شعار سال: پیچیدگی مسائل و سرعت تحولات در منطقه راهبردی آسیای جنوب غرب به گونهای است که هرگونه تغییر در مختصات نظم منطقهای، به سرعت به سایر حوزهها تسری یافته و صورتبندی نوینی از نیروها را در سطح منطقه ایجاد میکند. این تغییرات علاوه بر دلایل و انگیزههای داخلی، از منافع بازیگران فرامنطقهای نیز متأثر میشود و همین ویژگی موجب پیچیدگی فزاینده در ساخت سیاست و حکمرانی در این منطقه شده است.
بر همین اساس، انتقال کانون توجهات سیاست خارجی ایالات متحده از منطقه غرب آسیا به شرق آسیا، سیاست نگاه به شرق از سوی کشورهای عربی حاشیه جنوبی خلیج فارس برای متنوعسازی بازیگرانی که به نحوی نیازمندیهای ایشان را در حوزههای اقتصادی، فنآورانه و امنیتی تأمین کند و تعدیل سیاست وابستگی صرف به غرب از سوی کشورهای عربی، افزایش سرمایهگذاریهای چین در بخش نفت و گاز و پروژههای فنآورانه این کشورها، نیاز روسیه برای دسترسی به آبهای آزاد جنوبی، بحران انرژی و تداوم جنگ در اوکراین، کنشگری موثر نیروهای مقاومت در منطقه در برابر خطر افراط گرایی دینی، تروریسم و تهدیدات برآمده از شرارتهای رژیم صهیونیستی، فرسایشیشدن جنگ در یمن و عدم دستیابی عربستان به موفقیت راهبردی در این جنگ و خروج امارات از ائتلاف سعودی، و دست آخر سیاست عادیسازی روابط میان اسرائیل و برخی کشورهای عربی و یا در شکلی دیگر، عادیسازی روابط اقتصادی، تجاری در قالب تسهیل سرمایهگذاریهای اقتصادی از سوی صهیونیستها، بازگشودن فضای آسمان این کشورها بر پروازهای اسرائیلی و سیاستهای گردشگری بین کشورهای عرب و اسرائیل، از جمله مهمترین تحولات در عرصه سیاست و قدرت در منطقه جنوب غربی آسیاست که به وضوح نقش مسائل و سیاستهای کشورهای منطقه و نیز سیاستهای قدرتهای فرامنطقهای در آن هویداست.
چالش در روابط میان جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی و قطع روابط دیپلماتیک بین آنها، یکی دیگر از تحولات سیاسی درون منطقهای است که حائز تبعات شگرف بر موضوعات و مسائل دیگر منطقهای بود؛ بدین معنا که تخاصمی شدن روابط میان این دو کنشگر مهم منطقهای، فضا را برای کنش غیرسازنده اسراییل و آمریکا و غرب بیش از پیش فراهم نمود.
سیاست امنیتیسازی ایران در منطقه و ارائه چهرهای مخدوش از اهداف و اولویتهای سیاست خارجی ایران، نیز در همین راستا موجب شد تا با تشدید ادراک برساخته در اذهان سیاستگذاران کشورهای عربی از تنگنای امنیتی، رقابتهای تسلیحاتی میان کشورهای منطقه افزایش یابد. با عنایت به این که آمریکا در تامین نیازمندیها و جاهطلبیهای اعراب محدودیتهایی دارد، لذا سیاست نگاه به شرق و یا سیاست عادیسازی روابط با اسرائیل برای کاهش مخاطرات امنیتی و تقویت توان بازدارنده در برابر خطر غیرواقعی و موهوم ناشی از ادراک فضای ایرانهراسی در اولویت دستور کار رژیمهای عربی قرار گرفت. این مسئله منجر به نظامیسازی بیش از پیش منطقه و تشدید مسابقه تسلیحاتی میان کشورهای عربی منطقه گردید؛ امری که میتواند این منطقه را به انبار باروتی تبدیل کند که با کوچکترین محرکی به آتش کشیده شود و خسارتی غیرقابل جبران بر آن وارد آورد.
نگارنده بر این باور است ماهیت سیاست خارجی کشورهای قدرتمند یا همان اقطاب نظام بینالملل معاصر بر وابسته نگاهداشتن کشورهای منطقه به توان نظامی و فنآورانه غرب و به دور نگاهداشتن کشورهای منطقه از کنش مستقل در حوزه مسائل بینالمللی و در حاشیه نگاه داشتن آن است، لذا بدیهی است هرگونه افزایش در قابلیتهای بازیگران این منطقه را با بحرانسازیهای غیرواقعی رو به کاهش گذارند و مانع از ارتقای ایشان به قدرتی قاعدهساز شود.
