شعار سال: پریرخ دادستان، دختر جلالالدین دادستان (نوه شاهزاده مهدیقلی میرزا) اول فروردین ۱۳۱۲ در تهران متولد شد و تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان خورشید در سال ۱۳۱۷ آغاز کرد و دیپلم علمی خود را از دبیرستان ناموس در سال ۱۳۲۸ در ۱۵ سالگی و دیپلم ادبی را از دبیرستان شاهدخت تهران در سال ۱۳۲۹ دریافت کرد.
دکتر دادستان در حالیکه ۱۶ سال بیش نداشت در دومین آزمون اعزام به خارج از کشور در دوران پهلوی شرکت کرد و به عنوان تنها زن حاضر در آن، پذیرفته و یک سال بعد عازم ژنو از شهرهای سوئیس شد.
درخشش پریرخ جوان در طول تحصیل قبل از دکترا در دانشگاه ژنو باعث شد ژان پیاژه غول روانشناسی شناختی و تحولی راهنمایی پژوهش و پایاننامهٔ دکترای او را بپذیرد. باور پیاژه به دکتر دادستان به حدی بود که مسئولیت مرکز شناختی نیویورک را به او پیشنهاد کرد. اما دادستان که عاشق وطن بود پیشنهاد را نپذیرفت و در سال ۱۳۳۹ بعد از اخذ مدرک دکترا در ۲۶ سالگی به کشور بازگشت.
دکتر دادستان در بخشی از دفتر خاطرات خود در خصوص تحصیل در ژنو مینویسد:
در دو سالی که در سوئیس درس میخواندم نود درصد غذای من نان و پنیر بود. سوئیس کشور گرانی بود. رساله ام با پیاژه بود و او روش و سخت گیریهای خاص خودش را داشت!
وسع مالی نداشتم، با این وجود دوره لیسانس را به جای چهار سال، سه ساله خواندم. روز امتحانی که با پیاژه داشتم سر جلسه از شدت گرسنگی در حال از هوش رفتن بودم. امتحان شش ساعت طول میکشید و من دو روز بود که چیزی نخورده بودم!
خانه من درست نقطه مقابل دانشگاه آن سوی دریاچه ژنو بود. صبح پول نداشتم با قایق از رودخانه رد شوم، برای همین از ۵ صبح پیاده راه افتاده بودم تا به موقع به امتحان برسم!
دو ساعتی که از امتحان گذشت، دیدم در حال از هوش رفتن هستم و ممکن است فرصت موفقیت را از دست بدهم. در این شرایط سخت، به دلیل طولانی بودن امتحان اندکی استراحت دادند. وسیله پذیرایی آوردند، اما من پولی برای خرید نداشتم. مغزم قفل کرده بود. دوستی یونانی داشتم. پرسید: چرا چیزی برنداشتی؟! غرورم اجازه نداد بگویم پول ندارم و گفتم میل ندارم!
دوستم نگاهی به من کرد و گفت: بی خود! چند ساعته داری فکر میکنی باید چیزی بخوری؛ و خودش برایم یک کیک و قهوه خرید و من را نجات داد. من آن امتحان را با نمره خوبی قبول شدم!
بعد از اتمام تحصیلاتم پیاژه که از پشتکار من خوشش آمده بود، پیشنهاد داد که زیر نظر مراکز تحقیقاتی او کار کنم! او میگفت: ما تو را برای ایران نساختیم. خواهشا بمان و به ایران نرو! اما من گفتم::شما امثال من زیاد دارید، ولی مملکت من ندارد و من باید برگردم”! بعد از آن هر سال به دیدنش میرفتم و او میگفت: اگر پشیمان شدی برگرد. ولی من هرگز پشیمان نشدم!
بعد از ورود به ایران، دادستان مسئولیت نخستین مرکز هدایت حرفهای و هدایت تحصیلی را بر عهده گرفت. او دو سال مسئولیت دفتر روانشناسی دانشگاه پلیتکنیک را با نظارت دانشگاه فرانسه و برای هدایت دانشجویان عهدهدار شد. وی در سال ۱۳۵۴ به اصرار دکتر علیاکبر سیاسی به گروه روانشناسی دانشگاه تهران پیوست.
دکتر دادستان در سال ۱۳۵۹ به عنوان دانشیار و مدیر گروه روانشناسی دانشگاه تهران انتخاب گردید. با تلاش بیوقفه در پژوهش وتألیف، دکتر دادستان توانست به درجه استاد تمامی در گروه روانشناسی دانشگاه تهران در مدت کوتاهی (در سال ۱۳۶۵) برسد. از استاد دادستان بیش از ۱۵ کتاب و ۵۰ مقاله باقی است.
او عهدهدار چندین طرح پژوهشی در سطح ملی بودهاست. در سال ۱۳۸۱ در حالیکه به تازگی به عنوان یکی از پُرکارترین اساتید دانشگاه تهران شناخته شده بود و تدریس بیش از ۱۷ واحد درسی را به عهده داشت، به اجبار بازنشسته گردید.
دکتر دادستان جزو معدود استادانی در دانشکده روانشناسی بود که از امضای حکم بازنشستگی امتناع ورزید و به این حرکت مدیریت دانشکده و دانشگاه تهران شدیداً اعتراض کرد. همگام با استاد دادستان، دانشجویان گروه روانشناسی به این حرکت دانشگاه تهران اعتراض کرده، خواستار لغو حکم بازنشستگی وی شدند
دکتر دادستان از سال ۱۳۷۲ تا ۱۳۸۹ مدیر دفتر مطالعات و تحقیقات علوم انسانی معاونت پژوهشی و برنامهریزی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران جنوب و از ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۹ مدیر گروه روانشناسی سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی (سمت) بود. او در سال ۱۳۸۲ فصلنامه روانشناسان ایرانی را با همکاری دانشگاه آزاد تأسیس نمود.
دادستان صبح شنبه ۲۲ آبان ماه ۱۳۸۹ به علت بیماری سرطان در سن ۷۷ سالگی در تهران درگذشت.
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از سایت کارخانه دار، تاریخ انتشار: ۱۸ مهر ۱۴۰۰، www.karkhanedar.com