اين مطلب به سبك مرسوم دانشنامهاي نوشته شده و آكنده است از ذكر مآخذ متعدد و ارجاعات پياپي به مداخل ديگر. از اين روي ناچاريم كه در اينجا تا اندازهاي اين موارد را حذف يا تلخيص كنيم. دوستداران ميتوانند متن كامل را در خود دانشنامه پيگيري كنند.
***
«رند» واژهاي است با معاني اجتماعي و اخلاقي و عرفاني در زبان و ادب فارسي و در تصوف و عرفان اسلامي ايران. واژة رند احتمالا در اصل با لغت سنسكريت «lat t a /rat t a-» به معناي «آدم بد» (قس la t a- «دزد»؛ lat aka- «آدم پستِ بد») مرتبط است كه صورتهاي ديگري هم، آنچنان كه ترنر1 (ص632، ش10917) آورده، دارد: (ran d a- ,lan d a- ,ran t a- ,lant a- ,lad d a-) ترنر معناي اصلي همه اين لغات را «معيوب و خراب» دانسته است؛ ولي در اين معنا ترديدهايي هست. پلانس2 هم احتمال داده است كه رند فارسي از همين لغت سنسكريت آمده باشد.
رند در فرهنگنامهها بيشتر به معاني «زيرك و حيلهگر؛ محيل و غدّار» آمده است. برهان قاطع كهنترين فرهنگنامهاي است كه در آن اين معاني براي رند ذكر شده، اما شاهدي به دست نداده است. دهخدا رند را هم به كسر راء و هم به فتح آن آورده و براي آن چند معنا به نقل از فرهنگنامههاي قبل و بعد از برهان قاطع نقل كرده است: «محيل و زيرك، منكر و لاابالي و بيقيد، كسي كه مانند صوفيان ملامتي ظاهر خود را چنان نشان ميدهد تا ديگران را به اشتباه بيندازد، در حالي كه باطن پاكيزهاي دارد».
رند به صورت رنود و رندان جمع بسته ميشود. در زبان فارسي چند تركيب كنايي نيز نظير «مرد رند» و «خَرْ مردِ رند» رواج دارد، به معناي زيرك و حيلهگري كه خود را بسيار زيرك و ديگران را بسيار ابله پندارد و «مرد رندي» به معني حقهبازي. برپايه اين تعاريف و كاربردها ميتوان گفت كه واژه رند در زبان فارسي در طي پيش از هزار سال، تطور معنايي زيادي داشته و در مجموع سه معناي اجتماعي و اخلاقي و عرفاني يافته است.
1) معناي اجتماعي
چنان كه از فرهنگهاي قديم و آثار منثور و منظوم فارسي معلوم ميشود، رندان به جماعتي بيباك و فتنهجو و لاابالي و بيسروپا ميگفتند كه بياعتنا به هنجارهاي اخلاقي و شئون عرفي و حيثيات اجتماعي زندگي ميكرده و مقيم يا مشتري دائم اماكن بدنامي نظير خرابات و ميخانه بودهاند؛ و چنين بوده كه آنها را اوباش و اراذلالناس ناميدهاند. در شعر فارسي، قديمترين شواهد براي معني اجتماعي رند در دوبيتيهاي باباطاهر (متوفي410، ص124) ديده ميشود:
مو آن رندم كه عصيان پيشه ديرم
به دستي جام و دستي شيشه ديرم
اگر تو بيگناهي، رو ملك شو
مو از حوا و آدم ريشه ديرم
دوبيتي باباطاهر اگرچه معنايي عرفاني دارد، بر پايه تصويري از رند شكل گرفته است كه آدمي است هرزهگرد و بيخانمان كه از گناه نميپرهيزد. نظير همين تصوير را در سخنان منظوم ابوسعيد ابوالخير (ص91) ميتوان مشاهده كرد:
عشقم دادي، ز اهل دردم كردي
از دانش و هوش و عقل، فردم كردي
سجادهنشين باوقاري بودم
ميخواره و رند و هرزهگردم كردي
