عبرت هاي تاريخي هستيم بايد  منصف تر باشيم؛ كارگر زحمتكش! تو هم متهمي!
 
 
 
شما و طبقه شما هم در آنچه به روزتان آمده است، كم تقصير نبوده ايد. كساني كه مي خواستند به مدد بي ثباتي سياسي و بي حساب و كتابي اخلاقي مملكت، يك شبه صاحب كارخانه شوند بايد هم پاي لرز بيكاري و دربدري امروز بنشينند! آيا هنوز ايمان نياورده ايد كه سرمايه دار، كارخانه دار و كارگر، زنجيره به هم پيوسته توليد صنعتي هستند نه نيرويي براي تقابل و درگيري. بازي برد- برد شوخي نيست؛ اگر كارخانه و كارخانه داري نباشد، كارگري هم در كار نيست. خودمانيم! به كمك خود آنها، چه به روز كارگران آورديم!
 
 
شعارسال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت خبری  کارخانه دار، تاریخ انتشار:  12اردیبهشت1400، کدخبر: ،www.karkhanedar.com

اخبار مرتبط
خواندنیها و دانستنیها
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین