شعار سال: وَ کَاَیِّن مِّن ءَایَهٍ فِی السَّموَاتِ وَ الاَرضِ یَمُرًّونَ عَلَیهَا وَ هُم عَنهَا مُعرِضُون
و چه بسیار نشانه در آسمانها و زمین هست که که بر آن میگذرند و از آن روی میگردانند.
سوره یوسف/ آیه ۱۰۵
گفت یکی خواجه سنایی بمرد مرگ چنین خواجه نه کاریست خرد
کاه نبود او که به بادی پرید آب نبود او که به سرما فسرد
شانه نبود او که به مویی شکست دانه نبود او که زمینش فشرد
گنج زری بود در این خاکدان کو دو جهان را به جوی میشمرد
اواسط دهه شصت بود و من دانش آموز دبیرستان شریعتی شهرستان بروجرد. شاید سال چهارم و یا سوم دبیرستان بودم. دبیران و استادان درس بینش اسلامی ما (تعلیمات دینی سالهای دور و دین و زندگی این سالها) که _ خداوند نامشان و عمرشان را بلند گرداند _ همگی مردانی دانشور و خوش سخن و نرم خو و خوش اخلاق بودند، جوانانی که میکوشیدند خود را طراز آرمانهای اخلاقی، انقلابی سازند که دل در گرو آن، و جان، آماده دفاع از آن داشتند. آنها، هر کس به قدر همت خود، میکوشیدند نمونهای از معلمی مکتبی باشند که دانش آموزان را با دانش و گفتار و کردار خود به اسلام جذب کرده و انسانهایی مومن و معتقد و پاک تربیت نماید. اما به راستی کلاسهای درس استاد غلام علی گودرزی چیز دیگری بود. من که شوربختانه سعادت شاگردی ایشان را نداشتم، چند بار در کلاسهای ایشان به عنوان مهمان بر سر سفره دانش و ادب او نشستم و بهرهها بردم. چهره همیشه متبسم و اخلاق محمدی او تاثیر سخنانش را دو چندان میکرد و همگان را شیفته میساخت. چه بسیار دانش آموزان شرور و درشت خویی که در آسیاب مکتب استاد، شرارت و درشتی وانهادند و متانت و نرمی پیشه کردند.
در یکی از همان کلاس ها، بحثی جذاب در باره آثار گناه و اعمال انسان در این جهان مطرح کرده و از نویسندگان غربی در این باره نقل میکردند. به جهالت جوانی و بدون پاسداشت حق میزبانی، بانگ بلند داشتم و معترض شدم که چه بسیار بدیها و ظلمها که پاسخی و انعکاسی نمییابند و چه بسیار ظالمان که پشهای هم آنها را نمیگزد.
استاد، اما با کرامت و با گشادگی چهره پاسخی سعدی وار دادند که خوی بد و ظلم، خود عذابی الیم است که روح شخص را، چون خوره میخورد و جز سیاهی و پلیدی چیزی به جا نمیگذارد، پلیدی و سیاهی که تا پایان عمر و البته تا ابد باید هم نشین او باشد. (نقل به مضمون) او مومنی راستین بود، اما آزاد منشانه مانند کانت از اخلاق وظیفه سخن میگفت: انسان است و وظیفه اخلاقی خود (بخوانید تکلیف در اخلاقیات دینی) حال چه باک که مجازات و پاداشی باشد یا نباشد. مومن بر حسب فرمان الهی و غیر مومن بر حسب وجدان اخلاقی خود عمل کند. اخلاقی زیستن پاداش خود است (افزون بر پاداش الهی برای مومن) و غیر اخلاقی زیستن مجازات خود است (علاوه بر دامنه و عواقب طبیعی غیر اخلاقی زیستن برای غیر مومن)
از آن به بعد هر گاه فرصتی میشد در جلسات روضه خانواده شهید اسماعیل زاده موسوی، یا زمانهای استراحت مرکز تربیت معلم از سخنان متین او استفاده میبردم. برای استماع کلام او به این جلسات میشتافتم. سخنانی ساده، اما مستدل و منطقی و تاثیر گذار. بدون اغراق و غلو و افراط و تفریط. بسیار میشد که با گفتههای او احساس همدلی و موافقت نمیکردم، اما هم چنان از دیدار این چهره نورانی و بشاش لذت بسیار میبردم. از کسانی بود که حتی دیدنشان تو را به یاد خدا میانداخت و دلت را نرم میکرد و در پردهی ستبر غفلت، شکاف میانداخت. انسانی مخلص که تمامی وجود خود را خالصانه وقف اعتقادات خود کرده بود و از ریا و تظاهر و مقام گریزان و دلش از حب دنیا تهی بود. زمانی که او در اوایل دهه شصت مسئول امور تربیتی بود تا پاسی از شب در کانون شهید رجایی بی هیچ چشمداشتی به خدمت مشغول بود تا جایی که به گفتهی خودشان گاهی میشد که برخی از همکاران اگر در اواخر شب نیازی به داروهای مسکن پیدا میکردند، میدانستند میتوانند به پیش او بروند و از او سراغ خواسته خود را بگیرند.
او همیشه معلم و آموزگاری تمام وقت باقی ماند و تمام استعداد و تواناییهای خود را صرف آموزش و تعلیم انسانها کرد. برای او کلاس درس دبیرستان و دانشگاه یا جلسات روضه و ترحیم، فرصتهایی طلایی بودند که در آن جا، وظیفه پیامبری خود را بشیراً و نذیراً بدون توقع و انتظار حتی سلامی به جای آورد.
در دو سال اخیر که خانه ما به خیابان بهار آمده بود و تقریباً در نزدیکی خانه استاد سکنا گزیده بودیم بیشتر او را میدیدم. اما افسوس که فقط به تکان دادن سری یا گفتن سلامی میگذشت. بارها میخواستم بایستم و به بهانه پرسشی، با او به سخن بنشینم و چشم و دلم را با دیدن چهره شاداب ایشان، روشن کنم، اما همیشه آن را به زمان دیگری موکول میکردم. زمانی که دیگر هیچ گاه نخواهد آمد.
اکنون که او شتابان راهی دیدار دوست شده و در "مقعد صدق" نزد " ملیک مقتدر " از چشمه " تسنیم " الهی پیاله میگیرد، افسوس میخورم کهای کاش در آن دیدارهای ناخواسته، بر خود بانگ میزدم که " این تذهبون ".
او از نشانههای الهی بود که ما شب و روز از کنار آنها میگذریم و غافلانه از آنها روی میگردانیم.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از پایگاه خبری تحلیلی صدای معلم، تاریخ انتشار: ۷ خرداد ۱۴۰۰، کد خبر: ۲۱۰۵۳، www.sedayemoallem.ir