بر همین اساس، شاهد آن هستیم سیاست خارجی مستقل و گفتمان رهاییبخش توحیدی آن، در کنار موفقیتهای قابلتوجه آن در دستیابی به قدرت نظامی به دور از سلطهگری و سلطهپذیری، موجب آن شد تا هراس از تکثیر الگوی موفق ایران، به سیاست مهار ایران منجر شود. بر همین اساس، طی چهار دهه اخیر از عمر جمهوری اسلامی شاهد بحرانسازیهای مختلف از سوی کشورهای غربی هستیم. مسئلهای که محور مشترک تمامی تلاشهای آن، امنیتیسازی و تهدیدپنداری از ایران در حوزه مسائل منطقهای است.
این فضای برساخته و مخدوش از هویت کنش سیاست خارجی ایران با خطای حمله به کنسولگری عربستان سعودی در ایران منجر به تشدید در فضای رقابتآمیز سنتی میان این دو کشور در بحبوحه ناآرامیهای داخلی در سوریه و جنگ در یمن شد؛ امری که با قطع روابط دیپلماتیک موجب گردید تا باب گفتگو و تفاهم حداقلی میان دو کشور تاثیرگذار و قدرتمند منطقه بسته شده و فضایی مناسب برای بهرهگیری قدرتهای فرامنطقهای فراهم آورد. در چنین هنگامهای، دولت وقت جمهوریخواه در آمریکا تلاش نمود تا حداکثر بهرهگیری را از فضای بسته و شدیدا رقابتیشده میان ایران و عربستان، نماید تا مگر بتواند فضای تنفس گستردهتر و ایمنی را برای رژیم صهیونیستی در منطقه فراهم آورد تا با خیالی آسوده بتواند بر حوزه شرق آسیا تمرکز نماید.
سیاست عادیسازی و پیش از آن، صلح ابراهیم، تنها دو نمونه از تلاشهایی بود که با این هدف در دستور کار دولت ایالات متحده قرار گرفت. با این حال، عربستان تا این لحظه به طور رسمی به این سیاست ورودی رسمی نکرده است. البته سیاست عادیسازی چالشهای بسیار جدی فراروی خود داشته که مهمترین آن عدم اجتماعی سازی آن در بین تودههای مردم جامعه اسلامی و عربی، تداوم سیاستهای سرکوبگرایانه رژیم صهیونیستی و امنیتیبودن ماهیت شکلگیری آن و به یک معنا، موقتیبودن آن است.
تلاش برای بهبود روابط فیمابین ایران و عربستان هر چند طی ماههای اخیر و با میانجیگری طرفهای ثالث منجمله عراق، بر روی خط خبری رسانهها و نیز گفتگوهای مقامات سیاسی دو کشور قرار داشت، سرانجام پس از چندین دور مذاکرات فشرده میان مقامات عالیرتبه دو کشور در چین نهایی شد تا فضای سرد انسداد در روابط این دو کشور رو به گرمی نهد. این مهم به نظر واجد تأثیر گسترده و قابلتوجهی بر ساخت فضای سیاسی و نیز مناسبات حاکم بر آن خواهد بود.
نخست آن که سیاست ایرانهراسی و پروژه امنیتیسازی ایران در منطقه با چالشی جدی مواجه خواهد شد. ورود ایران به فضایی سازنده در فضای پساتوافق در عرصه منطقه و عبور از سیاست تنشزایی میتواند درجه آزادی بالاتری برای ایران ایجاد خواهد کرد.
دوم؛ این توافق میتواند سیاست خصمانه و تهدید فزاینده رژیم صهیونیستی علیه جمهوری اسلامی ایران را تا حد قابلتوجهی کاهش دهد و یا اجرای آن را با چالشهای فراوانی مواجه سازد، لذا نتانیاهو برای فرار از چالشهای سیاست داخلی خود، دیگر نمیتواند بر توان اجماعسازی علیه ایران اتکا نماید و هزینه هر گونه اقدام ماجراجویانهای را با کشورهای عربی تقسیم نماید.
سوم؛ با غیرامنیتیشدن ایران، پروژه عادیسازی نیز با آینده مبهم و چالش ماهوی جدیای مواجه میشود و بازیگری شرارتانگیز رژیم صهیونیستی در منطقه به طور قابلتوجهی محدود میشود. از این رو، با افزایش توان دفاعی نیروهای مقاومت، شرایط بحرانی داخلی در حال وقوع در داخل اراضی اشغالی تشدید شده و احتمال خروج حزب حاکم و شخص نتانیاهو از قدرت وجود دارد.
