شعار سال:به داخل خانه که رفتم حس کردم کف خانه در حال فرو ریختن است و ترکهای فراوان خورده است، عکس پسربچه شانزده سالهای نظرم را به خود جلب کرده بود، صاحبخانه با بغض گفت این عکس،متعلق به نوهام است که در تصادف دچار مرگ مغزی شده بود و اعضای بدنش را اهدا کردیم.
اواخر اسفند ماه سال گذشته با بروز سیل در استان آسیبهای زیادی به مناطق مختلف این مازندران از جمله شهرسان شهرستان سیمرغ (کیاکلا) وارد شد.
با وقوع سیل حجم زیادی از آب خانههای مردمی که عموما اقشار ضعیف بودند را فرا گرفت، بهطوری که برخی از مردم ناچار به ترک منازل شده و برای اقامت موقت به منزل اقوام خود رفتند.
این در حالی بود که محیط زندگی و لوازم شخصی خود را میان آب و گل و لای فراوان رها کرده بودند، حجم آب به حدی زیاد بود که مردم توان بیرون راندن آب را نداشتند و به ناچار باید صبر میکردند تا آب خشک شده و آسیبهای وارده برآورد شود.
پس از گذشت مدتی مسؤولان استانی و کشوری در حوزههای مختلف برای بازدید به این مناطق رفتند و هر کدام در حد توان کمک کرده و وعدههایی برای جبران خسارات به سیلزدگان دادند.
اهم مشکلات سیلزدگان به تهیه نیازهای اساسی یعنی خوراک، پوشاک و مسکن برمیگردد، که در بازدید میدانی از یکی از روستاهای این شهرستان گزارشی تهیه شده که در زیر خواهید خواند؛
بار آخری که به این شهرستان رفته بودم در حدود یکماه پیش در کنار جاده و زیر باغات در کوچه و پس کوچههای این شهر را آب فرا گرفته بود، آبی که بیشترش را گل و لای تشکیل میداد، به خانههای کوچک روستایی فقیرنشینان که سر زدم حیاط خانه پر بود از لوزام پوسیده و خاکی ..
در و دیوار خانه را ترک برداشته بود، به هر جا که قدم میگذاشتم یا ترک داشت یا فرو ریخته بود، اهل خانه با چهرههای غمگین در حالیکه نگاهشان پر از امید بود به ما سلام میگفتند، و از اتفاقاتی که در زمان سیل رخ داده بود توضیحاتی میدادند...
دیوار خانههای آنها را آب فرا گرفته و ویران کرده بود، برخی حتی گاز خوراک پزی نداشتند، بوی رطوبت و نمزدگی همه جا را فرا گرفته بود، آنها فقط به انتظار نشسته بودند تا مشکلات یکی پس از، دیگری حل شده و همه چیز به قبل برگردد.
امروز پس از گذشت حدود سه ماه از بروز آن سیل خانمان برانداز به شهرستان سیمرغ رفتم، هوای سیلزدگی هنوز در شهر وجود داشت، خبری از آب و گل ولای نبود، نور خورشید مردانگی کرد و همه جا خشک شد.
از کوچه پس کوچهها که رد میشدیم در کنار خانههای ویران شده یا در، حال تخریب، ساختمانهایی پیریزی شده بود، و برای تعدادی از آنها هم اسکلتسازی انجام شد.
عدهای از پیرمردان در گوشهای از خیابان کنار هم جمع شده و نشسته بودند، به سراغشان رفتیم، از آنها در مورد خانههایشان پرسیدم که وضع چطور است؟ مشکلاتتان حل شده؟
یکی از آنها جلو آمد و مرا با خود به خانهاش برد خانه که چه عرض کنم بیشتر به انباری میماند، که داخل خانه به جای فرش کارتن پهن بود، و در اتاق دیگر لوازم زندگی روی هم انباشته شده بود.
پیرمرد میگفت: خانه کناری را به پسرم دادم و خودم اینجا زندگی میکنم و منتظرم تا وعده مسؤولان تحقق یافته و اینجا را برایم بازسازی کنند.
به خانه همسایهاش وارد شدم، منزل هوشنگ یوسفی که یکی از سیلزدگانی است که اتفاقا معلول بوده و تحت حمایت سازمان بهزیستی قرار دارد، خانهاش دچار آسیب شده و ترکهای فراوان برداشته و بیش از نیمی از لوازم خانگی خود را در سیل از دست داد.