خواجه عبدالله انصاري (ج2، ص602) نيز آنجا كه ميگويد:
تنها نه زاهدان به جمال تو عاشقاند
اي سرخوشان ذوق تو رندان نيمهشب
در واقع نيمنگاهي به همين معني اجتماعي رند دارد و در آن به شبگردي و شبروي رندان اشاره ميكند. سعدي نيز در گلستان (ص140) به معني اجتماعي رند نظر داشته است:
پارسا را بس اين قدر زندان
كه بود هم طويلة رندان
او در غزلياتش (ص116) نيز ميگويد:
گر يار با جوانان خواهد نشست و رندان
ما نيز توبه كرديم از زاهدي و پيري
به اين ترتيب، سعدي مانند خواجه عبدالله انصاري، «رند» را در مقابل «زاهد» به كار ميبرد كه اين خود به فهم معني اجتماعي رند كمك ميكند. مولوي نيز در مثنوي (ج2، دفتر3، ص188)، رند را به معني اجتماعي به كار ميبرد:
جمله رندان چونك در زندان بوَند
متقي و زاهد و حقخوان شوند
(نيز: ج1،دفتر2، ص322)
در نثر فارسي دوران قبل از حافظ شواهد بيشتري براي معني اجتماعي رند آمده است. تاريخ بيهقي قديمترين كتاب نثر فارسي است كه در آن رند به معني اجتماعي آن به كار رفته است: «رسني در پاي او بستند. رندان و غوغا و گرد شهر ميكشيدند و بانگ ميكردند» (ص937). پس از تاريخ بيهقي نيز شواهد ديگري از متون منثور فارسي نشان ميدهد كه رندان به معناي خائنان، معاندان، كافران، فاسدان و اوباش بوده است؛ مثلا در تاريخ بخاراي نرشخي (ص111): «از اوباشان و رندان روستا چهارهزار مرد جمع شده بودند» و در معارف بهاءالدين محمد ولد (ج1، ص170): «رندان را در زندان كنند؛ تا دلهاي شما چه رندي و خيانت كردهاند كه به زندان ختم و طبع گرفتار شدهاند».
از مجموع شواهد در باب معني اجتماعي، رند دانسته ميشود كه رندان در هر شهر گروههايي از مردم بودهاند كه به رفتارهاي ديني و ارزشهاي اخلاقي پايبند نبوده و با بيباكي و چالاكي به حدود و حقوق ديگران تجاوز ميكردهاند، و ارباب فاسد قدرت و سياست نيز در سركوب مخالفان خود و هتك حرمت آنان و غارت اموالشان، به قول بيهقي (ص234)، «مشتي سيم» به اين «جماعت بيسر و پا» ميدادهاند و از آنان استفاده ميكردهاند.
در نثر فارسي چند قرن اخير، رند كمتر به معناي منفي اجتماعي ذكر شده است. به نظر ميرسد زرينكوب جامعترين و مفصلترين وصف را از رند به معناي اجتماعي مورد نظر اين نوشته به دست داده باشد. بنابر توضيح وي، رنود گروهي بودند بياعتنا به نام و ننگ كه در نيل به مقصود از هيچ چيز ملاحظه نميكردند؛ كارشان لوطيبازي بود و شرارت، نه ملاحظه شرع آنها را محدود ميكرد و نه پند و ملامت عامه؛ گهگاه آثاري از جوانمردي و كارسازي نشان ميدادند، اما غالباً از هيچ كاري رويگردان نبودند، نه از غارت و شبگردي، نه از تهديد و آدمكشي؛ شاهدبازي و زنبارگي و شرابخواري و استعمال بنگ نزد آنها رواج داشت، و شيخ و زاهد نزد اين طايفه آماج طعن بود و تمسخر. اين جماعتها كه حتي به عنوان آدمكشهاي حرفهاي آلت دست حكام وقت ميشدند، بسا كه آنها را تهديد نيز ميكردند. با اين همه، تهور و بيپروايي آنها حتي نزد عامه نيز گهگاه ماية اعجاب و تحسين ميشد.