چهارم؛ گشودهشدن فضای تعامل سازنده و گفتوگوی سازنده در چارچوب روابط دیپلماتیک میان ایران و عربستان و حفظ واسطهها، موجب هماهنگی هر چه بیشتر سیاستهای دو کشور بر سر مسائل کلان منطقهای و بینالمللی و نیز حلوفصل بحران یمن منجر خواهد شد.
پنجم؛ بهبود روابط ایران و عربستان و بازگشت آن به حالت عادی به عنوان یکی از دستاوردهای دولت سیزدهم در عرصه سیاست خارجی در چارچوب سیاست همسایگی میتواند زمینه برای تقویت روندهای همگرایی منطقهگرایانه را فراهم آورد و به عنوان الگویی موفق از سیاست حل مشکل در سایر مناطق سرایت یابد.
ششم؛ عادیسازی روابط ایران و عربستان به عنوان دو کشور اسلامی تاثیرگذار میتواند مانع از تحقق سیاستهای فرقهای و مذهبی در منطقه شده و به تبع آن، مانع از گسترش تهدید اسلامگرایی افراط گرایانه شود.
هفتم؛ عادیسازی روابط ایران و عربستان میتواند در زمینه سیاست انرژی نیز تأثیرگذار باشد. بر این اساس، اروپا به تبع بحران انرژی فراروی خود متعاقب جنگ اوکراین و نیاز مبرم صنایع خود به ثبات و امنیت انرژی، ناچار از تغییر رویکرد خود نسبت به منطقه جنوب غرب آسیا خواهد شد. همین مسئله در ارتباط با چین، و آمریکا نیز صادق است؛ لذا سیاست مستقل انرژی در منطقه جنوب غرب آسیا در اثر همگرایی، رفع فضای آنتاگونیستی و تعادل در فضای آگونیستی، میتواند وزن ژئوپلیتیکی قابل توجهی را به کشورهای آن اعطا نماید.
هشتم؛ عادیسازی روابط ایران و عربستان میتواند منجر به گشایشهای جدید در کلان موضوعات هر دو کشور شود. از یک طرف، میتواند پایانی مطلوب بر بحران یمن و خروج عربستان از باتلاق پرهزینه این بحران باشد و از طرف دیگر میتواند با تقویت جایگاه و وزن ایران، منجر به تغییر رویکرد غرب و به طور خاص آمریکا در قبال احیای برجام شود.
نهم؛ همکاری ایران و عربستان میتواند در قبال بحران دولت در افغانستان نیز منجر به تعدیل سیاست هیات حاکمه بر این کشور شده و فضا برای تشکیل دولتی فراگیر از تمام نیروهای افغانستانی را فراهم آورد. طبعا تشکیل یک دولت فراگیر در این کشور میتواند پایانی بر چندین دهه بحران در این کشور باشد.
دهم؛ عادیسازی روابط ایران و عربستان میتواند با خنثیسازی فضای پروپاگاندای رسانهای شیعههراسی و زدودن فضای تهدیدپندار از ایشان به عنوان نیروهای نیابتی ایران، به ارتقای شرایط زندگی و رفع محدودیتهای اعمال شده بر شیعیان در عربستان و کشورهای عرب حاشیه جنوبی خلیج فارس شود.
در خاتمه نکات ذیل به تدبیرپردازان و سیاستگذاران حوزه روابط خارجی کشور متذکر میشود:
نخست؛ روابط فی ما بین از سطح بازگشایی سفارتخانهها و برقراری روابط دیپلماتیک به عنوان گام اولیه میبایست تا حداکثر ممکن گسترش یافته و مانع از تکرار شکلیافتن چالش مشابه دیگری در روابط دوجانبه ایران و عربستان در آینده گردد. این امر نیازمند گسترش و تعمیق سطح روابط سیاسی، اقتصادی و امنیتی از یک سو و نیز هوشیاری هر دو طرف در به دور نگاه داشتن روابط از خطر افراط گرایی، از سوی دیگر است.
