پایگاه تحلیلی خبری شعار سال

سرویس ویژه نمایندگی لنز و عدسی های عینک ایتالیا در ایران با نام تجاری LTL فعال شد اینجا را ببینید  /  سرویس ویژه بانک پاسارگارد فعال شد / سرویس ویژه شورای انجمنهای علمی ایران را از اینجا ببینید       
کد خبر: ۳۴۳۱۲۹
تاریخ انتشار : ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۰۰:۴۷
شما مى دانید دارید با کى بحث مى کنید؟ من در جواب گفتم:بله، مى دانم، من سال ٥٦ کتاب زبان و تفکر دکتر را خوانده ام. دکتر باطنى به آقاى موسایى گفتند، اشکال ندارد، بگذارید بحث کند، این نشان دهنده صداقت اوست...
شعار سال: اولین بارى که در دوره دانشجویى نام دکتر باطنى را شنیدم، هیچگاه فکر نمى کردم، روزى برسد که الطاف و محبت او شامل حال من شود و این چنین مورد مهر و عنایت ایشان قرار گیرم، هیچگاه فکر نمى کردم، درگذشت او این چنین غم جانکاهى بر من وارد کند که حتى قادر نباشم در رثاى او و در فقدان این قامت بزرگ علمى چند سطرى بنویسم.

شان و منزلت علمى استاد را زمانى متوجه شدم که در سال ١٣٥٦ به دنبال کتابى درباره زبان و کارکرد آن و نقش آن در تکوین فرهنگ جوامع انسانى بودم. همان هنگام یکى از دوستان، کتاب " زبان و تفکر" تألیف دکتر باطنى را به عنوان بهترین و معتبرترین کتاب به من معرفى کرد. چهارده سال بعد در حالى که بیش از دو سال از تألیف فرهنگ عربى_ فارسى مى گذشت، و تا حرف " ز" پیش رفته بودم، نمونه اى از کار را به انتشارات فرهنگ معاصر عرضه کردم. اظهار نظر درباره فرهنگ نویسى من به دکتر باطنى سپرده شد. ایشان نیز بى آنکه من را بشناسد و بى آنکه اسم من را شنیده باشد، کار بنده را تأیید کرد، و به انتشارات فرهنگ معاصر توصیه کرد، کتاب را چاب کنند.

اهل علم مى دانند تألیف فرهنگ کار هر کسى نیست، فرهنگ نویس مى باید پیش از فرهنگ نویسى چندین کتاب تألیف و یا ترجمه کرده باشد و به قول معروف در این زمینه استخوان خرد کرده باشد. من نه تنها کتابى تألیف نکرده بودم، بلکه در آن زمان یک فرد کاملاً گمنام بودم. بدون شک اظهارنظر عالمانه دکتر باطنى از علم بالا و فراست بیش از حد ایشان سرچشمه مى گرفت.

انتشارات از من خواستند در اولین فرصت به تهران بیایم و ملاقاتى با دکتر داشته باشم. در زمستان سال ١٣٧١ در خیابان فخر رازى به اتفاق آقاى داود موسایى، استاد را براى اولین بار ملاقات کردم. آرامش و طمأنینه و وقار علماء در نگاه او و در گفتار او و در حرکات و سکنات او هویدا بود. آرامش و طمأنینه اى که به همراه دانش وافر ایشان هر شخصى را مجذوب مى کرد؛ و به هنگامى که این خصوصیات را در کنار تواضع و فروتنى قرار گیرد، این انجذاب به علاقه مرید و مرادى تبدیل مى شد.

در همان نشست که بیش از چهل دقیقه نبود، استاد همه یافته هاى فرهنگ نویسى خود را به من منتقل کرد. یادم هست که من در خصوص یکى از مطالب به سادگى متقاعد نشدم، و ضمن رعایت ادب به ایشان گفتم که پذیرش این مطلب براى من سخت است.

در همین هنگام آقاى موسایى رو به من کرد و گفت:شما مى دانید دارید با کى بحث مى کنید؟ من در جواب گفتم:بله، مى دانم، من سال ٥٦ کتاب زبان و تفکر دکتر را خوانده ام. دکتر باطنى به آقاى موسایى گفتند، اشکال ندارد، بگذارید بحث کند، این نشان دهنده صداقت اوست. ضمناً آقاى قیم باید متقاعد شود، اگر متقاعد نشود انجام این کار درست نیست.

همین سخن استاد نشان دهنده علو طبع و روحیه علمى او بود، گرنه مى توانست بگوید نظر، نظر من است و باید اجرا شود؛ و اگر این را مى گفت سخن بیهوده و نابجایى نگفته بود، چون ایشان کجا و من جوان ٣٦ ساله کجا؟

ایشان به من گفتند که بروید و بررسى کنید اگر متقاعد شدید، به من جواب بدهید. دکتر باطنى در این خصوص درست مى گفتند، من بعد از شش ماه یا بیشتر به ایشان زنگ زدم و گفتم دکتر شما درست مى گویید و من بر همان مبنا کار را انجام مى دهم.

بدون شک اگر راهنمایى هاى دکتر نبود و اگر ایشان حاتم وار ماحصل تجارب علمى خود را در اختیار من قرار نمى داد، هیچگاه فرهنگ عربى_ فارسى من به این موفقیت نمى رسید. من بار‌ها خدمت استاد این جمله را گفته ام؛ و براى قدرشناسى از ایشان مقاله اى تحت عنوان" اداى دین به دکتر محمد رضا باطنى" نوشتم و در تاریخ اول مهر ١٣٩٨ در عصر ایران چاپ شد.