2) معناي اخلاقي
رند به معني «زيرك و محيل و غدّار» از قرن يازدهم به بعد و مخصوصاً در زمان ما در محاوره و در نثر داستاني بسيار به كار ميرود و باري منفي دارد. عامه در گفتگوهاي خود كسي را رند ميدانند كه ميخواهد برخلاف حق، سهم و نصيبي بيش از استحقاق خود به چنگ آورد و به اصطلاح زرنگي كند و «تيشه رو به خود» باشد. رايجترين كاربرد رند در اين معني را در تركيب «مرد رند» ميتوان ديد كه به معني كسي است كه با زرنگي و زيركي، به حق وحد خود قانع نيست و ميكوشد برخلاف اخلاق و انصاف، حق و سهم ديگران را از آن خود كند. البته رند هميشه در حد «مرد رند» معناي منفي ندارد و گاه نيز مراد از آن فرد زرنگي است كه هوش خود را در رفتار و گفتارش براي تأمين مقصودش چنان به كار ميگيرد كه ديگران شگرد كار او را درك نميكنند و او را ساده و بيتزوير ميپندارند. براي اين معناي رند شواهدي وجود دارد كه، به جز يك نمونه از شعر منوچهري (متوفي 432، ص203 با همه زيركي و رندي و پُرداني/ نخل اين كار برآورد پشيماني)، غالباً از نويسندگان و شاعران نزديك به عصر ماست و با واژههايي چون طراري و عياري و زيركي و حقنشناسي همراه است.
ميتوان گفت كه معناي امروزي رند در زبان مردم عادي، معنايي نيست كه بهكلي جديد باشد، بلكه حاصل برجسته شدن و قوت گرفتن يكي از معاني قديم آن است. در قديم، رندان كساني بودند كه در عين لااباليگري و لاقيدي، تيزرفتار و چالاك و چابك و زيرك و تيزهوش و به اصطلاح قدما «گُربُز» بودند. از مجموعه اين معاني، زرنگي و تيزهوشي آميخته با بياعتنايي به حقوق ديگران باقي مانده و معناي امروزي رند را به وجود آورده است.
3) معناي عرفاني
مهمترين بخش از دامنه معنايي رند و مهمترين تطور معنايي آن در بخش عرفاني آن است. اين واژه با آنكه در متون و منابع منثور و منظوم قرنهاي پنجم و ششم معناي اجتماعي منفي داشت، بهتدريج نزد عارفان و در شعر عرفاني معنايي مثبت و معنوي يافت؛ چندان كه عارفان غالباً به جاي آنكه خود را عارف يا صوفي بنامند، ترجيح ميدادند خود را رند بنامند تا از آن به جاي ادعا، بوي فروتني به مشام آيد. به نظر ميرسد، سبب اين رويكرد آن بود كه از همان قرنهاي اولية اوجگيري ادب فارسي و عرفان اسلامي در ايران، شاعران عارف و عارفاني كه درصدد بودهاند حكمت ذوقي اسلامي ايراني را در برابر يا دركنار فلسفه نظراً سر و سامان دهند، واژه «رند» را با همه بدنامي رند و بدمعنايي لفظ آن، از عرصه اجتماعي و اخلاقي وام گرفتند و در متون عرفاني، بهويژه در شعر، به كار بردند. همان گونه كه به «قلندريه» و «ملامتيه» ـ بهرغم همه رفتارهاي نامتعارف و درخور ملامت آنان و همه هيأت ظاهري خلاف عرفشان ـ اجازه ورود به عالم عرفان و تصوف داده شده بود، به واژه رند نيز ابتدا اجازه ورود و سپس تابعيت اين اقليم داده شد تا بدان حد كه از قرن هشتم به بعد، بر اثر توجه بيبديل حافظ به اين واژه، رند يكي از كليدواژههاي عرفان و تصوف شد. بنابراين، ميتوان معناي رند را از نظر عرفاني به دو دورة پيش از حافظ و بعد از حافظ تقسيم كرد.
الف) معناي عرفاني رند و رندي پيش از حافظ:
اين واژه در آثار عرفاني پيش از حافظ و معاصر او، همچون خواجهعبدالله انصاري و ابوسعيد ابوالخير و مسعود سعد سلمان و سنايي و انوري و خاقاني و نظامي و عطار و مولوي و سعدي و سيفالدين فرغاني و نزاري قهستاني و ابن يمين و ناصر بخارايي و عبيد زاكاني و شاه نعمتالله ولي، فراوان و به هر دو معناي منفي و مثبت به كار رفته است. (براي شواهد و نمونهها ـ حميديان، ج1، ص 280ـ287).