دوم؛ میانجیگری اخیر چین میتواند به بسط نفوذ و حضور چین در منطقه در خلال سیاست تغییر راهبرد ایالات متحده در قبال خاورمیانه، منجر شود؛ لذا میتوان پیشبینی نمود همکاریهای فنی و حتی توسعه برنامه موشکی و اتمی عربستان سعودی در آینده با حضور چین سرعت بیشتری به خود بگیرد. با این وصف لازم است ایران نیز حداکثر هوشیاری و مراقبت را از منافع ملی خویش بکار گیرد. چراکه از یک سو، زمینه برای توسعه روابط با چین به صورت یکسان و همانند آنچه در مورد عربستان حاصل خواهد شد، به دلیل تحریمهای آمریکا میسور نخواهد بود و از سوی دیگر، پنجره روابط خارجی کشور در قیاس با امکان متنوعسازی روابط عربستان با غرب و شرق، تنها یک روابط شرقی خواهد بود.
سوم؛ با توجه به این که دوره ریاست جمهوری بایدن در آمریکا به میانه راه خود رسیده و کمتر از یک سال دیگر تا آغاز فرایند انتخابات ۲۰۲۴ باقی مانده، این امر ضروری مینماید تا توافق مذکور و پیامدهای احتمالی آن بر سیاست، اقتصاد و تجارت بینالمللی به عنوان اهرمی هوشمند برای بازگشت آمریکا به برجام مورد بهرهبرداری واقع شود و مانع از هرگونه قطبیدگی در ساختار توافق هستهای آتی و شرقی - غربی شدن آن شد؛ چراکه این قطبیدگی احتمالی میتواند منجر به وجهالمصالحه شدن منافع ملی در نزاع ژئوپلیتیکی نوین شرق و غرب شود. با این حال، شرایط جدید میتواند محرک قابلتوجهی برای ایجاد تغییر در اولویتهای رفتار سیاست خارجی دولت دموکرات حاکم بر آمریکا شود، چراکه رقابت تجاری، سیاسی، و امنیتی چین و آمریکا از جمله مهمترین عوامل تاثیرگذار بر رقابتهای انتخاباتی در آمریکا محسوب میشود.
چهارم؛ توافق مذکور میتواند تا حدود قابلتوجهی مخاطرات و چالشهای برآمده از درمیان کشیده شدن نام ایران در جنگ اوکراین را خنثی نماید؛ بدین صورت که این تصویر از ایران در اذهان عمومی برساخته میشود که ایران علیرغم محدودیتها و تضییقات سنگین بینالمللی همچنان توانسته خود را به عنوان یک کنشگر تعیینکننده در معادلات بینالمللی حفظ نماید و به بازیگری در حاشیه تنزل نیابد، لذا غرب برای عبور ایمنتر از چالشهای خود در روابط با شرق، نیازمند تعامل سازندهتر با ایران خواهد بود. استفاده هوشمندانه از فرصت پدید آمده از تحولات اخیر از جمله شرایط جنگ در اوکراین و احتمال آزادی عمل هرچه بیشتر چین در خاورمیانه، میتواند در تعدیل مواضع غرب با ایران در خصوص مسائل فیمابین، همچون احیای برجام، موثر واقع شود.
پنجم؛ رفتار چین در قبال مسائل منطقهای نشان از آن دارد که در شرایط فعلی که غرب بیش از پیش نگاه خود را تحولات میدان نبرد در اوکراین معطوف نموده و کمتر مجالی برای ورود به اولویتهای سیاست خارجی چین در قبال دریای جنوبی چین و تایوان داشته است، بر تثبیت جایگاه و بسط نفوذ خود در خاورمیانه تمرکز یافته است. سفر اخیر رئیس جمهوری خلق چین به منطقه نیز حکایت از آن دارد که قطبنمای رفتار سیاست خارجی این کشور تنها بیشینهسازی منافع ملی آن را نمایان میسازد و این که چین هیچ اصل رفتاری مشخصی جز منافع ملی خود ندارد. طبعا این مسئله باید مدنظر کارگزاران و سیاستگذاران روابط خارجی کشور قرار گیرد که روابط با شرق جز در چارچوب تحصیل بیشینه منافع ملی، چارچوب ایدئولوژیک لایتغیری نخواهد داشت و لاجرم از اتخاذ نوعی الگوی سیاست خارجی هوشمند هستیم؛ الگویی از کنش سیاست خارجی که به سوی متنوعسازی روابط خود با بازیگران جهانی سوق داده شود تا با استفاده از مزیتهای نسبی خود در محیط سیاست بینالمللی به بیشینهسازی منافع ملی ایرانیان دست یافت.
محمد محمودیکیا
عضو هیئت علمی پژوهشکده امام خمینی (ره) و انقلاب اسلامی
شعار سال، با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از خبرگزاری ایکنا، تاریخ انتشار: ۲۰ اسفند ۱۴۰۱، کدخبر:۴۱۲۷۲۶۴، iqna.ir