همین مقاله بعد در مجله بخارا به زیور طبع آراسته شد. خیلى دوست داشتم این مقاله را در زمان حیات ایشان بنویسم و ایشان آن را ببینند. پس از انتشار مقاله در یکى از دیدارهایمان در متزل ایشان مقاله را براى استاد خواندم. چون به دلیل پارگى شبکیه دکتر قادر به خواندن نبود. در حین خواندن مقاله براى ایشان و همسر محترمشان، هرازگاهى سخن من را قطع مى کردند و مى گفتند خیلى مبالغه کردى یا خیلى روغنش را زیاد کردى آقاى قیم. من در جواب مى گفتم: دکتر کاش قلم بیش از این به من اجازه مى داد تا بتوانم گوشه اى از لطف و محبت شما را جبران کنم. ایشان در کمال تواضع و در حالى که من ایشان را استاد خطاب مى کردم، به من گفتند شما دوست من هستید. آقای قیم من این سخنان را براى خیلى‌ها گفته ام آن‌ها گوش ندادند، شما گوش دادید و به خوبى بکار بستید.

پس از آنکه فرهنگ عربى _فارسى به چاپ هاى متعدد رسید، محبت دکتر بیش از پیش شامل حال من شد و در نگاه او و در کلمات او محبت و مهر را به وضوح مى دیدم. ایشان به بنده حقیر آن چنان لطف داشتند که من را به یاد سخن احسان یارشاطر درباره حسن تقى زاده مى انداخت.

احسان یارشاطر در وصف تقى زاده گفته بود: "تقى زاده بر من منت بسیار داشت. پیوسته در امور علمى مشوق و راهنماى من بود و التفاتى که به کار ناچیز من مى کرد بسیار برتر از آن بود که من در خور بودم. در همه سال هایى که وى را شناختم مثالى از کرامت نفس و دقت و امانت علمى و انصاف ذهنى و شوق اصلاح و شرافت انسانى در برابر من داشت و ارادت و ستایش را به حق نسبت به وى داشتم. " گویى احسان یارشاطر دارد از زبان من این سخنان را به دکتر باطنى مى گوید. واقعاً دکتر باطنى نمونه والایى از کرامت نفس و روح علمى و انصاف و شرافت انسانى بود.

یکى از ویژگى هاى بارز استاد، دورى او از تعصب بود، امروزه در جامعه ما تعصب، آفتى است که به جان خیلى‌ها افتاده و بدبختى این است که خود نمى دانند در چنبره این تعصب گیر کرده اند. براى دکتر علم و کار علمى بالاتر از هر چیز بود و آن قدر بزرگ و متعالى بود که به این مطلب نگاه نمى کرد که این فرد از کدام شهر آمده و متعلق به کدامین مردم است.

دکتر باطنى انسان بزرگى بود، هم از نظر علمى و هم از نظر منش و خصال انسانى. افسوس و صد افسوس که بعضى‌ها قدر او را ندانستند و جامعه و اهل علم را از بهره مندى از دانش وافر او محروم کردند.

اما اگر کسانى قدر او را ندانستند، مردم به خوبى شأن و منزلت علمى او را دانستند. روزى آقاى على دهباشى مدیر مجله بخارا براى من تعریف کرد که پزشک جراح پس از اینکه فهمیده بود قرار است او دکتر باطنى را عمل جراحى کند خیلى خوشحال بود و این را افتخارى براى خود مى دانست.

من شاهد بودم که دو نفر از شخصیت هاى مطرح در عرصه علم و ادب در خدمتگزارى به دکتر با هم مسابقه داشتند. من شاهد بودم شخصى با نام ش خود را وقف دکتر کرده بود و در خدمت دکتر بود و روزى یک بار به منزل دکتر زنگ مى زد تا اگر ایشان و یا خانم ایشان کارى دارند، براى آن هاانجام دهد.

حال که سخن از یاران و دوستداران دکتر است جا دارد از دو نفر یاد کرد که در این سال‌ها یار و یاور و غم خوار ایشان بودند، اولى خانم محترم ایشان بود که واقعاً شان و منزلت علمى و انسانى استاد را به خوبى مى دانستند و در این سال هاى اخیر از هیچ چیزى فروگذارى نکرده بودند. من بشخصه دو یا سه بار از التفات و عنایت ایشان نسبت به دکتر تشکر کرده ام.

دیگرى آقاى داود موسایى مدیر انتشارات فرهنگ معاصر است، ایشان الحق و الأنصاف قدر و منزلت دکتر را به درستى تشخیص داده بودند. ایشان به درستى مى دانستند که نام دکتر باطنى و وجود ایشان براى هر انتشاراتى یک نعمت است و اعتبار علمى آن انتشارات را دوچندان مى کند. در این مدت سى و شش سال که از همکارى دکتر با انتشارات مى گذرد، رابطه آن‌ها از دو همکار به دو دوست و دو یار غار تبدیل شده بود و آقاى موسایى در همه حال در کنار دکتر بود.

نام و یاد دکتر باطنى همواره در خاطر اهل علم و آزادگان باقى خواهد ماند، خدمات او به علم و فرهنگ این سرزمین تا ابد باقی خواهد ماند. منش و اخلاق والاى او، بلندى طبع، کرامت نفس، کراهت و دورى او از پلیدى‌ها در یاد‌ها و خاطره‌ها باقى خواهد ماند.

شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت خبری تحلیلی عصرایران، تاریخ انتشار: ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۰، کد خبر: ۷۸۴۷۵۱، www.asriran.com
اخبار مرتبط
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار
پربازدیدترین
پربحث ترین
پرطرفدارترین