در ميان اين شاعران و عارفان، به نظر ميرسد سنايي و عطار و مسعود سعد سلمان بيش از ديگران رند را به معناي مثبت و متعالي آن به كار برده و از اين حيث تأثيري شگرف بر مولوي برجا نهادهاند. مولوي در مثنوي كه در آن از واقعهها و بنمايههاي اجتماعي براي بيان مقاصد عرفاني استفاده كرده، رند را به معناي منفي نيز به كار برده است؛ اما در ديوان شمس كه اوج احوال قلبي و تجلي درخشان اشعار عارفانه و عاشقانة اوست، بارها و بارها به همان معناي متعالي رند اشاره كرده است. (همان، ج1، ص309). مثلاً او در يكي از غزلياتش در كليات شمس (ج6، ص291) ميگويد:
اگر تو رند تمامي، ز احمقان بگريز
گشا دو چشم دلت را به نور لميزلي
(براي نمونههاي ديگر ـ همان، ج3، ص252، ج5، ص101)
در اين ميان، شمس تبريزي را نيز نبايد ناديده گرفت. او در مقالات شمس تبريزي (دفتر1، ص 265) رند را به معني مثبت آن، كه كمال مطلوب شمس و امثال اوست، به كار برده و آن را مقامي والا دانسته است؛ هرچند زندگي رندانة وي و زيستن او بر وفق مفهوم رندي، كتاب تكويني گوياتري در بيان اين مفهوم و ترسيم دقيق و درست چهرة رند است.
ب) رند و رندي در نظر حافظ
در طول تاريخ هزار سالة گذشته، كه از رند شواهد مكتوبي در دست داريم، هيچ كس به اندازة حافظ در تطور معنايي اين واژه و بخشيدن هويت معنوي و متعالي به آن سهيم و مؤثر نبوده است؛ به گونهاي كه واژة رند با همان معنايي كه حافظ آن را به كار برده، در قرنهاي بعدي در شعر عرفاني ماندگار شده است. واژة رند و تركيبات و مشقات آن از واژههاي پركاربرد ديوان حافظ است و 92 بار در ديوان او ذكر شده است (صديقيان، ص600ـ 602). حافظ در بسياري از ابيات نيز به اوصاف و احوال رند اشاره كرده است، بيآنكه واژه را آورده باشد. پيوند مفهومي رند و رندي با شعر حافظ و جهانبيني او در حدي است كه هيچ تصويري از حافظ به قلم هيچ حافظپژوهي بدون توجه به مفهوم رند كامل نخواهد بود و حافظشناسي بدون رندشناسي، كاري بيمحتوا خواهد بود. بديهي است با اوج و موجي كه حافظ به رند و رندي بخشيده، چنين پژوهشي از آنچه در زبانشناسي و واژهشناسي تاريخي مرسوم است، فراتر خواهد رفت. همچنين شناخت معنا و مقام رند در نظر حافظ، كليدي براي درك مقصود همة شاعران و عارفاني به دست ميدهد كه پس از او تا به امروز از اين واژه به معناي عرفاني آن استفاده كردهاند. گفتني است حافظپژوهان تفاسير ديگري نيز از اين واژه به دست دادهاند و هر يك از آنان بار معنايي مطلوب خود را به آن بخشيدهاند.
حافظ رند را به معناي انساني جامع همة كمالات مطلوب و تبلور همة ارزشهاي عرفاني و متعالي و در يك كلام، «انسان كامل» به كار برده است. رند انسان آرماني و رندي، آرمان انساني حافظ است. رند در عرفان حافظ همان منزلت رستم را در حماسة شاهنامة فردوسي دارد. در ديوان حافظ، رند قهرمان داستان سير انسان از خاك تا افلاك و از ملك تا ملكوت است. رند قلب ديوان حافظ است. به نظر شفيعي كدكني (ص29ـ30)، «از بركت شعر و هنر حافظ، كلماتي مانند رند و قلندر، به ويژه تعبير «رندانِ قلندر» در ذهن خوانندة ايراني... مفاهيمي مانند «مرد خدا» و «مرد كامل» و «انسان كامل» و «ولي» و حتي برتر از اين گونه مفاهيم را تداعي ميكند. بيشتر خوانندگان شعر حافظ، تصوري رازآميز و ملكوتي از تعبير «رندان قلندر» دارند و هرگز نميتوانند باور كنند كه اين دو واژه در آغاز چه معاني پست و نازلي داشته و از رهگذر تخيل شاعراني همچون سنايي و عطار و مولوي و حافظ به اين مرتبه از تعالي رسيدهاند.»
ادامه دارد....
با اندکی اضافات و تلخیص برگرفته از روزنامه اطلاعات، صفحه 6 ، تاریخ انتشار: یکشنبه 7 شهریور 1395، شماره: 26523 .