بیبی خاتون گیلکی پیشه همسر آقای یوسفی گفت: قبل از بروز سیل من ۲۴۰ مرغ داشتم که خودم پرورش داده بودم و خرجی خانه ما از همین طریق میگذشت، در سیل ۲۱۰ مرغ را از دست دادم.
در قسمت پشتی حیاط خانهشان پیریزی برای احداث خانه انجام شده بود، که به گفته خودشان بهزیستی میخواست در مساحت ۷۰ مترمربع برایمان خانه بسازد که ما از آنها خواستیم در زیر بنای ۹۰ متر بسازند، که در این صورت مابقی خرج را خودمان باید متقبل میشدیم بر همین اساس وام ۴۰ میلیونی که به ما تعلق گرفت را به خودشان سپردیم تا از صفر تا صد کارها را بر عهده بگیرند.
خانم گیلکیپیشه گفت: بهزیستی چند لوازم خانه برای ما تهیه کرد، مشکل اصلی ما این است که باید به صورت موقت اینجا زندگی کنیم تا خانه جدید احداث شود و نگرانیم خیلی طول بکشد.
جلوتر که رفتم خانه دیگری نظرم را جلب کرد که دیوار یا حصاری نداشت، در کنار این خانه قدیمی بازهم پیریزی برای احداث مسکن انجام شده بود، صاحبخانه را دیدم که یک خانم مسن بود از اون پرسیدم چه کارهایی برای شما تا به الان انجام شده؟ گفت: کمیته امداد قصد دارد برایم خانه جدیدی بسازد، مسؤولان دیگر هم تا به حال کاری نکردند فقط از برادران بسیج و سپاه تشکر میکنم آنها آب را با لگن و پارچ از خانهام خارج کردند و همواره دلگرمی ما بودند.
به داخل خانه که رفتم حس کردم کف خانه در حال فرو ریختن است و ترکهای فراوان خورده است، عکس پسربچه شانزده سالهای نظرم را به خود جلب کرده بود، صاحبخانه با بغض گفت این عکس، متعلق به نوهام است که در تصادف دچار مرگ مغزی شده بود و اعضای بدنش را اهدا کردیم، دلمان پر از درد بود که سیل هم آمد و این هم وضعمان! باید تا ساخت خانه جدید منتظر بمانم، خانهام نه دری دارد نه دیواری...
به خانه یکی از مددجویان تحت پوشش اداره کمیته امداد رسیدیم، معصومه مسلمی زنی حدود ۵۰ ساله است که سرپرست دو پسرش است که هر دو در شرف ازدواج هستند.
خانهاش در سیل ویران شد، چاه فاضلابش هم همینطور، در حال حاضر در کنار دامش یعنی گاوهایش در انباری زندگی میکند، او در حالی که در معرض بسیاری از بیماریهاست در حال لباس شستن بود...
در گوشهای از حیاط ساختمان پیریزی شده با اسکلتبندی نیمهکاره رها شده بود و او میگفت نه پولی در بساط دارم نه آهی فقط باید منتظر باشم تا کمیته امداد خانهام را بسازد، میگفت: مقداری خوراکی برایم آوردند تا در خرج خوراکم نمانم...
این زن باغیرت نه اشک ریخت و نه بغض کرد، روزها به سرکار رفته و شبها به گاوهایش میرسد همانجا هم میخوابد...
درختان باغات در این شهرستان برخی برگهایشان رو به زردی رفته و بر روی بعضی دیگر هنوز گل و لای نشسته است، کوچه ها هم بازسازی نشده است.
در ادامه از امام جمعه این شهرستان در مورد حمایت از تولیدکنندگان و کشاورزان پرسیدم که چه اقداماتی صورت گرفته است.
امام جمعه شهرستان سیمرغ گفت: خسارات بخش کشاورزی هنوز به طور مشخص برآورد نشده و هنوز اقدام عملی در این زمینه صورت نگرفته است، در بخش تولیدکنندگان به دامپرورانی که گوسفندانشان را در سیل از دست داده بودند به همان تعداد گوسفند داده شد.
کاش مسؤولان بار دیگر سری به سیمرغ بزنند و از نزدیک جویای احوال این روزهایشان شوند. این مردم هنوز در حال ستیز با مشکلات سیل هستند...
شعار سال،با اندکی تلخیص و اضافات برگرفته از خبرگزاری فارس،تاریخ انتشار:20خرداد1398،کدخبر:13980319001151،www.farsnews.com